شاهرخ امروز ؛
چهره بر افرخته بود :
چشمهايش را ؛
به من
دوخته بود ..
دلش ؛
برايم سوخته بود ..
چهره ؛
برافروخته بود و
چشم ،
به در دوخته بود ..
دردها ،
در دلش اندوخته بود ..
ساخته بود ،
سوخته بود ..
يك دنيا ،
غم داشت در دلش ،،
اما
سوخته بود
و
ساخته بود ..
در مكتب عشق ،
برابرى آموخته بود ..
شاهرخ ،
كارگرى بود ،،
كه با انسانيت در آميخته
بود ..
عشق بود ،
شور بود ،،
در تنور آزادى ،
افكارش پخته بود ..
شاهرخ ،
فعال كارگرى بود ،،
كه با آگاهى ،
گام در راه مبارزه نهاده
بود ..
قبل از رفتنش اما ،
راه را براى ما ،،
هموار نموده بود ..
#شاهرخ_زمانى
همايون_گودرزى
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر