شاهرخ در یک خانواده ای با ریشه های عمیق مبارزات اجتماعی - سیاسی متولد شد و در این بستر رشد کرد پدر و عموی شاهرخ (بهمن زمانی و اسرافیل زمانی) از مبارزین و زندانیان سیاسی در دوران شاه بود مادر شاهرخ خانم زرین نجاتی، طی سالهای متمادی در دوره حکومت شاه، که پدر و عموی شاهرخ در زندان بودند برای آزادی آنها و حمایت و دفاع از حق زندانیان هر روز در مقابل ادارات، دادگاهها، و زندانها حضور داشت. مادر زرین، با ظلم و ستم و استثمار حکومت پهلوی و حکومت اسلامی، دست و پنجه نرم کرده است و انسان مبارز و مقاومی بود. وی یک زن مبارز، فداکار و ساختار شکن در ساخت سنتی- عرفی واجتماعی بود و دائما در تلاش و مبارزه از جمله در جهت کمک و آزادی زندانیان سیاسی بود. «مادر زرین»در حکومت پهلوی، به خاطر تلاش و سازماندهی خانواده زندانیان سیاسی دو بار دستگیر و زندانی شد. در دهه شصت نیز به دلیل سرکوبهای وحشیانه اسلامی، برای این که که شاهرخ و خواهرش دستگیر نشوند مجبور بودند در مخفیگاهها زندگی کنند. خانواده را مادر زرین، در دوران زندان بودن پدر شاهرخ با سرافرازی و قامتی استوار، نگهداری میکرد
شاهرخ در عین اینکه از آگاهی تاریخی و اجتماعی بهره می برد طعم تلخ تضادهای طبقاتی و مشکلات زندگی را که همزاد این گونه خانواده هاست را با ذهن جستجوگر، پرسئوال و با تن و پوست خود لمس کرد. قبل از آنکه پای به رابطه مزد و سرمایه بگذارد، عمیقاً باور داشت که «چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است.» لذا از ابتدا و همراه با انجام کار یدی ایدۀ ایجاد تشکیلات مستقل را نیز با خود داشت. اما واقعیت ها سخت جان تر از آن چیزی هستند که بنظر می رسند. بقول اندیشمندی « وقتی می خواهی چیزی را از زمین برداری، مثل آنستکه به تمامی موجودات عالم متصل است» گسیختگی و عدم پیوستگی بستر تاریخی تشکل های مستقل در ایران، سرکوب طی 80 سال نظام سرمایه داری دوران پهلوی و ولی فقیه علیه هر تشکل مستقل، منجر به عدم تداوم سنت مستمر تشکل ها و تجربه مدون در مبارزه طبقاتی و متشکل در مبارزات کارگری و دیگر اقشار زحمتکش شده، و تفکر فردگرایی را در اندیشه عمومی مردم نهادینه کرده است. شاهرخ 15 ساله بود که شاهد رشد مبارزات کارگری و توده ای در سال 57 بود و کمتر از دو سال بعد ناظر قلع و قمع تشکل های مستقل طبقه کارگر، اندیشه های کارگری و سوسیالیستی بوسیله ارتجاع نوین نوع سرمایه داری اسلامی در سالهای 60 ببعد بود. وی مجبور به زندگی مخفی در آن ایام گردید. با برچیده شدن هر گونه عرصه مستقل کارگری و سیاسی و مبارزت اقتصادی و با مشاهده پَرپَر شدن یاران مجبور به سکوت و فرو خوردن بعض تاریخی تا رشد و برآمد جنبش نوین مردمی و طبقه کارگر گردید. برای تمامی کسانی که شاهد انقلاب 57 و اعمال قدرت مردمی در کف خیابان و کارخانه و دانشگاه و سپس ناظر سرکوب و قلع و قمع دهه خونین 60 بودند، برآمد جنبش نوین اجتماعی و مبارزات سیاسی مردمی بنظر صبر و تأمل و سالیان زیادی را نمی بایست طی می کرد. اما افسوس که :
« خانه ویران تر از آنست که می پنداری داغ دیرین تر از آن است که می پنداری ».
سرکوب دهه 60 که حتی از سرکوب بهار 58 کردستان شروع شده بود، قلع و قمع یک نسل تاریخی بود و دو دهه طول کشید تا جنبش های نوین اجتماعی شروع به نشو نما کرد. در دهه 80 همراه با جوانه زدن جنبش های آزادیخواهی، با مبارزه علیه قدرت مطلقیت حاکمیت، توسط طبقه متوسط نوین همراه بود، تشکل های مستقل کارگری در قالب های مختلف شروع به رشد و نمو کرد. مبانی نظری این تشکل ها هنوز از بحران های ایدئولوژیک، تشکیلاتی، سبک کار و ... دهه های قبل رنج می بردند، دو دهه گسست در همان جنبش های گذشته و سرکوب شدید واستبداد مطلق حاکم و جدایی کار تئوریک در طی مبارزه پراتیک و مجموعاً توقف روند پراکسیس جنبش، خود بر مشکلات قبل افزوده بود.
سبک کار و سازماندهی و تشکیلات نوین و تشکل های جدید در دهه 80 که برای ایجاد تشکل های کارگری و مدافعان کارگر و غیر و تشکیل شده بود، قبل از آن که حاصل یک جمع بندی تئوریک و نظری حاصل از شرایط واقعی تاریخی و اجتماعی و نقد شرایط موجود و تاریخی ایران و جنبش واقعی سوسیالیستی طبقه کارگر و کمونیستی جهانی باشد، عمدتاً از همان نگرش ها همراه با ضعف های نظری نشأت می گرفت.فقدان انسجام نظری و گسیختگی به دوش فعالان دوران جدید سنگینی می کرد. پراکندگی و فقدان انسجام از همان ابتدا آثار خود را بر فعالیت های جدید می گذاشت. اگر سبک کار حزب کمونیست ایران در بیش از یکصد سال قبل و سپس حزب توده طی سال های 1325 ببعد از یک انسجام نظری برخوردار بود، ( جهت گیری طبقاتی آنها در اینجا مورد بحث نیست)، آن احزاب در مبارزت اجتماعی و طبقاتی عظیم از جمله کودتای آمریکایی 28 مرداد 32 دچار نقصان و فروپاشی شدند، اگر سازمان های مسلح دهه 50 طی مبارزات سنگین و سخت و خونین در جنگل، شهر و زندان و شکنجه گاهها انسجام خود را حفظ کردند. آنها طی تحولات عظیم اجتماعی – انقلاب بعد از سال های 57 و تحولات جهانی جنبش های سوسیالیستی طی دهه70 و تحولات اردوگاه شوروی در دهه 80 میلادی دچار تقسیم و انشعاب و جندپاره شدند. اما تشکل های این دوران، بدون درگیر شدن در مبارزات طبقاتی عظیم، سراسری و در سطح کلان و ملی و بدون اثر گذاری گسترده روی طبقه کارگر دچار افول و تشتت شدند. فعالانی که کمیته هماهنگی و پیگیری و دیگر تشکل ها را بوجود آوردند، بخش های عمده آن امروزه در جایگاههای متفاوت و متضاد و در تشکل هایی که ویژگی یک گرایش خاص را دارد قرار دارند. آقای حکیمی، امروزه حتی با فعالان لغو کار مزدی زاویه دارد کمیته هماهنگی که می توان گفت هنوز بهترین وضعیت را در بین دیگر گرایشات دارد، در شهرهای مختلف کردستان و دیگر مناطق با تضاد های متعدد روبرو است و در مجموع طی بیش از یک دهه علی رغم قطبی شدن و گسترش و تعمیق تضاد طبقاتی رشد نکرده اند. اینک به گرایشات متعدد و متفاوت و غیر همساز با دیدگاههای اولیه تقسیم شده اند. اتحادیه کارگران آزاد سبک کارش بر اساس « چهره شدن» و علنیت و برگزاری تظاهرات چند نفره بر اساس تئوری قدرت گیری بدون طبقه قرار دارد. وقتی آقای محسن حکیمی، برای شاهرخ در دوران زندان، آنچنان پرونده کیفر خواست تنظیم کرد که سنگین تر از کیفر خواست جمهوری اسلامی علیه شاهرخ بود، هیچکدام از این تشکل ها در داخل از وی دفاع نکرده و اقدام به کشیدن ترمز آقای حکیمی ننمودند در داخل دو نقد به آقای حکیمی و هوادارانش توسط «جمعی از کارگران» انجام گردید که تلاش به ایجاد فضای مشترک و حذف برخوردهای غریزی و شخصی را نمود. با احترامی که برای آقای حکیمی قائلیم، هتاکی ایشان را یک امر خصلتی و سلیقه ای می دانیم که نشان دهنده کل شخصیت ایشان نبوده و بعنوان یک مبارز پیگیر با هر گرایشی درخور تقدیر می باشد. شاهرخ زمانی و حکیمی در تشکل هایی قرار داشتند که منشأ دیدگاهها مشترک بود یعنی منشأ هر دو کمیته هماهنگی و با کمی زاویه کمیته پیگیری تشکیل شده بود. اختلافات گسترده نه ناشی از تغییر و تحولات اجتماعی در سطح ایران و یا جهان، بلکه ناشی از فقدان همبستگی و انسجام درونی تشکل ها بود.
ضعف نظری و تئوریک؛ عدم شناخت واقعی و عینی جامعه، نقش طبقات، فقدان برنامه و نقشه راه، بی ارتباط بودن اهداف با استراتژی و راهبردها و همچنین فقدان ارتباط اهداف، سیاست ها با سازماندهی، تشکیلات، و سبک کارها همگی مجموعه آسیب هایی هستند که این تشکل ها از آن رنج می برند. و این عوامل علت اصلی عدم رشد و گسترش آنهاست. مبارزان نوین از دهه 80 ، از دوران اصلاح طلبی، به تقلیل گرایی و ساده انگاری اهداف و آرمان ها و سبک مبارزه روی آوردند. به جهت ضعف نظری و بینشی، تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد گذارده و سبک کار علنی را پیشه کردند. سبک کار علنی تمام عیار، با گذار از تجربیات سرکوب های طبقه کارگر از کمون پاریس تا قتل عام ها در اوین و تمامی زندان ها در دهه 60 تا کنون یک خود خواب ساده انگارانه بود و هنوز هم هست.
هدف از بیان این واقعیات بهیچوجه سرسوزنی کاستن از ارزش تمامی مبارزات و تلاش های صادقانه کلیه این تشکل ها اعم از هماهنگی و پیگیری و کانون مدافعان و غیرو و عناصر عضو آنها نیست، بلکه هدف نشان دادن ضعف نظری، علمی و پراکسیس موجود برای بیرون رفت از شرایط بغایت بحران زدن نظری – عملی و فقدان چارچوب های معرفتی، فقدان برنامه ، راهکار و استنتاج تشکیلاتی و سازماندهی از آرمان ها و اهداف مبارزاتی است، در برابر نیات و اهداف آنان سر به تعظیم فرود می آوریم اما عملکرد کنونی آنان همانند اکثریت پدر و یا مادرانی است که قصد دارند که فرزندشان قله های ترقی علمی و عملی، خصائل انسانی را بپیماید اما فرزند غیر مطلوب شده و مطابق اهداف رشد نمی کند و این بجهت نقص و ضعف چارچوب های نظری- معرفتی و شناخت واقعیات زنده و جاری است که علی رغم شرایط قطبی و تضادهای طبقاتی عمیق و بی حقوقی های گسترده، مانع از پیشروی و سازمان یابی طبقه کارگر توسط آنان می شود.
با کٌند شدن پیشروی و رشد تشکل ها در چارچوب ها و کارکرد های فعلی، و با توجه به رویه علنی گرایی، شاهرخ کسی نبود که بجهت کینه طبقاتی در مقابل سرمایه متوقف و یا عقب نشینی نموده و در مقابل ظلم و ستم دیکتاتوری سرمایه کوتاه بیاید، مسیری را که آمده بود مجبور به تداوم و نبرد یک تنه، بدون طبقه کارگر و توده ها با نظام سرمایه هار موجود گردید. مبارزه ای که نتیجه آن از قبل معلوم بود. این سرنوشت قبل از شاهرخ در انتظار برخی از مبارزان دیگر کارگری نیز بود که تا لبه نیغ مرگ هم پیش رفتند اما بجهت آنکه آنان فاقد ریشه های سوسیالیستی شناخته شده بودند و در زندان هوشیارانه در همان چارچوب های مطالبات صنفی پای فشردند و همچنین از طرف کارگران سوسیالیست و آگاه در بیرون مدام توصیه به حفظ خود و اتخاذ راهکارهای مناسب جهت تداوم مبارزه شدند، توانستد خطر را از سر بگذرانند. اما شاهرخ که در بستر علنیت قرار داشت در تداوم مبارزه با سازش ناپذیری، پاک باختگی، صداقت، شجاعت و ایمان به سوسیالیسم و مبارزات طبقه کارگر، رژیم را مستأصل نمود تا از سر استیصال اقدام به حذف شاهرخ نماید. از طرف دیگر تنها شدن شاهرخ و مبارزه بدون توده ها و طبقه کارگر، یعنی همان مقوله ای که شاهرخ برای وحدت آنها مبارزه می کرد. مجموعه شرایط باعث شد که بدون طبقه، بدون سازماندهی و تشکل آن به مبارزه برود و در اینجا اسطوره شاهرخ بخون نشست.
وقتی آسمان غم زده غرق ستاره ها باشد هر رژیم سرمایه، سرکوبگر و دژخیمی برای حفظ و بقای خود مجبور است با احتیاط حرکت کند. در شرایط حاد مبارزات طبقه کارگر و توده ها مرگ شاهرخ می توانست جرقه به باروت انقلاب بزند. اما در شرایط امروز توده ها و طبقه کارگر تبریز حدود هزار نفر از شهر پنج میلیونی کارگری تبریز در مراسم شرکت داشتند. زمانی که رژیم با زدن شاخص ها و ستاره ها موفق به عقب راندن مبارزات طبقاتی و جنبش شود اقدام به چنین جنایاتی خواهد کرد. سرودن این شعر مرحمی بر دل داغدیده ما است اما صرفاً یک مٌسکٍن بوده و لازم است که فکری اساسی برای درمان ریشه ای بیماری کنیم. شاهرخ تداوم آگاهی طبقاتی و تاریخی و سنت مبارزاتی انقلابی لایه هایی اندک از گرایش تاریخی مبارزاتی آذربایجان است که در دوران های اخیر از صمد ها، تا دهقانی ها و نابدل ها جریان داشته است و نظام سرمایه ولایت فقیه درست به همان جنایتی دست زد که سلف آن یعنی شاه سابق بر علیه پیشینیان این سنت مبارزاتی و آگاهی طبقاتی انجام داد. نظام حاکم با حذف شاهرخ عقده تاریخی خود را نسبت به پیشتازان گشود
پس از ترور شاهرخ تشکل های داخل هیچکدام به ارزیابی چنین تراژدی و ریشه یابی آن اقدام نکردند، تنها به صدور اطلاعیه های تشکل های خود و انفرادی اقدام نمودند، تا نزدیکی خود را به وی هر چه بیشتر نشان دهند. بی شک این اقدامات در داخل و خارج از کشور بسیار لازم و اثر بخش و تنها امکان مقاومت و اعتراض در شرایط واقعی کنونی است، تا هزینه این جنایات را برای رژیم بالاتر ببرد . اما تراژدی شاهرخ در بستر شرایط مبارزات طبقاتی در ایران - به استثای اشاره بسیار کوتاهی از طرف رفیق بهرام رحمانی- اساساً مورد بررسی قرار نگرفت. برخی افراد در اظهار سابقه دوستی با شاهرخ در داخل و خارج گوی سبقت روبودند . اما این سئوال بدون جواب ماند که اگر مسیر مبارزه شاهرخ راهکاری کاملاً مدون شده و رو به پیروزی حتمی دارد، چرا این رفقا دقیقا و بهمان سبک شاهرخ همان اقدامات و مسیر شاهرخ را طی نمی کنند؟ . ارزش گذاری در کلام بدون تحقق عملی این ارزش ها کدام بخش از مشکلات جنبش کنونی را بزعم آنان حل می کند؟ این واقعیتی است که رفقای خارج از کشور درگیر مبارزه عملی و عینی با واقعیات کنونی جامعه ایران و تضادهای طبقاتی نیستند اما این واقعه می بایست باعث شود که تحولاتی در تدوین چارجوب های معرفتی و علم مبارزه ، درک تجربیات تاریخی و درک عینی از جامعه ایران ایجاد نمایند.
شاهرخ یک اسطوره و حتی قهرمان (1) بود خاطره مقاومت و ایستادگی وی او در تاریخ مبارزات طبقاتی بیاد خواهد ماند، اما از طرف دیگر شاهرخ، فدای فقدان یک راهکار مدون، سراسری با اهداف مبارزاتی برگرفته از شرایط واقعی اجتماعی، اقتصادی موجود و شرایط تاریخی مبارزات در ایران گردید. فرقه ای بودن، علنی کاری، رخوت و کم کاری های عمیق نظری، انقلابی، مبارزاتی، گرایشات تعریف نشده و فقدان یک راه و رسم علمی و عملی متناسب با شرایط روز و کلاف پیچیده مبارزه طبقاتی و از همه مهمتر سازماندهی و تشکیلات متناسب در مبارزات جاری است. شاهرخ قربانی خود بسندگی و رضایت ما به وضع موجود گردید. و در نهایت شاهرخ فدای ضعف و فقدان تعهد عمیق برای یک مبارزه سراسری و طبقاتی ما گردید. امروز ما درخانه های سکت و فرقه ای خود و بدون برنامه مبارزات سراسری برای شاهرخ اشک می ریزیم اما خودمان در رفتن « تنهای» وی بسمت قربانگاه مسئول هستیم . مبارزه و دادن قربانی که در جهت رشد، گسترش و پیروزی مبارزه سراسری و طبقاتی و نبرد نهایی باشد امری گریز ناپذیر و ضروری است، اما فرستادن تک و تنهای یک مبارز به جهنم دژخیمان سرمایه امر دیگری است . وارونه سازی نظام طبقاتی و بخصوص سرمایه داری در تمامی ابعاد زندگی، حتی بخش هایی از مدعیان مبارزه با این نظام را هم در بر می گیرد، جنگ یک تنه شاهرخ نشان از کاستی ها، کمبودها، ناکارآیی راهبردها و سبک مبارزه طبقه کارگر و سوسیالیست ها بر علیه نظام موجود، ناشی از غیبت یک نقد مارکسیستی از شرایط واقعی موجود و تدوین یک چارچوب های معرفتی – نظری تا سبک مبارزه، سازماندهی و تشکیلاتی متناسب با آن است. با فقدان شاهرخ بجای آن که تشکل ها اقدام به نقد و بررسی بنیادی مواضع خود در تمامی ابعاد نمایند، تا باعث اثر بخشی و پیشرفت امر توده ای شدن مبارزه طبقاتی شده و جلوی چنین ضرباتی گرفته شود، با صدور اطلاعیه در سوگ شاهرخ و بیان این که نظام سرمایه او را کشت، یک احساس حقانیت، بی نقص بودن، قداست و مظلومیت به بسیاری دست داده است. تمامی اختلافات شخصی و گروهی و گرایشی نیز بدون ذره ای تلاش بنظر می رسد، حل شده و در این قداست عموم شریکند. تمامی نواقص و ضعف های عدم انسجام و تشکل طبقه و توده ها را متوجه نظام سرمایه می کنند، گویا در دنیا فرد متوهمی یافت می شود که انتظار مسئولیت و سوژه بودن در امر مبارزه طبقه کارگر و سازماندهی را متوجه همان نظام سرکوب بداند.در این فضا هر گونه نقد و ارزیابی نیز نسبت به بی اثری و عدم پیشروی مبارزه معطوف به سبک های کار و مبارزه ات جاری محلی از اعراب ندارد.
چه وقت از دور و تسلسل و پافشاری بر باورهای زمخت و سترون فرقه ها بیرون می آییم ؟ شاید هیچگاه و شاید نسلی نو و تازه تر سربرآورد و پای بر مبارزه سراسری و طبقاتی، که برگرفته از عصاره شناخت عمیق وضع موجود و تجربیات تاریخی، در سراسر ایران گذارد. ما بعنوان سوژه های کنونی خود تبدیل به ابژه شده ایم. باید منتظر رستاخیزی نو بود. باید تراژدی شاهرخ را به انگیزه و تعهدی عمیق برای بیرون رفتن از خود و پیوستن با طبقه و توده ها تبدیل کنیم. صرفاً مرثیه خوانی در مزار او و سنجاق کردن خود به عزم مبارزه طبقاتی اش، شاهرخ های دیگر را به قربانگاه می کشاند، بدون آنکه در توازن مبارزه طبقاتی تغییراتی ایجاد کند. چگونه می توان « از خود» بیرون آمد و « برای طبقه» شد؟ راهی که سخت اما عملی است. تنها در صورت این تحول عظیم و کیفی مبارزه است که حاکمان سرمایه را از جنایت علیه شاهرخ پشیمان خواهیم کرد.
اردشیر مهتدی - منصور پیر حیاتی
1-...قهرمان در اینجا مقصود ارزش گذاری نیست بلکه واقعیت موجود است. ارزش همان تشکل و اتحاد طبقاتی است.
شاهرخ در عین اینکه از آگاهی تاریخی و اجتماعی بهره می برد طعم تلخ تضادهای طبقاتی و مشکلات زندگی را که همزاد این گونه خانواده هاست را با ذهن جستجوگر، پرسئوال و با تن و پوست خود لمس کرد. قبل از آنکه پای به رابطه مزد و سرمایه بگذارد، عمیقاً باور داشت که «چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است.» لذا از ابتدا و همراه با انجام کار یدی ایدۀ ایجاد تشکیلات مستقل را نیز با خود داشت. اما واقعیت ها سخت جان تر از آن چیزی هستند که بنظر می رسند. بقول اندیشمندی « وقتی می خواهی چیزی را از زمین برداری، مثل آنستکه به تمامی موجودات عالم متصل است» گسیختگی و عدم پیوستگی بستر تاریخی تشکل های مستقل در ایران، سرکوب طی 80 سال نظام سرمایه داری دوران پهلوی و ولی فقیه علیه هر تشکل مستقل، منجر به عدم تداوم سنت مستمر تشکل ها و تجربه مدون در مبارزه طبقاتی و متشکل در مبارزات کارگری و دیگر اقشار زحمتکش شده، و تفکر فردگرایی را در اندیشه عمومی مردم نهادینه کرده است. شاهرخ 15 ساله بود که شاهد رشد مبارزات کارگری و توده ای در سال 57 بود و کمتر از دو سال بعد ناظر قلع و قمع تشکل های مستقل طبقه کارگر، اندیشه های کارگری و سوسیالیستی بوسیله ارتجاع نوین نوع سرمایه داری اسلامی در سالهای 60 ببعد بود. وی مجبور به زندگی مخفی در آن ایام گردید. با برچیده شدن هر گونه عرصه مستقل کارگری و سیاسی و مبارزت اقتصادی و با مشاهده پَرپَر شدن یاران مجبور به سکوت و فرو خوردن بعض تاریخی تا رشد و برآمد جنبش نوین مردمی و طبقه کارگر گردید. برای تمامی کسانی که شاهد انقلاب 57 و اعمال قدرت مردمی در کف خیابان و کارخانه و دانشگاه و سپس ناظر سرکوب و قلع و قمع دهه خونین 60 بودند، برآمد جنبش نوین اجتماعی و مبارزات سیاسی مردمی بنظر صبر و تأمل و سالیان زیادی را نمی بایست طی می کرد. اما افسوس که :
« خانه ویران تر از آنست که می پنداری داغ دیرین تر از آن است که می پنداری ».
سرکوب دهه 60 که حتی از سرکوب بهار 58 کردستان شروع شده بود، قلع و قمع یک نسل تاریخی بود و دو دهه طول کشید تا جنبش های نوین اجتماعی شروع به نشو نما کرد. در دهه 80 همراه با جوانه زدن جنبش های آزادیخواهی، با مبارزه علیه قدرت مطلقیت حاکمیت، توسط طبقه متوسط نوین همراه بود، تشکل های مستقل کارگری در قالب های مختلف شروع به رشد و نمو کرد. مبانی نظری این تشکل ها هنوز از بحران های ایدئولوژیک، تشکیلاتی، سبک کار و ... دهه های قبل رنج می بردند، دو دهه گسست در همان جنبش های گذشته و سرکوب شدید واستبداد مطلق حاکم و جدایی کار تئوریک در طی مبارزه پراتیک و مجموعاً توقف روند پراکسیس جنبش، خود بر مشکلات قبل افزوده بود.
سبک کار و سازماندهی و تشکیلات نوین و تشکل های جدید در دهه 80 که برای ایجاد تشکل های کارگری و مدافعان کارگر و غیر و تشکیل شده بود، قبل از آن که حاصل یک جمع بندی تئوریک و نظری حاصل از شرایط واقعی تاریخی و اجتماعی و نقد شرایط موجود و تاریخی ایران و جنبش واقعی سوسیالیستی طبقه کارگر و کمونیستی جهانی باشد، عمدتاً از همان نگرش ها همراه با ضعف های نظری نشأت می گرفت.فقدان انسجام نظری و گسیختگی به دوش فعالان دوران جدید سنگینی می کرد. پراکندگی و فقدان انسجام از همان ابتدا آثار خود را بر فعالیت های جدید می گذاشت. اگر سبک کار حزب کمونیست ایران در بیش از یکصد سال قبل و سپس حزب توده طی سال های 1325 ببعد از یک انسجام نظری برخوردار بود، ( جهت گیری طبقاتی آنها در اینجا مورد بحث نیست)، آن احزاب در مبارزت اجتماعی و طبقاتی عظیم از جمله کودتای آمریکایی 28 مرداد 32 دچار نقصان و فروپاشی شدند، اگر سازمان های مسلح دهه 50 طی مبارزات سنگین و سخت و خونین در جنگل، شهر و زندان و شکنجه گاهها انسجام خود را حفظ کردند. آنها طی تحولات عظیم اجتماعی – انقلاب بعد از سال های 57 و تحولات جهانی جنبش های سوسیالیستی طی دهه70 و تحولات اردوگاه شوروی در دهه 80 میلادی دچار تقسیم و انشعاب و جندپاره شدند. اما تشکل های این دوران، بدون درگیر شدن در مبارزات طبقاتی عظیم، سراسری و در سطح کلان و ملی و بدون اثر گذاری گسترده روی طبقه کارگر دچار افول و تشتت شدند. فعالانی که کمیته هماهنگی و پیگیری و دیگر تشکل ها را بوجود آوردند، بخش های عمده آن امروزه در جایگاههای متفاوت و متضاد و در تشکل هایی که ویژگی یک گرایش خاص را دارد قرار دارند. آقای حکیمی، امروزه حتی با فعالان لغو کار مزدی زاویه دارد کمیته هماهنگی که می توان گفت هنوز بهترین وضعیت را در بین دیگر گرایشات دارد، در شهرهای مختلف کردستان و دیگر مناطق با تضاد های متعدد روبرو است و در مجموع طی بیش از یک دهه علی رغم قطبی شدن و گسترش و تعمیق تضاد طبقاتی رشد نکرده اند. اینک به گرایشات متعدد و متفاوت و غیر همساز با دیدگاههای اولیه تقسیم شده اند. اتحادیه کارگران آزاد سبک کارش بر اساس « چهره شدن» و علنیت و برگزاری تظاهرات چند نفره بر اساس تئوری قدرت گیری بدون طبقه قرار دارد. وقتی آقای محسن حکیمی، برای شاهرخ در دوران زندان، آنچنان پرونده کیفر خواست تنظیم کرد که سنگین تر از کیفر خواست جمهوری اسلامی علیه شاهرخ بود، هیچکدام از این تشکل ها در داخل از وی دفاع نکرده و اقدام به کشیدن ترمز آقای حکیمی ننمودند در داخل دو نقد به آقای حکیمی و هوادارانش توسط «جمعی از کارگران» انجام گردید که تلاش به ایجاد فضای مشترک و حذف برخوردهای غریزی و شخصی را نمود. با احترامی که برای آقای حکیمی قائلیم، هتاکی ایشان را یک امر خصلتی و سلیقه ای می دانیم که نشان دهنده کل شخصیت ایشان نبوده و بعنوان یک مبارز پیگیر با هر گرایشی درخور تقدیر می باشد. شاهرخ زمانی و حکیمی در تشکل هایی قرار داشتند که منشأ دیدگاهها مشترک بود یعنی منشأ هر دو کمیته هماهنگی و با کمی زاویه کمیته پیگیری تشکیل شده بود. اختلافات گسترده نه ناشی از تغییر و تحولات اجتماعی در سطح ایران و یا جهان، بلکه ناشی از فقدان همبستگی و انسجام درونی تشکل ها بود.
ضعف نظری و تئوریک؛ عدم شناخت واقعی و عینی جامعه، نقش طبقات، فقدان برنامه و نقشه راه، بی ارتباط بودن اهداف با استراتژی و راهبردها و همچنین فقدان ارتباط اهداف، سیاست ها با سازماندهی، تشکیلات، و سبک کارها همگی مجموعه آسیب هایی هستند که این تشکل ها از آن رنج می برند. و این عوامل علت اصلی عدم رشد و گسترش آنهاست. مبارزان نوین از دهه 80 ، از دوران اصلاح طلبی، به تقلیل گرایی و ساده انگاری اهداف و آرمان ها و سبک مبارزه روی آوردند. به جهت ضعف نظری و بینشی، تمام تخم مرغ های خود را در یک سبد گذارده و سبک کار علنی را پیشه کردند. سبک کار علنی تمام عیار، با گذار از تجربیات سرکوب های طبقه کارگر از کمون پاریس تا قتل عام ها در اوین و تمامی زندان ها در دهه 60 تا کنون یک خود خواب ساده انگارانه بود و هنوز هم هست.
هدف از بیان این واقعیات بهیچوجه سرسوزنی کاستن از ارزش تمامی مبارزات و تلاش های صادقانه کلیه این تشکل ها اعم از هماهنگی و پیگیری و کانون مدافعان و غیرو و عناصر عضو آنها نیست، بلکه هدف نشان دادن ضعف نظری، علمی و پراکسیس موجود برای بیرون رفت از شرایط بغایت بحران زدن نظری – عملی و فقدان چارچوب های معرفتی، فقدان برنامه ، راهکار و استنتاج تشکیلاتی و سازماندهی از آرمان ها و اهداف مبارزاتی است، در برابر نیات و اهداف آنان سر به تعظیم فرود می آوریم اما عملکرد کنونی آنان همانند اکثریت پدر و یا مادرانی است که قصد دارند که فرزندشان قله های ترقی علمی و عملی، خصائل انسانی را بپیماید اما فرزند غیر مطلوب شده و مطابق اهداف رشد نمی کند و این بجهت نقص و ضعف چارچوب های نظری- معرفتی و شناخت واقعیات زنده و جاری است که علی رغم شرایط قطبی و تضادهای طبقاتی عمیق و بی حقوقی های گسترده، مانع از پیشروی و سازمان یابی طبقه کارگر توسط آنان می شود.
با کٌند شدن پیشروی و رشد تشکل ها در چارچوب ها و کارکرد های فعلی، و با توجه به رویه علنی گرایی، شاهرخ کسی نبود که بجهت کینه طبقاتی در مقابل سرمایه متوقف و یا عقب نشینی نموده و در مقابل ظلم و ستم دیکتاتوری سرمایه کوتاه بیاید، مسیری را که آمده بود مجبور به تداوم و نبرد یک تنه، بدون طبقه کارگر و توده ها با نظام سرمایه هار موجود گردید. مبارزه ای که نتیجه آن از قبل معلوم بود. این سرنوشت قبل از شاهرخ در انتظار برخی از مبارزان دیگر کارگری نیز بود که تا لبه نیغ مرگ هم پیش رفتند اما بجهت آنکه آنان فاقد ریشه های سوسیالیستی شناخته شده بودند و در زندان هوشیارانه در همان چارچوب های مطالبات صنفی پای فشردند و همچنین از طرف کارگران سوسیالیست و آگاه در بیرون مدام توصیه به حفظ خود و اتخاذ راهکارهای مناسب جهت تداوم مبارزه شدند، توانستد خطر را از سر بگذرانند. اما شاهرخ که در بستر علنیت قرار داشت در تداوم مبارزه با سازش ناپذیری، پاک باختگی، صداقت، شجاعت و ایمان به سوسیالیسم و مبارزات طبقه کارگر، رژیم را مستأصل نمود تا از سر استیصال اقدام به حذف شاهرخ نماید. از طرف دیگر تنها شدن شاهرخ و مبارزه بدون توده ها و طبقه کارگر، یعنی همان مقوله ای که شاهرخ برای وحدت آنها مبارزه می کرد. مجموعه شرایط باعث شد که بدون طبقه، بدون سازماندهی و تشکل آن به مبارزه برود و در اینجا اسطوره شاهرخ بخون نشست.
وقتی آسمان غم زده غرق ستاره ها باشد هر رژیم سرمایه، سرکوبگر و دژخیمی برای حفظ و بقای خود مجبور است با احتیاط حرکت کند. در شرایط حاد مبارزات طبقه کارگر و توده ها مرگ شاهرخ می توانست جرقه به باروت انقلاب بزند. اما در شرایط امروز توده ها و طبقه کارگر تبریز حدود هزار نفر از شهر پنج میلیونی کارگری تبریز در مراسم شرکت داشتند. زمانی که رژیم با زدن شاخص ها و ستاره ها موفق به عقب راندن مبارزات طبقاتی و جنبش شود اقدام به چنین جنایاتی خواهد کرد. سرودن این شعر مرحمی بر دل داغدیده ما است اما صرفاً یک مٌسکٍن بوده و لازم است که فکری اساسی برای درمان ریشه ای بیماری کنیم. شاهرخ تداوم آگاهی طبقاتی و تاریخی و سنت مبارزاتی انقلابی لایه هایی اندک از گرایش تاریخی مبارزاتی آذربایجان است که در دوران های اخیر از صمد ها، تا دهقانی ها و نابدل ها جریان داشته است و نظام سرمایه ولایت فقیه درست به همان جنایتی دست زد که سلف آن یعنی شاه سابق بر علیه پیشینیان این سنت مبارزاتی و آگاهی طبقاتی انجام داد. نظام حاکم با حذف شاهرخ عقده تاریخی خود را نسبت به پیشتازان گشود
پس از ترور شاهرخ تشکل های داخل هیچکدام به ارزیابی چنین تراژدی و ریشه یابی آن اقدام نکردند، تنها به صدور اطلاعیه های تشکل های خود و انفرادی اقدام نمودند، تا نزدیکی خود را به وی هر چه بیشتر نشان دهند. بی شک این اقدامات در داخل و خارج از کشور بسیار لازم و اثر بخش و تنها امکان مقاومت و اعتراض در شرایط واقعی کنونی است، تا هزینه این جنایات را برای رژیم بالاتر ببرد . اما تراژدی شاهرخ در بستر شرایط مبارزات طبقاتی در ایران - به استثای اشاره بسیار کوتاهی از طرف رفیق بهرام رحمانی- اساساً مورد بررسی قرار نگرفت. برخی افراد در اظهار سابقه دوستی با شاهرخ در داخل و خارج گوی سبقت روبودند . اما این سئوال بدون جواب ماند که اگر مسیر مبارزه شاهرخ راهکاری کاملاً مدون شده و رو به پیروزی حتمی دارد، چرا این رفقا دقیقا و بهمان سبک شاهرخ همان اقدامات و مسیر شاهرخ را طی نمی کنند؟ . ارزش گذاری در کلام بدون تحقق عملی این ارزش ها کدام بخش از مشکلات جنبش کنونی را بزعم آنان حل می کند؟ این واقعیتی است که رفقای خارج از کشور درگیر مبارزه عملی و عینی با واقعیات کنونی جامعه ایران و تضادهای طبقاتی نیستند اما این واقعه می بایست باعث شود که تحولاتی در تدوین چارجوب های معرفتی و علم مبارزه ، درک تجربیات تاریخی و درک عینی از جامعه ایران ایجاد نمایند.
شاهرخ یک اسطوره و حتی قهرمان (1) بود خاطره مقاومت و ایستادگی وی او در تاریخ مبارزات طبقاتی بیاد خواهد ماند، اما از طرف دیگر شاهرخ، فدای فقدان یک راهکار مدون، سراسری با اهداف مبارزاتی برگرفته از شرایط واقعی اجتماعی، اقتصادی موجود و شرایط تاریخی مبارزات در ایران گردید. فرقه ای بودن، علنی کاری، رخوت و کم کاری های عمیق نظری، انقلابی، مبارزاتی، گرایشات تعریف نشده و فقدان یک راه و رسم علمی و عملی متناسب با شرایط روز و کلاف پیچیده مبارزه طبقاتی و از همه مهمتر سازماندهی و تشکیلات متناسب در مبارزات جاری است. شاهرخ قربانی خود بسندگی و رضایت ما به وضع موجود گردید. و در نهایت شاهرخ فدای ضعف و فقدان تعهد عمیق برای یک مبارزه سراسری و طبقاتی ما گردید. امروز ما درخانه های سکت و فرقه ای خود و بدون برنامه مبارزات سراسری برای شاهرخ اشک می ریزیم اما خودمان در رفتن « تنهای» وی بسمت قربانگاه مسئول هستیم . مبارزه و دادن قربانی که در جهت رشد، گسترش و پیروزی مبارزه سراسری و طبقاتی و نبرد نهایی باشد امری گریز ناپذیر و ضروری است، اما فرستادن تک و تنهای یک مبارز به جهنم دژخیمان سرمایه امر دیگری است . وارونه سازی نظام طبقاتی و بخصوص سرمایه داری در تمامی ابعاد زندگی، حتی بخش هایی از مدعیان مبارزه با این نظام را هم در بر می گیرد، جنگ یک تنه شاهرخ نشان از کاستی ها، کمبودها، ناکارآیی راهبردها و سبک مبارزه طبقه کارگر و سوسیالیست ها بر علیه نظام موجود، ناشی از غیبت یک نقد مارکسیستی از شرایط واقعی موجود و تدوین یک چارچوب های معرفتی – نظری تا سبک مبارزه، سازماندهی و تشکیلاتی متناسب با آن است. با فقدان شاهرخ بجای آن که تشکل ها اقدام به نقد و بررسی بنیادی مواضع خود در تمامی ابعاد نمایند، تا باعث اثر بخشی و پیشرفت امر توده ای شدن مبارزه طبقاتی شده و جلوی چنین ضرباتی گرفته شود، با صدور اطلاعیه در سوگ شاهرخ و بیان این که نظام سرمایه او را کشت، یک احساس حقانیت، بی نقص بودن، قداست و مظلومیت به بسیاری دست داده است. تمامی اختلافات شخصی و گروهی و گرایشی نیز بدون ذره ای تلاش بنظر می رسد، حل شده و در این قداست عموم شریکند. تمامی نواقص و ضعف های عدم انسجام و تشکل طبقه و توده ها را متوجه نظام سرمایه می کنند، گویا در دنیا فرد متوهمی یافت می شود که انتظار مسئولیت و سوژه بودن در امر مبارزه طبقه کارگر و سازماندهی را متوجه همان نظام سرکوب بداند.در این فضا هر گونه نقد و ارزیابی نیز نسبت به بی اثری و عدم پیشروی مبارزه معطوف به سبک های کار و مبارزه ات جاری محلی از اعراب ندارد.
چه وقت از دور و تسلسل و پافشاری بر باورهای زمخت و سترون فرقه ها بیرون می آییم ؟ شاید هیچگاه و شاید نسلی نو و تازه تر سربرآورد و پای بر مبارزه سراسری و طبقاتی، که برگرفته از عصاره شناخت عمیق وضع موجود و تجربیات تاریخی، در سراسر ایران گذارد. ما بعنوان سوژه های کنونی خود تبدیل به ابژه شده ایم. باید منتظر رستاخیزی نو بود. باید تراژدی شاهرخ را به انگیزه و تعهدی عمیق برای بیرون رفتن از خود و پیوستن با طبقه و توده ها تبدیل کنیم. صرفاً مرثیه خوانی در مزار او و سنجاق کردن خود به عزم مبارزه طبقاتی اش، شاهرخ های دیگر را به قربانگاه می کشاند، بدون آنکه در توازن مبارزه طبقاتی تغییراتی ایجاد کند. چگونه می توان « از خود» بیرون آمد و « برای طبقه» شد؟ راهی که سخت اما عملی است. تنها در صورت این تحول عظیم و کیفی مبارزه است که حاکمان سرمایه را از جنایت علیه شاهرخ پشیمان خواهیم کرد.
اردشیر مهتدی - منصور پیر حیاتی
1-...قهرمان در اینجا مقصود ارزش گذاری نیست بلکه واقعیت موجود است. ارزش همان تشکل و اتحاد طبقاتی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر