۱۳۹۳ فروردین ۹, شنبه

نوشته‌ای از یک زندانی سیاسی سابق در زندان مرکزی تبریز در وصف هم‌بندی‌هایش


به احترام زندانيان سياسي چپ و فعالينِ كارگري؛ شاهرخ زماني (11 سال و 6 ماه حبس تعزيري)، محمد جراحي (5 سال حبس تعزيري)، آرش محمدي ( 1 سال حبس تعزيري).

"شاهرخ زماني" "انسانِ بزرگي‌ست" اين را من نمي‌گويم، آن‌هايي مي‌گويند كه شاهرخ را ‌مي‌شناسند. براي اداي احترام به يك انسان، همين برايم كافي‌ست كه همه‌گان از او به نيكي و بزرگواري ياد مي‌كنند. شاهرخ براي دوستانش كوهي‌ست استوار و مبارزي‌ست خستگي ناپذير در راهِ خلق‌اش. من شاهرخ را فقط دوبار ديده‌ام، يكي روزِ دادگاه‌شان در 27 مرداد ماه 90 حياطِ دادگستري تبريزبه همراهِ محمد جراحي، نيما پوريعقوب و ساسان واهبي‌وش. سوار بر ميني بوسِ آبي رنگ با نرده‌هاي دورتادور جوشكاري شده، با دستبند اما مشت‌هاي گره كرده كه مدام در حركت بود و به ما اشاره مي كرد: "ايستاده‌ايم" و يكي 27 مهر همان سال جلوي درب اصليِ زندان مركزي تبريز روزي كه به قيد وثيقه از زندان آزاد شد. شاهرخ 24 دي 90 براي اجراي حكم بازداشت شد و چندماهي در زندان تبريز بود و به خاطر فعاليت‌هايش به زندانِ يزد تبعيد شد. تازه از تبعيد يزد برگشته بود و براي من جاي خوشحالي داشت كه قرار است در ماه‌هاي آينده همديگر را در زندان تبريز ببينيم و براي چند ماه باهم مصاحبت كنيم. ولي افسوس كه باز به خاطر بيانيه‌ها و نامه‌ها و اعتراضاتِ داخل زندان براي دومين بار محكوم به تبعيد شد، تبعيد به زندانِ‌رجايي شهرِ كرج. و براي هميشه اين افسوس را برايم باقي گذاشت كه باز نتوانستم شاهرخ را ببينم. شاهرخ براي تماميِ چندصد زنداني از همه ي جرائم، كه مدتي با شاهرخ در يك بند بوده‌اند، يك اسطوره بود. تا اسمِ شاهرخ مي‌آمد لبخند رضايت را مي شد در چهره ي همه ديد. از معتاد و سارق تا قاتل و سياسي. شاهرخِ 51 ساله به اتهام اقدام عليه امنيت ملي از طريق اقدام به تشكيل گروه و توهين به رهبري محكوم به 11 سال و 6 ماه حبس تعزيري‌ست. 9 سال و 6 ماه ديگر آزاد خواهد شد تا ببينيمش. براي خانواده‌اش، پدر و مادر پير و صبورش سلامتي و بردباري آروزمندم. پدر و مادري كه هر هفته از تبريز تا كرج را مي‌روند تا 20 دقيقه ملاقات كابيني با فرزندشان داشته باشند. زندانيان سياسي زندانِ رجايي شهر از حق تلفن محروم هستند. به اميدِ آزاديِ زودهنگامش.

"محمد جراحي" انسانِ ويژه‌ايست با خصوصياتي منحصر به فرد. تمامِ دغدغه‌اش دفاع از حقوق از دست رفته‌ي كارگران است و حاضر است براي سنديكاهاي كارگري كارگرانِ زحمتكش جانش را هم بدهد. در زندانِ تبريز 9 ماه تمام باهم بوديم. از رنج‌ها و دردها و بيماري‌اش چه مي‌توان گفت؟ تمام سال‌هاي عمرش زندگيِ كارگري داشته است. بارها اخراج شده، محكوم شده، زندان كشيده و باز شروع به كار كرده و فعاليت و اخراج و زندان... محمد 54 ساله اي كه تا 57 سالگي بايد در زندان بماند نيز اتهام اقدام عليه امنيت ملي از طريق اقدام به تشكيل گروه به 5 سال حبس تعزيري محكوم شده است. حبسي كه لحظه به لحظه‌اش را با بيماري سرطاني سر مي‌كند كه ذره ذره وجودش را آب مي‌كند. محمد استاد شوخي و خنده است. هزار و يك درد دارد ولي مي‌خندد و مي‌خنداند. برايش سلامتي آرزو مي‌كنم تا زود آزاد شود و ببينيمش.

"آرش محمدي" در تمام اين سال‌هايي كه مي‌شناسمش هميشه فعال و پرجنب‌و‌جوش و سرشار از انرژي بوده است. با تمامِ توان و انرژي و امكاناتش هميشه به دنبالِ آرمان‌ها و دغدغه هايش بوده و هست، بي هيچ خستگي‌اي. بي شيله پيله و راست و زلال. تا جايي كه در طي دو بار بازداشت مجموعا 1 سال و 6 ماه زندان تعزيري و اخراج زا دانشگاه بخشي از هزينه هايي‌ست كه متحمل است. آرش هميشه بزرگ‌ترش سن‌اش بود! حرف هايش، فعاليت هايش، آرمان‌هايش. 19 سال داشت كه براي اولين بار به اتهام فعاليت تبليغي عليه نظام بازداشت شد، تولد 20 سالگي‌اش را به همراهِ برادرِ دوقلويش سياوش در بند 8 زندان تبريز جشن گرفتند. هر بار كه تماس مي‌گرفت مي‌گفت بيا خودت را معرفي كن تا باهم حبس بكشيم، حيف است اين روزهاي زندان را بي هم بگذرانيم. 6 ماه از 1 سال حبس اش را كشيد و دي ماه 91 آزاد شد. بعد از آزادي‌اش فقط يك بار توانستيم همديگر را ببينيم چون يك هفته بعدش درست روزي كه قرار گذاشته بوديم برويم سينما، بازداشت شدم. اين بار من بودم كه از زندان با آرش تماسِ يك طرفه از زندان به يبرون داشتم... تا اين‌كه 25 خرداد 92 رسيد و خبر رسيد روزِ فرداي انتخابات رياست‌جمهوري توسطِ اطلاعاتِ سپاه بازداشت شده است. از بازداشت‌گاه اطلاعات كه به زندان منتقل‌اش كردند، آرش را به بند 8 كه ما بوديم و بند زندانيان سياسي بود منتقل نكردند و به بند 12 دادند. تنها بود و تنها... همه‌مان جمع شديم و نامه نوشتيم و اعتراض كرديم كه انتقال آرش به بند 12 غيرقانوني‌ست و بايد پيش ما برگردانند. ولي نتيجه‌اي نگرفتيم. يك ماه گذشت و يك روز از نگهباني بند پيج كردند كه براي ملاقات با وكيل آماده شوم. تعجب كردم، هيچ قراري با وكيلم نداشتم، از بند خارج شدم و به سمتِ سالنِ ملاقات رفتم، وقتي اسمم را در دفتر ورود و خروج ثبت مي‌كردند اسمِ آرش را هم ديدم كه 10 دقيقه قبل از من براي ملاقات با وكيل آمده است. خوشحال شدم كه خوب شد، اينجا مي‌بينمش و كلي فحش بارش مي‌كنم. قرارمان اين نبود كه اينقدر زود برگردد زندان! داخل سالن دنبالِ وكيلم مي‌گشتم هم آرش و پيداي‌شان نمي‌كردم، در همين سرگرداني ها، آرش صدايم كردم. برگشتم و با خوشحالي به سمتش رفتم و همديگر را بغل كرديم، ديدم بعض كرده است و چشمانش پر است. ولي خودش را نگه داشت، اشكش را جاري نساخت. فقط لبخند زد، لبخند زد، لبخند زد و حال دوستانمان را جويا شد. مي‌گفت يك ماه تمام با وكيلم سر و كله زدم تا وقتي براي ملاقات من مي‌آيد تو را هم صدا كند تا ببينمت. اين فقط يك مورد از زرنگي‌هاي آرش بود. آرش 6 ماه از بابتِ پرونده‌ي خرداد ماه حكم خورد و همين هفته ي پيش تمام كرد و الان 6 ماه باقي مانده زا حكم قبلي‌اش را مي‌كشد. آرش با خرداد خواهد آمد.

به سلامتي‌شان...
۱۸ دسامبر ۲۰۱۳

امیر چمنی

منبع: فیس‌بوک امیر چمنی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر