۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

اعتصاب غذای ۳ روزه‌ی شاهرخ زمانی، خالد حردانی و صالح کهندل

در پی تبعید غیرقانونی فعالین آذربایجانی اعتصاب غذا کننده از زندان تبریز به زندان رجایی‌شهر کرج و وخامت حال آنان، شاهرخ زمانی، خالد حردانی و صالح کهندل در اقدامی حمایتی از دیروز ششم مرداد ماه دست به یک اعتصاب غذای ۳ روزه زده‌اند.
 این سه زندانی سیاسی ضمن محکومیت شدید احکام ظالمانه‌ی ۹ سال حبس که از طرف دادگاه انقلاب تبریز برای هر یک از این ۵ فعال سیاسی آذربایجانی صادر شده است، حمایت خود را از خواست آنان که برگزاری یک دادگاه عادلانه است، اعلام داشته‌اند.

 شایان یادآوری است، لطیف حسنی، آیت مهر علی‌بیگلو، شهرام رادمهر، محمود فضلی و بهبود قلی‌زاده، ۵ عضو شورای مرکزی تشکیلات یئنی‌گاموح هستند که زمستان سال گذشته برای چندمین بار بازداشت شده و متعاقبا از سوی شعبه‌ی سوم دادگاه انقلاب تبریز به ریاست باقرپور هر یک به تحمل ۹ سال حبس تعزیری محکوم شدند. حکمی که در شعبه‌ی ۶ دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان شرقی به ریاست ایمانی نیز عینا تایید شد.

 این فعالین سیاسی از روز ۲۲ تیر ماه و در اعتراض به این حکم ناعادلانه در اعتصاب غذای نامحدود به سر می‌برند و از روز ۲ مرداد ماه به زندان رجایی‌شهر کرج تبعید شده‌اند.


 کمیته‌ حمایت از شاهرخ زمانی
 ۱۳۹۲/۵/۷

۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

دلیل دیگری در جهت اثبات صف بندی طبقاتی

گزارش پر از دروغ و جانبدارانه بهمن احمدی امویی اثبات می کند که پیام اصلی مصاحبه با آقای رحیمی که در تاریخ 3/5/1392 منتشر شد صدر صد درست است.

دلیل دیگری در جهت اثبات صف بندی طبقاتی

چرا عوامل سرمایه داری می خواهند زندانیان جنبش کارگری را حذف کنند ؟

تقدیم به رفقای انقلابی که از جان خود مایه گذاشته و قهرمانانه در زندان و بیرون علیه بخش های مختلف سرمایه داری می رزمند.
طبقه کارگر همیشه مخالف زندان بوده و هست و خواهد بود بنا براین اصل، ما خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم حتی خواهان آزادی سبز ها که با جمهوری اسلامی همیشه همکاری کردند و در زندانها نیز همکاری می کنند، هستیم.

پس از اینکه مصاحبه ای با عنوان "مصاحبه با رحیمی، زندانی در گوهردشت" در تارخ سوم مرداد 92 منتشر شد نوشته ای از طرف بهمن احمدی امویی روزنامه نگار زندانی در گوهردشت در تارخ 5 مرداد 92 با عنوان عفو عمومی” همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، پاسخ حاکمیت به اعتدال مردم باشد" منتشر گردید که دلایل بسیار محکمی در اثبات حقانیت پیامهای مصاحبه منتشر شده با رحیمی را در خود دارد. هر چند که می تواند چنین انطباق تاریخی تصادفی باشد ویا واقعا" آقای امویی قصد بر خورد با مصاحبه فوق را داشته باشد هر کدام باشد چندان مهم نیست بلکه مهم نوع بر خورد به جنبش و طبقه کارگر و جنبش دانشجویی ، جنبش زنان و معلمان است که آنها را حذف کرده است.

احمدی امویی به عنوان مدافع سه جانبه عمل می کند، از یک طرف جمهوری اسلامی را تطهیر می کند و ازطرف دیگر خواهان آزادی زندانیان است و در همین حال برای خدمت به نظام سرمایه داری هویت مستقل کارگران را بطور کل حذف می کند.
 می توان گفت اطلاعاتی ظاهرا" بسیار دقیق از تعداد زندانیان ارایه می دهد.
آیا آقای امویی به مدارک زندانیان دست رسی دارد؟
اینکه آقای احمدی امویی به مدارک تمامی زندانیان  دسترسی داشته باشد و پرونده همه زندانیان را بررسی کرده هر کدام را در یکی از 9 گروه من در آوردی خود یا ... قرار داده است خود در جایگاه زندانی یا مامور عالی رتبه بودن ایشان ایجاد شک می کند. مگر اینکه بپذیریم چنین آماری را کس دیگری به ایشان داده است ، اما در " گزارش فوق" ایشان ادعا دارد که آمار فوق را در تحقیقات میدانی بدست آورده است.
معنای تحقیقات میدانی چیست؟
از نظر من یعنی ایشان به همه ی زندانها یا چند تا زندان با شرایط و وضعیت های متفاوت از هر جهت رفته و زندانیان را به صف کرده، شمرده است یا مثلا" طبق آمار که فعلا" معلوم نیست چه کسی از تمامی پرونده های زندانهای ایران گرفته و یا چه کسی به همه زندانها رفته و در شمارش میدانی زندانیان را به 9 گروه جدا کرده شمرده و آمارش را درآورده و در زندان گوهر دشت  به آقای احمدی امویی تقدیم کرده و گفته است شما اینها را منتشر کنید و یا شاید آقای امویی را سوار ماشین کرده و به مرکز سازمان زندانها برده اند و پرونده ها را بررسی کرده شمرده و آمار را به دست آورده است و برای تحقیقات میدانی ایشان را سوار ماشین یا هواپیما کرده اند و به شهرهای مختلف برده اند و ایشان زندانیان را به 9 صف جداگانه تقسیم کرده و شمرده است شاید ایشان ادعا کند که نمونه آماری از بند 350 و رجایی شهر گرفته است ،اما می دانیم نمونه های اماری علمی هستند و برخی تصادفی انتخاب می شوند و غیره که هیچ کدام با وضعیت ایشان جور در نمی آید، اما این هم مهم نیست که ایشان چگونه این امار را بدست آورده است بلکه مهمتر از همه این است که اهداف ایشان از این گزارش چیست؟ ایشان می خواهد نشان بدهد که :
1-  حکومت ایران که مورد علاقه خود ایشان نیز است  بهتر از حکومت ترکیه ، مصر و کشورهای عرب است  . چرا که ایران تنها 1000 زندانی سیاسی دارد  ایشان نوشته است "کافی است تنها به تعداد زندانیان سیاسی چند هزار نفری در ترکیه و ۱۶ هزار نفری تا همین یک سال و اندی پیش مصر در زمان مبارک و زندانی های سیاسی چند صد نفره کشورهای حاشیه خلیج فارس که با توجه به جمعیت شان رقم بالایی است نگاهی انداخته شود و همزمان میزان فشارهای نهادهای بین المللی و حقوق بشری دنیا و خواست اجتماعی درونی این جوامع را درباره زندانیان با وضعیت ایران مقایسه کرد."
یعنی اینکه فشار های بین المللی علیه دولت ایران ناروا است و همچنین جمهوری اسلامی دمکراتیک تر از ترکیه و مصر است یا مثلا" دیکتاتور نیست ، ما فعلا" کاری به این نداریم که در ایران سندیکای مانند ترکیه وجود ندارد ، در ترکیه احزاب حتی چپها دارای دفتر و دستک هستند و در ایران اگر کسی فقط بگوید من سوسیالیست یا مارکسیست هستم زندانی می شود و صدها مورد این چنینی می توان در مورد مصر و ترکیه مثال اورد که حتی اگر سوری هم باشند جمهوری اسلامی طاقت تحمل سوری را نیز ندارد و احمدی امویی حکومت فاشیستی جمهوری اسلامی را با ترکیه و مصر مقایسه می کند و می خواهد توده ها را فریب بدهد این یعنی همان خوش رقصی سبز گونه ،
  سوال ایجاست که اگر خامنه ای یا وزارت اطلاعات بگوید ما فقط 1000 زندانی سیاسی دارم کسی قبول نمی کند اما اگر یک زندانی بگوید ممکن است قبول شود حتی بشتر مواقع اینکه کدام زندانی این گزارش را می دهد مورد توجه قرار نمی گیرد در حالی که آقای امویی با نظام جمهوری اسلامی مشکلی ندارد فقط با باند احمدی نژاد مشکل دارد یعنی می توان نتیجه گرفت ایشان نیز در جنایات جمهوری اسلامی شریک بوده است .
2- تقسیم زندانیان به تروریست و غیر تروریست این نیز خواست جمهوری اسلامی است از قلم یک زندانی سرازیر می شود.
3- زندانیان هویت طلب را تجزیه طلب خواندن به زیان زندانی و به نفع جمهوری اسلامی و شونیسم تمام می شود . این نیز اثبات می کند که امویی شریک جرم است.
4 – اما از همه اینها مهمتر وظیفه دیگری است که احمدی امویی هم در قبال جمهوری اسلامی و هم در مقابل طبقه ای که به آن تعلق، حداقل فکری دارد که باید با جان و دل انجام دهد است و آن حذف جنبش و طبقه کارگر و مبارزات طبقه کارگر در تقسیم بندی ساختگی وزارت اطلاعاتی و نظام سرمایه داری در مورد زندانیان است، که در 9 گروه زندانیان ، زندانیان کارگری وجود ندارند تنها آنها را در زیر گروه سبز قرار داده است و این دلیل بسیار محکمی است که ثابت می کند که صف بندی طبقاتی در زندان با شدت و حدت ادامه دارد،و این عوامل سرمایه داری با چه جدیتی علیه طبقه کارگر ، فعالین کارگری بخصوص علیه شاهرخ زمانی و دوستانش در زندان و بیرون زندان فعالیت گسترده می کنند.
 حذف جنبش های اجتماعی حتی در مورد تقسیم بندی زندانیان در واقع صفبندی طبقاتی و نشان دهنده دشمنی سیستماتیک و برنامه ریزی شده عوامل سرمایه داری با  جنبشهای اجتماعی مانند زنان ، دانشجویان که هم پیمانان جنبش کارگری و معلمان که بخشی از جنبش کارگری و به خصوص با جنبش کارگری است. تمام تلاش شان حذف جنبش کارگری و فعالین کارگری است و این نیز نمی تواند بدون برنامه ریزی وزارت اطلاعات و هم پیمانی سبزها باشد .
بارها اخبار به دست ما می رسید که اصلاح طلبان زندانی برای استفاده از تسهیلات زندان مانند مرخصی ، ملاقات حضوری ، تلفن و … با مأموران همکاری می کنند در واقع برخی از آنها در سال چندین بار بدون اینکه خبری پخش شود یا مشکلی داشته باشند به مرخصی می روند و البته گفته می شد در قبال همکاری و خوش رقصی هایشان چنین دستاوردهایی را بدست می آورند و این مطلب اخیر  احمدی امویی یکی از آن خوش رقصی هاست . در حالی که رضا شهابی و محمد جراحی ، نامق محمودی ، رسول بداقی و... سخت بیمار هستند اما اجازه مداوا به انها داده نمی شود، و احمدی امویی همین زندانیان بیمار را با حذف جنبش کارگری خذف می کند چیزی که جمهوری اسلامی را خوشحال می کند.
در ایران صد ها زندان رسمی وجود دارد و زندانهای ناشناخته و غیر رسمی نیز بسیار است آیا واقعا" می توان این گزارش را به عنوان حقایق پذیرفت؟ آیا در ایران مانند ترکیه و مصر زنداینان سیاسی آمار دارند که بررسی شود؟ آیا واقعا" در ایران فقط  1000 زندانی سیاسی است ؟آیا می توان زندانیان جنبش زنان ، و جنبش دانشجویی و کارگران زندانی  را به عنوان زندانیان سبز دسته بندی کرد ؟ چه کسی به امویی چنین حقی را داده است که آنها را در زیر گروه زندانیان سبز قرار بدهد ؟
آیا زندانیان مربوط به کمیته پیگیری ... ، کمیته هماهنگی ...، اتحادیه آزاد کارگران ، سندیکای واحد ، سندیکای هفت تپه ...، دانشجویان متعلق به جنبش دانشجویی ، یا زندانیان جنش زنان و یا معلمان انقلابی زندانی، و آیا شاهرخ زمانی ، رضا شهابی ، محمد جراحی ، پدرام نصر الهی و... حاضر هستند ننگ سبز بودن را بپذیرند؟
پس چرا امویی چنین دروغی و چنین حذفی را سر هم بندی کرده است ؟
نیرو های کارگری در مقابل ارایه چنین اخبار دروغ و حذف طبقاتی نباید ساکت بنشینند.
باید از خود بپرسیم چرا ؟
چون سرمایه داری می خواهد دشمن اصلی خود را حذف کند و عواملش فعلا" صورت مسئله را حذف می کنند.

دو نامه از رفیقی برای من پس از انتشار مصاحبه با آقای رحیمی رسید که نوشته بود تعدادی از دوست داران مجاهدین از اینکه در مصاحبه با سبز ها و اصلاح طلبان همکار نامیده شده اند ناراحت بودند من برای ان رفیق نوشتم این یک مصاحبه است و آقای رحیمی نظرات خود را گفته است و البته خود من هم این اعتقاد را دارم که همه انها در یک صف و در مقابل صف کارگران قرار دارند و برای اثبات این گفته کافی است گزارش بهمن احمدی امویی را بخوانید و ببینید که چگونه همه ی بخش های سرمایه داری را چه موافق و چه مخالف را آورده است و دقیقا" صف مقابل انها را که کارگران هستند حذف کرده است اگر مجاهدین واقعا" انقلابی هستند و اگر واقعا" طرفدار طبقه کارگر در مقابل بخش های مختلف سرمایه داری هستند باید بهمن احمدی امویی را زیر سوال قرار بدهند که چرا کارگران را حذف کرده است و اعلام کنند که خود شان بخشی از جنبش کارگری هستند و برای انقلاب کارگری مبارزه می کنند هر زمان مجاهدین به صورت رسمی گزارش امویی را نقد کردند و رسما" اعلام کردند که برای جنبش و انقلاب کارگری فعالیت می کنند ان وقت می توانیم در مورد انها به بحث دیگری بنشینیم.

فریده جعفری

7/5/1392

اطلاعیه شماره ۸ کمیته دفاع از بهنام ابراهیمزاده


تشکر وقدردانی  وبلاگ نویس وفعال کارگری وکودک بهنام ابراهیم زاده
از کادر درمانی بیمارستان محک
در دنیای امروز متاسفانه معیار و ارزش انسان با کیف پول و حساب بانکی فرد رابطه است. این خود انسان نیست که فی النفسه مهم است بلکه موقعیت اقتصادیش است که درجه اهمیت یا اهمیت نداشتن را تعیین میکند. در این نامه کوتاه اما میخواهم بگویم انسانیت هنوز زنده است و انسانهای فراوانی هستند که معیارشان حساب بانکی دیگر انسانها نیست.
وقتی برای اولین بار در زندان باخبر شدیم فرزندم نیما سرطان خون دارد دنیا برسرم خراب شد. تنها فرزندم، امید زندگیم، و شادی لحظات سخت زندانم مریض است. آنهم سرطان. در همان لحظات فکر میکردم چه میتونم بکنم؟ چطور میتوانم جان فرزندم را نجات دهم؟ من کارگری هستم که به "جرم" دفاع از حقیقت، بجرم دفاع از حق کودکان، بجرم دفاع از حق کارگرانی که در موقعیت خودم بودند، زندانی شدم. اول درد و مشکل زندانی اینست که بر خانواده اش چه میگذرد، همسرم و تنها فرزندنم با این تورم و گرانی چگونه باید زندگی را بگذرانند؟ اینها درد هر زندانی و درد عمومی است. اما خبر اینکه فرزندنت به سرطان خون مبتلا است دیگر قابل تحمل نیست و سوال بزرگ چگونه باید هزینه درمان فرزندنم را تامین کنم؟ چکار باید بکنم وقتی دستت از همه جا کوتاه است؟
در بیمارستان محک بود که بیماری نیما را تشخیص دادند. بعد از کوتاه مدتیو  وقتی این خبر از جانب بیمارستان به ما رسید که نیما در اینجا مجانی مداوا میشود، بی اختیار اشکهایم سرازیر شد. میخندیدم،  گریه میکردم، انگار امید به خانواده سه نفره ما بازگشته بود، و در نهان اما فریاد میزدم زنده باد انسانیت! انسانیت زنده است! دکترها و پرسنل بیمارستان گفتند برای معالجه نیمای من در بیمارستان از ما پولی نمیگیرند.
پرسنل و کادرهای پزشکی این بیمارستان به من و خانواده ام، به نیمای عزیزم، امید زندگی و زنده ماندن را دادند. نیما گفته میخواهد پزشک شود و در این بیمارستان همانند آنها در خدمت انسانها باشد و امید نا امیدان شود. من هم تلاش کردم در این دنیا امید نا امیدان باشم. در کنار کودکان کار و خیابانی باشم. از حقشان دفاع کنم. از حقوق کارگرانی دفاع کنم که نان آوران خانواده هستند. عزم من برای انجام این وظیفه با دیدن اقدامات پرسنل بیمارستان محک جزم تر شده است. شاید این پاسخی باشد به تمام زحماتی که این عزیزان برای فرزندم انجام دادند. آنها امید نیما و هزاران کودکی هستند که از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند.
به پاس احترام به کادر درمانی بیمارستان محک، من در مقابل این انسانهای بزرگ سر تعظیم فرود میاورم. شماها نقطه های روشنی در این دنیای تاریک هستید.
با احترام،

بهنام ابراهیم زاده فعال کارگری و مدافع کودکان کار و خیابان
کمیته دفاع از بهنام ابراهیمز اده
پنجم مرداد ۱۳۹۲

شماره تلفن سخنگوی کمیته دفاع از بهنام ابراهیم زاده
آقای محمود صالحی٠٩٣۵٧٣۵٣۴١٢

k.d.behnam.ebrahimzadeh@gmail.com
komitehbenam.blogfa.com

صدور حکم 18 ماه حبس تعزیری برای غالب حسینی

روز دوشنبه مورخه 31/4/92 شعبه ی اول دادگاه انقلاب سنندج برای غالب حسینی فعال کارگری وعضو کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری به اتهام عضویت در کمیته ی هماهنگی و وابستگی به احزاب خارج کشوری تحمل 1 سال حبس تعزیری وهمچنین به اتهام واهی تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران حکم 6 ماه حبس تعزیری صادر نمود .

کمیته‌ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، ضمن محکوم کردن احکام صادره برای این فعال کارگری خواهان شکسته شدن این احکام و همچنین آزادی سایر کارگران ، فعالین کارگری و زندانیان سیاسی می‌باشد.

کمیته‌ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری

1 مرداد 1392


۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه

اخباری از زندان گوهر دشت

از ملاقات شاهرخ با خانواده اش جلو گیری کردند.

روز چهارشبنه که روز ملاقات در زندان گوهر دشت بود، خانواده شاهرخ برای دیدن او رفته بودند به دستور احمدیان مسئول داخلی زندان به بهانه اینکه شاهرخ را برای اعزام به زندان تبریز جهت حضور در دادگاه بابت اتهام توهین به رهبری برده اند از ملاقات آنها جلو گیری کردند. اما تا کنون که روز جمعه است او را هنوز به تبریز نفرستادند ولی گفته اند روز شنبه خواهند فرستاد، البته خبر نا موثق نیز وجود دارد که او را به بهانه زندان تبریز به یک زندان دیگری می خواهند تبعید کنند، تبعید شاهرخ به زندانهای مختلف یکی از راه های قوه  قضائیه و ماموران برای اذیت و آزار او است که در هرفرصتی او را تبعید می کنند.در پی افزایش آزار و اذیت شاهرخ نامه های خانواده اش به او و نامه های او به خانواده ش را روز جهار شبنه توقیف کردند ضمن اینکه طی چند هفته اخیر فشار ها و اذیت و آزار را علیه شاهرخ افزایش دادند مسئولان زندان از طریق ماموران رده پایین و با استفاده از زندانیانی که خود را در اختیار ماموران گذاشته اند در گیری های علیه او ترتیب و سازماندهی می کنند ، هر روز سعی دارند علیه او پرونده ای بسازند از جمله آخرین درگیری در روز 27/4/1392 با حسن  کرد یکی از پاسداربند های بسیار پست، با روحیه فاشیستی است، پیش آمده است.



نامق محمودی در خطر نابینایی کامل قرار دارد.

نامق محمودی یکی از زندانیان سیاسی گوهر دشت که حدود 65 سال دارد طی سالهای گذشته تحت فشار، شکنجه ها و طرح های برنامه ریزی شده جمهوری اسلامی دچار بیماری چشم شد و طی سال گذشته به دلیل عدم رسیدگی و ندادن اجازه برای مداوا و رفتن به موقع به بیمارستان یکی از چشمان خود را بطور کامل از دست و اکنون عوامل جمهوری اسلامی برای کور شدن مطلق او از اعزام او به بیمارستان و مداوای چشم دیگرش مانع های گوناگونی ایجاد می کنند و در مقابل تاکید و اعتراضات او بطور دائمی او را تحت فشار و اذیت و آزار قرار می دهند.


جان و سلامتی رسول بداغی در خطر جدی قرار دارد.

رسول بداغی به دلیل شرایط نا مناسب زندان و تحت فشار ها و شکنجه ها بیمار شده است ، دو ماه پیش برای چندمین بار پزشکان متخصص، تشخیص دادند و در پرونده پزشکی او قید شده است که هر چه زودتر در یکی از بیماستانهای دارای تجهیزات تخصصی بستری شود در غیر این صورت جان او در خطر جدی قرار دارد با توجه به چنین تاکید و سندی مسئولین زندان ، قوه قضائیه و اداره اطلاعات همچنان از اعزام رسول بداغی به بیمارستان مخالفت می کنند، در این راستا سلامتی و زندگی او در خطر جدی قرار دارد. در واقع مسئولین زندان ها و... آگاهانه می خواهند رسول بداقی را دچار مرگ تدریجی کنند.


نشریه پایداران
نشریه زندانیان سیاسی

تکثیر از :
فریده جعفری

5/5/1392

اخباری از زندان گوهر دشت


خانواده شهرام احمدی دچار حادثه شدند

شهرام احمدی یکی از زندانیان عقیدتی – سیاسی در گوهردشت است ،حدود یک ماه پیش مادرش هنگام ملاقات به محض اینکه گفته بودند یکی از پسرهاش (بهرام احمدی) 6 ماه قبل اعدام شده است بی هوش شده و به کما رفته بود، حدود 5 روز بود که از کما خارج شده وبا خانواده اش در برگشت از ملاقات شهرام و  رفتن به سنندج بودند در جاده دچار حادثه شدند ، بر اثر حادثه فوق، مادر و خواهرشهرام گرفتار ضربه مغزی ، همسر ، برادر و برادر زاده اش زخمی شدند، تا اینجا به برکت وجود جمهوری اسلامی خانواده شهرام احمدی گرفتار پاک سازی شده اند. البته این فقط مربو ط به شهرام نیست بلکه جمهورب اسلامی 250 زندانی سیاسی را از همه ای شهر ها به زندان  گوهردشت  تبعبد کرده است ، ضمن اینکه بسیاری از زندانیان را با درو کردن از شهر خود از ملاقات های هفتگی محروم کرده است و خانواده های انها را گرفتار هزینه های گزاف مسافرت نموده است باعث شده خانواده ها دائما" با  خطر تصادف و مرگ رو در رو باشند.250 زندانی سیاسی و عقیدتی  در مرض خطرات مختلف به سر می برند.حسن روحانی در دوره انتخابات اعلام کرده است که می خواهیم زندانیان سیاسی را آزاد کنیم ضمن اینکه این گفته در حد تبلیغات باقی مانده است اما ادراه اطلاعات و سازمان زندانها با استفاده از این موضوع زندانیان را تحت استرس و ازار روحی و رقابت غیر انسانی قرار داده است و تعدادی از انها را مجبور کرده اند در خواست آزادی مشروط بکنند در حالی که تمامی این زندانیان( وادار شده برای نوشتن درخواست) از 6 ماه تا 8 ماه از مدت حکمشان باقی مانده است. این 250 زندانی فوق الذکر که از شهر های مختلف مانند ، زاهدان ، خوزستان، سنندج، تبریز ، اصفهان ، شیراز ، مشهد ، ارومیه ، یزد و ... به زندان گوهر دشت تبعید شدند،


پرونده ها ناقص هستند

حدود دو ماه پیش حکم اعدام 8 نفر از زندانیان اهل سنت رجایی شهر که توسط قاضی محمد مقیسه رئیس شعبه 28 دادگاه انقلاب صادر شد، سپس به دادگاه تجدید نظر فرستاده شده بود ، دادگاه تجدید نظر به عنوان اینکه پروند ه ناقص است به شعبه 28 بر گرداند، طبق گفته های یکی از وکلای این پرونده ها اتهامات محاربه تحریر شده است ولی طبق تبصره 59 قانون مجازات های اسلامی برای چنین اتهامی اقرار صریح لازم است ،در حالی که هیچ گونه اقراری در پرونده ها وجود ندارد بنا براین برای تحریر و تایید حکم محاربه هیچ پایه و اساسی ندارد و البته علت بر گرداندن پرونده ها به شعبه 28 نیز همین است


گرفتن مصاحبه زوری گام اول برای اعدام زندانیان است

طی دو هفته اخیر 12 نفر از زندانیان اهل سنت توسط اداره اطلاعات به صورت غیر قانونی مجددا" تحت بازجوئی و شکنجه های شدید قرار گرفتند تا مجبور به قبول مصاحبه تلویزیونی  علیه دوستان ، خود و عقاید خود  شوند.هر چند آنها تا به این روز آنها تحت شدید ترین فشار ها قرار دارند ولی حاضر به قبول مصاحبه تلویزیونی نشدند . لازم به ذکر است که تا کنون یک بار از دوستان این زندانیان مصاحبه گرفته اند و بعد از پخش مصاحبه از تلویزیون آنها را اعدام کردند.

نشریه پایداران
نشریه زندانیان سیاسی

تکثیر از :
فریده جعفری

5/5/1392

۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

مصاحبه با رحیمی زندانی در گوهردشت

صفبندی های مبارزه طبقاتی در زندان گوهر دشت نیز شفافتر می شود .
بسیاری از مسافران قطار اعتراضات زندان گوهر دشت پیاده شده و در کنار ماموران و مقابل اعتراضات جای گرفتند.
طی حدود دو ماه اخیر اخبار نگران کننده ای از زندان گوهر دشت در یافت می کردم ، برای اینکه مبادا دچار اشتباه شده و باعث افزایش تنش ها شوم، از پخش اخبار فوق خود داری کردم، با این فکرکه انسانها بدلیل محدودیت محیطی و مدت طولانی زندگی باهم دچار تنش و کدورت میشوند، می توانیم با دامن نزدن به اختلافات باعث پایان تنش ها شویم.
اما پس از کشته شدن افشین اسانلو موضوع نگران کننده و عمیق تر خود را نشان داد، فکر کردم موضوع فرا تر از اختلافات فردی و احساسات شخصی افراد است، یعنی موضوع کاملا" ربط به صف بندی طبقاتی  دارد که به دلیل عدم مشغله زندانیان و این که همگی سیاسی هستند و دارای عقاید و گرایشات مختلف می باشند، صف بندی طبقاتی بسیار بارز تر از بیرون خود را نشان می دهد،بنا براین برای تست نظریه  خود و کشف حقایق در حوزه زندگی زندانیان، تصمیم گرفتم با یکی از دوستان زندانی خود که در گوهر دشت کرج است گفتگوی داشته باشم ، بعد از انجام گفتگو موضوع از حدس و گمان و احساس عبور کرده به واقعیات تکیه کرد ، به همین دلیل قبل از آوردن متن مصاحبه لازم به مقدمه ای استوار بر پایه  جواب ها می دانم.
امید وارم نیروهای واقعی کارگری در چنین موقعیت تاریخی بدانند چگونه از این مرحله حساس باید عبور کرد و همچنین بتوانند در این راه از تمامی امکانات خود استفاده نمایند، همچنین امید است شاهرخ زمانی پس از این نیز بتواند ضمن حفظ استقلال طبقاتی، مبارزه خود را پیش برده، راه عبور از مشکلات فعلی را پیدا کند. مرگ افشین یک زنگ خطر جدید و بزرگی بود. مرگ افشین باعث شد رسانه ها ، نهاد ها و فعالین جنبش های مختلف اجتماعی نسبت به وضعیت زندانیان حساس تر شوند، اما حساسیت فوق دارای دو زاویه مثبت و منفی است،از یک طرف کارگران پیشرو و نیروهای مدافع راستین کارگران و انقلابیون ضمن افزایش فعالیت خود در جهت حمایت از کارگران زندانی، به علت عدم توانایی و پراکندگی خود باعث نگرانی می شوند، زاویه دیگر عملکرد و حساسیت نیروهای ماهیتا" ضد کارگری و در شکل مدافع کارگران  است، پس از مرگ افشین به سمت حمایت های بیشتری از کارگران حرکت کردند، از این نیروها می توان از طیف های گسترده لیبرال ها و سبز ها و سوسیال دمکرات های حاضر در داخل و بیرون از کشور همچنین طیف نیرو های ارتجاع شکست خورده (سلطلنت طلبان) و نیروهای امپریالیستی مانند VOA، BBC و... نامبرد که همگی به میزان فعالیت خود برای حمایت از کارگران افزوده اند، در نگاه اول این بسیار خوب و شادی آفرین است، اما وقتی در این مورد دقت کنیم، می توانیم، در حین شنیدن قسم حضرت عباس آنها، دم خروس را نیز ببینیم برای افشای این مدافعین دروغین باید با دقت بسیار بالا موضوعات را تجزیه  و تحلیل کنیم لنین در مورد این افراد می گوید : " مچ مجرم را باید در حین ارتکاب جرم گرفت" دقت به وضعیت جدید زندانیان بخصوص میان خود زندانیان موضوع را روشن تر می کند.چندین روز قبل از مرگ افشین به دست ماموران ،شرایط در داخل زندانها از نظر برخورد طیف و گرایشات مختلف زندانیان باهم تفاوت بارزی داشت، البته هم اکنون نیز ادامه دارد، از این شرایط و وضعیت ایجاد شده ماموران سود بهینه ای برای خود می برند، و صد البته خود شان به صورت سیستماتیک در ایجاد و تداوم و گسترش آن دخالت عمیقی دارند، درک این موضوع دقیقا"به میزان درک و تحلیل شفافتر از صف بندیهای طبقاتی ربط دارد که در جامعه در حال تکوین است، البته این روند تکوین در زندان ها بسیار روشن تر دیده می شود، هنوز نیروهای جای گرفته در صفوف سرمایه داری و خرده بورژوازی برخورد های خود را با کارگران بخصوص کارگران پیشرو با بهانه های مختلف گاها" منطقی توجیه می کنند، با چنین توجیهاتی باعث افزایش تاثیرات دشمنی و فشار بر کارگران انقلابی در زندانها می گردند و غیر مستقیم  از موارد دشمنی عیله این کارگران حمایت می کنند.
حال به مصاحبه با آقای رحیمی در زندان گوهر دشت توجه کنید
فریده :سلام آقای رحیمی حالت چطوره ؟
رحیمی : ممنون می گذره
فریده : من دو ماه است که هر روز اخبار نگران کننده از زندان می شنوم، بخصوص در رابطه با شاهرخ زمانی نگران هستیم، در زندان چه اتفاقاتی رخ می دهد ؟
رحیمی : اینجا زندونه، اتفاقات زیادی رخ می ده نمی دونم منظور شما چیه.
فریده : نزدیک دو ماه است از شاهرخ زمانی خبر موثق و مستقیمی نداریم ، چرا ارتباط شاهرخ ناگهان قطع شده است ؟
رحیمی : شاهرخ از طرف نهاد های مربوط بزندان بطور دائمی تحت فشار و اذیت آزار بوده و می دانید که او را چقدر  از این بند به آن بند و از زندانی به زندان دیگر تبعید کردند، اما چون زندانیان دیگر با او همکاری می کردند، می توانست اثرات فشار های دولتی را کمتر کند، اما حالا از طرف طیف های مختلف زندانیان سیاسی هم مورد تحریم واقع شده است .
فریده : تحریم؟یعنی چه؟ آیا این تحریم در جهت و هماهنگ با اهداف و خواست ماموران و نهاد های دولتی صورت گرفته است؟
رحیمی : در مورد هم جهت بودن البته که شکی نیست، تمامی این تحریم ها به سود حاکمیت است، اما در مورد اینکه آیا هماهنگی با ماموران شده است یا خیر نمی دانم، فقط می توانم بگویم که برخی از جاسوسان که قبلا" افشاء شدند بطور مستقیم تحت کنترل ماموران این تحریم ها و دیگر کار های علیه شاهرخ را پیش می برند ولی در مورد بقیه دلیلی ندارم .
فریده : از موضوع جاسوان شناخته شده و همکاران پلیس شناخته نشده که در این تحریم ها دست دارند، بگذریم، اما سوال اینکه چرا زندانیانی که هیچ وابستگی به دولت یا ماموران ندارند و حاضر به همکاری با آنها نیستند در چنین تحریم های که کاملا" هم جهت با اهداف و خواست ماموران است شرکت کردند ؟
رحیمی : جواب این سوال را آنها باید بگویند، اما آنچه من تا به این روز ازآنها به عنوان جواب شنیدم هیچ کدام قانع کننده نیست، که بتوان همکاری حداقل غیر مستقیم انها با ماموران رژیم جمهوری اسلامی را قابل قبول دانست، به نظر من انها هر چه دلیل می آورند بهانه ای بیش نیست مگر اینکه خودشان دلایل واقعی خود اعلام کنند.
فریده : آیا می توانی برخی از آن دلایلی که به نظر تو به عنوان بهانه اعلام می کنند مثال بزنی ؟
رحیمی : بهانه ها از زاویه های مختلف هستند، برخی به مسائل فردی و شخصی بر می گردد، مانند اینکه شاهرخ بسیار رک و شفاف حرف می زند و برای این افراد هضمش بسیار سخت است. مثلا" می گوید شما همچنان در جهت سود سرمایه داری دم تکان می دهید و در دوره خاتمی و رفسنجانی هر چه قانون بود علیه کارگران تصویب کردید، و به عنوان سگ سرمایه داری حتی در زندان هم علیه طبقه کارگر دشمنی می کنید، این نیروها اصل بحث را از موضوع حذف کرده کلمه سگ و دم تکان دادن را بهانه ای برای تحریم او قرار می دهند. نوع دیگر بهانه ها به این بر می گردد که این تحریم کنندگان می گویند شاهرخ به همه چیز اعتراض می کند از اب خوردن گرفته تا زندانی بودن و از انجام وظیفه ماموران گرفته تا وجود خود زندان ایراد می گیرد، و می خواهد همه همراه او دست به اعتراض بزنند، ما دیگر از همه چیز خسته شدیم، اگر کسی هم همکاری نکند، ولش نمی کند، اینها نیز گسترده و بی وقفه بودن اعتراضات را ناممکن می دانند و برای عدم فعال بودن خود بهانه می آورند. سری سوم بهانه ها به بحث های تئوریک بر می گردد در واقع به نظر من اصل اختلافات اینجا است، شاهرخ اعتقاد دارد تمامی اصول تئوریک انها دشمنی با طبقه کارگر است، هرچه مبارزه شفافتر شود، آنها در مقابل طبقه کارگر صفبندی شفافتری خواهند کشید، تنها راه پیروزی این است که تمامی این گروه ها و افراد، رهبری سازمانی طبقه کارگر را بپذیرند، در غیر این صورت سرمایه داری شکست نخواهد خورد، او مثال های بسیار خوبی هم می زند مثلا" می گوید، سبز ها برای نجات از دست جمهوری اسلامی که بخشی از سرمایه داری جهانی است، دست به دامن کل سرمایه داری می شوند، و می خواهند از داخل عمامه که خودش توسط سرمایه داری جهانی از داخل تاج بیرون آورده شده است، کروات آبی پر ستاره بیرون بیاورند، یا برخی از شما که باقی مانده افرادی هستید که برای به ثمر رساندن انقلاب، مستشار آمریکایی را اعدام انقلابی کردند، حالا می خواهید با حمایت همان امریکا که در افغانستان ، عراق ، لیبی و... "انقلاب" به ثمر رسانده است،  "انقلاب" دمکراتیک انجام بدهید، و آنها در مقابل چنین بحثی بهانه می اورند که شاهرخ می خواهد ما رهبری اون را در زندان قبول کنیم در اینجا نیز اصل بحث ها به کناری نهاده می شود.
فریده : خود شاهرخ در مقابل این تحریم ها چه عکس العملی دارد ؟
رحیمی : او بسیار قوی و با روحیه است، می گوید، اگر این گرایشات غیر از این عمل می کردند، باید به اصول انقلابی کارگران شک می کردیم، این مبارزه طبقاتی است و آنها به نیاز طبقاتی خودشان جواب می دهند، هر چند برخی از انها عضو طبقه سرمایه داری نیستند،وبه طبقات پایین حتی کارگران تعلق دارند ولی متاسفانه در درون تشکیلات های  انحرافی دچار انحراف از طبقه خود شده اند، و مشکل ما با انها این نیست که چرا به نیاز طبقاتی خود عمل می کنند، بلکه این است که انها برای بدست آوردن خواست طبقاتی خود کارگران را فریب می دهند، خود را طرفدار کارگران نشان می دهند، در چنین موقعیتی وظیفه کارگران و انقلابیون این است که موضوع را برای طبقه کارگر واضح و شفاف توضیح دهند.
فریده : این اختلافاتی که شما گفتید، یا از شاهرخ مثال آوردید، مربوط به یک یا دو ماه اخیر نیست، اما نرسیدن اخبار یا قطع ارتباط شاهرخ که شما از آن به عنوان تحریم اسم می برید، طی دو ماه اخیر شروع شده است، این را چگونه توضیح می دهید؟
رحیمی : این اختلافات درسته از قبل بوده ولی بیان نمی شد و حتی تا حدودی تحمل می شده است، اما از مراسم بزرگ داشت عزت الله سحابی و هدی صابر و بعد از آن در مورد انتخابات شروع به شفافتر شدن کرد، دیگر گرایشات مختلف توان تحمل بیشتر از این را نداشتند و مجبور شدند، برخورد های علنی بر مبنای اعتقادات و منافع طبقاتی شان نشان دهند،
فریده : لطفا" بیشتر توضیح بده ؟
رحیمی : برای مراسم بزرگداشت هدی صابر و سحابی اصلاح طلبان و تا حدودی ،دیگر زندانیان و حتی خود شاهرخ هم به صورت جانبی همکاریهای در برنامه ریزی داشتند، قرار شده بود، زمانی هم مقاله ای در گرامی داشت شهدا ی طی تاریخ مبارزات ایران نوشته و قرائت کند، حدود نیم ساعت مانده بود به شروع بر گزاری مراسم به او اعلام کردند که زمان کم داریم شما نمی توانید مقاله بخوانید، بعد از این اعلام شاهرخ زمانی و خالد حردانی در مراسم به عنوان اعتراض شرکت نکردند،
فریده : چرا به شاهرخ اجازه قرائت مقاله را ندادند ،راستی کمبود زمان داشتند؟
رحیمی : فکر نمی کنم زمان کم بود ، اون هم توی زندان، کمبود زمان بی معنی است، توی زندان هر چقدر که بخواهی زمان داریم، برای همین هم حتی خود شان هم از این حرف خنده شان گرفته بود.
فریده : پس چرا وقت ندادند ؟
رحیمی : من دقیق نمی دانم، تصمیم گیرنده ها که از لیدر های اصلاح طلب درون نظام و از حاکمیت رانده شده ها هستند، در این رابطه حرفی نمی زنند، ولی غیر مستقیم و حاشیه ای شنیدیم که بخش های  از متن  مقاله زمانی قبل از بر  گزاری مراسم به گوش برگزار کنندگان رسیده بود، به انها خوش نیامده بود و نمی خواستند چنین مقاله در مراسم خوانده شود، اون هم در مراسمی که برای سحابی که در بدو تشکیل جمهوری اسلامی خودش و اطرافیانش شریک بودند خوانده شدنش برای اصلاح طلبان درون نظام گران تمام می شد.
فریده : می دانی در مقاله چه چیز های نوشته شده بود؟
رحیمی : یک روز بعد از مراسم زمانی مقاله را برای برخی از زندانیان خوند من هم بودم
فریده : می تونی بگی چه چیز های نوشته شده بود ؟
رحیمی : تقریبا" از صد سال گذشته تا حالا به صورت چکیده در مورد شهدای انقلابی بخصوص شهدای کارگری و سازمانهای انقلابی و تقریبا" و اضمحلال آنها در حال حاضر نوشته شده بود، و به نظر من کاملا" بی طرفانه بود.
در مقاله از زمان های که سحابی و یارانش در دولت جمهوری اسلامی بودند و تعداد زیادی در همان دوره دستگیر و کشته شده یا زندانی شده بودن با نام وتاریخ نوشته بود که برای دوستان سحابی بسیار افشا کننده بود همچنین از جنایات جمهوری اسلامی در مورد شهدای کارگری و انقلابیون که همین اصلاح طلبان در انها شریک جرم هستند نام برده بود که برای آنها خوش آیند نبود همچنین از شهدای مجاهدین نوشته شده بود که چگونه با همکاری همین اصلاح طلبان به شهادت رسیدند، با نام و تاریخ تنظیم شده بود و این برای زندانیان مجاهد که جدیدا" سلطه اصلاح طلبان را پذیرفته اند، باعث می شد بی هویت شدنشان بر ملا شود، در نتیجه آنها نیز می خواستند این مقاله حذف شود، همچنین در نتیجه گیری موضوع را بر پایه مبارزه طبقاتی بین کارگر و سرمایه داری پیش برده بود، من فکر می کنم برای هیچ کدام از بر گزار کنندگان که کاملا" مچ شان باز می شد، قابل هضم نبود، برای همین اجازه خواندن مقاله داده نشد، حتی بعد از اینکه مقاله را برای ما خواند یکی از دوستان گفت بهتر بود، بر خی قسمت ها را به صورتی حذف می کردی تا بقیه بتوانند قبول کنند.
فریده : آیا شاهرخ قبول کرد که بهتر بود بر خی از قسمتها را نمی نوشت ؟
رحیمی : نه .
فریده : چرا و چه دلیلی آورد ؟
رحیمی : از ما پرسید، به نظر شما کدام بخش از شهدا را حذف می کردم، برای اینکه احمد زید آبادی و اطرافیانش ناراحت نشوند باید همه ی شهدای کارگری و چپ در دوره جمهوری اسلامی را حذف می کردم چون دوستان نزدیک و دور ایشان در این جنایات شریک بودند ، برای بر قرار ماندن دوستی و پیمان مجاهدین با احمد زید آبادی و دوستانش، باید شهدای مجاهدین را حذف می کردم، برای اینکه ملی مذهبی ها و ملی گرایان ناراحت نشوند، باید جنایات دوران بازرگان، بنی صدر و دوستانش را حذف می کردم، بنا براین باید از شهدای بعد از 57 هیچ حرفی نمی زدم.
خوب این دقیقا" همان چیزی است که جمهوری اسلامی می خواهد، می بینید چگونه این سه نیرو حداقل در مورد موضوع شهدا با جمهوری اسلامی نقطه به نقطه منطبق هستند، هنوز ادامه دارد برای اینکه سلطنت طلبان ناراحت نشوند شهدای دوره پهلوی را هم باید حذف می کردم، مجموعه این حذف ها یعنی کل تاریخ مبارزات طبقاتی کارگر و انقلابیون کارگری را باید حذف می کردم، آیا چنین سانسوری برای شما قابل قبول است؟ این جاست که معلوم می شود دشمنان طبقه کارگر کیانند و اینجاست که استقلال طبقاتی کارگران مشخص می شود، از چه مسیری باید عبور کند.
تا آن زمانی که کارگران پشت سر این نیروها سینه بزنند، اینها نیروها خود را مدافع کارگران جا می زنند، مثلا" اجازه می دهند من، کارگر از تسهیلاتشان استفاده کنم، یعنی کارگران را لب چشمه تشنه برده ، تشنه بر می گردانند، اما به محض اینکه کارگران بخواهند، بطور مستقل خواسته ها و مطالبات خود را بیان کنند، باز دقیقا" مثل من، بدون حذف هیچ قسمتی از تاریخ مبارزاتی سخن گفتم، و مرا حذف کردند، بعدش برای تنبیه و ادب کردن من، کارگر تحریم شدم، اگر من بپذیرم برای استفاده از تسهیلات این دشمنان طبقه کارگر واقعیت ها را سانسور کنم، دیگر خودم نیستم، هویت کارگری و انقلابی خود را از دست می دهم، و به دنبالچه ضد انقلاب تبدیل می شوم، یکی از دوستان گفت : ما که تسهیلاتی نداریم، اگر بر خی از شروط این ها را قبول نکنیم، هیچ روزنه ی برای رساندن حرف خود نخواهیم داشت، شاهرخ گفت این درست است اما نمی تواند، دلیل بر این باشد، که من وظیفه تاریخی خود را انجام ندهم، و برای رساندن صدای ناقص خود هویت طبقاتی خود را زیر پا بگذارم، بلکه این باید باعث شرم نیروهای چپ و انقلابی باشد، که نمی توانند یک نیروی متمرکزی برای چنین مواقعی داشته باشند، مثلا" من در مرکز خطر جان خود را کف دست گرفتم و حاضر نیستم استقلال طبقاتی خود را در مقابل  تسهیلات نیروهای غیر کارگری از دست بدهم، متاسفانه از طرف نیرو های چپ بیرون از زندان نیز ساپورت نمی شوم، قصد من این نیست که سکوت کنم تا بعد از 9 سال از زندان آزاد شوم، از صفر شروع کنم، در اصل معلوم نیست که جمهوری اسلامی اجازه بدهد، بعد از 9 سال آزاد شوم،در این گونه موارد هیچ اعتمادی به حکومت نیست، بنا براین من همین جا مبارزات خود را به عنوان وظیفه طبقاتی انجام می دهم، و این در تاریخ خواهد ماند، در قبال فعالیت من بقیه نیروهای کارگری نیز مسئولیت دارند، که آن نیز در تاریخ ثبت خواهد شد،کار دیگری فعلا" از دست من بر نمی آید، در این رابطه خیلی حرف زد، ولی تقریبا" چکیده حرفاش این ها بود،
فریده : آیا دلایلی آورد که نیروهای چپ بیرون از زندان او را ساپورت نمی کنند ؟
رحیمی : به نظرم اطلاعات اون از بیرون و بر خورد نیرو های مختلف چپ با شاهرخ و با کسانی که از شاهرخ دفاع می کنند، خیلی بیشتر از من و شما است، در این رابطه حداقل آن زمان هر روز خبر های زیادی بدست می آورد، و در مورد کمک ها و حمایت های نیروهای چپ و کارگری گزارشات دقیقی به دستش می رسید .
حتی اعتقاد دارد، نیروهای که در داخل زندان او را تحریم کردند، از بیرون و تشکیلاتشان خط می گیرند، یعنی او می داند، چه مواردی و صحبت های بین دوستانش در بیرون با افراد این نیروها رد و بدل شده است، و گفته های دیگر نیروها کلمه به کلمه به شاهرخ رسانده می شوند.
تحریم کنندگان از این بسیار ناراحت هستند، که باتوجه تحریم آنها علیه شاهرخ از افکار و اندیشه تشکیلات های آنها و دشمنی شان با کارگران و دوستان شاهرخ خیلی زود خبر دار می شود، به صورت خاص در مورد عدم حمایت چپ ها چیزی نگفته است همیشه با افسوس می گوید، در آینده آنها به خاطر عدم فعالیت گسترده و متحدانه  خود که با توجیهات سکتاریستی یقه خود را در مقابل در خواست های مکرر و واضح آزاد می کنند دچار شرمندگی خواهند شد.
شاهرخ می خواهد، همه بدون سانسور اجازه گفتن حرف خود را داشته باشند، و کسی یا تشکیلاتی همکاری و ارایه تسهیلات را در موارد مشترک منوط به تابعیت بقیه از آنها نکنند.
فریده :به نظر شما این مشکل چه زمانی می تواند، بین شاهرخ و بقیه زندانیان حل شود ؟
رحیمی : هیچ وقت
فریده :چرا ؟ و اگر حل نشود چه نتایجی می تواند به بار آورد؟
رحیمی : فکر می کنم شاهرخ هیچ وقت از اصول خودش نخواهد گذشت، و طرف های مقابل هم با دقت و برنامه ریزی او را هر روز بیشتر تحت فشار قرار می دهند، حتی برخی از انها برای بیشتر کردن فشار با ماموران همکاری می کنند سه نفر جاسوس از زندانیان است که به طور شبانه روزی شاهرخ را تحت نظر و مراقبت دارند مثلا" وقتی شاهرخ توالت می رود، یکی از جاسوس ها پشت در فالگوش می ایستد،تا اگر شاهرخ حرفی زد بشنود،و دیگر تحریم کنندگان جاسوس ها را مستقیم و غیر مستقیم حمایت می کنند، قبلا" این جاسوس ها از ترس بقیه زندانیان نمی توانستند، علنی و گسترده جاسوسی کنند ولی حالا با پشت گرمی حمایت های آنها بطور واضح و افتخار آمیز جاسوسی می کنند، ماموران نیز از این همکاری نا نوشته بسیار راضی هستند.
فریده : فکر می کنی ماموران در وضعیت پیش امده دست داشتند ؟
رحیمی : نمی دانم ، ولی شاهرخ خودش اعتقاد دارد، یکی از پایه های برنامه ریزی در مورد جاسوس ها و از طریق انها به صورت غیر مستقیم با بقیه مسئولین زندان هستند، حتی اگر در برنامه ریزی به ضورت مشترک دخالت نداشته باشند، اما از نتیجه آن خیلی راضی بوده و دائما" ان را دامن می زنند.
فریده : آیا تمامی زندانیان در مقابل شاهرخ صف کشیده و او را تحریم کردند، و یا خواهان تحریم او هستند؟
رحیمی : نه
فریده : لطفا" توضیح بده چه گونه تقسیم شدند ؟
رحیمی : تعدادی هر چند کم با شاهرخ موافق هستند ولی آنها نیز مانند خود شاهرخ از نظر مالی بسیار در فشار هستند، حتی برخی از انها توسط شاهرخ ساپورت مالی  هر چند اندک می شوند،و بیشتر زندانیان بی طرف هستند، داخل چنین مسائل سیاسی و مباحثه نمی شوند ،اما بیشتر همین ها هم اعلام می کنند حق با زمانی است ، برخی از زندانیان از ترس شان به شاهرخ نزدیک نمی شوند، وانمود می کنند، در طرف مقابل قرار دارند، یعنی مخالفتشان با ادامه اعتراضات شاهرخ یا همراهی با آن اعتراضات به خاطر ترس شان است، اما تعداد 15 الی 20 نفری هستند، سازمان یافته دشمنی و مخالفت می کنند، آنها از لیدر های اصلاح طلبان، مجاهدین ، سبزها و سلطنت طلبان هستند.
فریده : آیا می تونی مثال های بزنی ؟
رحیمی : مثال های زیادی است ولی از یکی دو مورد من خیلی خوشم امده در ذهنم مانده است. (او به آنها می گوید گربه روی چهار دست و پا پایین می آید )مثلا" بعد از انتخابات طرف های مقابل شاهرخ را مسخره می کردند، می گفتند تحریم کنندها ی انتخابات رو نگاه کنید لب و لوچه شان آویزونه، در مقابل شاهرخ می گفت بد بختی ما ملت ایران اینکه شما سیاسیون ما هستید و این انتصابات مهندسی شده را به عنوان انتخابات آزاد به مردم تحمیل می کنید، او می گوید، بد بخت های فریب خورده شما آلت دست شدید و حالا با فریب توده ها می خواهید فریب خوردن خودتان را پنهان کنید، درسته که مثل سال 1388 آرا و صندوق ها عوض نشد، ولی در مرحله گزینش توسط شورای نگهبان مهندسی انتخابات به خوبی و خوشی انجام و تمام شده بود، دیگر نیازی به دست کاری نتایج آرا نبود و جمهوری اسلامی شما ها و حتی بی بی سی را در داخل یک نمایش بازی داد، شاید بی بی سی پول هنگفتی برای تبلیغ انتخابات از نظام دریافت کرده بود، اما شما فقط بازی داده شدید، گزینش طوری انجام شده بود،که غیر از حسن کلید ساز هیچ کس دیگری نمی توانست، از صندوق بیرون بیاید، و این دقیقا" خواست خود نظام بود، مانند این است که گربه را هر چطور بالا پرت کنید،روی چهار دست و پا پایین می آید، از مهندسی و گزینش شورای نگهبان قبل از انتخابات نتیجه ای غیر از این نمی شد انتظار داشت،
اتفاقا" خود من از شاهرخ پرسیدم چرا نمی توانست؟ مثلا" برای اینکه جلیلی یا قالی باف انتخاب شود می توانستندف باز هم حرکت 88 را انجام دهند، او گفت درسته می توانستند انجام دهند، ولی این بار نمی خواستند انجام بدهند، طبق گفته لنین که در مورد شرایط انقلابی می گوید ما می توانیم در مورد ادامه جمهوری اسلامی این طور بگوییم که دنیا دیگر نمی توانست جمهوری اسلامی را به شکل ادامه احمدی نژادی تحمل کند و خود جمهوری اسلامی هم نمی توانست به شکل احمدی نژادی با بقیه دنیا کار کند، و کنار بیاید، بنا براین باید برای جلو گیری از نابودی و ایجاد امکان ادامه و همکاری شکل عوض می کرد، و به دنیا نشان می داد که می تواند انتخاباتی بدون دست کاری مثل خود آنها انجام بدهد، و حتی مهندسی حود را مانند خود آنها پنهان انجام دهد و آب از اب تکان نخورد، و برای این کار دنیا و مردم چشم دوخته بودند، که جمهوری اسلامی در رای گیری تخلف ، تر دستی یا شعبده بازی  کند و مچش را بگیرند، ولی او کار اصلی خود را در گزینش انجام داد، و رای گیری را کاملا" رها گذاشت و هر دو طرف راضی شدند، اما در گزینش رفسجانی را که شاید می توانست برای جناح حاکم مشکل ایجاد کند حذف کرد، و فرد ستون پنجمی خود در درون اصلاح طلبان را که اندک اعتباری در غرب دارد، وارد بازی کرد، برای اینکه او برنده واقعی انتخابات شود دومین قسمت نقشه گزینش این بود که در مقابل آرای اصلاح طلبان آرای اصول گرایان را تکه تکه کند، و برای همین مثلا" دو نفر اصلاح طلب را در مقابل 6 نفر اصول گرا قرار داد، و چون خود اصول گرایان از نقشه خبر داشتند، و نقشه را قبول داشتند، بنا براین حسن روحانی همان گربه ی بود که تنها روی چهار دست و پا می توانست پایین بیاید، یعنی فقط اون ممکن بود از صندوق بیرون بیاید، تا دوباره تنش ها را در مقابل غرب کمتر کند یعنی نقش خاتمی را بازی کند، نظام دیگر نمی توانست ریسکی مانند خاتمی یا رفسنجانی را قبول کند ناچار  حسن کلید ساز که روسری بنفش را هم بخشی از سمبل خود قرار داده است را مهندسی کرد، پس نظام در 92 به جای آوردن مردم به میدان جهت داغ کردن تنور انتخابات با کامل کردن مهندسی در مرحله گزینش، آرای اصول گرایان را در مقابل آرای اصلاح طلبان تقسیم کرد، این برای اصلاح طلبان و حتی ... بسیار گران تمام می شود، چون اکثریت زندانیان این تحلیل را قبول دارند.
شاهرخ در مقابل مجاهدین می گوید، من به شما چی می تونم بگم، طبق نوشته مسعود،خامنه ای و رفسنجانی از طرفداران مجاهدین هستند، که اکنون در حکومت قرار دارند، من و شما را به زندان انداختن و مسعود هم از خامنه ای خواهش کرده که با رفسنجانی شراکتش را به هم نزند، اما خامنه ای حرف رهبری را نمی پذیرد، از این رو منو شما باید اینجا تحت حکومت طرفداران مجاهدین  بپوسیم.
من نمی دانم نوشته رجوی را از کجا بدست آورده بود که کلمه به کلمه اش را می دانست، با آنها هم بحث های اصولی بسیار زیادی دارد، که انها توانایی جواب دادن ندارند و در مقابل بحث، رنگشان کبود می شود، و دندون غروچه می روند.
فریده : بر گردم به مقاله آیا می توانی از شاهرخ بخواهی مقاله فوق را به بیرون بفرستد ؟
رحیمی : دیگه ممکن نیست ، چون قبلا" گفته که برای یکی از دوستاش فرستاده بود و اون مقاله را از دست داده است، دوستش بعد از چند روز خواسته بود، که مقاله را مجددا" برای او بفرستد، که شاهرخ کلی فحش بهش داده بود، و گفته بود که ما نوشته های خود را بعد از یک یا دو روز نابود می کنیم، چون امکان بایگانی در زندان را نداریم، و حتی گفته بود، من برای نوشتن ان بیش از یک ماه از دهها نفر دوست اطلاعات جمع کرده بودم، که دیگر برایم ممکن نیست.
فریده : دوستی به من خبر دادکه روز پنجشبه 27/ 4/1392 در سالن 12 در گیری پیش امده است ، ما جرا از چه قرار بود؟
رحیمی : بله پریروز بود، یک پاسدار بند به نام حسن کرد نوبت نگهبانی داشت هر وقت اون پاسدار بند باشد، در مورد هوا خوری حداقل نیم ساعت دیرتر در را باز می کند، کل هواخوری سالن 12 دو ساعت است، حسن کرد هم پنجشبه حدود 40 دقیقه دیر تر در را باز کرد، شاهرخ اعتراض کرد و گفت از 12 ساعت هواخوری رئیس زندان ده ساعت کم کرده و از دو ساعت هم تو هر دفعه نیم ساعت کسر می کنی، حسن کرد، گفت تو زیادی حرف نزن و ... نکن، شاهرخ گفت خودت ... می کنی ، نگهبان گفت این همه ادم اعتراض نمی کنند، تو چه کاره ای هر روز هر روز اعتراض می کنی ،شاهرخ گفت همه باید اعتراض کنند، ولی اگر کسی حقش را نخواهد دلیل نیست که من هم نخواهم، از اصلاح طلبان یکی گفت حسن اقا راست می گه، حالا کاری داشته کمی دیر اومده، آیه قران که غلط نشده ، تو هم خود تو مسخره کردی،به همه چیز اعتراض می کنی، حسن اقا یه نگهبانه کاری نمی تونه بکنه ،شاهرخ گفت نه آقای عزیز حسن آقا همیشه نیم ساعت دیر باز می کند، این دفعه 40 دقیقه تاخیر داشته و تو می خوای من خودمو به غفلت بزنم، اگر شما نسبت به تاخیر اعتراض ندارید، می تونی اعتراض نکنی، ولی حق نداری برای سرکوب اعتراض دیگران به حمایت از نگهبان در آیی ، یکی دیگر گفت نیم ساعت هواخوری ارزش اعتراض ندارد، زمانی گفت بله از 12 ساعت به دو ساعت تقلیل دادند، از دو ساعت نیم ساعت کسر می کنند ، سویای حیوانی می خورانند، تلفن نمی دهند ، ملاقات حضوری نمی دهند، بهداشت عمومی و خصوصی نداریم ، پزشک و دارو نداریم، آموزش ، سالن ورزشی و ... نداریم، شاید هر کدام از این ها به تنهایی ارزش اعتراض نداشته باشد، ولی وقتی همه را باهم نگاه کنیم می بینیم، که ما را حیوان حساب می کنند، آیا شما باز هم اعتراض ندارید؟ اگر کسی برای نیم ساعت هواخوری اعتراض نکند، برای چیز های دیگر نیز اعتراض نمی کند، آنها غر غر کنان پراکنده  شدند .
فریده : آیا زندانیان بهایی نیز با اعتراض کردن مخالفت می کنند ؟
رحیمی : به نظرم انها بیشتر به فکر تهیه خوراک خوب هستند، بیشتر شان هم وضع مالیشان خوب است، طبق گفته خودشان آنها سیاسی نیستند، کاری به سیاست ندارند، برای اینکه آرامش شان به هم نخورد از شاهرخ دوری می کنند، شاهرخ هم کاری به آنها ندارد، در گذشته هم از تسهیلات انها استفاده نمی کرد.
فریده : می تونی هر خبری در این رابطه شد به من اطلاع بدهی ؟
رحیمی  : اگر توانستم باشه.
فریده : از این که به سوالات جواب دادی ممنونم و امید وارم هرچه زودتر آزاد بشی.
رحیمی : خواهش می کنم و ممنونم .




۱۳۹۲ تیر ۲۸, جمعه

کارنامه دو ساله (1388 و 1389) قاضی محمد مقیسه

محمد مقیسه یکی از قضاتی است که افکار و اندیشه ضد انسانی ، ارتجاعی و جنایت کارانه دارند، هر چند که مانند جانی های چون قاضی مرتضوی ، قاضی صلواتی و... شناخته شده نیست ولی در جنایت کار بودن دست کمی از آنها ندارد . توضیح مهم دیگر در مورد گزارش زیر این است که گزارش فوق فقط مربوط به زندان گوهر دشت اندرز گاه 4 است در حالی که این قاضی در زندانهای دیگر مانند اوین و ... زندانی دارد. لازم به ذکر است که مقیسه قبل از رسیدن به مقام قضاوت نام مستعار او ناصریان بود برخی سمت های رسمی او عبارت بودند از : از سال 1360 در دادسرای انقلاب دادیار شعبه بوده است در سال 1364 ناظر زندان قزل حصار می شود سپس دادیار ناظر زندان گوهر دشت می گردد و برخی اعتقاد دارند یکی از تصمیم گیرندگان در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367 بوده است. اما به صورت غیر رسمی او در وزارت اطلاعات مانند بسیاری از قضات جمهوری اسلامی بازجو ( شکنجه گر ) بود، بنا براین به خوبی می داند بازجوها چگونه شکنجه می کنند ، طی این گزارش، اطلاع داشتن او از شکنجه ها روشن خواهد شد بخصوص مورد 6 نفری از زندانیان که با دستور قرار بازداشت او نزدیک به چهار سال است بدون محاکمه همچنان تحت فشار و شکنجه قرار دارند  و او خود طرفدار لازم بودن شکنجه است . محمد مقیسه در زمان بازجو بودن طلبه بود و مثلا" درس حقوق نیز می خواند و اکنون روحانی شده و به مقام قضاوت رسیده است. همچنین مقیسه محاکمه کننده بسیاری از فعالین کارگری و دستگیر شدگان اعتراضات 1388 و صادر کننده احکام اعدام برای فعالین سیاسی بخصوص افراد مجاهدین بوده است. این فرد از نظر علم حقوق بی نهایت بی سواد است. البته برای جمهوری اسلامی چنین قضات بی سواد و وامدار لازم است. این قاضی چندان توجهی به اسناد پرونده و دفاعیات و قوانین نمی کند بلکه به شفارش و در خواست روی پرونده که توسط بازجو ها نوشته می شود عمل می نماید.

 پرونده 177 نفری از زندانیانی که در اندرزگاه(بند) 4 سالن 10 هستند  متعلق به شعبه 28 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی محمد مقیسه می باشند از این 177 نفر، 20 نفرشان دو سال حبس داشتند که تا امروز آزاد شده اند، از 157 نفر باقی مانده 70 نفر بلاتکلیف هستند(عمر انسانها را این گونه هدر می دهد) این افراد که بلاتکلیف در زندان هستند بیشترینشان سه سال و هشت ماه و کمترینشان دو سال و یک ماه است که بلاتکلیف  در حبس بسر می برند ، به 55 نفر از افراد باقی مانده از 5 سال تا 20 سال حکم حبس داده است، در مجموع حکم این افراد 385 سال دارند، به 32 نفر باقی مانده هم حکم اعدام داده که از این تعدا 6نفرشان اعدام شده اند و 26 نفر دیگر در انتظار اجرای حکم بسر می برند.
 از افراد بلاتکلیف، شش نفر به نامهای انور خضری ، خسرو بشارت ، فرهاد سلیمی ، ایوب کریمی، داوود عبدالهی قاسم آبسته و کامران شیخی سه سال و هشت ماه است بلاتکلیف در زندانی هستند این شش نفر در سال 1388 به اتهام قتل یک سرباز(نگهبان بانک ملی) به نام ابراهیم شکاکی در شهرستان مهاباد دستگیر شدند، مأموران وزارت اطلاعات در همان سال 1388 به زور شکنجه از آنها اعتراف دروغین گرفتند و آنها وادار به  مصاحبه تلویزیونی کردند، در پرس تی وی پخش کردند،  آنها بقدری شکنجه شده بودند که تا پخش فیلم اعتراف آنها از تلویزیون هنوز زخمی بودند و دست یکی از انها که زیر شکنجه شکسته بو.د در فیلم کاملا" مشهود است. از طرفی ولی مصطفی خانی اهل مهاباد که توسط نیروی انتظامی در اسفند  سال 1387 به جرم دیگری دستگیر شده بود طی بازجویهای در سال 1388 همزمان با اعتراف گیری دروغین از شش نفر نامبرده ، اعتراق به قتل سرباز نامبرده (ابراهیم شکاکی ) می کند، قاتل اصلی یعنی ولی مصطفی خانی اعلام می کند مقتول را که از اقوام خودم بوده، بنا به دلایل شخصی به قتل رسانده و اسلحه اش را نیز در جای پنهان کردم  ،  قاتل در سال 1388 به جرمش اعتراف کرده و حتی محل اختفای اسلحه سرباز مقتول را هم به نیروی انتظامی نشان داده است ، اکنون اعتراف قاتل در پرونده است و اسحله گم شده مقتول ضمیمه پرونده است و شخص قاتل در زندان ارومیه منتظر اجرای حکم اعدامش است. با توجه به چنین اسناد و شواهدی شش نفر بی گناه بیش از 3 سال است در زندان بلاتکلیف به سر  می برند و توجهی به زندگی انسانها ندارد
با توجه به شناسایی کامل قاتل اصلی وزارت اطلاعات و قاضی مقیسه همچنان این شش نفر را بدون دادگاه و محاکمه سه سال و هشت ماه است در زندان نگه داشته اندو برای پنهان کردن عمل جنایت کارانه خود آنها را نه محاکمه می کنند و نه آزادشان می نمایند.


پیام اسلامی را در زندان گوهر دشت کشتند

در تاریخ 26/4/1392 در بند 6 زندان گوهر دشت میان زندانیان نزاعی پیش می آید ، طبق عادت  مسئولین زندان برای زهر چشم گرفتن از زندانیان به دستور امیری یکی از مسئولین زندان ، پیام اسلامی یکی از طرفین نزاع  را به بیرون از بند برده و شروع به ضرب و شتم او می کنند ، او را بقدری می زنند که پیام اسلامی زیر ضربات مشت و لگد در جا کشته می شود .
با کشته شدن پیام اسلامی شمار کشته شدگان سه ماهه ی اخیر در زندان گوهر دشت به شش نفر رسیده است.


نشریه پایداران
تکثیر از : کمیته حمایت از شاهرخ زمانی

28/4/1392

۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

بیانیه 86

به حمایت از اعتصاب غذا کنندگان در زندان تبریز بشتابیم

مطابق اخبار منتشره، از روز  شنبه ۲۲/۴/۱۳۹۲ پنج تن از رهبران تشکیلات «یئنی‌گاموح»، آقایان دکتر لطیف حسنی، مهندس  محمود فضلی، آیت مهرعلی‌بیگلو، بهبود قلیزاده و مهندس شهرام رادمهر در اقدامی دسته‌جمعی در زندان تبریز شروع به اعتصاب غذای نامحدود کرده‌اند. بنا به اظهارات خانواده های ایشان دلیل این اقدام اعتراض به حکم سنگین ۹ سال حبس تعزیری برای هر کدام از این فعالین سیاسی آذربایجانی و عدم رسیدگی به اعتراض وکلای پرونده در دادگاه تجدید نظر بوده است.
شعبه ششم دادگاه تجدید نظر انقلاب اسلامی تبریز به ریاست قاضی ایمانی روز ۲۶ خرداد بدون برگزاری جلسه مجدد دادرسی حکم دادگاه بدوی را تایید کرد.
اعتصاب غذای این فعالین آذربایجانی در شرایطی صورت می گیرد که شرایط جسمی آنها در اثر شکنجه ها و سو رفتارها در طول دوران بازداشت در سالهای اخیربسیار بغرنج است.
این فعالین که دفعات متعدد بازداشت شده و مدت زمان‌های طولانی در سلول‌های انفرادی وزارت اطلاعات و تحت شکنجه بوده‌اند تنها به جرم مطالبه‌ی بدیهی‌ترین حقوق انسانی به این احکام سنگین محکوم شده‌اند.
هم‌چنین اخبار منتشره حاکی از رفتار ضدانسانی کارگزاران رژیم در دادگستری و زندان تبریز با این فعالین و خانواده‌های آن‌هاست. امروز ۲۷ تیر ماه خانواده‌های این فعالین که برای پیگیری وضعیت آن‌ها به دادگستری تبریز مراجعه کرده بودند با رفتار غیرانسانی قاضی و دادستان و معاون وی مواجه شده‌اند. دادستان تبریز آقای خلیل اللهی و معاونش هاشم‌زاده که مورد تنفر مردم تبریز است، با برخورد زننده ای ازورود آنان  به اتاق خود  جلو گیری کردند.
 در دیداری دیگر فردی به نام استادی به عنوان رئیس زندان با تهدید خانواده ی زندانیان به برخورد های امنیتی گفته است: "چه کسی به آنها گفته گشنه بمانند، هر چه قدر هم اعتصاب کنند ما کاری نخواهیم کرد".
 اما جالب ترین اظهار نظرو سخن وقیحانه ی قاضی جوان دادگاه انقلاب تبریز است. وی که در اولین پرونده ی سیاسی خود رهبران تشکیلات یئنی گاموح را در دو محاکمه ی یک ساعته به ۹ سال زندان تعزیری محکوم کرده است، با لحنی آزار دهنده خطاب به مادران و همسران اعتصاب کنندگان گفته است "آن قدر گشنه بمانند که بمیرند. من بعد از ماه رمضان می توانم به پرونده برسم"
گفتنی است که زندان مرکزی تبریز یکی از بدترین زندان‌های ایران به لحاظ برخورد ماموران و امکانات بوده و زندانیان این زندان تحت آزار و اذیت مضاعف قرار دارند که پیش‌تر و در گزارش‌های مفصل از سوی کمیته حمایت از شاهرخ زمانی به اطلاع عموم رسیده است.
کمیته حمایت از شاهرخ زمانی، ضمن پافشاری مجدد بر ضرورت به رسمیت شناخته شدن حق تعیین سرنوشت خلق‌ها در ایران و محکوم کردن احکام صادره برای این فعالین ، از تمام نیروهای انقلابی و فعالین و نهادهای حقوق بشری می‌خواهد تا با اقدام متحدانه به حمایت از این زندانیان سیاسی بشتابند. جان این فعالین در خطر است، در حمایت از آن‌ها درنگ نکنیم.

پیش بسوی اتحاد بیشتر، برای فشار بیشتر!!!
پیش بسوی اعتراضات گسترده و متحدانه با شعار :
کارگر زندانی ، زندانی سیاسی آزاد باید گردد.
کمیته حمایت از شاهرخ زمانی
۲۷/۴/۱۳۹۲
freeshahrookh@gmail.com