۱۳۹۵ مهر ۱, پنجشنبه

مصاحبه رادیو پیام با شهلا دانشفر و محمد اشرفی و چند ملاحظه

ناصر احمدی

مصاحبه رادیو پیام با شهلا دانشفر و محمد اشرفی و چند ملاحظه

رادیو پیام

اختلال در نظم امنیت ملی، موضوعی است که امروز با خانم دانشفر و آقای محمد اشرفی مورد بررسی قرار می دهیم. امروز سعی می‌کنیم این موضوع را در رابطه با اعتصاب غذا و شیوه ای که آیا اعتصاب غذا شیوه مناسبی برای مبارزه هست یا نه و انگشت تأکید ما به عنوان مثال بر روی اعتصاب آقای جعفر عظیم زاده باشد و بعد هم مسأله افزایش دستمزدها، ما بحث‌های زیادی در رابطه با مسأله دستمزدها داشتیم، و بعد هم شاهد افشای فیش های حقوق سران رژیم هستیم که رقم های نجومی هست، آیا این‌ها بهم ربط و به وضعیت طبقه کارگر ربط دارند، بلاخص در این زمینه، بعلاوه اینکه راه مبارزه با آن چگونه خواهد بود موضوع بحث ماست.
سلام دارم به شنوندگان و سلام دارم به مهمانان خوب. اجازه بدهید خانم دانشفر از شما شروع بکنم.
صحبت بر سر اختلال در نظم امنیت ملی است، موضوعی که باعث شد جعفر عظیم زاده و آقای محمد عبدی به اعتصاب غذا بروند و آقای عظیم زاده اعتصابشان فراگیر شد و بعد هم داستان این بود که آزاد شدند با شرایط، و الان هم پیگیری می‌کنند ولی این موضوع رفت زیر سؤال که باید اختلال در نظم امنیت ملی برداشته بشه. نظر شما چیست؟

شهلا دانشفر
بنظرم این موضوع یک اتفاق سیاسی مهمی است و توضیح می‌دهم چرا. ببینید اولاً یک اقدام تاریخی بود که این موضوع و این اعتراض با یک بیانیه مشترک از طرف یکی از رهبران شناخته شده کارگری و از رهبران معلمان در جمهوری اسلامی اعلام شد و قرار دادن دو بخش مهم جامعه کارگری با یک خواست مشترک که هم خواست مهم معلمان و هم کارگران و بخش بزرگ جامعه است. این اتفاق خودش بسیار قابل تعمق است و بسیار اهمیت دارد و یک حرکت بی سابقه و تاریخی است. این یک جنبه مسئله. یکی هم خود این خواسته است. ببینید جمهوری اسلامی هر اعتراضی را با انگ امنیت ملی سرکوب میکند و جواب را با زندان می‌دهد و تبعید می‌کند و اخراج می‌کند و به شلاق می کشد، و این بیاینه دارد می‌گوید که اجازه نمیدهیم اینجور بشود. دارد می‌گوید که تشکل حق مسلم ما ست و اعتصاب حق مسلم ماست و دارد از آزادی‌های سیاسی جامعه دفاع می‌کند و این ربط مستقیمی دارد به کل جامعه و به این اعتبار کارگران با خواست سیاسی (من می‌گویم خواست سیاسی) آمدند به جلو صحنه سیاسی جامعه و آنوقت می‌گویند که فقر نه، ریاضیت اقتصادی نه، دستمزد باید بالای خط فقر و سه و نیم میلیون باشد و حق شکل حق ما است و حق تجمع حق ما است و همه پرونده هایی که با انگ اخلال در نظم امنیت عمومی است باید باطل شود و ما این خواست مشخص را می‌گذاریم جلو، و به این اعتبار است که میبینیم چنین جایگاه اجتماعی پیدا می‌کند که از مادران پارک لاله، از کانون نویسندگان، از هنرمندان و کارگران و از معلمان و از بخش‌های مختلف جامعه و در سطح جهانی حتی در اجلاس سرانه سازمان جهانی کار آی ال اُ در چنین ابعادی انعکاس پیدا می‌کند و امروز نتیجه ش را شما می‌بینید که کسانی مثل جعفر عظیم زاده یا اسمائیل عبدی، دیگر فقط رهبران جنبش اعتراضی کارگری و جنبش اعتراضی معلمان نیستند بلکه بعنوان رهبران سیاسی اجتماعی جامعه آمده‌اند جلو واآینهم یکی از دستاوردهای این اتفاق است و این کارزار ادامه دارد و باید ادامه داشته باشد.

رادیو پیام
بسیار سپاس از شما بخاطر پاسخ کوتاه. آقای اشرفی آیا شما هم اعتقاد دارید که این یک اقدام تاریخی و بی سابقه است؟ به هرحال آوردن یک خواست مشترک کارگران و معلمان؟

محمد اشرفی
بله این یک اقدام مهمی بود اما قرار بود که بحث مان چیز دیگری باشد و صحبتی که داشتیم قرار بود که با نقد کمیته پیگری روی حرکت جعفر عظیم زاده صحبت کنیم ولی حالا تصمیم گرفتیم که از این زاویه وارد شویم. من آنجا هم به شما عرض کردم که من نماینده کمیته پیگیری نیستم و از طرف کمیته پیگیری نمیتوانم صحبت کنم اما اگر در ایران بودم بدون شک عضو کمیته پیگیری می‌شدم که قبلاً بودم. بحث من اینجا این هست که مثلاً رفیق شهلا دانشفر همین الان در صحبتهایشان گفتند که جعفر عظیم زاده رهبر کارگری است. اختلاف اصلی در نقد کمیته پیگیری از کار جعفر عظیم زاده دقیقاً از همین زاویه است. آنها اعتقاد دارند که جعفر عظیم زاده فعال کارگری( است) و رهبر کارگری نیست. بنابراین آن نقد برمی‌گردد به این موضوع که یک تعدادی که امروز رفیق دانشفر آنها را، آن تعداد را اینجا نمایندگی می‌کنند می‌گویند که جعفر نماینده کارگران است، و یک تعدادی هم در داخل در مقابل این‌ها ایستاده‌اند و حتی در داخل بشدت مبارزه ادامه دارد که جعفر فعال کارگری است ولی نماینده کارگران نیست. آن نقدی هم که انجام شد درواقع در همین رابطه بود و نه در رابطه یا اینکه چرا دلخوری باشد. من نقد رفیق دانشفر را خواندم. بیشتر به مسائل شخصی پرداخته بود که دلخور هستند و ناراضی هستند، در حالی که اینطور نبود. آن‌ها در وسط جریان هم به خود جعفر گفته بودند که آقا کار جمعی را باید با مشورت جمعی انجام داد و نه انفرادی، ولی خوب قبول نکرده بود، و بقیه تشکل ها هم گفته بودند که فعلاً دست نگهدارید تا تمام شود و و بعد از اینکه تمام شد نقدش می کنیم، و آن‌ها قبول کرده بودند و نقدشان را ارائه دادند. بحث امنیت ملی درواقع بسیار مهم است که برای آن مبارزه شود و در مقابلش ایستادگی بشود ولی این یک کار جمعی است و کار دو نفر نیست و اگر ما می‌بینیم که بسیاری آمدند بر پایش و دفاع کردند از جعفر و اسمایئل، عاقلانه ترین حرکت را انجام دادند چونکه توی آن موقعیت نمی توانستند.بر سر دو راهی بودند! چه کار می کردند! آیا جعفر و اسمایئل را ولش می‌کردند و می‌رفتند دنبال جمهوری اسلامی! خوب این کار را نمی‌کردند، اما سر دوراهی قرار گرفته بودند بدون اینکه قبلاً با آنها مشورت شود.درواقع مشکل الان اینجاست که یک تعدادی از رفقا به دنبال این هستند که از بالا و از بیرون رهبر بتراشند و به جنبش کارگری تحمیل بکنند و جنبش کارگری در مقابل این ایستاد. یکتعداد دیگری هم هستند، جناح دیگری هم هست که در قبال این رهبر، دارند یک رهبر دیگری تولید می‌کنند و این دو گرایش دارند جنبش کارگری را به انحراف می برند. حالا آن مبارزه‌ای که می‌شود بجای خود ولی بهتر از این می‌توانست پیش برود، اما حالا در یکطرف یکعده ای ایستاده‌اند و می‌گویند که جعفر رهبر است و در مقابلش هم یکعده ای ایستاده اند و می‌گویند که نه خیر این یکی رهبر است، و کمیته پیگیری هم هر دوی شان را نقد کرده است که آخه این چه رهبر سازی ای است!رهبر معلوم هست که کی هست. در طبقه کارگر در کارخانه ای کارگران کار می‌کنند و از درونشان یک نفر دو نفر سه نفر در مبارزه شناخته می‌شوند و می‌گویند آقا این‌ رهبر ماست، اما دیگر از بیرون هیچوقت رهبر ارائه نمی کنند. مثلاً رهبر کارگری کسی هست که بتواند با یک حرکتی ده تا کارگر را به اعتصاب بکشاند و یا ده تا کارگر صد تا کارگری که در یکجا دارند کار می‌کنند آن‌ها را به تحصن وادار کند و نه برای هرچیزی بلکه برای خواسته‌های خودشان.

رادیو پیام
یعنی اینطوری که شما صحبت می‌کنید آقای اشرفی، از لحاظ شما شکل اجرای کار اهمیت دارد و نه اینکه نتیجه‌ای که می‌شود از آن گرفت.آیا استنباط من درست است؟ یعنی منظورم این هست که اگر قرار هست که مبارزه علیه امنیت ملی باشد آیا حتماً باید از یک زاویه مشخصی عمل شود یا آن مسئله رهبری هم مسأله است در این قضیه؟ می‌خواهم مسأله یکمقدار برای شنوندگان روشن شود.

محمد اشرفی
اختلافی که در داخل بین فعالین و تشکل های کارگری وجود دارد اختلاف مبارزه بر علیه امنیت ملی نیست بلکه همه‌شان می‌خواهند مبارزه شود. از یکطرف می‌گویند مبارزه جمعی است و بهتر بود مشورت می‌شد و بقیه بر سر دوراهی و در(مقابل) یک کار انجام شده قرار داده نمی‌شد و این عاقلانه بود، و یکعده هم می‌گویند که خوب حالا حرکت اینجور پیش رفته است. عیبی ندارد این جای خود و این یک دعوای خیلی کوچکی هست، اما دعوای بزرگ، تحمیل کردن رهبر از بیرون به جنبش کارگری است. من دارم آن نقد را صحبت می‌کنم و موضوع از این زاویه است.

رادیو پیام
خانم دانشفر من هنوز سعی می‌کنم بحث را روی آن موضوع نگهدارم اما الان یک زاویه ای است که محمد اشرفی البته بر حسب توافقی که داشتیم باز کردند و آنهم تحمیل رهبر به طبقه کارگر است. آیا این از نظر شما تا چه حد می‌تواند کلیدی باشد که بتواند به هر حال ایجاد مشکل بکند.؟

شهلا دانشفر
بنظر من اگر چیزی این کارزار را و دستاوردهای این جنبش را می‌تواند به انحراف بکشاند بردن بحث بر سر همین مسائل است. بنظر من بعد از یکچنین کارزار قدرتمندی که چنین انعکاسی در سطح دنیا و جامعه داشته اگر بعنوان فعال کارگری می‌نشینیم و به موضوع نگاه می‌کنیم باید بگوییم که قدم بعدی چیست، خوب آنموقع می‌گویند که مشورت نشده. خوب الان که موضوع باز هست و جلوی روی شماست. درافزوده شما چیست! قدم بعدی شما چیست! دارند محکوم می کنند. مظفر صادقی نیا و و هاشم رستمی را دوباره احضار کردند. جعفر عظیم زاده و شاپور احسانی راد را دوباره دادگاهی کردند و همینجور به رضوی حکم زندان دادند و به ابراهیم مددی زندان دادند. خوب ما چه کار می‌کنیم و چه کار باید بکنیم. می‌گویند که رهبر از بیرون تراشیده می شود. ایشان در توضیحاتشان می‌گویند که رهبر در جنبش اعتراضی کارگری اینجور تعیین می‌شود که وقتی که می‌تواند کارگران را در کارخانه به اعتصاب بکشاند آن رهبراست. خوب آنوقت همین فرمول را بیاورید کسی که با خواست لغو پرونده های امنیتی با خواست اعتراض علیه امنیتی کردن مبارزات آمده و اینهمه نیرو بسیج کرده آنوقت آو رهبر نیست! چون شما قبول ندارید! می بخشیدها! برای چی این را من تراشیدم؟! !

رادیو پیام
خانم دانشفر سؤال من این هست که چون الان کسی که این بحث‌ها را گوش می‌کند می‌خواهم که برایش یکمقداری روشن باشد که آیا این موضوع رهبر بودن شاخص هست و یا اینکه نتیجه دادن خواسته‌ها و دستاوردها؟ کدامیک از زاویه شما شاخص است و اهمیت دارد که روی آن باید انگشت گذاشت؟

شهلا دانشفر
بله سؤال مهمی است. بنظر من دستاوردهایش بسیار مهم است، ولی یکی از دستاوردهای این حرکت هم رهبران هستند که جلو آمده‌اند و رهبران سیاسی اجتماعی جامعه هستند. اینهم مهم است و ما باید این را هم ببینیم. ببینید پدر طبقه کارگر را درآوره اند بخاطر همین تصوری که توی یک کارخانه دو کارخانه دو کارگر رهبر می‌شود و رهبران در سطح اجتماعی قد الم کنند، و توی این اتفاق تاریخی ما شاهد این بودیم. بنابراین سؤال شما بسیار به جاست، به خال می زند. دستاوردها هم مهم‌اند و یکی از دستاوردهایش مسأله رهبری است و اینرا هم ما نتراشیدیم بلکه این کارزاری است و جنبش است که با خودش رهبرانی را به جلو پرت کرده و هرکسی که بیافتد توی این سطح اجتماعی و بیاید جلو، به چهره‌های شناخته شده کارگری در سطح جامعه و حهان تبدیل می شود 

رادیو پیام
آقای اشرفی در صحبتهایی که مطرح کردید اینکه آقای عظیم زاده و احتمالاً آقای عبدی مشاوره کنند و این موضوع را در میان بگذارند و بخواهند که حمایت کارگری را جلب کنند، دست به اقدام کارگری زدند و بشکل فردی این حرکت را پیش بردند، آیا بنظر شما اگر این کار را نمی‌کردند باید با بخش‌های دیگری که در طبقه کارگر هست صحبت می‌کردند آنوقت بنظر شما تا چه حد میتوانست این کار تأثیر بگذارد به نتیجه و نه در شکل کار؟ آیا بنظر شما، شاید قبل از اینکه این سؤال را بکنم این را بپرسم که آیا بنظر شما جعفر عظیم زاده و اسمائیل عبدی در آن خواسته‌های شان موفق شدند یا نه؟ اگر موفق نشدند آیا بنظر شما اشکال همین بوده که آن‌ها دیگر فعالین طبقه کارگر را پشت خودشان نداشتند؟ و یا اگر موفق شدند شاید این یک شکل دیگر مبارزه هم هست که باید بر روی آن تأکید گذاشت؟

محمد اشرفی
ببینید اول باید به این بپردازیم که وقتی جعفر اعتصاب را شروع کرد، هم در داخل و هم در خارج همه ما ها حتی آن‌هایی که با رهبر سازی مخالف هستند همکاری کردیم. ازجمله خود من در کمپینی که از داخل شروع شد با شجاع ابراهیمی بشدت کار کردیم و روز دوم یا سوم بود که رفتیم در همین تورنتو پیش احمد شهید و نامه ترجمه شده کمپین را هم به او دادیم. و کلی هم کار کردیم و داخلی ها هم که با ما در ارتباط بودند کار می‌کردند، اما ناگهان بما گفتند که آقا اتحادیه آزاد اصلاً هدفش این هست که تبلیغ کند که جعفر رهبر طبقه کارگر است لذا تصمیم از داخل شروع شد که آقا پس پای تان را بکشید کنار و حالا که می‌خواهند یک رهبر تحمیل کنند ما دیگر کاری نداریم. پس بعد از آن بود. بنابراین اگر رفیق دانشفر می‌پرسد که که الان کارگران دارند محاکمه می‌شوند و کارگران اعتصاب کردند و در زندان هستند و شما چه کار می کنید، باید گفت که ما تاریخچه داریم، ایشان بروند نگاه کنند ببینند که ما با تمام وجود از همه کارگران دفاع کرده‌ایم و این فعالیت‌های ما در سایت‌ها هست و همه جا هست ولی جایی که ما ببینیم که از ما دارند استفاده می‌کنند و بر سر دوراهی قرار می‌دهند آنجا دیگر می ایستیم. بله آن بحث رهبر سازی بود که ما گفتیم که دیگه ما نیستیم و شما خودتان بروید و بسازید. بنده از سال 84 در کمیته پیگیری کار کردم و از همان لحظه هم با جعفر سال‌های سال کار کردم. کمیته پیگیری جعفر را بهتر از من و رفیق د انشفر می‌شناسد لذا وقتی جعفر را نقد می‌کنند حتماً حرفی برای گفتن دارند. بنابراین اینهم جای خود. آیا موفق شدند یا نه، ما باید برویم و اولین بیانیه ای را که با اسماعیل عبدی صادر کردند ببینیم که در آنجا مطالبه شان چه بوده است و روزی که جعفر را از بیمارستان بردند به خانه، اتحادیه آزاد بیانیه ای صادر کرد و گفت که به بخشی از خواسته‌ها و مطالباتش رسید. حال اگر این دو تا را باهم مقایسه بکنیم میبینیم که اصلاً و ابداً این اطلاعیه اینجور که نوشته شده است هیچ شباهتی به آن بیانیه جعفر و اسماعیل عبدی ندارد. پس معلوم می‌شود که آن چیزی که نوشته بودند و بخاطر آن اعتصاب غذا را شروع کرده بودند نرسیدند. خوب اینکه آزاد شدند عالیه، و ما بسیار خوشحال و تشکر می‌کنیم اما این جایگزینی غلط است از این بابت که کار عمومی را باید عموم انجام بدهند و وقتی کاری جمعی است باید جمع به آن بپیوندد و اگر یک نفر دو نفر تصمیم بگیرند و بعد بقیه را در سر دوراهی قرار دهند این حرکت درست نیست، و کمیته پیگیری هم از این زاویه بود که وارد نقد شد.

رادیو پیام
یعنی ببخشید من اینجا صحبت تان را قطع می‌کنم یعنی من استنباطم این می‌شود که مبارزه یک نوع حالت خط کشی شده دارد یعنی این نیست که در شرایط خاصی بشود یک عملکرد خاصی را جایگزین کرد بلکه حتماً باید روی یکسری اصول پیش رفت، چون که من صحبتی که با جعفر عظیم زاده داشتم روی این مسأله من خودم انگشت گذاشتم که آیا اعتصاب غذا درست هست یا نه و ایشان صحبتی که با من داشتند این بوده که در بعضی شرایط وقتی در زندان هستی و هیچ ابزار دیگری نداری این اعتصاب غذا شاید برنده‌ترین ابزار باشد بنابراین آیا بنظر شما اعتراضات را باید بر اساس اصول تعیین کرد یا بر اساس شرایط؟ ببخشید.

محمد اشرفی
اصولی که صحبت می‌کنیم می‌گوییم که مبارزه با جرم یا اتهام علیه امنیت ملی که وارد می‌کنند مربوط به همه نیروها می‌شود. خوی اینجا اینجا وقتی حرکت را شروع می‌کنی باید ببینی که آیا این نیروها توان مبارزه را دارند و آیا می‌توانند باهم متحد شوند. باید باهم مشورت کرد. ببینید در یک کارخانه ای وقتی می‌خواهند اعتصاب کنند اول 5 نفر ده نفر شروع نمی‌کنند بلکه همه باهم یک صحبتی می‌کنند و می‌بینند مثلاً از صد نفر هفتاد نفر موافق اعتصاب هستند اما اگر سی نفر موافق باشند اصلاً مبارزه را شروع نمی کنند. پس این اصول کار جمعی است. اگر یک نفر یا دو نفر تصمیم بگیرند به این می‌گویند خود محوری، حالا چه اصول خوب باشد و چه‌چه بد باشدحتی اگر حرکت موفقی هم باشد بازهم خود محوری است. ببینید بحث خود محوری از این زاویه هست که دوست عزیز رفیق عزیز برای کار جمعی باید مشورت شود و صحبت جمعی بشود و تصمیم جمعی گرفته شود ولی حتی همانجا هم گفته اگر این حرکت برای شخص خودت بوده هیچ‌کس حق نداشته به تو بگوید که چرا تنها هصمیم گرفتی و بحث اینجاست که ما به خودمان اجازه می‌دهیم بقیه را سر دو راهی قرار دهیم. اینرا می‌گویند خودمحوری.
رادیو پیام
خانم دانشفر، الآن صحبت آقای اشرفی به این مبنا هست که این یک حرکت خود محوری بوده و حالا هرچقدر هم دستاورد خوبی داشته حتی اگر دستاوردهایی که در ابتدا بر رویش انگشت گذاشته نرسیدند و خوب حال این موضوع رهبر سازی هست. شما در صحبت‌های قبلی تان اشاره کردید که اینجور نیستولی در پایان صحبت تان بنوعی بازهم تأکید دارید روی اینکه این‌ها رهبران کارگرای هستند. یعنی وقتی که یک شنونده این بحث را گوش می‌کند اینجا این مسأله یکمقدار نامفهوم است که آیا اینکه رهبر کارگری بشود واقعاً اهمیت دارد یا اینکه رهبر کارگری هست یا نیست عملاً دارد یک شکافی را ایجاد می‌کند. آیا این چقدر اهمیت دارد که علارغم اینکه تلاش داریم که یک وحدتی را در طبقه کارگر ایجاد کنیم، برای رسیدن به اهدافشان روی موضوعی انگشت گذاشته‌ایم تکان نمی‌خوریم. و یکی از مواردش رهبر سازی است؟

شهلا دانشفر
بینید دوست مان نکاتی را اشاره کردند، اولاً اجازه بدهید برای اینکه جواب سوال شما را بدهم می‌گویم اینکه کمیته پیگیری بهتر جعفر عظیم زاده را می‌شناسد تا من! من شناخت شخصی نمی‌خواهم من شناخت را سیاسی نگاه می‌کنم و به اینکه این اتفاق چه تأثیری در توازن قوای سیاسی جامعه و پیشبرد جنبش کارگری نقش داشته نگاه می‌کنم و از این دریچه نگاه می‌کنم و مولفه ها و فاکت های روشنی دارم، و اینجور نمی‌شود گفت که چون من شناختم بیشتر است و باهم بیشتر نشست و برخاست داشته‌ایم لذا بنابراین حرف من مستدل است! باید نگاه کرد که این حرکت چه جایگاهی د ارد. ببینید رهبران همیشه تصمیمات تاریخی می‌گیرند و هیچوقت نمی ایستند که ببینند توده جامعه چه می گوید. توده جامعه کارگر و معلم و همه زمانی جذب حرکتی می‌شوند که ببینند پرچم خواسته شان برافراشته شده است. این اتفاق هست که مهم است. اینجا می‌خواهیم یک پرچم را بکشیم پایین و بکشیم عقب و رهبران را بکشیم عقب و این همان دردی هست که جنبش کارگری همیشه داشته است. این تحمیل خفقان و تحمیل بورژوازی است به طبقه کارگر که هیچوقت خودش را در آن قامت نبیند، و به این اعتبار بنظرم بحث بسیار کلیدی است همانطوری که بحث تعیّن یابی رهبران کارگری که بحثی بود که حزب ما مطرح کرد و حمید تقوایی مطرح کرد یک اتفاق مهمی در جنبش کارگری بوجود آورد و مابه ازایی برای خودش داشت، و به این موضوع هم در همین متن باید نگاه کرد. من می‌خواهم بگویم نه تنها خود محوری نبوده بلکه همیشه رهبران می‌آیند جلو. با این گفته ایشان اگر یک خواستی جمعی باشد و اگر خواست همه مردم باشد نباید یکی دستش را بگیرد اما اگر از پرونده خودش دفاع کرد آنوقت این دوستان مشکلی نداشتند ولی چون از پرونده همه کارگران دفاع کرده است و چون از خواست جمعی صحبت کرده این می‌شود خود محوری! ببینید این‌ها قانع کننده نیست، این‌ها همان هست که بورژوازی و عقب‌ماندگی‌ها و خفقان تحمیل کرده است. من صحبتم این هست که شما بفرما جلو و شما بشو رهبر، و صحبتم به کمیته پیگیری این هست که شما هم مبتکر ده تا حرکت باشید و بشوید رهبر. بنظرم این شکافِ سنت هاست و شکافِ تحمیل‌هایی هست که به عقب‌ماندگی طبقه کارگر تحمیل شده است. بنظرم شکاف، این‌ها هست وگرنه شکاف، این نیست و بنابراین باید صمیمانه توضیح داد. ایشان درست گفتند که کمیته پیگیری مسئولانه برخورد کرده در این حرکت، و دفاع کرده، خوب اگر این کار را نمی‌کرد در یک جای دیگری قرار گرفته بود، و من فراخوانم این هست که در ادامه کار مسئولانه شان بیایند بایستند در این حرکت، و بگویند که قدمم بعدی چی هست و حرکت بعدی چه باید باشد باشد و چه باید کرد. ایشان می‌گویند که می‌خواهند موج سواری کنند و اشاره به این کردند که این‌ها موضوع اصلی را گذاشتند کنار و بیانیه ای دادند و گفتند که به خواسته نرسیدند و به آن سطح هم نرسیدند. بنظر من این‌ ها پایین آوردن سطح این کارزار مهم است و سایه انداختن به ارزش سیاسی این کارزار است. قرار نبوده که جعفر و اسمائیل عبدی این کارزار را تا انتها بکشانند بلکه این‌ها پرچمی را بلند کردند که همه جامعه جلو بیایند و وظیفه من و کمیته پیگیری و همه ما هست که این پرچم را نگذاریم بیافتد پایین و ببریم جلو. حرکت آن‌ها یک حرکت نمادین بود و نیرو بسیج کرد و بنظر من باید بمانیم سر اهمیت مبارزه و اهمیت مبارزه اخلال علیه امنیتی کردن مبارزه بود بعنوان خواست سیاسی که بعنوان خواست آزادی زندانی سیاسی مطرح بود. خواست لغو پرونده های امنیتی کارگران مطرح بود.

رادیو پیام
آقای اشرفی دیدم شما در صحبت‌های خانم دانشفر نُت بر می دارید. اگر به هرحال نظری روی این موضوع دارید مطرح کنید چون من علاقه دارم یک نگاهی هم به فیش های حقوقی داشته باشم که بنظر من این‌ها هم مهم است و می‌توانیم روی این هم تمرکز کنیم و به هرحال اینرا هم در دستور کار می‌توان قرار داد. بفرمائید.

محمد اشرفی
ببینید وقتی ما در باره رهبری صحبت می‌کنیم باید دو موضوع را در نظر بگیریم. عده‌ای به رهبری فردی و خود محوری اعتقاد دارند و عده‌ای به رهبری سازمانی. کمیته پیگیری از زاویه رهبری سازمانی نگاه می‌کند و رفیق دانشفر به ما می‌گویند که مقابله با این رهبران عقب کشیدن بحث است و یا در خط بورژوازی است ولی واقعیت این هست که رهبری فردی دقیقاً در ساختار بورژوازی می گنجد و رهبری سازمانی در سمت کارگری. این تقسیمات من نیست بلکه تقسیمات اصول ماست. کسانی که به دنبال تحمیل رهبری فردی به جامعه کارگری هستند خط و مشی شان بدون شک بسمت سرمایه داری است ولی کمیته پیگیری آمده و می‌گوید که آقا رهبری فردی را ما قبول نداریم و باید تشکیلات این کار را بکند. چند تا تشکل و مشخصاً تشکل رهبری می‌کند، حزب رهبری می کند. فردیت اینجا یعنی فردگرایی است و خود محوری همان سیاست سرمایه داری می‌شود که فرد را مهمتر از جمع قرار می دهد. این از اینطرف. از طرف دیگر هم کسی این پرچم مبارزه را پایین نمی‌کشد بلکه هاشیه های پرچم مبارزه است که که با نام پرچم مبارزه کسی را بعنوان رهبر تحمیل می‌کنند مورد اعتراض قرار گرفته است. میارزه در مرکز قرار دارد و همه دارند از آن دفاع می‌کنند اما در هاشیه به بهانه این مبارزه و با استفاده از این پرچم می‌خواهند فردی را بعنوان رهبر غالب کنند، و اینجاست که اختلاف ایجاد می‌شود و ما هم اینرا می‌گوییم که بگذارید این رهبری جمعی باشد. این یک، بگذارید کارگران خودشان رهبر شان را انتخاب بکنند و از بیرون به کارگران رهبر تحمیل نشود. یک رهبر حداقل در یک کارخانه باید بتواند یک اعتراض قاشق زنی راه بیندازد و اگر نتواند نمی‌توانیم بگوییم این رهبر شماست. رهبر اگر در یک کارخانۀ ده هزار نفری بگوید هزار نفر اعتراض کنند می‌کنند، و اگر بگوید و اعتراض نکنند یعنی او رهبر نیست. چرا زور می زنید.

رادیو پیام
شما صحبتتان را ادامه خواهید داد، پس یعنی الآن با این موضوع که شما می‌گویید ما هیچگونه رهبریتی در داخل طبقه کارگر نداریم چون به این راحتی که شما می‌گویید دستور اعتصاب در کارخانجات را صادر بکند، آیا درست می گویم؟.

محمد اشرفی

ناصر احمدی
پانزده ثانیه صدای محمد اشرفی برای من که پیاده کننده مصاحبه هستم شنیده نشد

رادیو پیام
خوب، رهبران عملی با رهبران طبقه کارگر به آن شکل و مفهوم تئوریکش بنظر شما تفاوت ندارند؟

محمد اشرفی
تفاوت دارند ولی از بیرون نیست. رهبران طبقاتی کارگری هم باید سازمانی باشند. ما رهبر فردی را دیدیم. لخوالاسا را نگاه کنید که قدرت زیادی هم داشت ولی فردگرا بود. یعنی دقیقاً همان سمت سرمایه داری بود و دیدیم که چکار کرد. جاهای دیگر هم این را داریم. الآن طبقه کارگر ایران علارغم اینکه همبستگی لازم را ندارند ولی این جزئیات کوچک را که کمیته پیگیری و بقیه می‌بینند که بمحض اینکه به سمت فردگر اجازه بدهندآنوقت تمام شد دیگر، و در آینده شکست بزرگی به ما وارد خواهد شد. پس در مقابل یکچنین چیزی ایستادگی می‌کنند. خوب، بحث دیگری که وجود دارد ما نمی‌خواهیم کاری را که شروع شده است رها کنیم منتها نمی‌توانیم اینرا هم بپذیریم که برویم به زیر پرحمی که میدانیم در آینده از راست سربرخواهد آورد.به هر حال فردگرایی را هرکارش که بکنی از راست سر در میاورد. بحث اینجا فقط همین هست. جمعبندی را اینطور انجام می‌دهم که اختلاف یا بهتر است بگویم آن نقدی که صورت گرفته است از جنبه رهبری سازمانی در قبال رهبری فردی بوده، اما اینکه با اتهام امنیت ملی مبارزه می‌شود کسی اختلافی ندارد و از اول هم همه بودند اما الآن در داخل اگر شما واقعاً داخل را حساب کنید کسانی که الآن اطراف جعفر را گرفته‌اند بیشترشان دیگه فعال کارگری نیستند و اصلاً کارگر نیستند و از همین الآن این حرکت کانالیزه شده است.

رادیو پیام
ببخشید من همینجا پارانتز دیگری باز کنم که مجدداً صحبتتان را قطع می‌کنم که بنظرم اینطوری بحث جالبتر هم خواهد شد. آیا بنظر شما این نکته‌ای که اشاره کردید نکته جالبی بود که الآن پیرامون جعفر عظیم زاده دیگر طبقه کارگر نیست یا کارگر نیست. آیا بنظر شما این کاری که صورت گرفته است، بعد از سالها یک کار جدیدی نبوده، که ما می‌بینیم به جای اینکه طبقه کارگر و رهبران کارگری در صف دوم یا چندم باشند الآن در صف پیشرو خواست های اجتماعی باشند.
ببینید اگر الآن نگاه کنیم بعد از سالها برای اولین بار اصلاً بحث رهبر را بگذارید کنار که مشکلی ایجاد نکند ولی اگر نگاه بکنید سالها بوده که طبقه کارگر یا بشکل مستقل عمل نمی‌کرده همین اعتصاب و اعتراضات بوده ولی بشکل مشخص نمی‌دیدیم و یا همیشه در صف های عقب تر بود ولی الآن ما دیدیم که عملاً با برافراشتن این پرچم توانست معلمان و قشرهای دیگر را دور خودش جلب بکند و یک حالت پیشرو یی را در این اعتراضات داشته باشد، آیا بنظر شما با همه کم و کاستی هایش این یک جنبۀ مثبتی نیست که بخواهد روی آن انگشت بگذاریم و آنرا تقویت کنیم؟
محمد اشرفی
اگر بحث مطالبات طبقاتی باشد نه اینطور نیست برای اینکه هیچکدام از نیروهایی که در این جریان حرکت می‌کنند طرفدار یا مدافع منافع طبقه کارگر نیستند و مدافع مطالبات کارگری نیستند و شما هرزمانی بخواهید می‌توانید یک فعال کارگری را ببرید در یک جمع فراطبقاتی قرارش بدهید آنوقت جنبش های مختلفی می‌آیند جلو و سریعاً هم قبولش می کنند. الآن رفیق جعفر از زاویه مطالبات کارگری مطرح نشده که اینجا حالا بگوییم که بقیه قبول کردند که طبقه کارگر چه می‌خواهد بلکه از زاویه عمومی مطرح شده است. و خوب عموم هم همیشه می پذیرند و اینطور نیست که کسی فعالیت کند و بگویند نیا. بنابراین بحث من این هست که آیا در جمع عموم مطالبات طبقه کارگر مطرح است یا مطالبات الالعموم جنبش ها هست! ا
الآن مطالبات الالعموم جنبش مطرح شده و خیلی هم خوب هست و اشکالی هم ندارد که جلو برده شود.

رادیو پیام
خانم دانشفر آگر اجازه بدهید من می‌دانم که شما یادداشت‌های برداشته اید ولی اجازه بدهید که بحث دوم را که مورد علاقه من هست آن بحث فیش های حقوقی که اتفاقاً خیلی ربط دارد روی مطالبات طبقه کارگر مطرح کنیم. شما و هردوی شما در بحث‌های متفاوتی که ما روی دستمزدها داشتیم شرکت کردید و رادیو پیام هم روی این مسأله خیلی هم کار کرد و مسأله دستمزد و آن خواست سه و نیم میلیون بود. به هرحال الآن آن مطالبه یکی از مطالبات طبقه کارگر بوده و به هرحال بحث بر سر این بوده که خیلی‌ها بودند ازجمله رئیس دانا که صحبت می‌کردند که الآن شرایط تولید ناخالص ملی به هرحال اجازه نمی‌دهد که افزایش دستمزد باشد اما یکدفعه این افشاگری های فیش های حقوقی را دیدیم که فیش های حقوقی نجومی هست. من اختلاتص ها و رانت خواری ها را نمی‌گویم ولی روی فیش های حقوقی بنظر شما چون وقت هم کم هست روی این مسأله متمرکز شویم که اهمیت این قضیه چی هست که این فیش ها در چنین شرایطی افشا شدند/ بفرمائید.

شهلا دانشفر
خوب ایشان نکاتی گفتند که حداقل بی جواب ماند. حداقل شاید یک چند ثانیه ای بگویم آنوقت به سؤال شما هم جواب می دهم. ببینید ایشان می‌گویند که ما این کمپین را رها نکردیم ولی زیر پرچم فردی نمی رویم. رها کردید دیگر! شما توی دو راهی مانده اید و مسأله شخصی شده برای شما وگرنه اگر اهمیت دارد، می‌گویند که این خواست خواسته طبقاتی کارگر نیست . آن بیاینیه می‌گوید علیه ریاضت اقتصادی، دستمزد سه و نیم میلیون، و دارد می‌گوید فقر را و مسأله پرونده های امنیتی شده را. این طبقاتی نیست!؟ اصلاً هر اعتراضی در این جامعه اعتراض طبقه کارگر هست. اعتراض فقط در کارخانه نیست و به هرحال می‌خواهم بگویم که لخوالاسا بخاطر این نبود که مبارزه به انحراف کشیده شد آنجا بلکه بخاطر سیاستی بود که دنبال آن بود وگرنه لخوالاسا وجه کارگری بود. رهبر کارگران همیشه همینجوری هست به هرحال من می‌روم سراغ موضوعی که شما اشاره کردید. ببینید این فیش های حقوقی که برملا شد بطور عمومی نوک کوه یخی بود از تمام دزدی های سی و چند ساله حکومت. حسن روحانی گفت که این دزدی ها فقط در دولت نیست بلکه در همه بخش‌های حکومتی است. همین الآن هم صحبت‌های اخیری که شد افشای بذل و بخشش های توی شهرداری ها که 2/2 میلیارد صحبت شده است و توی همین‌ها هم دوباره افشا شده است. می‌خواهم بگویم که این مسأله اولین چیزی که آورد جلوی جامعه‌ای که توی فقر دارد تباه می‌شود دستمزدهای چندبار زیر خط فقر، کلیه فروشی، تأمین معاش ندارن، هاشیه نشین ها هر روز بیشتر می‌شوند، کودک هرچه بیشتر از درسش خارج می شود. نتیجه این دزدی ها و نتیجه این حقوق های نجومی یعنی اینها. تنفروشی بیداد می کند. بیکاری و بی تامینی و گرسنگی بیداد می کند. خودکشی و انواع و اقسام این‌ها. وقتی شما نگاه می‌کنید این جامعه یکدفعه می ترکد. این جامعه یکمرتبه می‌بیند حقوق های نجومی و دستمزدهای زیر خط فقر، حقوق های نجومی و نپرداختن حقوق ها، حقوق های نجومی و بی مسکنی، حقوق های نجومی و بی درمانی. یعنی جامعه‌ای که به ویژه نایستاده است در قبال این وضعیت و کوتاه نیامده است. شما جنبش کارگری را نگاه بکنید و ببینید هر روز چطور می جوشد. اعتراضات ایران ترانسفا و آلومنیم المهدی. هر روز جلوی مجلس اسلامی را نگاه بکنید و پرستاران را نگاه بکنید و معلیمن را نگاه بکنید و جوانان را نگاه بکنید. بی حجابان و حجاب برگیران را نگاه بکنید و کل جامعه را نگاه بکنید. خوب، توی چنیین جامعه این فیش های حقوقی یک جرقه ای می‌زند در این وضعیت. بنظرم این یک اتفاق مهمی است و انعکاسش را در مبارزات کارگری می‌بینیم و توی تعرضی حرف زدنها و تعرضی عمل کردن‌ها می بینیم. اینکه خواسته‌ها چطور می‌شود که چنین چیزی در این شرایط جلو می‌آید، بنظر من خود این، گوشه‌ای از بالا گرفتن کشمکش های درونی حکومت است، و برجام شان بی برجام شد و بی سرانجام شد و خودشان گفتند که برجامشان سوخت و اقتصادشان به گل نشست. امروز نه تنها دزدی های همدیگر را رو می‌کنند و جنایت های همدیگر را رو می‌کنند و بحث‌های سر نسل کشی 67 به راه افتاد، خوب در این شرایط هست که فیش های حقوقی مطرح شد و انتها ندارد دیگر. این جناح، دزدی های آن جناح و آن جناح دزدی های این جناح و باندهای مختلف حکومتی را رو می‌کنند و توی این شرایط هست که فیش های نجومی رو می‌شود و این شرایط بهترین فرصتی است برای اینکه جامعه بپرد جلو و خواست هایش را مطرح کند.

رادیو پیام
بله آقای اشرفی شما هم همین نظر را دارید؟

محمد اشرفی
دستمزدهای بالا با دزدی فرق دارد. دزدی مثل این می‌ماند که چه فردی باشد یا دولتی یا مافیایی که یک باند کوچکی یا یک تعداد کمی می‌روند و یک کار دزدی می‌کنند و کل سیستم مخالف آن قرار می‌گیرد اما دستمزد بالا را من اسمش را دزدی نمی‌گذارم بلکه دزدی طبقاتی است. طبقه حاکم یعنی سرمایه داری که در ایران حاکم هست و از تمام درآمد جامعه هرچقدر که می‌تواند به اشکال مختلف بر می دارد. اگر بگوییم دزدی مثل این هست که حکومت جمهوری اسلامی دست ندارد توی این کار بلکه یکتعدادی آمده اند و یواشکی دزدی کرده اند. نه، این‌ها حقوق هستند و دستمزد هستند و تمام اداره هایشان خبر داشته‌اند، درست هست که توده مردم خبر نداشته ولی آن سازمانی که به عنوان حسابداری یک سازمان بود و این حقوق ها را پرداخت می‌کرده بخشی از طبقه حاکم است و خبر داشته که چه کاری دارد می کند. دزدی نبود نه، دزدی طبقاتی هست که طبقه حاکم آمده قوانینی را پیش برده است و تا آن حدی بالادست پیدا کرده است که هرطوری که دلش می‌خواهد تقسیم غنایم می‌کند و سودبری می کند. این حقوق هایی که اکنون در ایران اتفاق می‌افتد اگر در تقسیمات تعادلی بین طبقه کارگر و سرمایه دار در نظر بگیریم می‌بینیم که کارگر حق ندارد حتی یک میلیون هم بگیرد. ولی طرف مقابل در ماه 170 و 200 میلیون می گیرد! و در سال هم 300 یا 400 میلیون یا یک میلیارد پاداش و کارانه و غیره می گیرد. من اسم این‌ها را دزدی نمی‌گذارم بلکه می‌گویم طبقه ای است که آمده بعنوان این دارد قدرت را پیش می‌برد که در جاهایی که کسی خبر داشته باشد غنایم را اینطوری تقسیم می کند. آن مدیر فقط یک دزد نیست بلکه بخشی از حکومت است. بنابراین من می‌خواهم بگویم که طبقه سرمایه دار دزدی کرده است و دولت مجموعه‌اش دزد هست و اینجور نیست که یکعده ای دزدیدند، نه!مثل این می‌ماند که بگوییم یک دزدی فرار می‌کردف بگیرید دزد را! دولت ما خودش دزد است و داد میزند که بگیرید دزد را! طبقه حاکم ایران الان دزد است و ضمن استثمارهایی که انجام می دهد خودش دزدی هم می‌کند و بعد هم داد می‌زند که ای دزدی کردند. بنابراین می‌خواهم بگویم که این حقوق های ثبت شده بود بخشی از دولت و بخشی از دستگاه و بخشی از نظام و حکومت سرمایه داری از این حقوق ها خبر داشته و حالا یکتعداد بیرون افتاده که اسمش را می‌گذارد دزدی. نه، این کاملاً حرکت طبقه استثمار بود و دزدی بود.اما در رابطه با این حرکتی که انجام شده و از طرف کمیته پیگیری و بنده، که بنده فعلاً از طرف کمیته پیگیری حرف نمی‌زنم از طرف خودم حرف می زنم،این حرکت فردگرایانه و خودمحوری بود و حتی موضوع سه و نیم میلیون دستمزد سال 95 راتحت الشعاع قرار داد و اختلاف اۀان سه دستگی در درون فعالین کارگری و تشکل های کارگری پیش آمده است بطوریکه دیگر این سه و نیم میلیون را هم تعقیب نکردند و از این بابت هم ما ضربه خوردیم. من در خدمتم.
رادیو پیام
من این را بعنوان سؤال آخر مطرح می‌کنم که بحث را ببندیم. ما وقتی به فیش های حقوقی نگاه می‌کنیم بنوعی با یک شبکه منسجم روبرو هستیم که بشکلی سیستم اش طراحی شده که حاضر نیست به کارگر حقوق ماهانه اش را بدهد و اگر هم می‌دهد در حداقل شکل ممکنش می‌دهد ولی به کارفرمایان و مسئولین با دست و دل بازی می‌دهد و اینرا حق آن‌ها می داند. درواقع من فکر نمی‌کنم که بحث بر سر حتی دزدی هم باشد بلکه حق و حقوقی است که در این جامعه ترسیم شده که کارگران آن حداقل مزدی را ببرند که در کتاب‌ها و تئوری‌ها هم شاید سخت بوده راجع به آن صحبت شود اما الآن در جامعه ما بشکل مشخص می‌بینیم که از یکطرف 85 هزار تومان به کارگر می‌دهند و از طرف دیگر میلیاردی پرداخت می کنند. یکچنین حکومتی شده است که آقای اشرفی اشاره کردند. در همین اعتراض بر سر مشکل دستمزد الآن چگونه می‌شود از این افشاگری های پیش آمده استفاده بهینه کرد تا شکل صحیح مبارزه را پیش برد و الآن در دستور کار قرار داد که یک حرکت اعتراضی وسیع‌تری را جلو برد؟ خانم دانشفر همین سؤال را از آقای اشرفی هم خواهم کرد و بحث را همینجا می بندیم. بفرمائید خانم دانشفر

شهلا دانشفر
من همانطوری که گفتم حقوق های نجومی بیش از هر زمانی رنگ طبقاتی دارد به مبارزات جامعه، یعنی کارگر و معلم را با یک تبعیض آشکار روبرو کرد. امروز مسأله فقط مسأله دستمزد ها نیست امروز مسألۀ اعتراض این هست که چرا نابرابری چرا تبیعض و چرا حقوق ما را نمی‌دهند. یعنی بیش از هر زمینه باز کرده برای ما که بزنیم به ریشه‌های این توحش سرمایه داری که یکی از وحشی ترین و جنایتکار ترین سرمایه داری حاکم است و اساسش روی اختلاص و روی دزدی و رانت خواری و کشتار و جنایت گذاشته شده و توی ایران حاکم شده است و همه جناح های حکومت و همه باندها دزدند و بر همین اساس این حکومت چرخیده است.
رادیو پیام
الآن چگونه می‌شود این کار را جلو برد؟

شهلا دانشفر
بنظر من الآن کاری که می‌شود کرد باید بطور معترض تر خواسته‌ها را بیاوریم به جلو. جنبشی است حول سه و نیم میلیون که این جنبش معنی دارد. من قبلاً هم در مصاحبه گفتم که این رقم اینجا این اهمیت را دارد که می‌گویند خط فقر سه و نیم میلیون است. خوب، ما سه و نیم را می‌خواهیم و می‌خواهیم بالای خط فقر باشیم و این جنبش باید تقویت بشود و باید وسیعا به آن پیوسته شود. از هر زمان بیشتر معلم و پرستار و کارگر و بازنشسته و همه کنار همدیگر باشند و بیش از هر وقتی زمینه اتحاد کارگر و معلم است و باید تأکید بشود روی اتحاد کارگر و معلم در کنارهم و بیش از هر وقتی باید آن بیانیه جعفر عظیم زاده و اسمائیل عبدی را که یک بخشش اعتراض به اخلال امنیت ملی بوده و یک بخشش اعتراض علیه دستمزد زیر خط فقر با خواست سه و نیم میلیون هست باید تأکید بشود. دزدان آزادند و کارگران پرونده دارند. دزدان آزادند و کارگران و معلمان زندانی می‌شوند و باید به این اعتراض کرد و این برنامه‌ای که شما ترتیب دادید این دو بخش را بهم وصل می‌کند و بنظر من با خواست دستمزدها در قدم اول سه و نیم میلیون و درمان رایگان و تحصیل رایگان و تأمین امکانات برای همه و لغو پرونده های امنیتی همه این‌ها بخش مهمی از کار ما هست و باید با این قدرت به این تعرض بیاییم جلو و نیرو بسیج کنیم و انتظار از همه تشکل های کارگری داریم که همه در کنار هم بیایند بیرون و این مبارزه را به پیش ببرند و رهبران کارگری با همین صلابت حرف بزنند و بیایند جلو، و بنظرم بهترین فرصت هست و جامعه را می‌شود حول آن بسیج کرد.
رادیو پیام
آقای اشرفی شما بفرمائید.

محمد اشرفی
د
ممنون. ببینید حقوق های بالا که در دولت مطرح شد اول از مدیران بالا و از وزیران شروع شد و بعد هم الآن از لیست های جدیدی که بیرون میاد از مدیران درجه دو و سه و چهار است و بیان می‌شود که آن‌ها حقوق های بالا گرفته اند.من اینجا می‌خواهم موضوعی را مطرج کنم که خیلی جالب است حدود 160-150 سال پیش در کمون پاریس مطرح شده که حقوق دولتی ها چقدر باید باشد. در کمون پاریس که اولین حکومت کارگری بود جایز تشخیص دادند که هر کسی که در حکومت از دولت کار می‌کند به اندازه یک کارگر متخصص باید حقوق بگیرد. یعنی الآن در ایران اگر به یک کارگر متخصص یک و نیم میلیون مزد می‌دهند برای وزیر و رئیس جمهور هم باید دقیقاً همینقدر حقوق بدهند. کارگران باید این را در ذهن داشته باشند که 150 سال قبل همنوعانشان و همطبقه هایشان تشخیص دادند که برای کنترل حکومت گردان تنها راه این هست که آن‌ها را وادار کنند تا حقوق های پایین بگیرند چونکه هر کجا که اینها دستشان برسد چپاول خواهند کرد. این را برای این عرض کردم که کارگران بدانند که تا کجا حق دارند که حقوق بخواهند. یعنی حقشان بالاتر از رئیس جمهور است، حقشان بالاتر از رهبر هست و حق و حقوق و دستمزدشان بالاتر از تمامی نمایندگان و وزیر وزراست. کارگران این حق را دارند و حق واقعی شان است چونکه تولید کننده در جامعه همین کارگر است و رئیس جمهور غلطی نمی‌کند، رئیس جمهور خورنده است و انگل جامعه است و دارد از دسترنج کارگر و معلم و کشاورز و غیره ارتزاق می‌کند . بنابراین نباید بیشتر از یک معلم مزد بگیرد. رئیس جمهور نباید بیشتر از یک کارگر مزد بگیرد و این واقعیت حقوق است که باید به آن سمت حرکت کرد. ولی امروز می‌گوییم که آن کاری را که فعلاً می‌توانیم بکنیم انجام بدهیم اما افق دیدمان باید سیستمی و حقوقی باشد که کمون پاریس برقرار کرده بود. آن سطح دستمزد افق دید و چشم انداز ماست و اما این کاری هم که می‌توانیم انجام بدهیم باید روی سه و نیم میلیون فعلاً تأکید بکنیم و روی آن کار کنیم و من از تشکل های کارگری و از فعالین کارگری و از نهادهایی که سه و نیم میلیون را امضا کرده بودند مجدداً همین را می‌خواهم چونکه داریم نزدیک می‌شویم به سال بعدی که بحث دستمزدها مطرح خواهد شد لذا از همین الآن باید سازماندهی و برنامه‌ریزی کنیم برای تعیین دستمزد سه و نیم میلیونی و بتوانید مجبورشان کنید که بپذیرند و حالا ممکن است که یکمقدارش را بپذیرند. بنابراین دستمزدهای مدیران نشان داد که این‌ها توان پرداخت سه و نیم بیشتر را هم دارند. بنابراین کارگران و فعالین کارگری و تشکل های کارگری بصورت همبسته و بطور دست به دست هم، باید برای دریافت دستمزد حداقل سه و نیم را حرکت کنند و آن اختلافاتی هم که الآن ایجاد شده است کنار بگذارند و یا کمتر کنند.

رادیو پیام
سپاسگزار از هر دوی شما

پیاده کنندۀ مصاحبه
ناصر احمدی
من ناصر احمدی، در این مصاحبۀ بسیار مهم، روی سه نکتۀ بسیار حائز اهمیتی در سخنان شهلا دانشفر حساس شده ام، و لذا لازم می‌بینم که در اینجا بطور شفاف بیان کنم.

محمد اشرفی با جملات بسیار ساده و رسا و با حس مسئولیت کارگری طبقاتی توضیح داده اند که در خارج کشور چگونه و با چه جدیتی از حرکت جعفر عظیم زاده و اسمائیل عبدی دفاع می کردند و تلاش می کردند. محمد اشرفی بهیمن ترتیب به نحوۀ حمایت و همکاری کمیته پیگیری از این حرکت نیز به روشنی اشاره کردند، و در عین حال به آن نقد مشخصی هم که کمیته پیگیری به عنصر «خود محور بینی و به رهبری فردی که جعفر عظیم زاده» داشته‌اند بدفعات و خیلی واضح استدلال کردند و از آن نقد دفاع کردند. در عین حال ایشان از دید من بارها خیلی رفیقانه تلاش کردند که توجه شهلا دانشفر را نسبت به این همیاری های کارگری جلب کنند، تا با روشنگری شان شهلا دانشفر را نسبت به غلط بودن و ضد کارگری بودن «رهبری فردی» و «پرهیز از ساختن رهبری فردی از خارج و از بالا» قانع کرده و مجاب کنند. خود رادیو پیام نیز بارها بخاطر پیچیده بودن موضوع، و بخاطر ساده فهم تر شدن موضوع برای شنوندگان مصاحبه، سخنان هر دو را قطع می‌کنند و محمد اشرفی و شهلا دانشفر را با سؤال‌های ریز تر و تازه تری به چالش می‌گیرند و ضمن اینکه از قطع و وصل کردن های چندباره نیز صمیمانه از هر دوی شان عذر خواهی می کنند اما در عین حال ایشان هم اشاره کوچکی به این می‌کنند که شهلا دانشفر روی نظرشان ایستاده آند.

اما اکنون ببینیم در طرف مقابل، خود شهلا دانشفر چه کردند و از اول تا آخر کلامشان در بخش اول این مصاحبه چه نقشی ایفا کردند، و حتی ببینیم که برای بخش دوم مصاحبه نیز چه رهنمود های عملی می دادند و امکان متحدتر شدن کارگران و تشکل ها را با توجه به وضعیت اجتماعی بسیار فلاکت زده جامعه و با توجه به بحران جناح های درون حکومتی چگونه پیش بردند. بنابراین می‌خواهم بگویم که لازم است ببینیم که شهلا دانشفر بطور واقعی در این قسمت پایانی مصاحبه چه خدمتی کردند.

یک – شهلا دانشفر نه تنها بر روی مسأله (رهبری فردی بعنوان یک ارزش سیاسی و کارگری همواره تأکید گذاشتند) که عملاً و نقدا تا اینجا یک آسیب سیاسی کارگری را نتیجه داده است بلکه گامی فراتر و مضرتر نیز جلو رفتند.

دو – ایشان چشمشان را به همدلی و همکاری‌های کمیته پیگیری و محمد اشرفی بطور یکپارچه بستند بطوری که اساساً محمد اشرفی را و کمیته پیگیری را محکوم کردند به اینکه، هم محمد اشرفی و هم کمیته پیگیری در آن حرکت مشخص، پرچم را رها کردند! باری ضمن اینکه توجه داشته باشید که پایین‌تر به این «پرچم را رها کردند» برخواهم گشت اما فعلاً بگویم که شهلا دانشفر به اینهم بسنده نکردند و متأسفانه مجدداً از اینهم فراتر رفتند.

سه – شهلا دانشفر حساس‌تر از این دو موضوع بالا، حتی «سیاسی بودن» شناخت کمیته پیگیری را نسبت به درک طبقاتی کمیته پیگیری پیرامون نقدی که به «خودمحور بینی جعفر» داشته‌اند، تا حد یک «شناخت شخصی» پایین آوردند. اکنون من ضروری می‌دانم که از همینجا شروع کنم و این نکته سوم را که بسیار حساس‌تر از دو مورد بالایی هست کمی عمیق‌تر و خیلی مستند تر تجزیه تحلیل کنم.

کمیته پیگیری، که یکی از مؤثر ترین تشکل فعالین کارگری بوده است و جعفر عظیم زاده و شاهرخ زمانی و خود محمد اشرفی و چند فعال کارگری دیگر نیز قبلاً عضو فعال همین کمیته و تشکل کارگری بوده اند، «شناخت سیاسی» شان را نسبت به یکی از اعضایشان یعنی جعفر، مستقیماً از دل مبارزه طبقاتی کسب کرده‌ بوده اند و از دل همکاری و همفکری های چندین ساله در کشمکش سیاسی جنبش کارگری با حکومت سرمایه کسب کرده‌ بوده اند، و بعبارت دیگر کمیته پیگیری از متن تجارب عملی مبارزه بوده که عمل‌کرد سیاسی جعفر را واقعبینانه تر از شهلا دانشفر شناخته بوده اند. و بنابراین نکتۀ قوت قابل تاملی در این نوع «شناخت سیاسی» آنهم مشخصاً حول عمل‌کرد سیاسی یک فعال درون کمیته و نه چیزی بیشتر می‌تواند نهفته باشد، و اما متقابلا از آنجایی که جعفر عظیم زاده هم از متن جامعه کارگری خارج نشده بوده و در خارج کشور سال‌ها بعنوان همسنگر عینی شهلا دانشفرها دخیل نبوده اند، لذا (با توجه به نسبی بودن شناخت)، بسیار بجا بوده و بسیار عاقلانه و واقعبینانه بوده که شهلا دانشفر روی «شناخت سیاسی» خودشان نسبت به عمل‌کرد جعفر، کمی منعطف تر می شدند و اینقدر محکم و غیر پویا و یکجانبه نمی ایستادند و با توجه به برخورد بسیار روشنگرانه و رفیقانۀ محمد اشرفی،و تلاش و تقلا های خود رفیق پیام ، پویایی وسعت نظر نشان می‌دادند .

امیدوارم که خوانندگان این مطالب، کمی بیشتر صبور باشند و به بحث و نظر و استدلال های من در سطح عمیقتری نگاه بکنند و انتظارشان را بالاتر ببرند و تجزیه تحلیل و نقد و نظر دنبال دلایل قوی‌تری باشند

ما فرض را بر این بگذاریم که شهلا دانشفر و جریان سیاسی شان در شناخت سیاسی نسبت به عمل‌کرد جعفر عظیم زاده حقیقتاً قابل تکیه و مارکسیستی باشد، و یا بطور کلی‌ حتی فرض بگیریم که یک فعالی سیاسی در خارج از گود مناسبات کار و سرمایه،در آن جامعه می تواند بقدری از شم سیاسی طبقاتی قوی باشد که بتواند در مقایسه با خودِ کمیته پیگیری، به عوض «شناخت شخصی، شناخت سیاسی» داشته باشد.. اما اکنون بیاییم ببینیم آیا دلیل بسیار بزرگتر و بسیار حجیم تر و بسیار قانع کننده تر و تاریخی تری می‌توانیم پیدا کنیم که بی برو برگرد نشان بدهد که، اساسا «شناخت سیاسی» شهلا دانشفر ها نمی‌تواند نه تنها نسبت به کل مناسبات «کار و سرمایۀ» جامعه ایران، شناختی طبقاتی مارکسیستی باشد بلکه حتی در جزئیات هم نمی‌تواند نسبت به عملکرد سیاسی یک فعال حزبی و یا فعال کارگری، شناختی بی‌نقص و مالامال (روی این مالامال تأکید می‌کنم یعنی همانطوری که شهلا دانشفر دو پا در یک کفش ایستاده بودند مطلقا) صحیح باشد؟ 

منظور من از دلیل بسیار بزرگ و حجیم در رابطه با علمی بودن یا نبودن «شناخت سیاسی» شهلا دانشفر چیست؟
همه می‌دانیم که شهلا داشفر و جریان سیاسی ایشان، خیزش میلیونی 88 را انقلاب خواندند. با توجه به مفاهیم مارکسیستی «انقلاب» درواقع آن مرحله‌ای از تاریخ مبارزه است که بعد از «اعتلای انقلابی» انجام می گیرد. این را نیز همه می‌دانیم که در «اعتلای انقلابیِ» یک جامعه هست که «توازن قوای کار و سرمایه» بنفع طبقه کارگر و زحمتکشان می چرخد و شوراهای کارگری مادیت می یابند و اعتراضات و اعتصابات جنبش کارگری سمت و سوی سراسری می یابد. بنابراین فعالین کارگری که در چنین مقطعی از مبارزه طبقاتی اکنون دیگر با وجود حزب شهلا دانشفرها بیشتر حزبیت یافته شده اند، و از طرفی هم روشنفکران کمونیست یعنی خود شهلا دانشفر ها نیز که بخش دیگر پیشگامان طبقه اند، با امنیت و قدرت سازمانیافته تری می‌توانند توده ها را برای انقلاب و کسب قدرت سیاسی آماده‌ کنند. حال می‌پرسم که آیا در 88 که جامعه ایران اتفاقاً و تاریخا یک مرحله هم ارتقا یافته تر از این «دوره اعتلای انقلابی» جلو رفته بوده، بعبارت دیگر حالا که بنا به «شناخت سیاسی» شهلا دانشفر و حزبشان اکنون دیگر بطور مشخص یک «انقلاب» رخ داده بوده است، پس چرا این حزب احساس مسئولیت و جرأت نکرد که در دل جامعه حضور یابد و دوشادوش نیروی انقلابی حرکت کند، و اعتماد بنفس و سازمانیابی این ماده احتماعی را قوت بخشد، و توده انقلاب کرده را رهبری کند!؟ پس چرا این شهلا دانشفرها که رهبران سیاسی بودند و طبق گفته خودشان که در مصاحبه می گفتند: «رهبران سیاسی کارهای بزرگی می‌کنند» چرا توده انقلاب کرده را و چرا جوانان بویژه دختران جنگنده را که با سنگ و چوب به جنگ اسلحه می‌رفتند تنها گذاشتند و رها کردند؟! و با احتمال قوی تری انقلاب را به قدم بعدی سوق می‌دادند و اتفاقاً جلوی تلفات انقلابیون را نیز بیشتر می گرفتند؟. یعنی آیا اگر حزب طبقه کارگر که طبق ادعای شهلا دانشفرها حزب کمونیست کارگری بوده و حاضر و آماده بوده و خود انقلاب هم و توده انقلابی هم در وسط خیابان بوده و 9 ماه تمام هم می جنگیدند، آیا اگر این حزب که در تاریخ گذشته‌اش بقول خودشان 9 سال در کوه‌ها جنگیده بوده اند در چنین وضعیتی وارد میدان مبارزه می‌شد آنوقت آیا طبق تصور خودشان بیشتر قلع و قم می‌شدند و یا اتفاقاً بیشتر بورژوازی را به عقب می راندند و جلو می رفتند؟ اجازه دهید سؤال ریزتر و مستند تری بکنم. آیا از آنجایی که شهلا دانشفر و مینا احدی و سایر رفقایشان از تلویزیون کانال جدید شان ماه ها قبل از آن واقعه بویژه در همان گرماگرم مبارزه میلیونی جامعه پمپاژ تبلیغاتی کرده بودند و می گفتند که «الآن وقت پرت کردن حجاب ها است» پس چرا تودۀ انقلابی را به امان خدا و سرمایه و موسوی و کروبی در دل جنگ طبقاتی رها کردند؟ و خودشان که رهبری حزب بودند در خارج از نظر رهبری انقلابی بی عمل ماندند؟

بنظر من باید گفت که یا «انقلاب» رخ نداده بوده و لذا شهلا دانشفر ها برخلاف ادعایشان «شناخت سیاسی» واقعبینانه ای نداشته‌اند، و می بایست در این چند سال تا کنون نقد بی رحمانه ای به شناخت سیاسی خود می داشتند، و یا باید گفت که شهلا دانشفرها عوض اینکه «کمونیست و کارگری» بوده باشند صرفاً و عمدتا طیفی از انقلابیون خرده بورژوازی و روشنفکران سازمانیافته و مدعی بوده اند و بهمین خاطر در این جنگ طبقاتی در وسط ماندند و محافظه کاری کردند و جدا از توده و ماندند و در نهایت کار بنفع سرمایه عمل کردند. بنابراین شهلا دانشفر که در گفتگو با محمد اشرفی ذره‌ای ازموضوع مربوط به  دفاع از «رهبری فردی» پایین نمی‌آیند و ذره‌ای نمی پذیرند که جعفر عظیم زاده در مرحله‌ای از آن حرکت از لحاظ اصول رهبری به «خودمحوری» دچار شده بودند، آنوقت به این معنی تعبیر می شود که کلیت حزب سیاسی شهلا دانشفرها اساسا «رهبر خودمحور» می‌باشد که نه تنها در بین اینهمه سازمان ها و احزاب خارج در این بیست سال فعالیت شان در حارج هیچکس دیگری را قبول نکرده اند بلکه اساساً در آن انقلاب می خواستند از بالای جامعه آنهم بعد از سرنگونی حمهوری اسلامی سربرسند و صاحب انقلاب شوند و از همان بالا رهبر طبقه کارگر و جامعه گردند.

دو – شهلا دانشفر، کمیته پیگیری و محمد اشرفی را محکوم می‌کردند که پرچم را رها کردند، در صورتی که آن‌ها یعنی هم کمیته پی‌گیری و هم محمد اشرفی فقط و فقط «خودمحوری جعفر در رهبری» را رها کرده بودند و نه پرچم مبارزه را و باید گفت که اتفاقاً با احساس مسئولیت کارگری خیلی هم سفت و محکم «پرچم مبارزه» را گرفته بوده و کار می‌کرده و با همکاری جمعی پیش می رفتند.

اکنون ببینیم آیا در این مورد نیز مثل مورد اول میتوان دلایل بسیار بزرگ و قوی و حجیمی یافت که بی برو برگردد نشان از این باشد که اتفاقاً این شهلا دانشفر و حزب و جریان ایشان است که استاد رها کردن پرچم مبارزه می باشند؟
یکی اینکه گفته بودند که 88 انقلاب شده است و در تمامی آن9 ماهۀ انقلاب هم پرچم مبارزه را در دست نگه داشته بودند و رها نکرده بودند!! آنهم منظورم این است که در کنار تشک نشسته بودند و می‌گفتند یه خمشو بگیر یعنی می‌گفتند «اکنون (زمان) پرت کردن حجاب ها است»!! بنابراین باید پرسید که آیا عمل‌کرد سیاسی حزب شهلا دانشفرها در آن انقلاب غیر از این بوده که با تمایل به هدایت کردن مبارزه از خارج، عملاً (جوانان را به ویژه قهرمانی هایی که دختران از خود نشان می‌دادند و در صف اول مبارزه بودند، و حتی در دل کوره آتش می جنگیدند و عملاً بسیار حلو تر از رهنمود «اکنون وقت پرت کردن حجاب ها هست» جلو رفته بودند) را کاملاً رهایشان کردند و این پرچم داران مبارزه را در میدان مبارزه و در برابر دشمن طبقاتی که تا دندان مسلح بوده تنهایشان گذاردند. و پرچم مبارزه را پایین کشیدند، چرا؟ آیا شهلا دانشفر می‌توانند به این سوال بزرگ تاریخی مبارزات کارگری و انقلابی جامعه ایران پاسخ دهند!؟ بنظر من اگر در آن مقطع و از آن مقطع تا به حال، اگر یک نقد و نقادی قوی مارکسیستی از جانب جنبش کارگری و مغزهای متفکر کارگری به این واقعه تاریخی انجام گرفته بود و اگر به پشتوانه یکچنان نقد بی رحمانه و رفیقانه ای رگه‌های نقد پذیری و تغییر پذیری در بدنه کادرهای این حزب تکان خورده بود و حس طبقاتی تعدادی از این کادرهای بدنه که نسبت به کادرهایی مثل شهلا دانشفرها کمتر به بورکراتیزم و رهبری فردی آلوده بودند تقویت شده بود، آنوقت شهلا دانشفر اکنون در چنین قامت سینه جلو داده و مدعی و خود مرکز بینی نمی توانستند و جرأت نمی کردند که ظاهر شوند.

دوم اینکه من یعنی ناصر احمدی که شش سال تمام عضو حزب شهلا دانشفرها بوده ام و چهار سال تمام کادر بدنۀ حزب بوده ام و بقول خود حمید تقوایی که در پیش روی بقیه کادرها می‌گفتند «اگر کادرهای حزب ما مثل ناصر احمدی دقیق و فعال بودند حزب ما قوی‌تر و سریعتر پیش می‌رفت» و بقول اصغر کریمی و مینا احدی و خود شهلا دانشفر که بنابه ارتباط عمل و همکاری های درون تشکیلاتی و مداوم مان هرچه بیشتر به شناخت سیاسی رسیده بوده‌اند و می‌گفتند که (ناصر احمدی از پرکارترین ترین و با احساس مسئولیت ترین کادر های حزب بوده، و بهمین دلیل هم تمامی پیاده کردن «صدای مردم در کانال جدید» را که مدام به خط می‌آمده اند و ابراز وجود می‌کرده اند بعهده من گذاشته بودند و در همان هفته هم در نشریه انترناسیونال حزب درج می کردند)، همچنین بقول دبیر کمیته کشوری ام که می‌گفت ( ناصر احمدی دو برابر خود من کار می‌کرد و همواره در صحنه اعتراضات خیابانی حاضر بود)، و نیز بقول خودم که عینی از همه‌شان می‌دانم و می‌گویم ( 50 هزار کرون که معادل 25 میلیون آنزمان می‌شده برای راه افتادن کانال جدید کمک مالی کرده بودم بطوری که 10 هزار کرون بعدی را خود شهلا دانشفر که مسئول بودجه حزب بودند در کنفرانس سوئد در جمع دویست نفر از کادرهای حزب و لیدر خزب، به خودم باز گرداندند و می‌دانستند که اگر باز نمی گرداندند یخچال و اجاق گاز خانه‌ام را گرو گذاشته بودم و می آمدند و می‌بردند)، و بالاخره بقول تعدادی از رفقایم که می گفتند (ناصر احمدی، زمانی که هنوز تازه عضو حزب شده بوده و بمحض انشعاب اول حزب کمونیست کارگری اتفاقا بقدری حساس بوده و بقدری حس مسئولیت داشته که بفاصلۀ یکهفته ده روز، نه تنها با هواپیما به شرکت در کنگره جناح کورش مدرسی در سوئد حاضر شده بود بلکه دوباره به منزلش در نروژ برگشته و مجددا به آلمان و کنگره جناح حمید تقوایی شتافته بود تا برای ادامه کاری سیاسی‌اش بتواند با استدلال قوی‌تری یکی از این دو جریان را انتخاب کند)، بله چنین کادری که من باشم، در همان خیزش 88 نیز که طبعا پابپای حزبم آن واقعه سیاسی را یک انقلاب ارزیابی اش کرده بوده ام، و منصور حکمت را مارکس زمانه کرده بوده ام، و بوروکراتیزم تشکیلاتی و رهبری پیشوا گونه را عمیق درک نکرده بلکه تأیید و تقویتش کرده بوده‌ام، و درک مارکسیستی از طبقه کارگر و  از مبارزه طبقاتی، از نظام سرمایه و حزب و از سازمانیابی و برنامه سوسیالیستی بطور نداشته‌ام، و عمدتا پتانسیل اکتیویستی یک کادر انقلابی خرده بورژوازی و انقلابیگری خرده بورژوازی را از همان اول انقلاب 57 و از همان لحظه پیوستنم به سازمان پیکار را با خودم به درون همان حزب کشانده بوده‌ام و متأسفانه در مبارزه سازمانی این حزب نیز چنین گرایش غیر مارکسیستی را مورد نقد بی رحمانه و چالش سیاسی قرار نداده بوده‌ایم، اما با همه اینها و با وجود تمامی این ضعف‌ها و انحرافاتعملی و سیاسی آنوقت در مقایسه با کلیت کادرهای حزب به ویژه در مقایسه با شهلا دانشفرها که اتفاقا عضو کمیته رهبری و عضو دفتر سیاسی و غیره بوده‌اند این تفاوت ویژه را داشته ام که از کمیته مرکزی 60-50 نفرۀ حزب گرفته تا دفتر سیاسی 20 نفره اش و تا بدنه کادری 200 نفره اش برخلاف همه این مجموعۀ حزبی مان، در نامه کتبی به کمیته مرکزی و به هیئت دبیران حزب نوشته بودم و تاکید کرده بودم که «حالا که انقلاب شده است یک اکیپی از کادرهای ورزیده را به دل جامعه هدایت کنیم و مایلم که اسم مرا (ناصر احمدی را) در اول آن لیست قید کنید» بسیار خوب».

اکنون شهلا دانشفر بفرمایند که یکچنین کادر سیاسی را باوجود درک سیاسی شان که در آن 6 سال همواره مورد تائید و توصیف شان بوده ام روی چه حسابی در همان مقطع اخراج کردند؟ شهلا دانشفرها در درون حزب بطور شفاهی به خود من گفته بودند که (این اخراج تو دلیل سیاسی داشته و در دفتر سیاسی به رأی گذاشته بودیم و به تأیید اکثریت رسیده بود) ولی در بیرون حزب از طریق سایت آزادی بیان روی به همه و به جامعه نوشته بودند که « .... ناصر احمدی را بنا به دلیل سیاسی اخراج نکرده‌ایم»!! بنابراین لطفاً بفرمائید که کادری مثل مرا که در تمامی جلسات سه ماه به سه ماه پلنوم ها که بمنظور تعیین کادرهای دفتر سیاسی در سوئد و آلمان تشکیل می‌شده همیشه حاضر می بودم، و کادری مثل مرا که در تمامی جلسات اسکایپی در مجمع عمومی ماهانه حاضر می‌شده ام و خوشبختانه «شناخت سیاسی» مطمئنتری از عملکرد مبارزاتی من داشته‌اید لطفاً بفرمایئد که روی چه حسابی دو ماه پشت سرهم نگذاشتید که وارد مجمع عمومی حزبم شوم! وو از آن به بعد هم‌ هویت بی چیز و فقیرتر شده و پروندۀ سیاسی اتهام خورده و سیاهم را دادید به زیر بغلم بیرونم کردید!؟ چرا پرچم مبارزه‌ای که سفت و محکم نگهداشته و زمین نمی گذارده ام و تا بلندای شرکت در دل آتش و انقلاب 88 بالا برده بوده‌ام از من گرفتید و پایین کشیدید!؟ آیا ترس شما از این نبوده که (نقد و نقادی های ناصر احمدی چه بطور بی رحمانه نسبت به خودش و چه به تبعیض های موجود ازجانب کمیته رهبری یا از جانب کادر بزرگ‌تر به کادر کوچکتر می‌تواند دامن تعدادی از کادرهای بدنه را بگیرد و آنوقت بعنوان یک رگۀ انقلابی در بحث‌های درونی حزب شعله‌ور شود و آنوقت برای قدرت طلبی و خودمحور بینی لیدر حزب خمید تقوایی و شما کادرهای بالای حزب مشکل سازد)!؟ آیا عمل‌کرد سیاسی و رهبری حزبی و فردی و فراطبقاتی شما شهلا دانشفرها دقیقاً مثل عملکرد بورژوازی و کارفرماهای استثمارگر کارخانجات نبوده که در جلوی درب کارخانه چند پاسدار و نگهبان و انتظامات می گذاشتند و از ورود کارگری که معترض به نابرابری و تبعض بوده مانعش می‌شدند و سرانجام هم بدون کوچکترین تصفیه حساب مالی به لشگر بیکاران وبه پرتگاه نظام سرمایه رها می کردند!؟ آیا رفتار سیاسی تشکیلاتی شما با کادر مورد تأیید و فعالی مثل من درست مثل رفتار نظام بورژوازی نبوده که حداکثر بهره را از طبقه کارگر می‌کشد و حداقل دستمزد را نصیبش می‌کند و تازه بهنگام مبارزه و انتقاد کارگر نیز با اتهام تبلی و اغتشاش و انگ های گوناگونی به پرتگاه جامعه رهایش می کنند. .
این حزب شهلا دانشفرها تا زمانی که بله قربان گو باشی و اکتیویست باشی و نقد و نقادی نکنی و سر بزیر باشی و برنامه‌های دیکته شده از بالا را خوب پیش ببری و چشم به خطاهای رهبری و چشم به تبعیض بین کادر بزرگ و کادر کوچک ببندی و حرکات باندبازی را نادیده بگیری و «خود محوری در رهبری» را به هوش سیاسی تشکیلاتی در رهبری ترجمه کنی و پیشواگری را تا عرش اعلا و خدایان سیاست و تئوری ببری و در لپ کلاًم اینچنین ایدئولوژیک و سوداگرانه عمل کنی و برنامه حزبی و ظرف تشکیلاتی ات را از بالبا به طبقه کارگر تحمیل کنی و با اسم کمونیست و اسم کارگر بعنوان مانع سیاسی در روند حزبیت یافتن حزب و اتحاد طبقه عمل کنی آنوقت مورد تحسین بالا دستان واقع می‌شوی و درچنین ظرف و ظروفی در عالی ترین شکلش جز یک اکتیویست صادق و بیچاره و دنباله رویی هویت دیگری از خود باقی نمی گذاری.

جمعبندی من از این مجمل

شاعر می‌گوید – یا نکن با فیلبانان دوستی – یا برو یک خانه ساز، فیلی در او جایش شود

شهلا دانشفرها یا نباید پرچمداری مارکس و انگلس و لنین و انقلاب روسیه و طبقه کارگر و ادعای میراث داری انترناسیونال های کارگری و انقلاب 57 و 88 و غیره باشند و یا اگر مدعی چنین سطحی از مبارزۀ کار و سرمایه اند باید ظرفی بسازند و خانه‌ای بسازند که نقد و «نقادی مارکسیستی و اندیشه انقلابی و رهبری کارگری و حزبی و سازمانی درونش جا بگیرد» .
شهلا دانشفر نه تنها در این مصاحبه در مقابل محمد اشرفی و رادیو پیام ذره‌ای پویا و نقد پذیر عمل نکردند چراکه ایشان اساساً نقد و نقادی بر نمی تابند و شناخت سیاسی طبقاتی از انقلاب و از حزب و از رهبری و از برنامه سوسیالیستی و مبارزه طبقاتی ندارند، بلکه حتی در بخش دوم مصاحبه شان نیز که برخلاف تلاش برای اتحاد طبقه کارگر و اتحاد عمل بین فعالین کارگری در پیش بردن دستمزد سه و نیم میلیون و غیره بر تشتت بین فعالین کارگری و تشکل های کارگری افزودند، در حقیقت امر نه تنها اختلافات موجود را همچنان دست نخورده سرجایش باقی گذاردند بلکه برخلاف گفته خودشان که «قدم بعدی چیست و باید ببینیم از حالا به بعد چه باید کرد» هرگز نمی‌توانیم کوچکترین رد و اثری واقعبینانه و اتحادگرا در بیان و جمعبندی های ایشان و جریانی که نمایندگی می‌کنند پیدا کنیم. بعبارت روشن‌تر برخلاف ادعای ایشان به اینکه «رهبران بزرگ کارهای بزرگ و تاریخی می کنند»، ایشان حتی یک قدم کوچک معنی داری برای پیوند و اتحاد کمیته پیگیری با اتحادیه آزاد کارگری و یا حتی در جلوی رویشان در همان مصاحبه زنده قدمی برای اتحاد فکری و نتیجه‌گیری با محمد اشرفی و امیر پیام برنداشتند بلکه اتفاقاً زخم های موجود همچنان در احتلاف های بین فعالین کارگری و بین تشکل های فعالین سرجایش باقی ماند.

از دید من چندان امید مادی و معنی داری نباید داشت به شهلا دانشفر و امثال ایشان که در جریان ها و سازمانها و احزاب کوچک و بزرگی بطور نقد نشده باقی‌مانده و رشد کرده و فعال هستند و هرکدامشان بنفع سیاست سازمانی و گرایش غیر کارگری خودشان رهبر سازی می‌کنند و فعالین کارگری را بیش از بیش به تشتت و اختلاف سمت می‌دهند و یکپارچگی طبقه کارگر را که باوجود گرایشات طبیعی و درونی‌اش که تا اینجا با جنگندگی بی امانی مبارزه کرده است و تشکل ها و سازمانیابی توده‌ای سندیکایی و تشکل ها و سازمانیابی فعالین کارگری را کمابیش سرو سامان داده است و راه شاهرخ راه ما از درون مبارزه بیرون آمده است مانع می‌شوند که بتواند بسمت سراسری شدن و سازمانیافته و حزبی شدن سوق یابد.

جنبش کارگری و مغزهای متفکر کارگری و هر فعال سیاسی و هر تشکیلات و حزب چپی که به نقد و نقادی بی رجمانه و رفیقانه از نظام سرمایه داری و از کم و کیف مبارزاتی خود اعتقاد نداشته باشد و در بحث و نظر روی اختلاف‌ها، بطور مشخص سرنوشت اتحاد و سراسری شدن و حزبی شدن مبارزات جنبش کارگری را محور قرار نداده باشد، نه تنها قادر به هیچ اتحاد عمل دندان گیری برای پیشروی طبقه کارگر نخواهد بود  بلکه حتی آسیب ها و تشتت تاکنونی در جنبش کارگری را نیز بدتر و وخیم تر خواهد کرد.

ناصر احمدی
2016.09.20


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر