در کُنش هر کارگر مبارز برابر سرمایه بهلحاظ عینی همواره چیزی غیر از آنچه در شوروشوق افراد طبقات دیگر بوجود میآید، تبلور مییابد و بیش از حرکت و رشد و توسعهی تفکر آنان تجلی پیدا میکند. همینطور نتایج آن نیز بهطور اجتماعی و از طریق ساخت عواطف سیاسی از دیگر افراد کارگر فراتر میرود و آن کارگر کُنشگر را به پیامدهای طبقه و مبانی کنش سیاسی وابسته میسازد. بیدلیل نیست که سلوک پرولتر بر این مبنا استوار میگردد که او چیزی به جز زنجیرهایش برای از دست دادن ندارد اما جهانی را فتح میکند. در فرایند این مبارزه است که بند تعلق طبقاتی خویش را با نفی دنیای بردگی مزدی پاره میکند و آنچه در پی آن پدید میآید هیچ نیست مگر کثرت ایجابی قابلیتها که مظهرش انسانی رها از ضرورت کار است که پیوندهای عُرفی تقسیم کار را که بهنحوی عقلانیتر کار دیگران را تصاحب میکنند میگسلد. مبارزهای برای بندهای جبر یا ضرورتی که سوسیالیسم با ارتقاء ضرورت به مقام یگانه بنیان آینده که به منزلهی قلمرو آزادی، عینیتی که انسان کارگر را حتی از نمود شخصیت نیز محروم کرده و بر ساز و کار ذهنی و جسمی آدمیان فرمان رانده است به هدایت حیات مستقل رهنمون میشود. شاهرخ زمانی با آن واقعیتی درافتاد که سرمایه وجدان و وظیفه را در مقام نوعی ارزش اسلامی به درون جامعه و خاصه کارگران تزریق کرده بود تا در تمامیت خود هم سوژه و هم ابژه را سرکوب نماید، اما او با نهیب طبقاتی خویش به ورطهی ورشکستن خواست و این چنین با قدرت سرمایه درافتاد.
گرچه خودانگیختگی مبارزاتی شاهرخ و توان درکِ حقیقتِ امور جهانِ پرآشوبِ نظام سرمایه در ذهنیت وی از درونِ دگرشدگی روند پیشرفت جامعه صنعتی در شیوه تولید پسافوردیسم، که هم اقتضائات زندگی و هم واقعیت سیاسی، اجتماعی و ساختاری است، وی را بهتحلیل و ارزیابی بهشکلی از سازمانیابی میکشاند که گذار از حجاب سنت نمایندگی (حزب)، مکانیزمی که طبقه را از توانش منفک میسازد، اما هنوز هم نوستالژیای آن دوران همچنان برای بسیاری از جمله وی تنها آلترناتیو نیرومند جلوه کند. همینطور محدودیتها و استبداد طبقاتی مانع گشوده شدن بدیلهای نوینی غیر از کاریزمای حزبیت که به لحاظ عینی سرشتی توهمزده در پیش او مییابد و به بازتولید همان کُنشی منجر میگردد که در سرانجام خود بهجای فرایندی دیالکتیکی میان سوژهی خودانگیختگی و واقعیت، بهجای فرایند رفع و برکشیدگی و بهجای نفی متعیّن به فرایند نفی صوری بیانجامد. اما او راهی دراز در پیشِ روی داشت تا خودرهایی کارگران را در روششناسی بیازماید و در زندگی طبقاتی خویش تجربه کند، زیرا که وی از پایین برخاسته بود و رنج تولید ارزش اضافی برای او عاریهای نظری نبود و اگر مرگ بر وی تحمیل نمیشد، ماهیت حقیقت چنین است که با فرا رسیدن زمان آن در روند مبارزهی طبقاتی خود را به زور آشکار میسازد.
اکنون هم دولت جنایتکار جمهوری اسلامی، هم سرمایه و هم زندانبان در فقدان شاهرخ ظاهرا آسودهاند. اما شاهرخ یک طبقه است؛ طبقهای که اگر بر تصلّبشدگی خویش فایق آید جهان، ناظر یک گرایش تاریخی مقاومتناپذیر برای درهم شکستن فرمانروایی خودکامگی سرمایه در متن پیوند رازآلود مالکیت، ثروت، نظارت و مدیریت خواهد شد و خشم فروخوردهی کارگران به نیرویی بدل خواهد شد که دیگر قدرت از قاعده پیروی نکند، به آن لحظهای فراروید که در مبادلهی اقتصادی که تاکنون هر طرف سهم خود را دریافت میکند، ارزش اضافی مبتنی بر کار اضافی را نیز سهم خویش و نه غیر تلقی کرده و بخواهد بهگونهای بیواسطه بر آن دست یابد که ضرورتا با سرنگونی شیوهی تولید سرمایهداری مبتنی بر کار دستمزدی و با استقرار مناسباتی که در آن انسان با بدست گرفتن اختیار خویش و شرایطی که از هرکسی نسبت به تواناییاش و به هرکسی به اندازهی نیازش فراهم شده باشد.
اکنون هم دولت جنایتکار جمهوری اسلامی، هم سرمایه و هم زندانبان در فقدان شاهرخ ظاهرا آسودهاند. اما شاهرخ یک طبقه است؛ طبقهای که اگر بر تصلّبشدگی خویش فایق آید جهان، ناظر یک گرایش تاریخی مقاومتناپذیر برای درهم شکستن فرمانروایی خودکامگی سرمایه در متن پیوند رازآلود مالکیت، ثروت، نظارت و مدیریت خواهد شد و خشم فروخوردهی کارگران به نیرویی بدل خواهد شد که دیگر قدرت از قاعده پیروی نکند، به آن لحظهای فراروید که در مبادلهی اقتصادی که تاکنون هر طرف سهم خود را دریافت میکند، ارزش اضافی مبتنی بر کار اضافی را نیز سهم خویش و نه غیر تلقی کرده و بخواهد بهگونهای بیواسطه بر آن دست یابد که ضرورتا با سرنگونی شیوهی تولید سرمایهداری مبتنی بر کار دستمزدی و با استقرار مناسباتی که در آن انسان با بدست گرفتن اختیار خویش و شرایطی که از هرکسی نسبت به تواناییاش و به هرکسی به اندازهی نیازش فراهم شده باشد.
سرنگونی سوسیالیستی جمهوری اسلامی راه پیشروی بهسوی رهایی کار است
کمیته فعالین کارگری سوسیالیستی ـ فرانکفورت
سپتامبر ٢٠١٥
سپتامبر ٢٠١٥
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر