بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com
مقدمه
شاهرخ زمانی، گرچه به لحاظ فیزیکی در میان نیست اما یاد و خاطره و آرزوها و اهداف و آرمانهای او همیشه در فکر و جسم و قلب ماست! ما راه و آرمانها و اهداف این رهبر کارگری سوسیالیست را با جان دل ادامه خواهیم داد و اولین گام ما نیز سرنگونی حکومت سرمایه داری اسلامی ایران، یعنی قاتل اصلی شاهرخ زمانی و ده هزار انسان دیگر است! ما بر روی ویرانهها و خرابیهای حکومت اسلامی ایران، یک جامعه انسان و برابر و آزاد و عالانه خواهیم ساخت که در آن جامعه، هیچ انسانی، هم نوعان خود را استثمار نمیکند و به بند نمیکشد. جامعهای که تاکنون شاهرخ و همفکران و همطبقهایهایش برای رسیدن به آن، آگاهانه بهای سنگینی پرداختهاند و بعد از این نیز خواهند پرداخت!
شاهرخ زمانی، از چهرههای سرشناس جنبش کارگری ایران، روز 22 شهریور 1394 برابر با 13 سپتامبر 2015 در زندان رجایی شهر درگذشت. او عضو هیات مدیره «کمیته پیگیری برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری» و هیات بازگشایی سندیکای کارگران ساختمان و نقاشان بود و پنجمین سال از محکومیت 11 ساله زندان خود را به خاطر فعالیتهای خود و تلاش برای تشکیل سازمانهای مستقل کارگری میگذراند.
شاهرخ، در نامههایی خطاب به سندیکاها و نهادهای حقوقبشری در سال گذشته، از جمله نوشته بود که در زندان «مورد شکنجه روحی و جسمی» قرار گرفته است. و در نامه دیگری به احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل، از ارعاب و تهدید خود و اعمال فشار به خانوادهاش شکایت کرده بود.
شرایط و دلیل یا دلایل درگذشت او، هنوز روشن نیست. واقعا هم نباید کسی توهم داشته باشد که ارگانهای مسئول حکومت اسلامی، به ویژه دستگاه قضایی آن که رییس آن کسی چون پورمحمدی، یعنی این قاتل هزاران انسان نشسته است واقعیتهای پشتپرده چنین جنایاتی را به جامعه اعلام کنند. تاکنون هیچکدام از این پروندههای جنایی حکومت اسلامی ایران و کمیتههای تحقیق ریاست جمهوری، قوه قضاییه، مجلس و غیره، به سرانجامی نرسیده است و فقط اظهارنظرهای سطحی در مورد آنها بیان شده تا با گذشت زمان، به فراموشی سپرده شوند.
گفته میشود شاهرخ، این زندانی 51 ساله سالم بوده و بیماری خاصی نداشته است. اما ساعت سه بعد از ظهر 22 شهریور و پس از این که دوستان شاهرخ زمانی متوجه میشوند که وی برخلاف معمول برای ورزش و هواخوری عصرگاهی حضور پیدا نکرده، به بالای سر او میروند و با بدن سرد، کبود و دستان قفل شدهاش روبهرو میشوند، همچنین مقداری خون از دهان این فعال کارگری نیز جاری شده بود که موجب وحشت همبندیانش میشود.
پس از انتقال شاهرخ زمانی با پتو توسط دیگر همبندیانش به درمانگاه زندان، پزشک بهداری با دیدن وی اعلام میکند که همبندیشان مرده و سکته مغزی دلیل فوت شاهرخ زمانی بوده است؛ بنا بر گفته شاهدان، پزشک بهداری حتی به پیکر شاهرخ زمانی با این استدلال که دست زدن به پیکر غسل میت دارد، دست نمیزند. روایتها حاکی از آن است که با اعتراض زندانیان فرد دیگری تنها چند بار با دست و نه با دستگاه شوک به ماساژ قلبی میپردازد که ناموفق بوده است. این نمونه نشان میدهد که در حاکمیت جمهوری اسلامی، حتا برخی پزشکان هم نقش بازجو و زندانبان را یاد گرفتهاند و به طور کلی تعهد انسانی خود را فراموش کردهاند.
گفته میشود شاهرخ زمانی شب قبل از فوت نیز با خانواده خود صحبت کرده و تا دم صبح هم با دوستانش بیدار و در حال گفتگو بوده و هیچ مشکل جسمی مشخصی نداشته است. همچنین ساعت ۹ صبح روز مرگ نیز در بند مشاهده شده و هیچ مشکل جسمانی رویت نگردیده است.
پس از اعلام مرگ، از آگاهی منطقه برای عکسبرداری از محل فوت شاهرخ زمانی به درون بند مراجعه میکنند که زندانیان همبند و غمگین و شوکهشده از فوت دوست و همبندیشان به بگو مگو با افسر جانشین میپردازند.
همچنین صبح روز دوشنبه بیست و سوم شهریور، بازرسی زندان اقدام به بازرسی اتاق وی نموده و هم اتاقیاش کریم معروف عزیز نیز جهت توضیحات فراخوانده شد، همچنین وسایل شخصی شاهرخ «به دستور بازرسی و جهت تحویل به خانواده» جمعآوری شد.
در هر صورت با شنیدن خبر مرگ شاهرخ، تشکلهای کارگری داخل ایران و فدراسیونهای کارگری و نهادهای بینالمللی در سطح جهان، با نوشتن نامههای اعتراضی به سران حکومت اسلامی مرگ شاهرخ را محکوم کردند و خواستار تشکیل کمیته حقیقتیاب درباره مرگ شاهرخ شدند. به علاوه همه نیروهای چپ، مدافعین جنبش کارگری و کمونیسم در بسیاری از کشورهای جهان آکسیونهای اعتراضی و مراسمهای یادبود با شعارهایی همچون «سرنگون باد حکومت اسلامی ایران»، «زنده باد جنبش کارگری»، «کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «زنده باد سوسیالیسم» و...، برگزار کردند.
تشکلهای موجود کارگری و فعالین کارگری داخل کشور و برخی زندانیان سیاسی نیز با اتشار اطلاعیهها و پیامهایی مرگ شاهرخ را محکوم کردند.
نینا زمانی، دختر این رهبر کارگری، در ارتباط با علت مرگ پدر خود و مسئله کالبد شکافی به خبرنگار هرانا گفت که روز گذشته کالبد شکافی در شهرستان کرج و در پزشکی قانونی قبرستان بیبیسکینه این شهر انجام شده و با توجه به ارسال نمونهها برای آزمایشات سم شناسی، نتیجه ظرف یک تا دو ماه آینده مشخص خواهد شد. نینا زمانی همچنین ادامه داد که دلیل زمان بردن پاسخ این مسئله آزمایشهایی است که میبایست بر روی نمونههایی که از پیکر پدرش گرفته شده است انجام شود.
پیکر شاهرخ روز بیست و چهارم شهریور ماه 1394، در مزار وادی رحمت تبریز، به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری وی، خانواده و نزدیکان و همچنین تعداد قابل توجهی از مردم آزاده تبریز و فعالین کارگری و دانشجویی که از شهرهای دیگر نیز آمده بودند حضور داشتند.
آن بخش از فعالین کارگری که شاهرخ را از نزدیک میشناسند به نیکی از وی یاد میکنند و میگویند شاهرخ قبل از زندانیشدن، در همبستگی و اتحاد طبقه کارگران ایران و تشکلهای فعالین کارگری، به ویژه در سازماندهی سندیکای نقاشان ساختمانی، نقش مهمی ایفا کرده است.
شاهرخ، حتی در زندان نیز دست از فعالیتهای کارگری و سیاسی خود دست نکشید. وی با ارسال پیام و مقالاتی از زندان به فعالیتهای طبقاتی خود علیه سیستم سرمایهداری ادامه داد. بنابراین، فعالیتهای شاهرخ در زندان بسیار جسورانه و تحسین برانگیز بود. درسها و آموزههای زیادی در مقالات و رنجنامههای شاهرخ وجود دارد که هر فعال کارگری به آموختن آنها نیاز دارد. در ادامه مطلب فوق، به چند نامه و پیام شاهرخ از زندان و همچنین به برخی از عکسالعمللها نسبت به قتل وی در زندان، خواهم پرداخت.
گفتگو با دختر شاهرخ زمانی و مادرش و گزارشی از مراسم خاکسپاری وی
نینا زمانی، دختر زنده یاد شاهرخ زمانی در خصوص مراسم خاکسپاری پدرش به خبرنگار کلمه گفته است: «در مراسم خاکسپاری امروز فضا امنیتی بود و تعداد زیادی از سوی اطلاعات و بیسیم بهدست آنجا بودند و عکس میگرفتند. یکی از دانشجویان را گرفتند اما با تجمع و اعتراض همه شرکتکنندگان فضا داشت شلوغ میشد که در نهایت او را آزاد کردند. البته از حضور شرکتکنندگان جلوگیری نشد و حتی تعدادی از کارگران سندیکا بیانیه خواندند و ماموران اختلالی ایجاد نکردند فقط فضا خیلی امنیتی بود و همه چیز را زیر نظر گرفته بودند.»
این خبرنگار نوشته است:
از خانم زمانی در این زمینه سئوال میکنم، او توضیح میدهد: «وقتی خبر سکته مغزی پدر را شنیدیم خیلی تعجب کردیم چون پدر سالم بودند و بهخاطر همین هم درخواست کالبد شکافی دادیم. حتی از همبندیهای پدر از وضعیت جسمانی پدر پرسیدم و گفتند حالشان خوب بوده و حتی بهداری هم نمیرفتند. در واقع ساعت یک و نیم ظهر پدر رفتهاند بخوابند، منتهی برای هواخوری ساعت سه بیرون نیامدند و بعد از این که دوستانش ساعت چهار می روند دنبالش میبینند که در خواب فوت کردهاند.
یکی از زندانیان زندان رجایی شهر درباره شرح ماجرا به کلمه گفته است: «ساعت 3 و نیم که در هواخوری دیگر باز بود، متوجه شدیم آقا شاهرخ نیامده. حاج کریم آمد تو حیاط و به سعید شیرزاد گفت بیا کارت دارم. وقتی میروند، متوجه میشوند که بدن آقا شاهرخ یخ کرده است. 5 تا از بچهها، لقمان، زانیار، سعید شیرزاد، فرهنگ و بهزاد عرب گل میبرندش بهداری که مسئول بهداری اول میگوید، بین 5 تا 10 ساعت قبل فوت کرده است. اما بعد از معاینه دقیقتر میگوید علت مرگ سکته مغزی است و یک ساعت از مرگش میگذرد. آقا شاهرخ ساعت 9 و نیم صبح در سالن با اصغر قطان حرف زده بود. حدودا ساعت 7 بعد از ظهر هم افسر جانشین به همراه دو نفر مامور از آگاهی آمدند و عکسبرداری و فیلمبرداری کردند و قطرات خون را نزدیک پنجره نزدیک تختش دیدند.»
وی با ابراز ناراحتی از این که این حق خانواده پدر بود که بعد از این اتفاق از سوی مسئولین زندان با آنها تماس گرفته شود و به آنها خبر دهند، ادامه میدهد: «متاسفانه از مسئولین زندان کسی با ما تماس نگرفت تا خبر فوت پدر را به خانواده بدهد در حالی که این کمترین حقی بود که ما توقع داشتیم. از همبندیهای پدر به ما زنگ زدند و خبر سکته مغزی و فوت پدر را دادند. فردای آن روز برای این که ببینیم خبر درست است مراجعه کردیم تا این که مسئولین خبر را تایید کردند و پیکرشان را به سردخانه بیبیسکینه در کرج منتقل کردند. بعد از مراجعه به آنجا قرار شد دیروز برای تحویل گرفتن پیکر پدر و انتقالش به تبریز برویم. با همکاری مسئولین آنجا بعد از درخواست کالبدشکافی، پیکر پدر را گرفتیم و ساعت یازده با آمبولانس به تبریز انتقال دادیم و او را به خاک سپردیم.»
این خبرنگار در ادامه نوشته است: در گفتگویی که سال گذشته با خانم زرین نجاتی، مادر شاهرخ زمانی داشتم از اذیت و آزار فرزندش گلایه داشت.
مادری که این فشارها را تاب نیاورد و در بهمن ماه سال گذشته در حسرت دیدار فرزندش چشم از جهان فرو بست. او در این گفتگو گفته بود: «خیلی شاهرخ را اذیت کردند. حکم زندان برای او کافی نبود که او را از این زندان به آن زندان میفرستادند. کار آقایان فقط اذیت کردن زندانی و خانواده هاست. شاهرخ یک کارگر نقاش بود فقط از مشکلات کارگران و وضعیت و معیشیت سخت آنها میگفت. او کاری نکرده که یازده سال به او حکم زندان دادند. تنها خودش کارگر بود و میدانست کارگرها با این اوضاع اقتصادی چهقدر سخت زندگی میکنند. او تنها درد قشر کارگر را فریاد زد. نه اسلحه همراه داشته، نه قتلی مرتکب شده، نه معتاد و نه قاچاقچی بوده، فقط جرمش این بود که یک فعال کارگری بوده و از حقوق صنفی خود و کارگران دفاع میکرده است. او می گفت چرا حقوق کارگران را نمی دهید، چرا کارگران را اخراج میکنید با این وضعیت اقتصادی چطور باید زندگی اشان را بچرخانند زن و بچه آنها چطور باید زندگی کنند و از این حرفها. من از شما میپرسم این جرم است که بهخاطرش یازده سال حکم دهند. به دفتر رهبری، دیوانعالی نهاد حقوق بشر و دادگستری و جاهای دیگر اعتراض کردیم و وضعیت را شرح دادیم اما هیچ کمکی نکردند فقط در دیوانعالی کشور گفتند که در حق او اجحافشده و بیگناه است. بعد از محکومیت هم مرخصی و ملاقات حضوری نمیدهند سئوال من این است حکم غیرعادلانه دادید هیچ، اما مگر یک زندانی حق زندگی ندارد؟ چرا باید از حقوق اولیه که در قانون آمده محروم باشد؟ چرا باید برای اذیت کردن از این زندان به آن زندان منتقل کنند؟ چرا باید به بند غیرسیاسیها منتقل شود؟ حتی خود زندان او را قبول نمیکردند و میگفتند چرا او را از بند سیاسیها به اینجا منتقل کردهاید؟ زندانیان سیاسی ما چرا نباید مرخصی و ملاقات حضوری داشته باشند؟ چرا از ملاقات با وکیل خود محروم هستند؟ چرا بدرفتاری میکنند و خانوادهها را سرگردان و اذیت میکنند؟ اگر مسئولین خبر ندارند بیایند ببینند چه بر سر ما میآید و چه روزگاری داریم. هر چهقدر رفتم التماس کردم که یک مادر پیر هستم ده دقیقه ملاقات حضوری بدهید اما ندادند. حق استفاده از ملاقات حضوری و مرخصی در قوانین خود زندانها آمده اما با کمال تاسف فقط در حد نوشته باقی مانده و از عمل خبری نیست.»
حالا نینا زمانی از محرومیتها و محدودیتها برای پدرش یاد کرده و میگوید: «پدر جزو زندانیانی بود که از ملاقات حضوری و مرخصی محرومند. وقتی که برای پیگیری مراجعه می کردیم مسئولین میگفتند بگویید ساکت باشد و بیانیه ندهد که خود پدر هم قبول نمیکردند و میگفتند نه ذلت میخواهیم، نه ملاقات حضوری…
مادر بزرگم هم خیلی از این فشارها ناراحت بود و مریض شد و بهمن ماه هم فوت کردند. حتی نگذاشتند پدر در مراسم خاکسپاری مادرش هم شرکت کند حتی قبل از فوت مادربزرگم رفتم گفتم که مادرشان مریض هستند نمیتوانند تا تهران سفر کنند پدر را تحتالحفظ بیاورید تا مادرش را ببیند اما نگذاشتند. در مراسم امروز هم خواهرهای پدر شیون می کردند و فریاد می زدند که بالاخره توانستند پدر را از نزدیک ببینند...»
او در ادامه میافزاید: «خیلی به پدر ظلم شد و نتیجه کالبدشکافی هرچه باشد یعنی حتی بگویند که مرگ پدر طبیعی بوده باز شکایت ما برجای خود پا برجاست، چرا پدر باید در این سن سکته مغزی کند؟! دستگاههای پارازیتی که در زندان وجود دارد و شرایط دشواری که از نظر روحی بر روی زندانیان هست، همه باعث چنین فجایعی میشود و ما واقعا مسئولین را مقصر میدانیم و بعد از مراسم وکیل خواهیم گرفت و پیگیری میکنیم.»
اتحادیه آزاد کارگران ایران، در 25 شهریور ماه 1304، گزارشی از مراسم خاکسپاری شاهرخ به شرح زیر منتشر کرده است:
شاهرخ را به آغوش خاک سپردیم،
اما دیروز در آرامستان وادی رحمت تبریز، دهها شاهرخ جوان قد بر افراشتند.
صبح دیروز آرامستان وادی رحمت تبریز شاهد مراسم خاکسپاری ویژهای بود. شاهرخ زمانی این مبارز جسور و خستگیناپذیر طبقه کارگر ایران از شب گذشته در سردخانه این محل آرمیده بود. اعضا و فعالین سندیکای کارگران نقاش استان البرز، کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، کانون مدافعان حقوق کارگر، اتحادیه آزاد کارگران ایران و جوانان دانشجو و کارگری که از راه دور آمده بودند از ساعت 9 صبح در آنجا حضور داشتند. همه عمیقا ناراحت و خشمگین بودند.
از حوالی ساعت ده صبح سالن انتظار تحویل جنازه مملو از جمعیت بود تا این که شاهرخ را تحویل دادند و او بر دوش یارانش به سوی بلوک 57، قطعه 85 آرامستان حمل شد.
جمعیت نزدیک به هزار نفره شرکتکننده در مراسم، خشمگین و ناباورانه شاهرخ را به آغوش خاک سپردند. همه از مرگ ناگهانی شاهرخ در بهت و حیرت بودند و در حالی که بغظ فرو خوردهای، شرکت کنندگان در مراسم را در بر گرفته بود، صدای رسائی هیاهیوی جمعیت و گریهها را ساکت کرد. این صدا، صدای یکی از اعضای سندیکای کارگران نقاش استان البرز بود که قرائت بیانیه هفت تشکل کارگری به مناسبت از دست رفتن شاهرخ را آغاز کرده بود.
با پایان قرائت بیانیه و کف زدن جمعیت حاضر، بغظ فرو خورده شرکتکنندگان در مراسم به صحنه پرشوری از شعاردهی تبدیل شد. درود، درود - زنده باد شاهرخ زمانی - شاهرخ معلم ماست، راهش راه ماست شعارهایی بودند که بارها سر داده شد. کارگر پرشور و مسنی نیز که از شهر سنندج در مراسم شرکت کرده بود رو به جمعیت پیاماش را گفت و سپس یکی از نزدیکان شاهرخ پایان مراسم را اعلام کرد.
با پایان مراسم و بهراه افتادن جمعیت شرکتکننده به سوی درب خروجی آرامستان، چهار نفر از مامورین امنیتی فرصت را مغتنم شمرده و تلاش کردند دو- سه نفر از جوانان کارگر و دانشجوی شرکتکننده در مراسم را دستگیر کنند و موفق شدند به دست یکی از آنان دست بند بزنند. در پی این وضعیت، کارگران و دانشجویان جوان دست به حمله متقابلی زدند و طی زد و خورد جسورانهای مامورین را وادار به تمکین، عذرخواهی و آزادی رفیق شان کردند.
شاهرخ را به آغوش خاک سپردیم، اما دیروز در آرامستان وادی رحمت تبریز، دهها شاهرخ جوان قد بر افراشتند که بیتردید مرگ شاهرخ عزیزمان را به پرچمی برای اتحاد و همبستگی کارگری، رهائی از ستم و استثمار و بر پائی دنیائی بهتر تبدیل خواهند کرد.
زنده باد همبستگی کارگری - زنده باد شاهرخ زمانی»
خانواده شاهرخ از شرکتکنندگان در مراسم 24 شهریور 1394، به شرح زیر قدردانی کرده است:
«با درود به جان باختگان راه آزادی، ما شاهرخ عزیزمان را از دست دادیم و در حال حاضر روزهای سختی را پشت سر میگذرانیم، اما حضور چشمگیر کارگران، دانشجویان و انسانهای شریف در مراسم تشیع پیکر شاهرخ مرهمی بر دردهایمان بود، لذا ما بدینوسیله از همه کسانی که به هر نحوی(با حضور خود، با تماس تلفنی یا ارسال پیام و یا اعلام دفاع و حمایت در شبکههای اجتماعی و...) در این روزهای سخت ما را همراهی کردند به ویژه اعضای تشکلهای مستقل کارگری کمال تشکر و قدردانی را داریم.
و بدون شک میدانیم در آینده نیز ما را تنها نخواهند گذاشت و انتظار داریم با فداکاری و صلابت راه شاهرخ را ادامه بدهند.»(از طرف خانواده شاهرخ زمانی)
برخی مقالات و نامههای شاهرخ از زندان
خطاب به تمامی سندیکاها و نهادهای حقوق بشری و انسانهای آزادیخواه
صدای دادخواهی مرا بشنوید!
من شاهرخ زمانی عضو سندیکای کارگران نقاش تهران و کمیته پیگیری پس از سی سال اقامت در تهران در تاریخ چهارده خرداد 1390 در بدو ورود به شهر تبریز بهخاطر دیدار با پدر و مادرم توسط اداره اطلاعات شهر به شکل کاملا غیرقانونی و بدون کوچکترین سند و مدرک دستگیر شدم. بعد از چهل روز شکنجه های روحی و جسمی به زندان مرکزی تبریز تحویل داده شدم. در تمامی این چهل روز بازداشت غیرقانونیام در اعتراض به این اوضاع در اعتصاب غذا بودم. بهطوری که 27 کیلو وزن کم کردهام و مطلقا بازجویی ندادم. با این اوصاف علیرغم این که کوچکترین سند و مدرکی از من وجود نداشته و یک سطر بازجویی نداد. اداره اطلاعات و لجاجت آن٬ شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز با زدن اتهامات «تبلیغ علیه نظام و تشکیل دسته سوسیالیستی» مشمول مجازات در این موارد یعنی 11 سال حبس برای من بریدند. در صورتی که در حکم صادر شده نیز من از اول تا آخر منکر اتهامات بودم و این مسئله نشاندهنده جعلی و واهی بودن اتهامات و خود حکم بعدا بهطوریکه قاضی پرونده در اثر اصرار من که بر اساس چه چیزی حکم صادر کرده است اعلام کرده و گفته شما فکر میکنید من کی هستم بنده در سلسله مراتب یک فرمانبرداری بیش نیستم.
زندان تبریز یکی از مخوفترین زندانها با آدمکشترین ماموران میباشد٬ برخورد غیرقانونی و غیرانسانی و جنایتکارانه آن زبانزد خاص و عام میباشد٬ زندانیان سیاسی بدون برخورداری از کوچکترین حقوق قانونی مانند مرخصی، آزادی موردی و مشروط و یا کتابخانه که فقط کتابهای تخصصی دارد تحت نظر اداره اطلاعات مرکزی به بدترین شکل ممکن مورد زندانیان را تحت شکنجههای روحی و جسمی فراوان قرار میدهد. بدترین رفتار انداختن زندانیان عادی به جان زندانیان سیاسی میباشد. به علت اینکه بندی مستقل وجود ندارد، این کار را بهطور روزمر ه انجام میدهند و روزی نیست که یک درگیری کوچک و یا بزرگ در این اداره بوجود نیامده باشد.
در یک اطاق بیست متری بیست و یک تخت است که گاهی از چهل نفربه بالا در آنجا هستند همیشه هفت نفر از زندانیان عادی مخصوص که روحشان فاسد بوده و تحت ارعاب تن به جاسوسی و درگیری میدهند در میان زندانیان هستند.
زندانیان سیاسی با افراد مبتلا به بیماری ایدز و یا هپاتیت در تماس میباشند که با تحریک مسئولان به سوهان روح زندانیان سیاسی تبدیل میشوند. در سال 90 مرا بعد از سه روز نگهداری در این اطاق که به نوعی بهشت حساب میشد به بند 12 اداره اطلاعات برای آزار و اذیت بیشتر، مرا به یک قرنطینه همراه با زندانیان خطرناک که فقط برای سه روز قابل تحمل است نگهداری کردند و بعدا بههمراه جمهور آزگوچ از پ.ک.ک به بند 15 متادون که پنجاه نفر مبتلا به ایدز و هپاتیت در آنجا بودند، انتقال دادند. در آنجا در اعتراض به این مسئله یک اعتصاب چند روزه با تمامی زندانیان انجام دادیم.
اداره اطلاعات در اردبیهشت 91 بدون کوچکترین حکمی با جعلسازی سند و این که من تقاضای انتقال داده ام مرا به یزد انتقال داد. من از لطف این عده برخوردار شده و در آنجا با تهمت اینکه شما اخبار و اوضاع داخلی را به بیرون میدهید دوباره به تبریز برگردانده شدم به بند هشت کار درمانی تبریز. در آنجا ما زندانیان سیاسی تبریز نوشتهای کتبی در ١۴ ماده برای سازمان زندانها نوشته و موارد دیگری از آزار و اذیت ماموران را توضیح دادیم و خواهان رسیدگی فوری به حقوق قانونیمان مانند مرخصیها٬ آزادی مشروط و امکانات باشگاهی، کلاسهای فنی و حرفهای شدیم. …
مامور انتظامات داخلی زندانیان عادی را وادار کرد علیه من و چند نفر دیگر شکایت کنند و گفتند که ما به رهبری توهین کرده، به زندانیان عادی فحش داده و زندانیان کارگر را تحریک به اعتصاب کردهایم. این پرونده در شورای 11 بازرسی تشکیل شد و بعد از این ماجرا ما را به زندان رجایی شهر کرج تبعید کردند. البته بعدا دو نفر از کسانی که شکایت کرده بودند پشیمان شدند.
جناب احمد شهید
علیرغم شکایت خانوادهام به نهادهای قانونی از جمله دفتر رهبری، دیوانعالی نهاد حقوق بشر و غیره با جوابهای سربالا و تهدید و ارعاب مواجه بودهام. علیرغم این تهدید و ارعاب من قسمتهایی از حرفهای همین نهادها را که برای رفع تکلیف و بهخاطر فشارهای خانوادهام به وکیلم گفتهاند یاد آور میشوم. کارشناس دیوانعالی کشور گفته متاسفانه در حق ایشان اجحاف شده و کوچکترین ادله قانونی و محکمهپسندی که قاضی بتواند این حکم را بدهد در پرونده ایشان موجود نیست. یکی از افراد حقوق بشر اسلامی در تهران در مقابل پیگیری زیاد پرونده به همسر من گفته است خانم چیزی از اینجا عاید شما نخواهد شد تصمیم جای دیگری گرفته شده است. شما تنها به حقوق بشر جهانی میتوانید مراجعه کنید. گویا قاضی صادرکننده حکم در مقابل فشار بر روی سه مدرک، حکم را صادر کرده گفته من فکر میکنم که در سلسله مراتب پیچیده کنونی فرمانبرداری بیش نیستم.
تنها امید ما زندانیان٬ احزاب و نهادهای جهانی علیه سیاستهای ضد بشری موجود هستند.
در پایان قابل تذکر میباشد که در اداره اطلاعات به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم تهدید به مرگ شدهام از جمله مسمومیت٬ قرار دادن در کنار افراد عادی مبتلا به ایدز، وادار کردن افراد نامتعادل روانی٬ جانی و خطرناک به درگیری با من، قرار دادن افراد اطلاعاتی در پوشش زندانی در کنار من که مرا تشویق به فرار میکردند تا حین فرار با تیر کشته شوم که با شناسایی و افشای این افراد از آنها دور شده ام. مامورین مردمی و خوب زندان چندین بار در زندان در این مورد به من تذکر دادهاند که با توجه به نمونه مهندس امانی، مبارزی که توسط مامورین از طریق فرار ساختگی از بین برده شد، مواظب خودم باشم. در مورد هرگونه عواقب از این قبیل من به همه هشدار میدهم. مرگ من در زندان بهر دلیل متوجه مسئولین میباشد.
با امید به آینده ای انسانی عاری از تبعیض و ظلم دست همه شما را به گرمی فشرده و قبلا از زحمات شما به گرمی نهایت تشکر را دارم.
شاهرخ زمانی زندانی رجایی شهر، 29 مهرماه 1391
نامه شاهرخ زمانی به دخترش
سلام دخترم: من و تو مانند بسیاری از انسانها در این جهان تحت سلطه سرمایه زندگی میکنیم و هیچگونه آزادی برای زیستن و تصمیم گرفتن برای خود نداریم.
یا باید بدون فکر و اندیشه تن به نظام و سیستم استثمارگرانه سرمایهداری بدهیم و چون بردگان مانیکورت فکر کنیم که این تقدیر و سرنوشت ماست و بگوییم خداوندا رضایم به رضای تو و هرچه تو بخواهی ان درست است و ستمدیدن و ستمکش بودن و استثمار شدن توسط مافیای قدرت و ثروت را سرنوشت محتوم خود بدانیم و یا در پی جستجوی علل برآییم و به اندیشه و تفکر بپردازیم که در آن صورت حاکمان یا عوامل سرمایهداری از اندیشیدن و جستجوگر بودن ما به وحشت افتاده آن اندک آزادی برده وار را نیز از ما سلب میکنند و برای زهر چشم گرفتن از بقیه انسانها زندگی را بر آنهایی که به دنبال آگاه شدن و کسب حق و حقوق هستند به جهنمی مضاعف تبدیل میکنند و چنان سرکوب و فشار را افزایش میدهند که دنیا را برای افراد فعال ، آگاه به حق و حقوق واندیشه گر تاریک و ظلمانی میکنند طوری که در چنین وضعیتی فقط با اگاهی طبقاتی و تحلیل درست از خود و دشمن میتوان نوری برآن تاباندو درک کرد که چرا و در ترس از چه چیزی دشمن چنین سراسیمه حتی تمامی اصول و قانون و پرنسیبهای تبلیغی خودرا نیز زیر پا میگذارد؟
دخترم برای این سئوال، فقط یک جواب علمی است این مبارزه طبقاتی است، دشمن طبقاتی ما یعنی سرمایهداری بر اریکه قدرت تکیه زده است و از اندیشیدن در رابطه با شناخت خود و طبقه خود، شناختن راه و روش کسب حق و حقوق انسانی و طبقاتی هر کسی به وحشت میافتد و در آنجائی که آگاهی طبقاتی و مبارزه برای کسب حق و حقوق انسانی وجود داشته باشد سرمایهداری هر چیزی را زیر پا میگذارد و تابع هیچ اصول و قانون و پرنسیبی نمیباشد به این دلیل است که مرا از تو، از همه عزیزانم و از همه کودکان و جوانان و انسانها جدا کردهاند که مبادا بقیه را هم تحت تاثیر گذاشته به سمت کسب آگاهی طبقاتی و مبارزه برای کسب حقوق طبقاتی بکشانم، این مبارزه طبقاتی است که برخی آگاهانه و برخی خودبهخود و برخی با توجه به هر دو در آن غوطهور میشوند و گریزناپذیر است وقتی آگاهی به سراغت میآید دیگر نمیتوانی برده وار ظلم و ستم را بپذیری و نمیتوانی مغز و ذهنت را ببندی و بگوی خدایا رضایم به رضای تو آگاهی و اندیشیدن تنها چیز خطرناکی برای حاکمان و سرمایهداری است چرا که هر انسان را به سوی مبارزه با ظلم ستم میکشاند.
البته دخترم مبارزه تاوانی دارد که خود انسان و اطرافیانش باید بپردازند و از این بابت من برای تو و اطرافیان متاسفم و برای خود خرسندم که راه انسانی زیستن و انسانی فکر کردن و به فکر هم نوعانم بودن و این که تنها راه نجات مبارزه طبقاتی و سرنگونی سرمایهداری است را پیدا کردم و هرچند که خودم و عزیزانم به شدت تحت فشار و ستم هستیم، اما این تنها راه است و نمیتوان در جامعه سرمایهداری هم آگاهی داشت و هم بردهوار ظلم و ستم را پذیرفت.
اما دختر عزیزم دل آزرده و غمگین نباش، زمستان میرود و روسیاهی به ذغال میماند و ستمگران رفتنی هستند و آینده از آن ستمدیدگان است.
مثل هر پدری خبر عروسی تو تنها دخترم قلبم را مالامال از شادی و عشق پدرانه کرد. اما این که سگان مافیای قدرت و ثروت این دشمنان قسم خورده کارگران حتی برخلاف قوانین خودشان اجازه ندادند حتی با همراهی مامورچند ساعت در عروسیت شرکت کنم، و تورا مانند روزهای که با شادی کودکانه ات و با لبخند معصومانهات هر صبح به مدرسه میرفتی و من تو را میبوسیدم، امروز در عروسیت ببوسم و برایت زندگی انسانی و خوشبختی آرزو کنم، چیزی که احتمالش میرفت. به عنوان پدری که عاجز باشد در عروسی دختر یکی یکدانهاش شرکت کند دنیا در جلوی چشمم تیره و تارگشته بسیار اندوهگین شدم، از اینجا پشت میلههای زندان خود را در جشن عروسیت میبینم و دستانت را در دست میگیرم، رویت را میبوسم و میگویم عروسیت مبارک دخترم، امیدوارم و آرزو میکنم همراه همسرت خوشبخت باشی و به یک زندگی انسانی و شرافت مند دست پیدا کنید.
چنین اندیشههای زیبا را دشمنان آزادی دشمنان انسانها و دشمن طبقاتی از ما گرفته است همانگونه که از تمامی مردم و بهخصوص از طبقه کارگر گرفته است.
دخترم پس از لحظاتی ناگهان علیرغم ناراحتی زیاد دردی دیگر به سراغم آمد رنجها و آلام و مصیبتهای بیشمار مردم ستمکش وطنم به سرعت در ذهنم دوباره جان گرفت و این که برای چه در زندانم، روشنایی و منطق مبارزه برای عموم و همدردی عمومی را در وجودم زنده کرد. مرا زندانی کردند چون دخترم را، فرزندانم را دوست دارم، چون همه کودکان و جوانان را و همه انسانها را دوست دارم، مرا زندانی کردند چون می خواهم که همه انسانها دارای برابری و حقوق عادلانه انسانی-اجتماعی و اقتصادی باشند.مرا زندانی کردند چون اعتقاد دارم:
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
آری دختر عزیزم:
در کشوری که مشتی انگل زالوصفت با بهرهکشی میلیونی انسانها و دزدی و غارت علنی هزاران میلیاردی ثروتهای عمومی ،یکی از غنیترین کشور جهان، با رتبه دهم معدن جهان را به کشوری با هشتاد درصد مردم زیر خط فقر یکی از بالاترین آمار گرانی، بیکاری میلیونی، میلیونها کودک کار و خیابان، تورم، فحشا و تن فروشی، بیکاری، بیمسکنی، طلاق، اعتیاد و افسردگی تبدیل کردهاند، در چنین شرایطی چگونه میتوانم بی تفاوت به سرنوشت هم زنجیرانم فقط به فکر تو و خودم باشم؟
چگونه میتوانم به سرنوشت صدها هزار کودکان کار و خیابان و دهها هزار دختران گرسنه و آواره خیابانها در کنار ثروتهای هزار میلیاردی طفیلیهای انگل با ماشینهای چند میلیاردی شان بیتفاوت باشم؟
چگونه میتوانم به بیسوادی هر دو نسل آینده ۱۱ میلیونی فقرا در کنار بورسیههای چند صد میلیاردی دلواپسان حکومتی بیتفاوت باشم؟
آیا میتوان نشست و نگاه کرد که ششصد نفر مافیای زر و زور حکومتی یک چهارم کل نقدینگی کشور یعنی یکصد و پنجاه هزار میلیارد وام بانکی را پس نمیدهند و یک میلیون و دویست هزار نفر جوان در صف انتظار وام ۵ میلیونی صف کشیدهاند؟
چگونه میتوان از کنار دستگیری و شکنجه و اعدام هزاران نفر آزادیخواه و برابریطلب به خاطر دفاع از حقوق قانونی و مشروعشان گذشت؟
بله دخترعزیزم، انسان واقعی نمیتواند از کنار این همه تبعیض و نابرابری و بیعدالتی بیتفاوت بگذرد .
تو ناراحت نباش، عزیزانی را در این جا در نظر بگیر که عروسی که سهل است اجازه رفتن به ختم همسر و پدر و مادر و فرزند خود را نیافتند تا اربابان ثروت و قدرت خوش خدمتی خود به سرمایهداری را به اثبات برسانند .
صد در صد بدان و آگاه باش که این حکم تاریخ است، عاقبت ستمگران و ظالمین زباله دان تاریخ است، بهشنو از پدرت که در چنین جامعه طبقاتی کشتارگاه عاطفی انسانها خداوند زر وزور و تزویر با تزریق سم فردگرایی بر محور منافع شخصی و مصرفگرایی آدمی را تا سطح حیوان تنزل میدهد. فقط کسانی میتوانند در این لجنزار هویت انسانی خود را حفظ کنند که برخلاف جریان آب شنا کرده و به قول انقلابیون فرانسه با شعار «یکی برای همه، همه برای یکی» و مطالعه آثار مترقی انقلابی بر ضد ستم و بهرهکشی و افکار فردگرایانه حیوانی مبارزه مستمر کرده و کمک و همیاری و عشق به همنوع را در جریان مبارزه سرلوحه خود قرار داده فقط و فقط در این چارچوب عشق اصیل و واقعی به همسر و فرزندان میتواند معنا پیدا کند و استمرار یابد، چرا که در غیر این صورت آدمی بتواره و شیفته پول و قدرت و موقعیت اجتماعی بالا و در نتیجه شیفته موقعیت فردی خود و بیگانه از مدار و هویت انسانی و طبقاتی خود چگونه میتوان فداکاری و عشق همنوع خود از جمله همسر و فرزندانش را داشته باشد؟
دخترم :
ضمن آرزوی خوشبختی امیدوارم با در پیش گرفتن یک زندگی انسانی، ظلمستیز همسر خوب و فداکار برای یکدیگر و انسانهایی ایثارگر و مفید به حال جامعه باشید.
کسی که شما و همه انسانها را دوست دارد.
شاهرخ زمانی
زندان رجایی شهر
دوشنبه 24 شهریور 1393
برای مادرم!
نامه شاهرخ زمانی از زندان گوهر دشت به مناسبت درگذشت مادرش
نَمیرند و نَمیرند، آنان که ره خلق بگیرند…
من چشم در خانوادهای باز کرده و بزرگ شدهام که سوسیالیزم به عنوان آرمان رهایی بشریت از ستم و بهرهکشی و طبقه کارگر به عنوان تنها نیرو و مرکز ثقل این تغییر انقلابی، مقدس شمرده میشد و با تمام وجود در خدمت آن قرار گرفتیم. بدین جهت، پاسداران نظام سرمایهداری، چه با شکل تاج و چه در پوشش عمامه، لحظهای آزار و اذیت و زندان و شکنجه ما و تمامی مبارزین راه آزادی بشریت برای جلوگیری از فعالیت انقلابی آگاهگرانه دست برنداشتند.
منزل ما در تبریز، محل رفتوآمد بزرگانی چون بهروز دهقانی، صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی، گنگیز احمدی، عبدالله افسری دیگر انقلابیون بود. مادرم در چنین فضایی تمامی محبت و تلاشهای قهرمانانه خود را فداکارانه صرف کمک به خانواده و سرپا نگه داشتن آن و ادامهی مسیر انقلابی کرده بود. طعم تلخ بیپناهی در نبود سرپرستان خانواده، عمو و پدرمان در دوران حکومت ستمشاهی از سال 1350 در رابطه با چریکهای فدایی خلق ایران شروع شده و سپس در سال 1357 که آنها با قیام عمومی از زندان آزاد شدند، خانه ما به مرکز فعالیتهای انقلابی تبدیل شد.
با شروع قتلعامهای دهه 60 که پدر، عمو، من و خواهر بزرگترم مجبور به ترک خانه شدیم، بار مسولیت 3 طفل خردسال در حالی به دوش مادرم افتاد که پاسداران سرمایه هر شب برای دستگیری ما از دیوار بالا رفته، به منزل ریخته و باعث وحشت بچهها میشدند. به طوری که مادر تمام وسایل خانه را رها کرده و در محله طالقانی، یکی از محلات جنوبشهر تبریز، مخفی شد. از آن موقع، این دربهدری و زندان تاکنون ادامه داشته است. مادرم در تمام این سالیان از تلاش برای سامان دادن به خانوادههایی که سرپرست خود را از دست داده بودند، ارتباط با خانوادههای زندانیان سیاسی و گروههای انقلابی، سازماندهی تظاهرات هزاران نفری همراه خانوادههای دیگر زندانیان سیاسی و دانشجویان انقلابی علیه زندان، اعدام و شکنجه و برای آزادی زندانیان سیاسی در دوران ستمشاهی که در یک مورد منجر به دستگیری 70 نفر از آنان در تبریز شد، تا مصاحبهها با رسانهها برای افشاگری جنایات جمهوری اسلامی ایثارگرانه تلاش نمود. به خصوص زمانی که مرا به زندان قزلحصار تبعید کردند، در نزدیک به 50 روز اعتصاب غذای من روزی نبود که رسانهای مصاحبه نکرده و جنایات رژیم سرمایهداری را افشا نکند.
در آخرین تلاش، چند ماه پیش، برای گرفتن مرخصی برای من در ملاقات با معاون دادستان، خدابخش -معروف به خدانابخش- به وی گفته بود: «پسر من چه گناهی غیر از دفاع از حق و حقوق طبقه کارگر انجام داده است؟ مگر دفاع از سندیکا و حق حیات برای کارگران جرم است؟ ما انقلاب کردیم، خون دادیم، من روی شوهرم را ندیدم، سالها جلوی زندانها بودم، شما از ناآگاهی مردم سوءاستفاده کردید و بر کرسی قدرت نشستید و الان هم ادعای خدایی میکنید! ولی یادت باشد، همان کارگرانی که رژیم ستمشاهی را نابود کردند، شما را نیز به زبالهدان تاریخ خواهند انداخت. شما جلادها روی ساواک را سفید کردهاید! از جنایات و کثافات شما، مردم به تمامی دیکتاتورهای پیشین ایران رحمت میفرستند! ولی من انقلاب و نابودی ساواکیها را دیدهام، دیدم رییس ساواک چطور خودش را موقع محاکمه خیس کرد. الان نیز آن روز دور نیست!»
وقتی این گفتوگو را در ملاقات برای من تعریف کرد، به شوخی گفتم: «مادر این حرفها را که میزنی، سربازان گمنام میلیاردرها شما را پیش من میآورند!»
گفت: «خیال میکنی بیرون چه خبره؟ اینجا نیز زندان بزرگی است.» سپس به شوخی اضافه کرد: «یک روز خوش ندیدهام! از بس دوندگی کردم از پا افتادهام، کاش مرا نیز بگیرند تا چند سالی استراحت کنم!»
در تمامی این سالیان نکبت، خفقان و استبداد سرمایهداری که از ارتباط با نیروهای آگاه و کارگران پیشتاز از طیفهای گوناگون در رابطه با بحث و آموزش، مخفی کردن مبارزه تا دستگیری پدرو عمویم و خود من در سالهای 50، 52، 60، 72 و 90، نگهداری بچهها و خانواده و ملاقات در زندان، سر و کله زدن با مزدوران و شکنجهگران و آدمکشان شاه و شیخ، مادرم لحظهای آرام و قرار نداشت.
رفقا کبیر شهید چنگیز احمدی و عبدالله افسری وی را در اوایل انقلاب نمونه مادر ماکسیم گورکی میدانستند. شهید چنگیز احمدی میگفت: «زری خیال نکن که اداره کردن روزی 50 - 60 نفر که به این خانه رفتوآمد میکنند کار سادهای است. شما هم معادل 3 کادر کمونیست کار میکنی. بدان که طبقهی کارگر و آیندگان در فردای صبح رهایی از ستم و نابرابری، این ایثار و فداکاری شما را از یاد نخواهند برد.»
وی با این که همه این فشارهای روحی و جسمی وی را تکیده کرده و انرژیاش را تحلیل برده بود، در روزهای آخر عمرش به همه سپرده بود که من در زندان خبردار نشوم که وی مریض است و برایم پیغام فرستاده بود که «به زودی تهران میآیم و زمین و زمان را بر سرشان خراب خواهم کرد. هر طور شده برای تو مرخصی خواهم گرفت. وگرنه کل دنیا باید بفهمند که حکومت ضدکارگری چقدر ضدبشر است و با افراد بیگناه چه میکند.»
بله! وی تا آخرین لحظه عمرش به قول رفقا مثل مادر ماکسیم گورکی بود و من به او افتخار میکنم.
تا باشد مادرها راه او را پی بگیرند.
شاهرخ زمانی
4 بهمن 1393
زندان رجاییشهر کرج
بگذار بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
قانون 1392 قصاص در کشتار قربانبان بیگناه ناعدالتیهای اجتماعی، کلاه شرعی ولایت مطلقه فقیه برای ادامهی تبعیض و نابرابری، جهت ممکن و پنهان کردن دزدیها، اختلاسها و کسب ثروتهای میلیاردی است.
به خاطر اعتراضی که به اعمال و رفتارهای مسئولین زندان در مقابل بستن کتابخانه و افزایش فشارها و محدودیتهای دیگر کرده بودیم، مرا با دوستم رسول بداغی چند روز به سلولهای انفرادی البته جداگانه بردند. ای کاش به جای این چند روز ماهها مرا در زندان دیگری به حبس انفرادی میبردند ولی در این جهنم نبودم و صحنههایی را که طی چند روز در انفرادی دیدم یا بر اثر شنیدن صداها و فضای موجود تجسم کردم را ندیده و حس نمیکردم، چرا که آن صحنهها و شرایط تمام وجودم را مملو از خشم و غم و اندوه کرده است.
چهار روز پیش یعنی روز سهشنبه 29 بهمن ماه بود که در یکی از سلولهای انفرادی بند 5 بودم و داشتم به ستم و اجحافی که در حقم شده بود فکر میکردم و اینکه چه شرایط سختی را باید تحمل کنم و خلاصه برای خودم دل میسوزاندم که صدای پاسدار بند مرا به خود آورد:
«وسائلت را جمع کن باید سلولت را عوض کنم!»
وسائلم را که دو تخته پتو بود زیر بغلم زدم و به دنبال پاسدار بند راه افتادم. همان موقع هشت مرد جوان را دیدم که از روبرو به همان راهرو وارد میشدند که من در حال خروج از آن بودم. برق چشمانشان نشان از جوانی آنها داشت ولی وحشت و هول هراسانگیزی در نگاهشان موج میزد. هرگز چنین وحشتی توام با شوق زندگی، ناامیدی توام با امید نا مفهوم و شعلههایی از نفرت وعشق جمع شده در چشمان کسی ندیده بودم. در هر لحظه از نگاه هر کدام از هشت نفر میشد به غوغای آشفته بازار طوفان فکری آنها که میخواستند گذشته، حال و آینده دهشتناک خود را در یک لحظه به هم پیوند بدهند، دیده میشد. فکری صاعقهوار در ذهنم پیدا شده بود، قلبم به طپش افتاده بود و تمام وجودم میلرزید، بیاختیار از پاسدار بند پرسیدم اینها را برای چه آوردهاند؟ گفت برای اجرای حکم! ابتدا خشکم زد. احساس کردم نمیتوانم نفس بکشم. نفسم به شماره افتاده بود. دهانم مزه تلخی گرفته و طوفانی از وحشت و اندوه بر قلبم هجوم آورده بود. نمیتوانستم درک کنم، درونم در آشوب بود. لحظه به لحظه حالم تغییر میکرد، به سختی آب دهانم را قورت دادم و پرسیدم یعنی همه اینها را میخواهند فردا حلق آویز کنند؟ در اوج وحشت کلمه «آری» را شنیدم. مات و وحشتزده بودم، پاسدار بند ادامه داد:
«یکی دو روز است که کارمان همینه، فردا قرار است تعداد بیشتری را بالا بکشند.»
طی چند روز هفته گذشته من از روزنه دربسته سلول شاهد صحنهها، صداها و حرفهایی بودم که نشان از مقدمات افزایش جنایت همه جانبه هستند. به گفته پاسدار بند قرار بود فردای آن روز تعداد بیشتری را بالا بکشند، یعنی انسانهای بیشتری را بکُشند. (نظام هیولایی برای سرپا ماندن چقدر خون لازم دارد؟) پاسدار بند گفت: «ما به خاطرکمبود جا قبول نکردیم، 40 نفر تا آخر این ماه(طی دو روز) در نوبت هستند که برای اعدام باید به اینجا بیاورند.»
نمیدانم حرفهای دیگر پاسدار بند چه بود. او حرف میزد ولی من در خود فرو رفته بودم. دیگر هیچ چیزی نمیشنیدم. ناخودآگاه و بی اختیار با هر دو دستم بر سرم کوبیدم و از ژرفنای وجودم ضجهای زدم و آه جگرسوزی از درونم بر آمد. میخواستم با ذره ذره توانم فریاد کنم و قطره قطره وجودم را زار زار بگریم. در درون مغزم کلمات، عبارات و جملهها متقاطع و به سرعت در حرکت بودند، که ای نفرین و ننگ بر ما! در کجای این جنایتکده ایستادهایم که اینگونه جوانان را به صف کرده به سلاخی میبرند؟ به کدام دیوار این مسلخ بکوبم سر سنگین و منگ خود را؟
دیگر پاهایم تحمل وزنم را نداشتند. خودم را در سه کنجی سلول به دیواری چسباندم و همانجا روی زمین نشستم، نمیدانم چقدر طول کشید، همین قدر میدانم چهرههای آن 8 جوان لحظهای از جلوی چشمم پاک نشدند، اما میدانستم قطعا یکی از آنها همان زمان در همان سلولی بود که من بودم و در همان جا روی همان گلیمی نشسته بود که من نشسته بودم که لابد خیس از اشک و خون صدها جوان بینوای دیگر نیز بوده است. یا شاید در میان طوفانی از فکر و خیال بیسرانجام قدم میزند. نمیتوانستم تصور کنم الان به چه چیزی فکر میکند و این چند ساعت پایانی زندگی، تا پگاه خونبار فردایش را چگونه خواهد گذراند. کدام تصاویر را در ذهنش مجسم می کند؟ تصویر همسر، فرزند، پدر و مادر، برادر و خواهر…؟ به آنها چه میگوید؟ و از آنها چه میخواهد؟
باز هم نمیدانم، چند ساعتی گذشته بود و چه ساعتی از سحرگاه بود که تق تق در سلولها شروع شد، شدت سر و صدای گفتگوها و دستورات و صدای افراد در حال آمد و شد به شدت افزایش یافته بودند و بلافاصله ناله و ضجه و التماس آن بینوایان، ضجههای دلخراشی که تا مغز و استخوان را میخراشند همه وجودم را تسخیر کرده بود.
بالاخره رسیده بود هنگامه مرگ دستور داده شده! پس از سالها انتظار در میان امید و ناامیدی و ساعتهای دهشتناک انتظار در ناامیدی، من که فقط ناظری بودم از پس دیوار که بطور ناقص و بریده بریده این رابطهی خونبار میان حاکمان خونریز با این جوانان را که قربانی مناسبات درنده خوی اجتماعی بودند درک میکردم. تنها صدای بالهای جغد مرگ را از پس دیوار سلولهای مجاور میشنیدم و نمیتوانستم ضرورت چنین خونریزی را درک کنم، اما سایه مرگ را از در و دیوار سلولهای مجاور و مقابل و در تمامی فضای محیط حس میکردم. گویی که ساعتها پیش مرده بودم، ساعتها پیش بارها و بارها طناب دار را بر گلوی خود و بالا کشیده شدن را احساس کرده بودم. پنجههای بغض آنچنان گلویم را فشرده بود که یارای حرکت نداشتم، تنها به درب سلول چسبیده بودم، به امید درک کردن خبری یا شاید شنیدن خبری از اعدام نکردن جوانان! در میان گریه و ناله و ضجهها، صداهای دیگری میشنیدم. شاید خانواده آن جوانان بینوا و یا خانوادهی شاکیان و اولیای دم را آورده بودند. دیگر زبانم از شرح ماجرای این همه شقاوت و بیرحمی ناتوان است.
کاش میتوانستم! ای کاش میتوانستم به جای کشاندن خانواده این جوانان بینوا و قربانی به این مسلخ، خانواده لاریجانیها، قضات و دیگر حاکمان را به این قربانگاهها بیاورم و به آنها بگویم، خوب تماشا کنید، سلاخی و کشتاری که پدران، فرزندان، برادران و خواهران شما راه انداختهاند و جوانانی را که طی 35 سال حکومت شما زاده و بزرگ شدهاند و هر چه هستند محصول تعلیم و تربیت و آموزش جمهوری اسلامی هستند. به آنها میگفتم هیولایی که امروز شما از برکت وجود آن احساس خوشبختی میکنید با این چنین خونریزیها ارتزاق کرده و پابرجا مانده است و برای برقرار ماندنش هر روز باید خونهای بیشتری ریخته شود. به آنها بگویم آن چیزهایی که شما با داشتنشان احساس خوشبختی میکنید و آن چیزهایی که شما با استفاده از آنها زندگی میکنید، رفت و آمد میکنید و همه آن غذاها و خوراکیهای خو شمزهای که میخورید بهوسیله پدر، برادر، خواهر و فرزندانتان با چنین سلاخیهایی کسب شده و به خون آغشته شده و با چنین سلاخیهایی ادامه پیدا میکنند. اگر با چنین جنایات و سلاخیهایی که اقوام درجه یک شما پیش میبرند مخالفت نکنید شما هم شریک جرم این جنایات هستید.
ای کاش میتوانستم فیلم و یا حداقل تصاویری از کشتارها تهیه کنم، تا ضمن ثبت در تاریخ به جوامع بشری و حقوق بشری ارائه بدهم و بگویم در زیر کلاهی به نام حسن روحانی و با اسم موهوم «حقوق بشر اسلامی» چه جنایاتی نه تنها هنوز ادامه دارد، بلکه به شدت افزایش یافته است. چگونه جوانان بینوای ایران را که هرچه باشند حاصل موجودیت جمهوری اسلامی هستند، دسته دسته به دار کشیده، برای تداوم زندگی هیولا در پای مناسبات و روابط ارتجاعی ذبح میکنند و دندانهای خونین خود را پشت نقابهایی با لبخند پنهان میکنند. این جنایتها در مقابل چشمان مثلا مسئولین به اصطلاح محیط زیست و حیات وحش که با فیس و افادههای عاریت گرفته شده و رقتانگیز از دلسوزیهایشان نسبت به حیات وحش و حفاظت آن داد سخن سر میدهند اتفاق میافتد. این که چگونه جوانان تیره بخت و مظلوم، آری انسانها را دسته دسته در مقابل دیدگان عزیزانشان بر دار میآویزند و برای سر پا نگهداشتن هیولا چنان طرحی برای افزایش سلاخی دارند که دچار کمبود جا برای کشتار شدهاند.
وای بر ما، وای بر کسانی که از حاصل خونریزیها زندگی میکنند، وای بر کسانی که خونریزیها را دیده با همکاریهایشان آن را بزک می کنند، وای بر صیادان انسانها که جز مرگ سخت سرنوشتی ندارند.
اعدام انسانها باید ممنوع شود
شاهرخ زمانی
زندان گوهر دشت
12/3/1392
آخرین پیام شاهرخ زمانی از زندان
من شاهرخ زمانی کارگر زندانی
از درون زندان گوهر دشت با شما سخن میگویم :
معلمان مبارز، معلمانی که مرا و فرزندانم را سواد آموختید شما که اکنون در جهت بیداری فرزندان ایران مانند سلالههای خویش از جمله باغچهبان، خانعلی، صمد بهرنگیها و فرزادها و … شمع وجود خود را چراغ روشنایی کودکان و جوانان قراردادید بدانید پایان شب سیه سپید است و ظلم و ستم شکست خواهد خورد و روز پیروزی خواهد رسید، اما باید بدانیم ظلم و ستم و استثمار طبقاتی خود به خود نابود نحواهد شد و باید همه کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان و … متشکل و متحدانه دست به مبارزه بزنند و این همه نیرو باید در اتحادیهها، فدراسیونها و کنفدراسیونهای خود و همچنین در تشکل سیاسی و سراسری طبقاتی خود متشکل شوند تا بتوانند با استثمار و ظلم ستم و غارتگری مقابله کرده ضمن کسب حقوق اقتصادی خود به حقوق سیاسی و ازادی و دمکراسی نیز دست بیابند.
معلمان مبارز و ادامهدهندگان راه معلمان انقلابی، شما رسالت بسیار سنگینی بدوش دارید شما باید هم جهت با کارگران مبارز و معترض اقدام به متشکل شدن خود و متشکل کردن طبقه زحمتکشان کنید، بدون گسترش و همهگیر شدن اعتراضات سراسری و بدون سازماندهی آگاهانه همه فعالین و مبارزان نمیتوانیم با دستگاه سرکوب آموزش دیده با متد جدید دستگاهها و نهادهای سرکوبگر جهانی مبارزه کرده و کسب پیروزی کنیم ، ما کارگران و معلمان و پرستاران و همه زحمتکشان باید دست در دست بدهیم ضمن سازماندهی خود با متد جدید و سازماندهی همطبقهایهایمان در بعد کل طبقه و بر قراری ارتباط جهانی با طبقه جهانی زحمتکشان علم مبارزاتی خود را هر چه بیشتر رشد داده، بروز کنیم .
میبینیم که جناحهای مختلف سرمایهداری ضمن مبارزه علیه هم دیگر در بعد طبقاتی متحد یکدیگر هستند و در کل و مرکزیت سرمایهداری از نیروهای سرکوبگر در ایران گرفته تا داعشیها و تا دولتهای اروپای و امریکایی و نهادها و تشکلهای سیاسی سرمایهداری، نهادها و احزاب سرمایهداری همگی در سرکوب ما(طبقه کارگر) دستشان در یک کاسه است و ما را متحدانه سرکوب میکنند، در نتیجه ما برای مقابله با طبقه استثمارگر و خدم و هشماش در نهادهای دولتی و غیردولتی و مقابله با انواع سرکوب هیچ راه و چارهای جز وحدت و تشکیلات نداریم.
پس دوباره اعلام میدارم دست در دست و متحدانه پیش بهسوی متشکل شدن در اتحادیهها، فدراسیونها، کنفدراسیونها و سازمان سیاسی طبقاتی زحمتکشان، دوستان مبارز نیازی نیست منتظر شویم تا همه نیروهای مبارز در اتحادیههای خود متشکل شوند بعد از آن دست به ایجاد فدراسیون و کنفدراسیون بزنیم بلکه همین امروز میتوانیم با ایجاد هیاتهای موسس فدراسیون از طریق متشکل شدن تشکلهای موحود مانند کانونهای صنفی معلمان، سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای هفت تپه، سندیکای نقاشان، سندیکای خبازان و بنایان، کمیتههای و اتحادیههای کارگری و تشکلهای موجود در پتروشیمیها و … و با تجمع نمایندگانی از این تشکلها اقدام به ایجاد فدراسیون و کنفدارسیون نماییم این میتواند شروع تشکلهای رزمنده و بزرگ سراسری طبقاتی ما زحمتکشان باشد تا از طریق آنها در آینده نزدیک بتوانیم از پراکندگی نجات یافته مبارزههای پراکنده را به سراسری و کوبنده تبدیل نماییم در آن صورت کارفرمان و دولتشان نمیتوانند قوانین ضدکارگری مانند گنجاندن ماندهای ضداعتصاب در قراردادهای کاری را بر ما تحمیل کنند مانند مادهای که در قرارداد کارگران عسلویه کارفرما به کارگران تحمیل کرده است که اگر دست به اعتصاب بزنند کارفرما حق دارد سریعا آنها را اخراج کند از این گونه تحمیلات بسیار است و هر روز از پراکندگی ما سوئ استفاده کرده موارد جدیدی نیز به ما تحمیل میکنند، امروز مبارزه و مقابله با این شرایط سرکوب وظیفه و رسالت تاریخی ما کارگران و معلمان مبارز است که از هماکنون اقدام به متشکلشدن و متشکلکردن دوستانمان در تشکل های صنفی و سیاسی طبقاتی کنیم.
من شاهرخ زمانی از زندان رجایی شهر، ضمن اعلام حمایت از اسماعیل عبدی و دیگر معلمان مبارز و زندانی و ضمن این که خواهان آزادی بدون قید و شرط معلمان و کارگران زندانی و زندانیان سیاسی هستم و به خصوص خواهان آزادی فوری معلمان مانند اسماعیل عبدی، باغانی، قنبری، رسول بداغی(که اکنون در انفرادی است) و دیگر معلمان زندانی میباشم، و همچنین به شما معلمان مبارز اعلام میکنم لازم است یکی از مطالبات شما و کارگران مبارز آزادی زندانیان سیاسی باشد چرا که آزاد شدن زندانیان سیاسی نشانه قدرتمندشدن تشکلهای مستفل طبقاتی و مردمی است.
مرا قدم به قدم و دوشا و دوش از صمیم قلب در این مبارزه هر دم افزاینده متحد و در کنار خود بدانید.
برزمید دوستان آینده از آن ما زحمتکشان است.
چاره ما زحمتکشان وحدت و تشکیلات است.
شاهرخ زمانی زندان رجایی شهر، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
***
چند اطلاعیه اعتراضی و پیام همدردی در محکومیت مرگ شاهرخ در زندان
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه:
مسئولان مرگ مدافع حقوق کارگری، زنده یاد شاهرخ زمانی را محکوم میکنیم
زنده یاد شاهرخ زمانی کارگر زحمتکش نقاش ساختمانی بیشتر عمر خود را در راه اندیشه و تلاش برای آرمان های عدالت اجتماعی و حقوق زحمتکشان و محرومان فدا نمود و در این راه تا آنجا پیش رفت که در این مسیر به حکم سنگین یازده سال زندان محکوم شد و بیش از پنج سال محکومیت خود را در زندانهای مختلف که آخرین آن زندان جانفرسای رجایی شهر بود گذراند.
آن زحمتکش شریف اخلاق و رفتارش در زندان پیوسته مورد تایید همبندانش بود و او همیشه برای کمک به دیگر زندانیان آماده فداکاری و گذشت بود او تا لحظه آخر عمر خویش مدافع آرمانهای مردمی و عدالت اجتماعی و حقوق کارگران و زحمتکشان به ویژه حقوق سندیکای کارگران بود و علیرغم آزار و اذیتهای پیدا و پنهان که علیه او میشد به راه مردمی خود ادامه میداد.
شرایط عمومی اسفناک و بسیار نامناسب زندانهای ایران آنچنان تلخ و تحملناپذیر است که حتی مسئولان امور خود نیز معترف به آن بوده و آنرا تکرار میکنند. این شرایط سخت و دشوار به ویژه در زمینه امور بهداشتی پزشکی در رویداد تلخ مرگ آن زنده یاد بسیار موثر بوده است. مسلما اگر او زندانی نبود بسیاری از گرفتارهای خانوادگی ناگوار و مرگ زود هنگام بر او روی نمیداد. خون بهای مرگ باورنکردنی زنده یاد شاهرخ زمانی این کارگر ستمدیده به عهده کسانی است که عهدهدار امور حقوق زندانیان هستند.
شاهرخ زمانی از آغاز دوره جدید کوشش جنبش سندیکای کارگری ایران که از اوایل دهه هشتاد گسترش یافت در راه ایجاد و اتحاد و یکپارچگی نیروهای مدافع حقوق کارگری و برقراری سندیکای کارگران نقاش ساختمانی فعالیت نموده و همچنین از دوستداران سندیکای کارگران شرکت واحد بود.
سندیکای کارگران شرکت واحد به حکم وظیفه همبستگی کارگری و دفاع از حق و عدالت و آزادگی همراه با محکوم کردن مقصران مرگ غم بار این انسان کارگر شریف به خانواده داغدار ایشان و همکاران و عموم کارگران فداکار راه حق و عدالت اجتماعی و آزادگی تسلیت گفته و خواستار مجازات مقصران و رعایت حقوق خانواده و بازماندگان آن زنده یاد میباشد.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
پیام تسلیت کانون صنفی معلمان ایران برای درگذشت شاهرخ زمانی
دوشنبه، 14 سپتامبر 2015
در کمال تاسف و ناباوری شاهرخ زمانی فعال کارگری، روز یکشنبه 22 شهریور بنابر بر گزارش بهداری زندان در اثر سکته مغری در زندان گوهردشت درگذشت. این کارگر زندانی که دوران حبس 11 ساله خود را در این زندان سپری میکرد همبند معلمان دربند در سالن 12 زندان گوهردشت بود. وی به عنوان یک کنشگر فعال بارها از خواستههای صنفی معلمان حمایت نمود. کانون صنفی معلمان ایران فقدان این فعال کارگری را به خانواده محترم وی و فعالان و جامعه کارگری ایران تسلیت میگوید.
کمیته اطلاعرسانی کانون صنفی معلمان ایران( تهران)
پیام تسلیت انجمن صنفی معلمان کردستان(مریوان) بمناسبت درگذشت شاهرخ زمانی
هرگز از مرگ نهراسيدهام
اگر چه دستانش از ابتذال شكنندهتربود …
در نهایت تاسف و ناباوری شاهرخ زمانی کارگر و نقاش ساختمان 50 ساله؛ یکشنبه 22 شهریور 94 در زندان گوهر دشت کرج به نقل از بهداری این زندان براثر سکته مغزی و در روایتی دیگر سکته قلبی درگذشت.
شاهرخ زمانی عضو کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های کارگری و عضو هیات بازگشایی سندیکای کارگران نقاش ساختمان و حامی و پیشتبان قاطع خواستهای صنفی معلمان ایران بود که از 27 مرداد 90 در زندان به سر میبرد و مدتی طولانی در اعتراض به شرایط نامطلوب زندان، اعتصاب غذا کرد.
انجمن صنفی معلمان کردستان(مریوان) این مرگ تلخ را به خانواده ایشان و تمامی فعالان صنفی و کارگری ایران تسلیت میگوید.
یار مبارز و خستگیناپذیر کارگران، راهت ادامه دارد!
با خبر شدیم شاهرخ زمانی عزیز از فعالین کارگری دربند و یار و یاور کارگران و زحمتکشان که چندین سال است، در سیاه چالهای سرمایه، مورد شدیدترین فشارهای روحی و جسمی قرار گرفته است، در کمال ناباوری و نابهنگام، دیده از جهان فروبست و ادامه راه خود را به هم زنجیرانش در به سرانجام رساندن مبارزه طبقاتی کارگران و توده های به ستوه آمده از قید و بند مناسبات سرمایه سپرده است. خبرهای ضد و نقیضی در مورد مرگ این رهبر دلسوز و نماینده واقعی کارگران که مقامات زندان رجایی شهر آن را سکته مغزی اعلام کردهاند، منتشر شده است که به هیچ عنوان نمیتواند یک مرگ طبیعی باشد و تنها شرایط بد زندان و تبعید و اعتصابهای غذاهای طولانی مدت ایشان و دوری از خانواده و تلاشهای حافظان سرمایه، برای خفه کردن صدا و روحیه مبارزهجویانه شاهرخ بود، که علت مرگ او را رقم زد.
لذا ما جمعی از کارگران سنندج و حومه، با دلی اندوهگین و چشمانی اشکآلود اما راست قامت و سربلند، ضمن عرض تسلیت، به خانواده شاهرخ زمانی و تمامی کارگران و فعالین کارگری و زندانیان سیاسی دربند، اعلام میداریم، بدون شک مرگ شاهرخ زمانی عزیزمان فریاد آزادیخواهی او را در میان تمامی انسانها برای ساختن دنیای آزاد و برابر رساتر و مصمم تر خواهد کرد.
یادش گرامی و راهش پر ره رو باد.
جمعی از کارگران سنندج و حومه
24 شهریور 1394
روابط عمومی سندیکای کارگران فلزکارمکانیک
مرگ نقطه پایان زندگی شاهرخ زمانی نیست. پیامش همچون خودش زنده و مانا - متحد شویم و شب را به صبح برسانیم.
سالها بگذشت.
سالها و باز در تمام پهنه البرز
وین سراسر قله مغموم و خاموشی که میبینید
وندرون درههای برف آلودی که میدانید
رهگذرهایی که شب در را میمانند
نام آرش را پیاپی در دل کهسار میخوانند
و نیاز خویش میخواهند
با دهان سنگهای کوه آرش میدهد پاسخ
میکند شان از فراز و از نشیب جادهها آگاه
میدهد امید، مینماید راه.
روابط عمومی سندیکای کارگران فلزکار مکانیک
۳۹۴/۶/۲۲
اطلاعیه سندیکاهای کارگری ایران
گفته بودم زندگی زیباست
آمدن، رفتن، دویدن، عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن،
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن ….
شاهرخ زمانی کارگر نقاش و مبارزه راه بهروزی و آزادی طبقه کارگر، بنیانگذار سندیکای کارگران نقاش استان تهران و البرز و همکار صدیق سندیکاهای کارگری در زندان رجایی شهر درگذشت.
ضایعه از دست دادن این رفیق گرامی، بس گران است، اما زندگی ادامه دارد و ما پرتوان تر آرمانهای او را که جز بهروزی و اتحاد طبقه کارگر اندیشهای نداشت، را پیش خواهیم برد.
فردا بر مزارش در وادی رحمت تبریز گرد خواهیم آمد و یاد و آرمانهایش را گرامی خواهیم داشت.
سندیکای کارگران نقاش استان البرز
هیات موسس سندیکای کارگران نقاش و تزیینات تهران
سندیکای کارگران فلزکار مکانیک
اتحادیه نیروی کار پروژه ای ایران
۱۳۹۴/۶/۲۳
فعالان کارگری دربند باید آزاد گردند!
هنوز چند روز از مرگ دردناک شاهرخ زمانی سپری نگشته بود که موج یورش مجدد و بازداشت و ارعاب علیه دهها کارگر و معلم معترض و دیگر فعالان شدت یافت. علی نجاتی عضو هیئت مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه یکی از کارگرانی است که در تهاجم شبانه به منزلش دستگیر و به زندان انداخته شد. او را نزدیک به 20 روز در زندان انفرادی نگه داشتند و اکنون به بند امنیتی زندان کارون اهواز منتقل کردهاند. در تمام این مدت خانواده او از سرنوشتش بیخبر بودند. علی نجاتی را که بیمار است تاکنون از حق دریافت داروهای مورد نیازش محروم کردهاند. مسئولان زندان آشکارا حقوق زندانی در اسارت را نقض میکنند. فرزند علی نجاتی نیز بیمار است و عدم حضور علی در میان خانوادهاش روند پیگیری درمان فرزند خانواده را مختل ساخته و موجب نگرانی و نابسامانی بیشتر خانوادۀ نجاتی شده است.
علی نجاتی پیش از این نیز بارها به جرم اعتراض به تبعیض و حقکشی و قوانین ضدکارگری در محیط کار و نیز مشارکت جمعی کارگران در برپائی سندیکای مستقل کارگران نیشکر هفت تپه و سایر مطالبات کارگری، به زندان و اخراج از کار و پس از آن به بازنشستگی اجباری محکوم شد. سرمایهداران حاکم با این دست اقدامات، و به کمک قوانین خود ساخته و ابزار و نهادهای سرکوبشان، کارگران را به زیر منگنه میبرند. با اَعمال خود به کارگران میگویند: از تو کار میکشیم و ترا استثمار مطلق میکنیم، مزدت را هم نمیپردازیم، حتی قوانین نیم بند موجود را نیز زیر پا میگذاریم، حق تشکل مستقل، اعتراض و اعتصاب را از تو سلب میکنیم، آرامش را از تو و خانوادهات میگیریم، به اخراج، شلاق، زندان و مرگ محکومت میکنیم. این قبیل اقدامات سرمایهداران زمانی در یک کشور ممکن است که حکومت آن به طور کامل و پیگیر تا مغز استخوان ضد کارگری و ضددموکراتیک باشد.
این ستم بیپایان به ضد کارگران، آنان را به واکنش و مبارزه میکشاند و در صحنه مبارزه، کارگران نمیتوانند نسبت به شرایط زیست و معیشت خود و نسبت به حقوق مدنی و سیاسیشان بیاعتنا باشند؛ همان گونه که تاکنون در همه کشورهای جهان که چنین ستمهایی بر کارگران اِعمال شده، بیاعتنایی در هیج جا رخ نداده و نمیتواند رخ دهد. پا به پای رشد و بالندگی جنبش کارگران، سطح جاری و آتی مبارزات طبقاتی آنان ارتقا مییابد و تداوم سیاستهای ضدکارگری حاکم، صفوف کارگران معترض را فشردهتر و گستردهتر میسازد. آزادی کارگران، معلمان، و همه زندانیان سیاسی، برخورداری کامل زندانیان(هم سیاسی و هم عادی) از حقوق انسانی خویش، افشا و روشن شدن ابعاد مرگ زندانیان در بند، بخشی از مطالبات انبوه کارگران ایران است که جنبش کارگری برای تحقق آن لحظهای از مبارزه دست برنمیدارد.
کارگر زندانی، معلم زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
زنده و مستحکم باد همبستگی و اتحاد کارگران!
کارگران پروژههای پارس جنوبی
جمعی از کارگران پتروشیمیهای
منطقه ویژه ماهشهر و بندر امام
بخشی از کارگران محور تهران - کرج
فعالان کارگری جنوب
فعالان کارگری شوش و اندیمشک
فعالان کارگری ضدسرمایهداری گیلان
12 مهر 1394
مرگ شاهرخ زمانی و شرایط نگهداری زندانیان؛ نامه جمعی از زندانیان سیاسی
جمعی از زندانیان سیاسی-عقیدتی و همبندیان شاهرخ زمانی، نامهای را درباره شرایط زندانیان سیاسی-عقیدتی و به طور خاص زندان رجایی شهر و سالن 12 نگاشتهاند، شرایطی که طی این سالها منجر به مرگ و یا بیماری تعداد زیادی از زندانیان شده است. متن نامه را که در اختیار هرانا قرار گرفته است به شرح در زیر است:
خطاب به هم میهنان عزیز و همه وجدانهای بیدار
باز هم فقدان یکی دیگر از یاران هم بندیمان را در حیرت و ناباوری به سوگ نشستهایم…
گزارههایی مانند «مرگ بر اثر سکته قلبی»، «مرگ بر اثر سکته مغزی» و مرگ بر اثر… به گزارههایی عادی و رسمی تبدیل شده… و هیچگاه پاسخی برای چرایی آنها داده نمیشود…
چرا که کسی مسئول و پاسخگو نیست
در شرایطی که انبوه انسانها را در فضایی محدود و محیطی کاملا بسته و کیپ شده نگهداری میکنند که بارها خودشان هم به چند برابر بودن تعداد زندانیان نسبت به فضای زندان اذعان کردهاند…
در شرایطی که زندانیان سیاسی-عقیدتی را بهطور خاص و ویژه حتی از امکان تماس تلفنی با خانوادههایشان محروم کرده و کمترین امکان ارتباط عاطفی را هم از آنها سلب کردهاند، بهطوری که در مورد زنده یاد شاهرخ زمانی حتی در فوت مادر محترمهاش اجازه یک تسلیت تلفنی به خانواده را هم ندادند و یا در جشن ازدواج دختر جگرگوشهاش اجازه یک تبریک تلفنی را هم به او ندادند.
و علاوه بر اینها در شرایطی که امکانات بهداشتی و پزشکی در حد چند مسکن و خوابآور خلاصه میشود و برای یک «اعزام اورژانس» در صدها نمونه انبوه تحقیرها، تفتیشها، مانع تراشیها و کارشکنیها صورت میگیرد که یا اعزام صورت نمیگیرد و یا زندانی بیمار خودش مجبور به صرفنظر میشود علت مرگ باز هم سکته مغزی و قلبی و… است؟ و یا خود این سکته ها معلول چیز دیگرند؟
در شرایطی که زندانیان سیاسی نه فقط هواخوری متعارف و معمول را ندارند بلکه پنجره و سلولهای آنها را هم با صفحات آهنی پلمپ کردهاند تا هیچ هوای سالمی برای استنشاق وارد بند نشود و انبوه زندانیان مبتلا به انواع بیماریهای تنفسی، قلبی، عروقی تنها هوای بازدم یکدیگر را تنفس میکنند و این موارد تهدید و خطر بارها و بارها گزارش شده و به خاطر آن اعتصابها و اعتراضها صورت گرفته راستی زنده ماندن امری تصادفی است یا مردن؟! و باز علت مرگ سکته است؟!
مگر عدم تهویه درست حتی در معماری و مهندسی جرم نیست؟ به خاطر نمای ساختمان است یا حیاتی بودن آن برای ساکنان؟
از تغذیه و دارو و بهداشت نمیگوییم ولی وقتی همه اینها ضریب بزرگ محکومیت دادگاههای انقلاب را هم میخورد که به قول استاد ممتاز حقوق زنده یاد ناصر کاتوزیان از اساس غیرقانونی بوده و از ابتدا احکامش غیرقانونی بوده چون هیچ امکان دادرسی منصفانه و حتی داشتن وکیل( در همین مورد شخص زنده یاد شاهرخ زمانی) وجود ندارد و حتی برابر همین قانون اساسی به جز چهار جرم عادی سیاسی مطبوعاتی و خاص نظامی جرم دیگری به اسم امنیتی وجود ندارد که بتوان این همه محدودیت برایش تولید کرد و هیچ فریاد اعتراض و اعتصاب هم هیچ گوش شنوایی ندارد و هر حقوقدان شریف و آزادهای همه این محدودیت را مجرمانه و مستوجب مجازات میداند و هر بار هم که خبری از این همه بیعدالتی به بیرون درز میکند حفاظهای آهنی کلفتتر و دستگاههای پارازیت بیشتر و قویتر و چند قفل بزرگتر به همراه دارد و یا قطع و کاهش ملاقاتها و انفرادی و همه هم «مامورند و معذور» و از بالا دستور دادهاند!
با این همه فشارهای روحی روانی و بعد فقدان فاحش حداقلهای بهداشتی و درمانی و فقدان هر گونه مرجع تظلم خواهی چه سرنوشتی در انتظار زندانیان و بویژه زندانیان سیاسی-عقیدتی است؟!
به یاد زندانی فدیه آزادی شاهرخ زمانی که این همه شجاعانه و پیوسته فریاد میکرد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
بهنام ابراهیمزاده؛ علی اکبر باغانی؛ لطیف حسنی؛ هوشنگ رضایی؛ عبدالرضا قنبری؛ محمد سیفزاده؛ سعید شیرزاد
دولت مسئول مرگ شاهرخ زمانی است
«قطره آب، سنگ را نه به ضرب زور، بلکه با چکیدن مکرر سوراخ میکند.»
طبقه کارگر ایران برای رسیدن به مطالبات خود صدها نفر همچون شاهرخ زمانی را از دست داده و از دست دادن کسانی مثل شاهرخ عزم ما را برای رسیدن به خواستهای شاهرخ جزم تر میکند. کارگران ایران سالهاست به عناوین مختلف در راه مبارزه جان خود را از دست داده و میدهد. ولی مرگ شاهرخ در حالی که از سلامتی کامل برخوردار بود ما را شوکه کرد و قبول کردن مرگ این رفیق برای شخص من که دو روز پیش با او نیم ساعت در مورد جنبش کارگری و دادگاه خود و عثمان اسماعیلی صحبت کردیم خیلی سنگین بود.
کارگران:
طبقه کارگر ایران و جهان برای رسیدن به خواست و مطالبات خود هزاران نفر همچون شاهرخ زمانی را از دست داده است. از دست دادن کسانی مثل شاهرخ به نیروی تبدیل میگردد که برای رسیدن به اهدافمان ما را استوارتر میکند.
من از طرف خانواده به همه کارگران، خانواده محترم شاهرخ زمانی و کمیته دفاع از شاهرخ زمانی تسلیت عرض مینمایم وغم از دست دادن این رفیق مبارز را با ادامه راهش بر دوش میکشیم.
خانواده محمود صالحی
22/6/94
به یاد شاهرخ فقید
عصر یکشنبه 22 شهریور در زندان مخوف گوهردشت؛
بهت بغضی غریب در گلوی مبارزان نشسته، بهتی از آن دست که گویی صلابت پایداری را به همهمه خیزش بر میآورد. بغضی از آن دست مهیب که نه خود میشکند و نه کسی راش یارای فرو درکشیدن است.
بهت بغضی چندان غریب که گویی از 9 تووی ویل تاریکترین کلمات، قبیل شکنجه، ترور، تبعید، زندان و… به سوی نور پر پر میزند. کلماتی که هر چند نامبارکاند، اما در سیطره عریان ستم خودکامهگان، یادآور بیبدیل واژگان مبارکی چون زندگی، آزادی، دموکراسی، حقوق و عدالتاند.
این که میگویند مرگ حق است، شاید بر آتش دلسوختگان، خنکای مرهمی باشد. اما هیچ مرگی در غربت زندان حق نیست. اما هیچ مرگ نابهنگامی، هرگز حق نبوده و نخواهد بود به ویژه مرگ مشکوک مبارزی سترگ در خفقان بندهای در بسته پاسداران تباهی.
ضایعه مرگ نابهنگام مبارزی در بند سپاهیان جهل در هر سن و سالی که باشد نه تنها حق نیست بلکه ظلم مضاعف به اندیشه آزادی و آزادی اندیشهست. شاهرخ تنها 50 بهار پر مشقت از زندگی را تجربه کرده بود که با دلی بزرگ در گرو بهار آزادی در آوردگاه همیشه خونین رهایی، از میان ما رخت بر بست.
شاهرخ رفت. او دیگر نه میتواند چیزی بنویسد و نه دیگر بیش از این میتواند آگاهیدهنده باشد. ولی به عنوان مبارزی الهامبخش، در دل تاریخ راستگاری، جاودانه خواهد ماند. زیرا که به فرهنگنامه «پایداری تا پای جان» برگ زرینتری افزود.
ایستاده بر بام بلند قلههای برابری انسان، شاهرخ زمانی به نیروی پر توان عشق از دخمههای نبرد زنجیرهای حقد و کین با دستان کار و رهایی، پر پروازی خونبار بر گشود و رفت. اما تا امحای آخرین سنگر استبداد و استبدادیان، درخشش پیام هجرت غریبانهاش، ادامه مبارزات حقطلبانه مردمان سراسر ایران زمین را به قدر آرمان والا و همت سربلندش، همچنان پا بر جا و استوار نگه میدارد.
آسوده بهخواب شاهرخ که مرگ سرخ چون تویی ما را به پیروزی امیدوارتر و بر تداوم راه مبارزه مصممتر سازد. مبارزهای خونین با سلطه سیاه سیطرهای که شرارههای سرکش آتش پر فتـنهاش از میهن سوخته بر گذشته و سراسر خاورمیانه را شرورانه در بر گرفته است.
آسوده بهخواب شاهرخ که یاد و خاطرههای تو در بند آدمخواران آزادیستیز، عزم ما را بر ادامه نبرد نابرابر خود با رژیم اشغالگر و آدمکش فقیه، راسختر میدارد.
آسوده بهخواب شاهرخ که عروج هر مبارزی از درون میلههای سرد زندان، ما را به درستی راه سرخ خویش، آگاهتر مینماید.
آسوده بخواب شاهرخ که ما بیداریم و چون تو تا آخرین نفس ایستادهایم.
آسوده بهخواب شاهرخ که تاریخ بیدار است با دستان قاهر انتقام.
ارژنگ داودی
زندان گوهر دشت
دوشنبه 23 شهریور 94
محمد جراحی زندانی سیاسی در زندان تبریز خواهان پیگیری علت فوت شاهرخ زمانی شد
محمد جراحی زندانی سیاسی و هم پرونده شاهرخ زمانی که به پنج سال و شش ماه زندان محکوم شده و هم اکنون دوران محکومیت خود را در زندان تبریز سپری میکند، خواهان پیگیری پرونده فوت شاهرخ زمانی در زندان شد.
اوکه در یک تماس تلفنی از زندان تبریز صحبت میکرد و با بغض در گلو نمیتوانست کلمات را به خوبی ادا کند اظهار داشت که مرگ شاهرخ زمانی نمیتواند به صورت عادی باشد و از تمام مجامع بینالمللی خواست که با پیگیری پرونده فوت او در زندان حقیقت را روشن کنند تا از به و جود آمدن چنین فجایعی که برای بارها در زندانهای ایران اتفاق افتاده جلوگیری شود.
او ضمن تشکر از همه دوستانی که در تشییع جنازه و خاکسپاری شاهرخ زمانی شر کت کرده بودند با تالم بسیار اظهار داشت که ناباورانه این خبر را در زندان شنیده است و ضمن تسلیت به خانواده شاهرخ زمانی و یاران و دوستان او تاکید کرد که این ضایعه جبرانناپذیر نمیتواند فعالان کارگری و طبقه کارگر را از خواستههای خود باز دارد و او و یارانش همچنان پیگیر خواستههای به حق کارگری خواهند بود .
***
چند نمونه از اعتراضات اتحادیهها و کنفدارسیونهای کارگری جهان به سران حکومت اسلامی ایران درباره مرگ شاهرخ
اعتراض سازمان کارگران ساختمانی کردستان عراق
به مرگ شاهرخ زمانی و اقدامات قضایی علیه سایر کارگران
بر اساس گزارش ارسالی به کمیته هماهنگی، روز یکشنبه 29 شهریورماه 94، مطابق فراخوان «سازمان کارگران ساختمانی کردستان عراق» تجمعی در مقابل پارک عمومی شهر سلیمانیه در اعتراض به مرگ شاهرخ زمانی و اقدامات قضایی علیه سایر فعالین کارگری برگزار شد.
در این تجمع که در ساعت 4 عصر برگزار شد، حضار، ضمن محکوم کردن مرگ فعال کارگری، شاهرخ زمانی، احکام صادره علیه فعالین کارگری محمود صالحی و بهنام ابراهیمزاده و دستگیری علی نجاتی را نیز محکوم کرده و به این اقدمات اعتراض کردند.
در این مراسم حضار با شعارهای «شاهرخ معلم ماست، راه شاهرخ راه ماست» با مبارزات کارگر مبارز شاهرخ زمانی اعلام همبستگی کردند. شرکتکنندگان در این مراسم احکام غیر انسانی صادره و رفتارهایی که در مورد فعالین کارگری توسط دولت ایران به اجرا گذاشته میشود را محکوم کرده و از مبارزات کارگران ایران اعلام حمایت کردند.
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
29 شهریور 1394
اتحادیه کارگری ترانسپورت سوئد
اتحادیه کارگری ترانسپورت سوئد در نامهای به وزیر امور خارجه این کشور، خواهان پیگیری موضوع مرگ شاهرخ زمانی در زندان جمهوری اسلامی و همچنین اعمال فشاربه حکومت ایران به دلیل نقض حقوق بشر و به خاطر آزادی زندانیان سیاسی شده است. متن این نامه، به شرح زیر است:
از: لیف ایساکسون؛ روابط بینالمللی ال.او
به: مارگوت واهلستروم، وزیر امور خارجه
تاریخ: 16-09-2015
شماره ثبت: 20150361
فعال زندانی اتحادیهای در ایران در شرایط ناروشن جان باخت!
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت خبر دلخراش مرگ ناروشن شاهرخ زمانی در زندان رجایی شهر در 12 سپتامبر 2015 را دریافت کرده است.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت به کرات علیه اعدامهای بیپایه قضایی و زندان و اذیت و آزار در ایران اتفاق میافتد اعتراض کرده و آن را محکوم کرده است.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت نسبت به شرایط وحشتناک زندانها و به کار بردن شکنجه و آزار زندانیان و همچنین مرگهای مشکوک زندانیان در زندان که مورد بررسی قرار نگرفته اند، واکنش نشان داده است.
اکنون حادثه وحشتناک دوباره اتفاق افتاده است. یک فعال کارگری دیگر در زندان جانباخته و یک همسر در سوگ یار خویش و کودکان در ماتم پدرشان نشستهاند. جنبش تشکلهای مستقل کارگری در ایران سوگوار یکی از رهبران اتحادیه ای و مبارز آزادی و جامعه عادلانه گردیده است.
شاهرخ زمانی یکی از بنیانگذاران اتحادیه نقاشان و ساختمان ایران و عضو کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری ایران بود. شاهرخ زمانی بیش از بیست سال فعال مسائل کارگری و اتحادیهای بوده و 5 سال پیش به اتهام تشکیل غیرعلنی سندیکا و ایجاد گروه سوسیالیستی به زندان محکوم شد. شاهرخ زمانی با وجود رد اتهامات به 11 سال زندان محکوم گردید. طی سالهای زندان او مورد شکنجه قرار گرفته، به سلول انفرادی منتقل شد و به بندهای زندانیان جانی و خطرناک منتقل شد. بالاخره این اعمال رفتارهای وحشتناک اثرات خود را به جا گذاشت. شاهرخ زمانی در شرایط کاملا ناروشن در 12 سپتامبر 2015 در بند زندان رجایی شهر باخت.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت بدینوسیله نهایت اندوه و همدردی خود را با خانواده شاهرخ زمانی و جنبش کارگری ایران ابراز میدارد. شاهرخ زمانی یک فعال اتحادیهای پیشرو شجاع بود که هرگز در مبارزه برای یک ایران آزاد تسلیم نشد.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت شدیدا به ارگانهای مسئول در ایران که اجازه تداوم شرایط غیر انسانی و سخت در زندانها را میدهند اعتراض داشته و خواستار بررسی توسط نهادهای غیروابسته جهت روشنشدن علت مرگ شاهرخ زمانی میباشد.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت از دولت سوئد، به ویژه از مارگوت والستروم وزیر امور خارجه میخواهد که به طور رسمی به زیرپا گذاشتن حقوق بشر در ایران اعتراض کرده و از طریق اتحادیه اروپا و سازمان ملل توجه افکار بینالمللی را علیه رفتار رژیم ایران با نمایندگان کارگری و دگراندیشان جلب کند.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت میخواهد:
• توقف همه اعدامها
• آزادی همه زندانیان اتحادیهای و سیاسی
• توقف رفتار وحشیانه با دگراندیشان و احترام به مفاد حقوق بشر
• تشکیل یک کمیسیون بینالمللی حقیقتیاب برای تحقیق شرایط زندانیان اتحادیهای و سیاسی در ایران و تحقیق در مورد موارد مرگهای مشکوک در زندان های ایران
کارل پتر توروالدسون، دبیر سازمان سراسری کارگران سوئد(ال.او)
لارش لیندگرن، دبیر اتحادیه کارگری ترانسپورت سوئد
نشر و ترجمه: پلاتفرم سندیکاهای کارگری سوئد-ایران
کنفدراسیون بینالمللی اتحادیه کارگری(آی.تی.یو.سی)
کنفدراسیون بینالمللی اتحادیه کارگری(آی.تی.یو.سی) طی بیانیهای در 21 سپتامبر نگرانی خود را از فشار بر روی فعالین اتحادیههای کارگری و نقض پایهایترین حقوق انسانی در حکومت اسلامی که منجر به مرگ شاهرخ زمانی در زندان گوهر داشت شده است، اعلام کرده است. در این بیانیه آی.تی.یو.سی بر خواستهای زیر تاکید کرده است:
- انجام یک تحقیق و بررسی مستقل در باره مرگ شاهرخ زمانی
- آزادی فوری و بیقید و شرط و لغو کلیه اتهامات بر علیه اسماعیل عبدی، رسول بداغی، علی نجاتی، مهدی بهلولی،علی حسین پناهی و محمدرضا نیک نژاد و همه دیگر فعالان اتحادیهای دستگیر شده در کشور.
- پایان دادن به سرکوب کارگران و اتحادیهایهای صنفی و احترام به آزادی انجمن و داشتن حق انجمنهای صنفی طبق مقاوله نامههای آی.ال.او و کنوانسیونهای 87 و 98.
کنفدراسیون بینالمللی اتحادیههای کارگری(آی.تی.یو.سی) این را حق خود به عنوان یک تشکل بینالمللی کارگری دانسته است که از حقوق بنیادین کارگری دفاع کرده و به کمپینهای علنی علیه این وضعیت ادامه دهد.
نامه اتحادیه کارگران ساختمانی، جنگلبانی، معادن و انرژی در استرالیا در محکوم ساختن مرگ مشکوک شاهرخ زمانی
نامه اتحادیه کارگران ساختمانی، جنگلبانی، معادن و انرژی در استرالیا در محکوم ساختن مرگ مشکوک شاهرخ زمانی است که در تاریخ 18 سپتامبر به مقامات حکومت اسلامی ایران، ارسال شده به شرح زیر است.
آیتالله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی
آیتالله صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه ایران
سفارت جمهوری اسلامی ایران، کانبرا
حسن روحانی، رییس جمهور ایران
اتحادیه کارگران ساختمانی، جنگلبانی، معادن و انرژی CFMEU بهدینوسیله نگرانی شدید خود را در مورد مرگ ناگهانی رهبر اتحادیهای، شاهرخ زمانی، یکی از شناختهشدهترین و قابل احترامترین فعالین کارگری در 13 سپتامبر 2015 در زندان گوهر دشت کرج، ابراز میدارد. باور به این که آقای زمانی در زندان به قتل رسیده است رو به رشد است لذا بسیاری دولت ایران را مسئول قتل وی میدانند. در زندان، بسیاری از زندانیان به شدت شکنجه میشوند، از مراقبتهای پزشکی محروم میگردند و از سوی محافظان امنیتی و مسئولین زندان مورد بد رفتاری قرار میگیرند.
آقای زمانی را بیهوش یافتند. وی را به مرکز پزشکی زندان انتقال میدهند و پزشکان مرگ وی را اعلام میکنند. مقامات مسئول ادعا میکنند که مرگ وی بر اثر سکته مغزی بوده است اما گزارشات موثقی بر وجود کبودیهایی بر بدن وی حکایت دارد. آقای زمانی در واقع در سال 2011 بازداشت وبه دلیل فعالییتهای اتحادیهای به 11 سال زندان محکوم شده بود.
اتحادیه کارگران ساختمانی، جنگلبانی، معادن و انرژی CFMEU همصدا با اعتراضات جهانی مرگ آقای زمانی را محکوک کرده و خواستار آزادی بیقید وشرط کلیه فعالین کارگری و زندانیان سیاسی در ایران و همچنین بهرسمیت شناختن حق کارگران برای برخورداری از تشکلات خود که آنها را بدون بیم از آزار نمایندگی کنند، میباشد.
همراه ارادات
ریتا مالیا
پرزیدنت ایالتی
بیانیه عفو بینالملل در رابطه با مرگ شاهرخ زمانی
سازمان عفو بینالملل در بیانیهای به تاریخ 25 سپتامبر 2015 در مورد مرگ شاهرخ زمانی اعلام کرده است که «مرگ این فعال کارگری باید باعث اقدام جهت مقابله با شرایط وحشتناک زندانها در ایران شود.»
به گزارش عفو بینالملل، شاهرخ زمانی هنگامی درگذشت که در حال گذراندن دوران محکومیت 11 سال زندان به دلیل فعالیتهای اتحادیهای مسالمتآمیز در زندان رجایی شهرکرج در شمال غرب تهران، بود.
در رابطه با ادعای غلامحسین محسنی اژهای، سخنگوی قوه قضایی حکومت اسلامی، مبنی بر رسیدگی به مرگ شاهرخ زمانی در زندان، عفو بینالملل ضمن استقبال محتاطانه از آن تاکید کرده است که این تحقیات باید «بیطرفانه و مستقل» انجام گیرند.
عفو بینالملل، همچنین اضافه کرده است که «مرگ شاهرخ زمانی باید سبب گردد که مقامات ایران در رابطه با تغییر شرایط اسفناک زندانها در ایران و همچنین عدم امکان دسترسی زندانیان به مراقبتهای پزشکی که یک الگوی رفتاری در ایران است دست به اقدام بزنند.
این سازمان اضافه کرده است که تحقیقات در مورد مرگ شاهرخ باید همچنین شامل بررسی تاثیر شرایط بد زندان و عدم دسترسی کافی به مراقبتهای پزشکی در مرگ او نیز باشد.
عفو بینالملل در این گزارش از مقامات حکومت اسلامی ایران خواسته است که «به طور فوری شرایط بازداشت غیرانسانی در بسیاری از زندانهای ایران که سلامتی زندانیان را به خطر انداخته و یا مشکلات پزشکی آنها را تشدید میکند، مورد رسیدگی قرار دهند.»
در این بیانیه، آمده است که مقامات ایران همچنین باید اطمینان حاصل کنند که «تمام کسانی که در بازداشت بهسر میبرند دسترسی به درمان پزشکی کافی و در سطح استانداردهای بینالمللی داشته باشند، حقوق انسانی آنان رعایت شود و به افرادی که نیاز به درمان تخصصی دارند مرخصی پزشکی اعطا شود.»
در ادامه بیانیه عفو بینالملل، آمده است:
«13 سپتامبر 2015، روزی که جسد شاهرخ زمانی توسط هم سلولیهایش یافت شد، مقامات بهداری زندان، به دنبال یک معاینه مختصر، به این نتیجه رسیدند که او از سکته مغزی در گذشته است.
خانواده شاهرخ زمانی درخواست کالبد شکافی کردند که قبل از مراسم تشییع جنازه شاهرخ در 14 سپتامبر در شهر تبریز صورت گرفت. اعلام یافتههای پزشکی قانونی به دنبال کالبد شکافی تقریبا یک ماه طول خواهد کشید. عفو بینالملل آگاه است که شاهرخ زمانی تا قبل از مرگ بهطور کلی از سلامتی خوبی برخوردار بود؛ هر چند که از اواخر ماه سپتامبر 2014 منتظر انجام آزمایش ام آر آی به دلیل سرگیجه های کوتاه و سردردش بود.»
«شاهرخ زمانی، نقاش و دکوراتور 51 ساله بود که در تاریخ 8 ژوئن 2011 در تبریز بازداشت شد. او در اعتراض به بازداشت خود 32 روز در اعتصاب غذا به سر برد. در ماه اوت سال 2011، او با اتهاماتی از جمله «اقدام علیه امنیت ملی از طریق ایجاد گروههای مخالف نظام و یا عضویت در این گروهها» و «تبلیغ علیه نظام» اما در حقیقت بدلیل فعالیتهای مسالمتآمیز اتحادیهای به زندان محکوم شد. شاهرخ زمانی در اکتبر 2011، با قرار وثیقه موقتا آزاد شد، اما دوران محکومیت خود را از 14 ژانویه 2012 در شهر تبریز آغاز نمود. او سپس در تاریخ 13 اکتبر 2012 به زندان رجایی شهر منتقل شد. در طول دوران زندان هیچگاه به شاهرخ زمانی مرخصی داده نشد.»
«در ماه مارس 2014، شاهرخ زمانی به دومین اعتصاب غذای خود در همبستگی با سایر زندانیان و در اعتراض به شرایط بد زندان رجایی شهر دست زد. بخش زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر تنها بخش این زندان است که زندانیان حق استفاده از تلفن را ندارند.
برخی از زندانیان از تلفنهای همراه بهطور غیرمجاز برای تماس با خانوادههایشان، به خصوص کسانی که خانوادههایشان خیلی دور زندگی میکنند و نمیتوانند بطور منظم به ملاقات بیایند، استفاده میکنند. عفو بینالملل گزارشاتی دریافت کرده است مبنی بر این که مقامات زندان، دستگاههای متراکمکننده سیگنال برای جلوگیری از استفاده از تلفنهای همراه در زندانها نصب کردهاند. بسیاری از زندانیان، از جمله شاهرخ زمانی، گزارش داده بودند که آنها از هنگامی که دستگاههای متراکمکننده فعال شدند از حالت تهوع و سردرد رنج می برند.»
گزارش عفو بینالملل در ادامه به شرایط عمومی زندانها و بهطور مشخص زندان رجایی شهر میپردازد و تلاش میکند جمهوری اسلامی ایران را در تمام این موارد طبق میثاقهای بینالمللی حقوق انسانی و مدنی به پاسخگویی وادار نماید.
جمعبندی
حکومت سرمایهداری اسلامی ایران، وجود هیچ تشکل حزبی و غیرحزبی و یا نهاد مستقل کارگری و دیگر نهادهای دمکراتیک مردمی را تحمل نمیکند. این حکومت، حتا فعالیت تشکلهای صنفی را نیز اقدام علیه «امنیت کشور» تلقی میکند و فعالین آنها را به همین جرم دستگیر و شکنجه و به عناوین مختلف به قتل میرساند.
بنا به گفتههای زندانیان سیاسی از جمله فعالان کارگری زندانی در زندان رجائی شهر، از چند ماه پیش، مسئولان زندان و بازجویان، زندانیان را به مرگ تهدید نموده بودند.
تاکنون صدها زندانی به دلایل مشکوکی در زندانهای حکومت اسلامی به قتل رسیدهاند. از قتل سعیدی سیرجانی نویسنده و پژوهشگر در زندان تا قتل کارگر زندانی افشین اسانلو، که در تاریخ 30 خرداد ماه 1392، جان خود را در زندان رجائی شهر از دست داد. وی راننده اخراجی شرکت واحد اتوبوسرانی و یکی از اعضای هیات موسس سندیکای کامیونداران تهران بود. این فعالیت وی، به عنوان اقدام علیه امنیت کشور از طرف قاضی صلواتی، به 5 سال حبس محکوم شد و در حالی که به پایان دوره زندانیش نزدیک بود به دلیل واهی «ایست قلبی»، جان باخت. در صورتی که بنا به اظهارات دوستان همبندش، افشین اسانلو جهت مداوای یک ناراحتی جزئی، با پای خود به بهداری رفت و به ناگهان خبر مرگ او پخش شد.
محمد جراحی، فعال کارگری با آن که در زندان تبریز دچار بیماری سرطان شده است به دلایل واهی همچنان در زندان است. پدرام نصرالهی، وفا قادری، جلیل محمدی، بهنام ابراهیمزاده، شاپور احسانی و... در زیر شدیدترین شکنجههای روحی و جسمی قرار دارند. در نتیجه، جان همه زندانیان سیاسی و کارگران زندانی در خطر است .
مرگ ستار بهشتی، کارگر وبلاگنویس، نمونه دیگری است. از سال گذشته تا مرگ شاهرخ، زندانیان سیاسی و فعالان کارگری به نامهای علیرضا کرمی خیرآبادی، منصور رادپور و افشین اسانلو جان خود را در زندان رجائی شهر از دست دادهاند و مسئولان زندان، اغلب علت مرگ آنها را ایست قلبی اعلام کردهاند. ولی همبندان آنها، وضعیت قلبی همه آنها را سالم توصیف کردهاند. در این زندان، تغذیه و بهداشت اسفبار است و شکنجه روحی و جسمی زندانیان سیاسی و فعالان کارگری همچنان ادامه دارد، به همین خاطر تعداد بسیاری از آنها دچار بیماریهای روحی و جسمی شدهاند. به گفته شاهدان عینی به دلیل نصب دستگاه پارازیت برای جلوگیری از ارتباط تلفنی با خارج از زندان در سلول های امنیتی زندان، باعث گیجی وسردرد شدید و نیز حالت تهوع زندانیان شده است و در چنین راستائی، حکومت اسلامی ایران، همه زندانیان سیاسی، به ویژه فعالان کارگری را تحت فشار و تهدید مداوم قرار داده و حتا همسران رضا شهابی و علی نجاتی را نیز به محاکمه کشیدهاند.
بیتردید مرگ شاهرخ، افشین، ستار، علی رضا، منصور و...، یک جنایت و قتل عمد سیاسی است که توسط حکومت سانسور و اختناق، ترور و وحشت، شکنجه و اعدام اسلامی ایران صورت گرفته و مسئول مستقیم این جنایات و همه وحشیگریهای حکومت اسلامی ایران، سران و مقامات آن است.
همزمان با قتل شاهرخ زمانی در زندان، دور جدید تهدید و سرکوب فعالین کارگری و اجتماعی توسط حکومت اسلامی ایران صورت گرفته است؛ بازداشت علی نجاتی، صدور احکام ظالمانه جدید علیه محمود صالحی و رسول بداقی، تشدید فشار علیه بهنام ابراهیمزاده و پروندهسازیهای گوناگون علیه معلمان در بند و فعالین دیگر تشکلات و کمیتههای مستقل کارگری همچون سندیکای نیشکر هفته تپه، سندیکای کارگران شرکت واحد، اتحادیه آزاد کارگران، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، تنها نمونههایی است از تشدید خفقان و وحشیگریهای حکومت اسلامی ایران است.
با وجود آزاد شدن واله زمانی عضو سندیکای کارگران نقاش و میلاد درویش مستند ساز، علی نجاتی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، همچنان در بازداشت به سر میبرد.
به گزارش سندیکای کارگران فلزکار مکانیک، با توجه به مراجعات مکرر همسر علی نجاتی به اطلاعات شوش فقط یک بار علی نجاتی به همسرش تلفن کرده و اعلام نموده که حالش خوب است. متاسفانه تاکنون از محل نگهداری علی نجاتی خبری در دست نیست.
به گزارش کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری؛ بهنام ابراهیمزاده فعال کارگری دربند در زندان رجایی شهر کرج، در روز چهارشنبه 1 مهر ماه 1394، به هنگام دریافت برگه وضعیت قضایی متوجه شده است که حکم سنگین 7 سال و 9 ماه و 15 روز زندان به صورت حکم قطعی به مجموعه احکام پیشین وی اضافه شده است. این موضوع بدین معنی است که از نظر دستگاه قضایی این حکم قطعی و لازم الاجراست و تنها دخالت این فعال کارگری در ماجرا این است که وی در انتهای این پروسه قضایی از آن مطلع شود.
بهنام ابراهیمزاده فعال کارگری و از اعضای «کمیته پیگیری برای ایجاد تشکهای کارگری» به اتهامات واهی تبلیغ علیه نظام و نظایر آن محکوم شده است و به علاوه حتی در دادگاه ضد کارگری فرصت نداشته است به شیوهای که خود صلاح میدانسته از خود دفاع کند.
ابراهیمزاده، همچنین به پرداخت 450 هزار تومان جریمه بابت نگهداری تجهیزات ماهوارهای محکوم شده است.
شاهرخ، در راه مبارزه علیه سیستم سرمایهداری، به خصوص علیه حکومت سرمایهداری اسلامی ایران و دفاع از حقوق خود و همه ستمدیدگان و استثمارشدگان جان باخت.
شاهرخ، سنبل سازشناپذیری، صداقت و شجاعت بود و باور عمیق به جنبش کارگری و سوسیالیسم داشت. به همین دلیل نیز جنایتکاران حکومت اسلامی، از سر استیصال و زهرچشم گرفتن از فعالین کارگری، اقدام به حذف فیزیکی شاهرخ کردند. اما سران و مقامات آدمکش حکومت اسلامی بدانند که صدها و هزاران فعال کارگری و اجتماعی دیگر، راه شاهرخ را با جدیت بیشتری ادامه خواهند داد.
با وجود این که اعتراضات زیاد و گستردهای در محکومیت مرگ شاهرخ راه افتاده است اما جای اعتصاب، حتا چند دقیقه به یاد شاهرخ در کارخانهها و کارگاههای ایران خالی است. سکوت و یا بیتفاوتی، سبب خواهد شد که زندانیان زیادی مانند شاهرخ به قتل برسند. باید این سکوت مرگبار توسط طبقه کارگر ایران و همه مدافعان این طبقه، شکسته شود. در واقع جنبش طبقاتی ما و همه مدافعین راه آزادی و سوسیالیسم، با ظرفیتها و پتانسیلهای قوی و اجتماعی که داریم متسفانه هنوز در مقابل این همه وحشیگریهای حکومت اسلامی ظاهر نشدهایم. همین ضعف بزرگ ما، به حکومت اسلامی فرصت داده است تا این حکومت، با ظرفیتهای غیرانسانی و غیرقابل تصوری با جامعه ما رفتار کند و خود را قدرت مطلق و غیرقابل تغییر بداند.
جا دارد که تشکلهای موجود کارگری در ایران، وضعیت اخیر جامعه ایران و تهدید فعالین کارگری و اجتماعی و قتل شاهرخ و نقاط ضعف و قوت مبارزه طبقاتیمان را ارزیابی و جمعبندی کنند و بر اساس آن، آرایش جدیدی نیز به روند مبارزه طبقاتیمان بدهند.
در خارج کشور، باید سیاستهای سکتاریستی و خودمحوربینی سازمانی و حزبی و فردی مورد نقد قرار گیرند و بر همکاری همه نیروهای مدافع جنبش کارگری تاکید شود. ما باید تاکتیکهای مبارزه طبقاتیمان علیه حکومت سرمایهداری اسلامی ایران را با طرح و نقشهعمل خودمان و با خواست آزادی بدون قید و شرط و فوری همه زندانیان سیاسی و حتا اجتماعی، لغو سانسور و شکنجه و اعدام سازماندهی کنیم و پیش ببریم. هدف نهاییمان نیز سرنگونی کلیت حکومت اسلامی ایران و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی و عادلانه و مرفه باشد. بنابراین، حرکتهای موضعی و موقتی تاثیر چندانی بر سیاستهای جنایتکارانه حکومت اسلامی ندارد.
بدون شک همه نیروهای مدافع جنبش کارگری و کمونیسم، در داخل و خارج کشور موظفند کمپینهای گسترده اعتراضی و پیشگیری و در عین حال پیگیری را سازمان دهند نه این که در مقابل انبوهی از جنایات حکومت اسلامی، به حرکتهای صرفا عکسالعملی بسنده کنند. یعنی ما نباید منتظر باشیم حکومت اسلامی زندانی را اعدام کند و به شیوههای دیگری وی را بکشد تازه آن موقع ما اعتراض کنیم. این کمپینها نیز نباید به برگزاری یک تظاهرات و مراسم یادبود محدود گردند. به عبارت دیگر، ما باید با همه نهادهای بینالمللی، کنفدراسیونهای کارگری، سازمانها و احزاب سیاسی چپ و سوسیالیست، جنبشهای اجتماعی، تشکلهای زنان، دانشجویان و جوانان، رسانهها و هر جایی که توانش را داریم ارتباط مستمر بر قرار کنیم تا این که اجازه ندهیم حکومت اسلامی، در پسا سازش با گروه 5-1 و در راس همه آمریکا، سانسور و اختناق خود را بر علیه جنبشهای اجتماعی و فعالین این جنبشها و زندانیان سیاسی و...، در داخل کشور تشدید کند و در خارج کشور نیز مجددا فضای مناسبی برای فعالیتهای خود، به ویژه جاسوسی بر علیه مخالفین خود را فراهم سازد.
همانطور که عفو بينالملل و برخی کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای کارگری خواستار تحقيق درباره دلايل مرگ زندانی سياسی شاهرخ زمانی شدهاند، ما هم باید از پزشکان و وکلای مترقی و انساندوست ایرانی درخواست کنیم که کمتیههای حقیقتیاب تشکیل دهند و در این مورد با نهادهای بینالمللی در ارتباط قرار گیرند تا بار دیگر حکومت اسلامی، جهل و جنایت در نزد افکار عمومی مردم جهان منزوی و رسواتر و طرد گردد.
اکنون زمان آن رسیده است که شهر پنج میلیونی و کارگری تبریز، بار دیگر جرقه انقلابی کوبندهتر و شکوهمندتر مانند انقلاب مشروطیت و انقلاب 1357 را علیه کلیت حکومت اسلامی بزنند و یاد و راه و افکار سیاسی و اجتماعی حیدر عمواوغلوها، پیشهوریها، خیابانیها، صمدها، دهقانیها، شاهرخها و... را در جامعه زنده کنند و تاریخ گذشته درخشان خود را تکرار کنند تا به حاکمیت جنایاتکارانه اسلامی نیز در سراسر ایران خاتمه داده شود.
تبریز اگر برخیزد سراسر ایران برمیخیزند!
یاد شاهرخ زمانی و همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!
سهشنبه چهاردهم مهر 1394 - ششم اکتبر 2015
* تلویزیون حزب کمونیست ایران: لینک گفتگوی فرهاد شعبانی با بهروز خباز و بهرام رحمانی در رابطه با ارزیابی از کمپین و کارزار محکومت قتل شاهرخ زمانی
http://www.azadi-b.com/J/2015/10/post_413.html
bahram.rehmani@gmail.com
مقدمه
شاهرخ زمانی، گرچه به لحاظ فیزیکی در میان نیست اما یاد و خاطره و آرزوها و اهداف و آرمانهای او همیشه در فکر و جسم و قلب ماست! ما راه و آرمانها و اهداف این رهبر کارگری سوسیالیست را با جان دل ادامه خواهیم داد و اولین گام ما نیز سرنگونی حکومت سرمایه داری اسلامی ایران، یعنی قاتل اصلی شاهرخ زمانی و ده هزار انسان دیگر است! ما بر روی ویرانهها و خرابیهای حکومت اسلامی ایران، یک جامعه انسان و برابر و آزاد و عالانه خواهیم ساخت که در آن جامعه، هیچ انسانی، هم نوعان خود را استثمار نمیکند و به بند نمیکشد. جامعهای که تاکنون شاهرخ و همفکران و همطبقهایهایش برای رسیدن به آن، آگاهانه بهای سنگینی پرداختهاند و بعد از این نیز خواهند پرداخت!
شاهرخ زمانی، از چهرههای سرشناس جنبش کارگری ایران، روز 22 شهریور 1394 برابر با 13 سپتامبر 2015 در زندان رجایی شهر درگذشت. او عضو هیات مدیره «کمیته پیگیری برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری» و هیات بازگشایی سندیکای کارگران ساختمان و نقاشان بود و پنجمین سال از محکومیت 11 ساله زندان خود را به خاطر فعالیتهای خود و تلاش برای تشکیل سازمانهای مستقل کارگری میگذراند.
شاهرخ، در نامههایی خطاب به سندیکاها و نهادهای حقوقبشری در سال گذشته، از جمله نوشته بود که در زندان «مورد شکنجه روحی و جسمی» قرار گرفته است. و در نامه دیگری به احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل، از ارعاب و تهدید خود و اعمال فشار به خانوادهاش شکایت کرده بود.
شرایط و دلیل یا دلایل درگذشت او، هنوز روشن نیست. واقعا هم نباید کسی توهم داشته باشد که ارگانهای مسئول حکومت اسلامی، به ویژه دستگاه قضایی آن که رییس آن کسی چون پورمحمدی، یعنی این قاتل هزاران انسان نشسته است واقعیتهای پشتپرده چنین جنایاتی را به جامعه اعلام کنند. تاکنون هیچکدام از این پروندههای جنایی حکومت اسلامی ایران و کمیتههای تحقیق ریاست جمهوری، قوه قضاییه، مجلس و غیره، به سرانجامی نرسیده است و فقط اظهارنظرهای سطحی در مورد آنها بیان شده تا با گذشت زمان، به فراموشی سپرده شوند.
گفته میشود شاهرخ، این زندانی 51 ساله سالم بوده و بیماری خاصی نداشته است. اما ساعت سه بعد از ظهر 22 شهریور و پس از این که دوستان شاهرخ زمانی متوجه میشوند که وی برخلاف معمول برای ورزش و هواخوری عصرگاهی حضور پیدا نکرده، به بالای سر او میروند و با بدن سرد، کبود و دستان قفل شدهاش روبهرو میشوند، همچنین مقداری خون از دهان این فعال کارگری نیز جاری شده بود که موجب وحشت همبندیانش میشود.
پس از انتقال شاهرخ زمانی با پتو توسط دیگر همبندیانش به درمانگاه زندان، پزشک بهداری با دیدن وی اعلام میکند که همبندیشان مرده و سکته مغزی دلیل فوت شاهرخ زمانی بوده است؛ بنا بر گفته شاهدان، پزشک بهداری حتی به پیکر شاهرخ زمانی با این استدلال که دست زدن به پیکر غسل میت دارد، دست نمیزند. روایتها حاکی از آن است که با اعتراض زندانیان فرد دیگری تنها چند بار با دست و نه با دستگاه شوک به ماساژ قلبی میپردازد که ناموفق بوده است. این نمونه نشان میدهد که در حاکمیت جمهوری اسلامی، حتا برخی پزشکان هم نقش بازجو و زندانبان را یاد گرفتهاند و به طور کلی تعهد انسانی خود را فراموش کردهاند.
گفته میشود شاهرخ زمانی شب قبل از فوت نیز با خانواده خود صحبت کرده و تا دم صبح هم با دوستانش بیدار و در حال گفتگو بوده و هیچ مشکل جسمی مشخصی نداشته است. همچنین ساعت ۹ صبح روز مرگ نیز در بند مشاهده شده و هیچ مشکل جسمانی رویت نگردیده است.
پس از اعلام مرگ، از آگاهی منطقه برای عکسبرداری از محل فوت شاهرخ زمانی به درون بند مراجعه میکنند که زندانیان همبند و غمگین و شوکهشده از فوت دوست و همبندیشان به بگو مگو با افسر جانشین میپردازند.
همچنین صبح روز دوشنبه بیست و سوم شهریور، بازرسی زندان اقدام به بازرسی اتاق وی نموده و هم اتاقیاش کریم معروف عزیز نیز جهت توضیحات فراخوانده شد، همچنین وسایل شخصی شاهرخ «به دستور بازرسی و جهت تحویل به خانواده» جمعآوری شد.
در هر صورت با شنیدن خبر مرگ شاهرخ، تشکلهای کارگری داخل ایران و فدراسیونهای کارگری و نهادهای بینالمللی در سطح جهان، با نوشتن نامههای اعتراضی به سران حکومت اسلامی مرگ شاهرخ را محکوم کردند و خواستار تشکیل کمیته حقیقتیاب درباره مرگ شاهرخ شدند. به علاوه همه نیروهای چپ، مدافعین جنبش کارگری و کمونیسم در بسیاری از کشورهای جهان آکسیونهای اعتراضی و مراسمهای یادبود با شعارهایی همچون «سرنگون باد حکومت اسلامی ایران»، «زنده باد جنبش کارگری»، «کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «زنده باد سوسیالیسم» و...، برگزار کردند.
تشکلهای موجود کارگری و فعالین کارگری داخل کشور و برخی زندانیان سیاسی نیز با اتشار اطلاعیهها و پیامهایی مرگ شاهرخ را محکوم کردند.
نینا زمانی، دختر این رهبر کارگری، در ارتباط با علت مرگ پدر خود و مسئله کالبد شکافی به خبرنگار هرانا گفت که روز گذشته کالبد شکافی در شهرستان کرج و در پزشکی قانونی قبرستان بیبیسکینه این شهر انجام شده و با توجه به ارسال نمونهها برای آزمایشات سم شناسی، نتیجه ظرف یک تا دو ماه آینده مشخص خواهد شد. نینا زمانی همچنین ادامه داد که دلیل زمان بردن پاسخ این مسئله آزمایشهایی است که میبایست بر روی نمونههایی که از پیکر پدرش گرفته شده است انجام شود.
پیکر شاهرخ روز بیست و چهارم شهریور ماه 1394، در مزار وادی رحمت تبریز، به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاری وی، خانواده و نزدیکان و همچنین تعداد قابل توجهی از مردم آزاده تبریز و فعالین کارگری و دانشجویی که از شهرهای دیگر نیز آمده بودند حضور داشتند.
آن بخش از فعالین کارگری که شاهرخ را از نزدیک میشناسند به نیکی از وی یاد میکنند و میگویند شاهرخ قبل از زندانیشدن، در همبستگی و اتحاد طبقه کارگران ایران و تشکلهای فعالین کارگری، به ویژه در سازماندهی سندیکای نقاشان ساختمانی، نقش مهمی ایفا کرده است.
شاهرخ، حتی در زندان نیز دست از فعالیتهای کارگری و سیاسی خود دست نکشید. وی با ارسال پیام و مقالاتی از زندان به فعالیتهای طبقاتی خود علیه سیستم سرمایهداری ادامه داد. بنابراین، فعالیتهای شاهرخ در زندان بسیار جسورانه و تحسین برانگیز بود. درسها و آموزههای زیادی در مقالات و رنجنامههای شاهرخ وجود دارد که هر فعال کارگری به آموختن آنها نیاز دارد. در ادامه مطلب فوق، به چند نامه و پیام شاهرخ از زندان و همچنین به برخی از عکسالعمللها نسبت به قتل وی در زندان، خواهم پرداخت.
گفتگو با دختر شاهرخ زمانی و مادرش و گزارشی از مراسم خاکسپاری وی
نینا زمانی، دختر زنده یاد شاهرخ زمانی در خصوص مراسم خاکسپاری پدرش به خبرنگار کلمه گفته است: «در مراسم خاکسپاری امروز فضا امنیتی بود و تعداد زیادی از سوی اطلاعات و بیسیم بهدست آنجا بودند و عکس میگرفتند. یکی از دانشجویان را گرفتند اما با تجمع و اعتراض همه شرکتکنندگان فضا داشت شلوغ میشد که در نهایت او را آزاد کردند. البته از حضور شرکتکنندگان جلوگیری نشد و حتی تعدادی از کارگران سندیکا بیانیه خواندند و ماموران اختلالی ایجاد نکردند فقط فضا خیلی امنیتی بود و همه چیز را زیر نظر گرفته بودند.»
این خبرنگار نوشته است:
از خانم زمانی در این زمینه سئوال میکنم، او توضیح میدهد: «وقتی خبر سکته مغزی پدر را شنیدیم خیلی تعجب کردیم چون پدر سالم بودند و بهخاطر همین هم درخواست کالبد شکافی دادیم. حتی از همبندیهای پدر از وضعیت جسمانی پدر پرسیدم و گفتند حالشان خوب بوده و حتی بهداری هم نمیرفتند. در واقع ساعت یک و نیم ظهر پدر رفتهاند بخوابند، منتهی برای هواخوری ساعت سه بیرون نیامدند و بعد از این که دوستانش ساعت چهار می روند دنبالش میبینند که در خواب فوت کردهاند.
یکی از زندانیان زندان رجایی شهر درباره شرح ماجرا به کلمه گفته است: «ساعت 3 و نیم که در هواخوری دیگر باز بود، متوجه شدیم آقا شاهرخ نیامده. حاج کریم آمد تو حیاط و به سعید شیرزاد گفت بیا کارت دارم. وقتی میروند، متوجه میشوند که بدن آقا شاهرخ یخ کرده است. 5 تا از بچهها، لقمان، زانیار، سعید شیرزاد، فرهنگ و بهزاد عرب گل میبرندش بهداری که مسئول بهداری اول میگوید، بین 5 تا 10 ساعت قبل فوت کرده است. اما بعد از معاینه دقیقتر میگوید علت مرگ سکته مغزی است و یک ساعت از مرگش میگذرد. آقا شاهرخ ساعت 9 و نیم صبح در سالن با اصغر قطان حرف زده بود. حدودا ساعت 7 بعد از ظهر هم افسر جانشین به همراه دو نفر مامور از آگاهی آمدند و عکسبرداری و فیلمبرداری کردند و قطرات خون را نزدیک پنجره نزدیک تختش دیدند.»
وی با ابراز ناراحتی از این که این حق خانواده پدر بود که بعد از این اتفاق از سوی مسئولین زندان با آنها تماس گرفته شود و به آنها خبر دهند، ادامه میدهد: «متاسفانه از مسئولین زندان کسی با ما تماس نگرفت تا خبر فوت پدر را به خانواده بدهد در حالی که این کمترین حقی بود که ما توقع داشتیم. از همبندیهای پدر به ما زنگ زدند و خبر سکته مغزی و فوت پدر را دادند. فردای آن روز برای این که ببینیم خبر درست است مراجعه کردیم تا این که مسئولین خبر را تایید کردند و پیکرشان را به سردخانه بیبیسکینه در کرج منتقل کردند. بعد از مراجعه به آنجا قرار شد دیروز برای تحویل گرفتن پیکر پدر و انتقالش به تبریز برویم. با همکاری مسئولین آنجا بعد از درخواست کالبدشکافی، پیکر پدر را گرفتیم و ساعت یازده با آمبولانس به تبریز انتقال دادیم و او را به خاک سپردیم.»
این خبرنگار در ادامه نوشته است: در گفتگویی که سال گذشته با خانم زرین نجاتی، مادر شاهرخ زمانی داشتم از اذیت و آزار فرزندش گلایه داشت.
مادری که این فشارها را تاب نیاورد و در بهمن ماه سال گذشته در حسرت دیدار فرزندش چشم از جهان فرو بست. او در این گفتگو گفته بود: «خیلی شاهرخ را اذیت کردند. حکم زندان برای او کافی نبود که او را از این زندان به آن زندان میفرستادند. کار آقایان فقط اذیت کردن زندانی و خانواده هاست. شاهرخ یک کارگر نقاش بود فقط از مشکلات کارگران و وضعیت و معیشیت سخت آنها میگفت. او کاری نکرده که یازده سال به او حکم زندان دادند. تنها خودش کارگر بود و میدانست کارگرها با این اوضاع اقتصادی چهقدر سخت زندگی میکنند. او تنها درد قشر کارگر را فریاد زد. نه اسلحه همراه داشته، نه قتلی مرتکب شده، نه معتاد و نه قاچاقچی بوده، فقط جرمش این بود که یک فعال کارگری بوده و از حقوق صنفی خود و کارگران دفاع میکرده است. او می گفت چرا حقوق کارگران را نمی دهید، چرا کارگران را اخراج میکنید با این وضعیت اقتصادی چطور باید زندگی اشان را بچرخانند زن و بچه آنها چطور باید زندگی کنند و از این حرفها. من از شما میپرسم این جرم است که بهخاطرش یازده سال حکم دهند. به دفتر رهبری، دیوانعالی نهاد حقوق بشر و دادگستری و جاهای دیگر اعتراض کردیم و وضعیت را شرح دادیم اما هیچ کمکی نکردند فقط در دیوانعالی کشور گفتند که در حق او اجحافشده و بیگناه است. بعد از محکومیت هم مرخصی و ملاقات حضوری نمیدهند سئوال من این است حکم غیرعادلانه دادید هیچ، اما مگر یک زندانی حق زندگی ندارد؟ چرا باید از حقوق اولیه که در قانون آمده محروم باشد؟ چرا باید برای اذیت کردن از این زندان به آن زندان منتقل کنند؟ چرا باید به بند غیرسیاسیها منتقل شود؟ حتی خود زندان او را قبول نمیکردند و میگفتند چرا او را از بند سیاسیها به اینجا منتقل کردهاید؟ زندانیان سیاسی ما چرا نباید مرخصی و ملاقات حضوری داشته باشند؟ چرا از ملاقات با وکیل خود محروم هستند؟ چرا بدرفتاری میکنند و خانوادهها را سرگردان و اذیت میکنند؟ اگر مسئولین خبر ندارند بیایند ببینند چه بر سر ما میآید و چه روزگاری داریم. هر چهقدر رفتم التماس کردم که یک مادر پیر هستم ده دقیقه ملاقات حضوری بدهید اما ندادند. حق استفاده از ملاقات حضوری و مرخصی در قوانین خود زندانها آمده اما با کمال تاسف فقط در حد نوشته باقی مانده و از عمل خبری نیست.»
حالا نینا زمانی از محرومیتها و محدودیتها برای پدرش یاد کرده و میگوید: «پدر جزو زندانیانی بود که از ملاقات حضوری و مرخصی محرومند. وقتی که برای پیگیری مراجعه می کردیم مسئولین میگفتند بگویید ساکت باشد و بیانیه ندهد که خود پدر هم قبول نمیکردند و میگفتند نه ذلت میخواهیم، نه ملاقات حضوری…
مادر بزرگم هم خیلی از این فشارها ناراحت بود و مریض شد و بهمن ماه هم فوت کردند. حتی نگذاشتند پدر در مراسم خاکسپاری مادرش هم شرکت کند حتی قبل از فوت مادربزرگم رفتم گفتم که مادرشان مریض هستند نمیتوانند تا تهران سفر کنند پدر را تحتالحفظ بیاورید تا مادرش را ببیند اما نگذاشتند. در مراسم امروز هم خواهرهای پدر شیون می کردند و فریاد می زدند که بالاخره توانستند پدر را از نزدیک ببینند...»
او در ادامه میافزاید: «خیلی به پدر ظلم شد و نتیجه کالبدشکافی هرچه باشد یعنی حتی بگویند که مرگ پدر طبیعی بوده باز شکایت ما برجای خود پا برجاست، چرا پدر باید در این سن سکته مغزی کند؟! دستگاههای پارازیتی که در زندان وجود دارد و شرایط دشواری که از نظر روحی بر روی زندانیان هست، همه باعث چنین فجایعی میشود و ما واقعا مسئولین را مقصر میدانیم و بعد از مراسم وکیل خواهیم گرفت و پیگیری میکنیم.»
اتحادیه آزاد کارگران ایران، در 25 شهریور ماه 1304، گزارشی از مراسم خاکسپاری شاهرخ به شرح زیر منتشر کرده است:
شاهرخ را به آغوش خاک سپردیم،
اما دیروز در آرامستان وادی رحمت تبریز، دهها شاهرخ جوان قد بر افراشتند.
صبح دیروز آرامستان وادی رحمت تبریز شاهد مراسم خاکسپاری ویژهای بود. شاهرخ زمانی این مبارز جسور و خستگیناپذیر طبقه کارگر ایران از شب گذشته در سردخانه این محل آرمیده بود. اعضا و فعالین سندیکای کارگران نقاش استان البرز، کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، کانون مدافعان حقوق کارگر، اتحادیه آزاد کارگران ایران و جوانان دانشجو و کارگری که از راه دور آمده بودند از ساعت 9 صبح در آنجا حضور داشتند. همه عمیقا ناراحت و خشمگین بودند.
از حوالی ساعت ده صبح سالن انتظار تحویل جنازه مملو از جمعیت بود تا این که شاهرخ را تحویل دادند و او بر دوش یارانش به سوی بلوک 57، قطعه 85 آرامستان حمل شد.
جمعیت نزدیک به هزار نفره شرکتکننده در مراسم، خشمگین و ناباورانه شاهرخ را به آغوش خاک سپردند. همه از مرگ ناگهانی شاهرخ در بهت و حیرت بودند و در حالی که بغظ فرو خوردهای، شرکت کنندگان در مراسم را در بر گرفته بود، صدای رسائی هیاهیوی جمعیت و گریهها را ساکت کرد. این صدا، صدای یکی از اعضای سندیکای کارگران نقاش استان البرز بود که قرائت بیانیه هفت تشکل کارگری به مناسبت از دست رفتن شاهرخ را آغاز کرده بود.
با پایان قرائت بیانیه و کف زدن جمعیت حاضر، بغظ فرو خورده شرکتکنندگان در مراسم به صحنه پرشوری از شعاردهی تبدیل شد. درود، درود - زنده باد شاهرخ زمانی - شاهرخ معلم ماست، راهش راه ماست شعارهایی بودند که بارها سر داده شد. کارگر پرشور و مسنی نیز که از شهر سنندج در مراسم شرکت کرده بود رو به جمعیت پیاماش را گفت و سپس یکی از نزدیکان شاهرخ پایان مراسم را اعلام کرد.
با پایان مراسم و بهراه افتادن جمعیت شرکتکننده به سوی درب خروجی آرامستان، چهار نفر از مامورین امنیتی فرصت را مغتنم شمرده و تلاش کردند دو- سه نفر از جوانان کارگر و دانشجوی شرکتکننده در مراسم را دستگیر کنند و موفق شدند به دست یکی از آنان دست بند بزنند. در پی این وضعیت، کارگران و دانشجویان جوان دست به حمله متقابلی زدند و طی زد و خورد جسورانهای مامورین را وادار به تمکین، عذرخواهی و آزادی رفیق شان کردند.
شاهرخ را به آغوش خاک سپردیم، اما دیروز در آرامستان وادی رحمت تبریز، دهها شاهرخ جوان قد بر افراشتند که بیتردید مرگ شاهرخ عزیزمان را به پرچمی برای اتحاد و همبستگی کارگری، رهائی از ستم و استثمار و بر پائی دنیائی بهتر تبدیل خواهند کرد.
زنده باد همبستگی کارگری - زنده باد شاهرخ زمانی»
خانواده شاهرخ از شرکتکنندگان در مراسم 24 شهریور 1394، به شرح زیر قدردانی کرده است:
«با درود به جان باختگان راه آزادی، ما شاهرخ عزیزمان را از دست دادیم و در حال حاضر روزهای سختی را پشت سر میگذرانیم، اما حضور چشمگیر کارگران، دانشجویان و انسانهای شریف در مراسم تشیع پیکر شاهرخ مرهمی بر دردهایمان بود، لذا ما بدینوسیله از همه کسانی که به هر نحوی(با حضور خود، با تماس تلفنی یا ارسال پیام و یا اعلام دفاع و حمایت در شبکههای اجتماعی و...) در این روزهای سخت ما را همراهی کردند به ویژه اعضای تشکلهای مستقل کارگری کمال تشکر و قدردانی را داریم.
و بدون شک میدانیم در آینده نیز ما را تنها نخواهند گذاشت و انتظار داریم با فداکاری و صلابت راه شاهرخ را ادامه بدهند.»(از طرف خانواده شاهرخ زمانی)
برخی مقالات و نامههای شاهرخ از زندان
خطاب به تمامی سندیکاها و نهادهای حقوق بشری و انسانهای آزادیخواه
صدای دادخواهی مرا بشنوید!
من شاهرخ زمانی عضو سندیکای کارگران نقاش تهران و کمیته پیگیری پس از سی سال اقامت در تهران در تاریخ چهارده خرداد 1390 در بدو ورود به شهر تبریز بهخاطر دیدار با پدر و مادرم توسط اداره اطلاعات شهر به شکل کاملا غیرقانونی و بدون کوچکترین سند و مدرک دستگیر شدم. بعد از چهل روز شکنجه های روحی و جسمی به زندان مرکزی تبریز تحویل داده شدم. در تمامی این چهل روز بازداشت غیرقانونیام در اعتراض به این اوضاع در اعتصاب غذا بودم. بهطوری که 27 کیلو وزن کم کردهام و مطلقا بازجویی ندادم. با این اوصاف علیرغم این که کوچکترین سند و مدرکی از من وجود نداشته و یک سطر بازجویی نداد. اداره اطلاعات و لجاجت آن٬ شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز با زدن اتهامات «تبلیغ علیه نظام و تشکیل دسته سوسیالیستی» مشمول مجازات در این موارد یعنی 11 سال حبس برای من بریدند. در صورتی که در حکم صادر شده نیز من از اول تا آخر منکر اتهامات بودم و این مسئله نشاندهنده جعلی و واهی بودن اتهامات و خود حکم بعدا بهطوریکه قاضی پرونده در اثر اصرار من که بر اساس چه چیزی حکم صادر کرده است اعلام کرده و گفته شما فکر میکنید من کی هستم بنده در سلسله مراتب یک فرمانبرداری بیش نیستم.
زندان تبریز یکی از مخوفترین زندانها با آدمکشترین ماموران میباشد٬ برخورد غیرقانونی و غیرانسانی و جنایتکارانه آن زبانزد خاص و عام میباشد٬ زندانیان سیاسی بدون برخورداری از کوچکترین حقوق قانونی مانند مرخصی، آزادی موردی و مشروط و یا کتابخانه که فقط کتابهای تخصصی دارد تحت نظر اداره اطلاعات مرکزی به بدترین شکل ممکن مورد زندانیان را تحت شکنجههای روحی و جسمی فراوان قرار میدهد. بدترین رفتار انداختن زندانیان عادی به جان زندانیان سیاسی میباشد. به علت اینکه بندی مستقل وجود ندارد، این کار را بهطور روزمر ه انجام میدهند و روزی نیست که یک درگیری کوچک و یا بزرگ در این اداره بوجود نیامده باشد.
در یک اطاق بیست متری بیست و یک تخت است که گاهی از چهل نفربه بالا در آنجا هستند همیشه هفت نفر از زندانیان عادی مخصوص که روحشان فاسد بوده و تحت ارعاب تن به جاسوسی و درگیری میدهند در میان زندانیان هستند.
زندانیان سیاسی با افراد مبتلا به بیماری ایدز و یا هپاتیت در تماس میباشند که با تحریک مسئولان به سوهان روح زندانیان سیاسی تبدیل میشوند. در سال 90 مرا بعد از سه روز نگهداری در این اطاق که به نوعی بهشت حساب میشد به بند 12 اداره اطلاعات برای آزار و اذیت بیشتر، مرا به یک قرنطینه همراه با زندانیان خطرناک که فقط برای سه روز قابل تحمل است نگهداری کردند و بعدا بههمراه جمهور آزگوچ از پ.ک.ک به بند 15 متادون که پنجاه نفر مبتلا به ایدز و هپاتیت در آنجا بودند، انتقال دادند. در آنجا در اعتراض به این مسئله یک اعتصاب چند روزه با تمامی زندانیان انجام دادیم.
اداره اطلاعات در اردبیهشت 91 بدون کوچکترین حکمی با جعلسازی سند و این که من تقاضای انتقال داده ام مرا به یزد انتقال داد. من از لطف این عده برخوردار شده و در آنجا با تهمت اینکه شما اخبار و اوضاع داخلی را به بیرون میدهید دوباره به تبریز برگردانده شدم به بند هشت کار درمانی تبریز. در آنجا ما زندانیان سیاسی تبریز نوشتهای کتبی در ١۴ ماده برای سازمان زندانها نوشته و موارد دیگری از آزار و اذیت ماموران را توضیح دادیم و خواهان رسیدگی فوری به حقوق قانونیمان مانند مرخصیها٬ آزادی مشروط و امکانات باشگاهی، کلاسهای فنی و حرفهای شدیم. …
مامور انتظامات داخلی زندانیان عادی را وادار کرد علیه من و چند نفر دیگر شکایت کنند و گفتند که ما به رهبری توهین کرده، به زندانیان عادی فحش داده و زندانیان کارگر را تحریک به اعتصاب کردهایم. این پرونده در شورای 11 بازرسی تشکیل شد و بعد از این ماجرا ما را به زندان رجایی شهر کرج تبعید کردند. البته بعدا دو نفر از کسانی که شکایت کرده بودند پشیمان شدند.
جناب احمد شهید
علیرغم شکایت خانوادهام به نهادهای قانونی از جمله دفتر رهبری، دیوانعالی نهاد حقوق بشر و غیره با جوابهای سربالا و تهدید و ارعاب مواجه بودهام. علیرغم این تهدید و ارعاب من قسمتهایی از حرفهای همین نهادها را که برای رفع تکلیف و بهخاطر فشارهای خانوادهام به وکیلم گفتهاند یاد آور میشوم. کارشناس دیوانعالی کشور گفته متاسفانه در حق ایشان اجحاف شده و کوچکترین ادله قانونی و محکمهپسندی که قاضی بتواند این حکم را بدهد در پرونده ایشان موجود نیست. یکی از افراد حقوق بشر اسلامی در تهران در مقابل پیگیری زیاد پرونده به همسر من گفته است خانم چیزی از اینجا عاید شما نخواهد شد تصمیم جای دیگری گرفته شده است. شما تنها به حقوق بشر جهانی میتوانید مراجعه کنید. گویا قاضی صادرکننده حکم در مقابل فشار بر روی سه مدرک، حکم را صادر کرده گفته من فکر میکنم که در سلسله مراتب پیچیده کنونی فرمانبرداری بیش نیستم.
تنها امید ما زندانیان٬ احزاب و نهادهای جهانی علیه سیاستهای ضد بشری موجود هستند.
در پایان قابل تذکر میباشد که در اداره اطلاعات به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم تهدید به مرگ شدهام از جمله مسمومیت٬ قرار دادن در کنار افراد عادی مبتلا به ایدز، وادار کردن افراد نامتعادل روانی٬ جانی و خطرناک به درگیری با من، قرار دادن افراد اطلاعاتی در پوشش زندانی در کنار من که مرا تشویق به فرار میکردند تا حین فرار با تیر کشته شوم که با شناسایی و افشای این افراد از آنها دور شده ام. مامورین مردمی و خوب زندان چندین بار در زندان در این مورد به من تذکر دادهاند که با توجه به نمونه مهندس امانی، مبارزی که توسط مامورین از طریق فرار ساختگی از بین برده شد، مواظب خودم باشم. در مورد هرگونه عواقب از این قبیل من به همه هشدار میدهم. مرگ من در زندان بهر دلیل متوجه مسئولین میباشد.
با امید به آینده ای انسانی عاری از تبعیض و ظلم دست همه شما را به گرمی فشرده و قبلا از زحمات شما به گرمی نهایت تشکر را دارم.
شاهرخ زمانی زندانی رجایی شهر، 29 مهرماه 1391
نامه شاهرخ زمانی به دخترش
سلام دخترم: من و تو مانند بسیاری از انسانها در این جهان تحت سلطه سرمایه زندگی میکنیم و هیچگونه آزادی برای زیستن و تصمیم گرفتن برای خود نداریم.
یا باید بدون فکر و اندیشه تن به نظام و سیستم استثمارگرانه سرمایهداری بدهیم و چون بردگان مانیکورت فکر کنیم که این تقدیر و سرنوشت ماست و بگوییم خداوندا رضایم به رضای تو و هرچه تو بخواهی ان درست است و ستمدیدن و ستمکش بودن و استثمار شدن توسط مافیای قدرت و ثروت را سرنوشت محتوم خود بدانیم و یا در پی جستجوی علل برآییم و به اندیشه و تفکر بپردازیم که در آن صورت حاکمان یا عوامل سرمایهداری از اندیشیدن و جستجوگر بودن ما به وحشت افتاده آن اندک آزادی برده وار را نیز از ما سلب میکنند و برای زهر چشم گرفتن از بقیه انسانها زندگی را بر آنهایی که به دنبال آگاه شدن و کسب حق و حقوق هستند به جهنمی مضاعف تبدیل میکنند و چنان سرکوب و فشار را افزایش میدهند که دنیا را برای افراد فعال ، آگاه به حق و حقوق واندیشه گر تاریک و ظلمانی میکنند طوری که در چنین وضعیتی فقط با اگاهی طبقاتی و تحلیل درست از خود و دشمن میتوان نوری برآن تاباندو درک کرد که چرا و در ترس از چه چیزی دشمن چنین سراسیمه حتی تمامی اصول و قانون و پرنسیبهای تبلیغی خودرا نیز زیر پا میگذارد؟
دخترم برای این سئوال، فقط یک جواب علمی است این مبارزه طبقاتی است، دشمن طبقاتی ما یعنی سرمایهداری بر اریکه قدرت تکیه زده است و از اندیشیدن در رابطه با شناخت خود و طبقه خود، شناختن راه و روش کسب حق و حقوق انسانی و طبقاتی هر کسی به وحشت میافتد و در آنجائی که آگاهی طبقاتی و مبارزه برای کسب حق و حقوق انسانی وجود داشته باشد سرمایهداری هر چیزی را زیر پا میگذارد و تابع هیچ اصول و قانون و پرنسیبی نمیباشد به این دلیل است که مرا از تو، از همه عزیزانم و از همه کودکان و جوانان و انسانها جدا کردهاند که مبادا بقیه را هم تحت تاثیر گذاشته به سمت کسب آگاهی طبقاتی و مبارزه برای کسب حقوق طبقاتی بکشانم، این مبارزه طبقاتی است که برخی آگاهانه و برخی خودبهخود و برخی با توجه به هر دو در آن غوطهور میشوند و گریزناپذیر است وقتی آگاهی به سراغت میآید دیگر نمیتوانی برده وار ظلم و ستم را بپذیری و نمیتوانی مغز و ذهنت را ببندی و بگوی خدایا رضایم به رضای تو آگاهی و اندیشیدن تنها چیز خطرناکی برای حاکمان و سرمایهداری است چرا که هر انسان را به سوی مبارزه با ظلم ستم میکشاند.
البته دخترم مبارزه تاوانی دارد که خود انسان و اطرافیانش باید بپردازند و از این بابت من برای تو و اطرافیان متاسفم و برای خود خرسندم که راه انسانی زیستن و انسانی فکر کردن و به فکر هم نوعانم بودن و این که تنها راه نجات مبارزه طبقاتی و سرنگونی سرمایهداری است را پیدا کردم و هرچند که خودم و عزیزانم به شدت تحت فشار و ستم هستیم، اما این تنها راه است و نمیتوان در جامعه سرمایهداری هم آگاهی داشت و هم بردهوار ظلم و ستم را پذیرفت.
اما دختر عزیزم دل آزرده و غمگین نباش، زمستان میرود و روسیاهی به ذغال میماند و ستمگران رفتنی هستند و آینده از آن ستمدیدگان است.
مثل هر پدری خبر عروسی تو تنها دخترم قلبم را مالامال از شادی و عشق پدرانه کرد. اما این که سگان مافیای قدرت و ثروت این دشمنان قسم خورده کارگران حتی برخلاف قوانین خودشان اجازه ندادند حتی با همراهی مامورچند ساعت در عروسیت شرکت کنم، و تورا مانند روزهای که با شادی کودکانه ات و با لبخند معصومانهات هر صبح به مدرسه میرفتی و من تو را میبوسیدم، امروز در عروسیت ببوسم و برایت زندگی انسانی و خوشبختی آرزو کنم، چیزی که احتمالش میرفت. به عنوان پدری که عاجز باشد در عروسی دختر یکی یکدانهاش شرکت کند دنیا در جلوی چشمم تیره و تارگشته بسیار اندوهگین شدم، از اینجا پشت میلههای زندان خود را در جشن عروسیت میبینم و دستانت را در دست میگیرم، رویت را میبوسم و میگویم عروسیت مبارک دخترم، امیدوارم و آرزو میکنم همراه همسرت خوشبخت باشی و به یک زندگی انسانی و شرافت مند دست پیدا کنید.
چنین اندیشههای زیبا را دشمنان آزادی دشمنان انسانها و دشمن طبقاتی از ما گرفته است همانگونه که از تمامی مردم و بهخصوص از طبقه کارگر گرفته است.
دخترم پس از لحظاتی ناگهان علیرغم ناراحتی زیاد دردی دیگر به سراغم آمد رنجها و آلام و مصیبتهای بیشمار مردم ستمکش وطنم به سرعت در ذهنم دوباره جان گرفت و این که برای چه در زندانم، روشنایی و منطق مبارزه برای عموم و همدردی عمومی را در وجودم زنده کرد. مرا زندانی کردند چون دخترم را، فرزندانم را دوست دارم، چون همه کودکان و جوانان را و همه انسانها را دوست دارم، مرا زندانی کردند چون می خواهم که همه انسانها دارای برابری و حقوق عادلانه انسانی-اجتماعی و اقتصادی باشند.مرا زندانی کردند چون اعتقاد دارم:
تو کز محنت دیگران بیغمی نشاید که نامت نهند آدمی
آری دختر عزیزم:
در کشوری که مشتی انگل زالوصفت با بهرهکشی میلیونی انسانها و دزدی و غارت علنی هزاران میلیاردی ثروتهای عمومی ،یکی از غنیترین کشور جهان، با رتبه دهم معدن جهان را به کشوری با هشتاد درصد مردم زیر خط فقر یکی از بالاترین آمار گرانی، بیکاری میلیونی، میلیونها کودک کار و خیابان، تورم، فحشا و تن فروشی، بیکاری، بیمسکنی، طلاق، اعتیاد و افسردگی تبدیل کردهاند، در چنین شرایطی چگونه میتوانم بی تفاوت به سرنوشت هم زنجیرانم فقط به فکر تو و خودم باشم؟
چگونه میتوانم به سرنوشت صدها هزار کودکان کار و خیابان و دهها هزار دختران گرسنه و آواره خیابانها در کنار ثروتهای هزار میلیاردی طفیلیهای انگل با ماشینهای چند میلیاردی شان بیتفاوت باشم؟
چگونه میتوانم به بیسوادی هر دو نسل آینده ۱۱ میلیونی فقرا در کنار بورسیههای چند صد میلیاردی دلواپسان حکومتی بیتفاوت باشم؟
آیا میتوان نشست و نگاه کرد که ششصد نفر مافیای زر و زور حکومتی یک چهارم کل نقدینگی کشور یعنی یکصد و پنجاه هزار میلیارد وام بانکی را پس نمیدهند و یک میلیون و دویست هزار نفر جوان در صف انتظار وام ۵ میلیونی صف کشیدهاند؟
چگونه میتوان از کنار دستگیری و شکنجه و اعدام هزاران نفر آزادیخواه و برابریطلب به خاطر دفاع از حقوق قانونی و مشروعشان گذشت؟
بله دخترعزیزم، انسان واقعی نمیتواند از کنار این همه تبعیض و نابرابری و بیعدالتی بیتفاوت بگذرد .
تو ناراحت نباش، عزیزانی را در این جا در نظر بگیر که عروسی که سهل است اجازه رفتن به ختم همسر و پدر و مادر و فرزند خود را نیافتند تا اربابان ثروت و قدرت خوش خدمتی خود به سرمایهداری را به اثبات برسانند .
صد در صد بدان و آگاه باش که این حکم تاریخ است، عاقبت ستمگران و ظالمین زباله دان تاریخ است، بهشنو از پدرت که در چنین جامعه طبقاتی کشتارگاه عاطفی انسانها خداوند زر وزور و تزویر با تزریق سم فردگرایی بر محور منافع شخصی و مصرفگرایی آدمی را تا سطح حیوان تنزل میدهد. فقط کسانی میتوانند در این لجنزار هویت انسانی خود را حفظ کنند که برخلاف جریان آب شنا کرده و به قول انقلابیون فرانسه با شعار «یکی برای همه، همه برای یکی» و مطالعه آثار مترقی انقلابی بر ضد ستم و بهرهکشی و افکار فردگرایانه حیوانی مبارزه مستمر کرده و کمک و همیاری و عشق به همنوع را در جریان مبارزه سرلوحه خود قرار داده فقط و فقط در این چارچوب عشق اصیل و واقعی به همسر و فرزندان میتواند معنا پیدا کند و استمرار یابد، چرا که در غیر این صورت آدمی بتواره و شیفته پول و قدرت و موقعیت اجتماعی بالا و در نتیجه شیفته موقعیت فردی خود و بیگانه از مدار و هویت انسانی و طبقاتی خود چگونه میتوان فداکاری و عشق همنوع خود از جمله همسر و فرزندانش را داشته باشد؟
دخترم :
ضمن آرزوی خوشبختی امیدوارم با در پیش گرفتن یک زندگی انسانی، ظلمستیز همسر خوب و فداکار برای یکدیگر و انسانهایی ایثارگر و مفید به حال جامعه باشید.
کسی که شما و همه انسانها را دوست دارد.
شاهرخ زمانی
زندان رجایی شهر
دوشنبه 24 شهریور 1393
برای مادرم!
نامه شاهرخ زمانی از زندان گوهر دشت به مناسبت درگذشت مادرش
نَمیرند و نَمیرند، آنان که ره خلق بگیرند…
من چشم در خانوادهای باز کرده و بزرگ شدهام که سوسیالیزم به عنوان آرمان رهایی بشریت از ستم و بهرهکشی و طبقه کارگر به عنوان تنها نیرو و مرکز ثقل این تغییر انقلابی، مقدس شمرده میشد و با تمام وجود در خدمت آن قرار گرفتیم. بدین جهت، پاسداران نظام سرمایهداری، چه با شکل تاج و چه در پوشش عمامه، لحظهای آزار و اذیت و زندان و شکنجه ما و تمامی مبارزین راه آزادی بشریت برای جلوگیری از فعالیت انقلابی آگاهگرانه دست برنداشتند.
منزل ما در تبریز، محل رفتوآمد بزرگانی چون بهروز دهقانی، صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی، گنگیز احمدی، عبدالله افسری دیگر انقلابیون بود. مادرم در چنین فضایی تمامی محبت و تلاشهای قهرمانانه خود را فداکارانه صرف کمک به خانواده و سرپا نگه داشتن آن و ادامهی مسیر انقلابی کرده بود. طعم تلخ بیپناهی در نبود سرپرستان خانواده، عمو و پدرمان در دوران حکومت ستمشاهی از سال 1350 در رابطه با چریکهای فدایی خلق ایران شروع شده و سپس در سال 1357 که آنها با قیام عمومی از زندان آزاد شدند، خانه ما به مرکز فعالیتهای انقلابی تبدیل شد.
با شروع قتلعامهای دهه 60 که پدر، عمو، من و خواهر بزرگترم مجبور به ترک خانه شدیم، بار مسولیت 3 طفل خردسال در حالی به دوش مادرم افتاد که پاسداران سرمایه هر شب برای دستگیری ما از دیوار بالا رفته، به منزل ریخته و باعث وحشت بچهها میشدند. به طوری که مادر تمام وسایل خانه را رها کرده و در محله طالقانی، یکی از محلات جنوبشهر تبریز، مخفی شد. از آن موقع، این دربهدری و زندان تاکنون ادامه داشته است. مادرم در تمام این سالیان از تلاش برای سامان دادن به خانوادههایی که سرپرست خود را از دست داده بودند، ارتباط با خانوادههای زندانیان سیاسی و گروههای انقلابی، سازماندهی تظاهرات هزاران نفری همراه خانوادههای دیگر زندانیان سیاسی و دانشجویان انقلابی علیه زندان، اعدام و شکنجه و برای آزادی زندانیان سیاسی در دوران ستمشاهی که در یک مورد منجر به دستگیری 70 نفر از آنان در تبریز شد، تا مصاحبهها با رسانهها برای افشاگری جنایات جمهوری اسلامی ایثارگرانه تلاش نمود. به خصوص زمانی که مرا به زندان قزلحصار تبعید کردند، در نزدیک به 50 روز اعتصاب غذای من روزی نبود که رسانهای مصاحبه نکرده و جنایات رژیم سرمایهداری را افشا نکند.
در آخرین تلاش، چند ماه پیش، برای گرفتن مرخصی برای من در ملاقات با معاون دادستان، خدابخش -معروف به خدانابخش- به وی گفته بود: «پسر من چه گناهی غیر از دفاع از حق و حقوق طبقه کارگر انجام داده است؟ مگر دفاع از سندیکا و حق حیات برای کارگران جرم است؟ ما انقلاب کردیم، خون دادیم، من روی شوهرم را ندیدم، سالها جلوی زندانها بودم، شما از ناآگاهی مردم سوءاستفاده کردید و بر کرسی قدرت نشستید و الان هم ادعای خدایی میکنید! ولی یادت باشد، همان کارگرانی که رژیم ستمشاهی را نابود کردند، شما را نیز به زبالهدان تاریخ خواهند انداخت. شما جلادها روی ساواک را سفید کردهاید! از جنایات و کثافات شما، مردم به تمامی دیکتاتورهای پیشین ایران رحمت میفرستند! ولی من انقلاب و نابودی ساواکیها را دیدهام، دیدم رییس ساواک چطور خودش را موقع محاکمه خیس کرد. الان نیز آن روز دور نیست!»
وقتی این گفتوگو را در ملاقات برای من تعریف کرد، به شوخی گفتم: «مادر این حرفها را که میزنی، سربازان گمنام میلیاردرها شما را پیش من میآورند!»
گفت: «خیال میکنی بیرون چه خبره؟ اینجا نیز زندان بزرگی است.» سپس به شوخی اضافه کرد: «یک روز خوش ندیدهام! از بس دوندگی کردم از پا افتادهام، کاش مرا نیز بگیرند تا چند سالی استراحت کنم!»
در تمامی این سالیان نکبت، خفقان و استبداد سرمایهداری که از ارتباط با نیروهای آگاه و کارگران پیشتاز از طیفهای گوناگون در رابطه با بحث و آموزش، مخفی کردن مبارزه تا دستگیری پدرو عمویم و خود من در سالهای 50، 52، 60، 72 و 90، نگهداری بچهها و خانواده و ملاقات در زندان، سر و کله زدن با مزدوران و شکنجهگران و آدمکشان شاه و شیخ، مادرم لحظهای آرام و قرار نداشت.
رفقا کبیر شهید چنگیز احمدی و عبدالله افسری وی را در اوایل انقلاب نمونه مادر ماکسیم گورکی میدانستند. شهید چنگیز احمدی میگفت: «زری خیال نکن که اداره کردن روزی 50 - 60 نفر که به این خانه رفتوآمد میکنند کار سادهای است. شما هم معادل 3 کادر کمونیست کار میکنی. بدان که طبقهی کارگر و آیندگان در فردای صبح رهایی از ستم و نابرابری، این ایثار و فداکاری شما را از یاد نخواهند برد.»
وی با این که همه این فشارهای روحی و جسمی وی را تکیده کرده و انرژیاش را تحلیل برده بود، در روزهای آخر عمرش به همه سپرده بود که من در زندان خبردار نشوم که وی مریض است و برایم پیغام فرستاده بود که «به زودی تهران میآیم و زمین و زمان را بر سرشان خراب خواهم کرد. هر طور شده برای تو مرخصی خواهم گرفت. وگرنه کل دنیا باید بفهمند که حکومت ضدکارگری چقدر ضدبشر است و با افراد بیگناه چه میکند.»
بله! وی تا آخرین لحظه عمرش به قول رفقا مثل مادر ماکسیم گورکی بود و من به او افتخار میکنم.
تا باشد مادرها راه او را پی بگیرند.
شاهرخ زمانی
4 بهمن 1393
زندان رجاییشهر کرج
بگذار بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
قانون 1392 قصاص در کشتار قربانبان بیگناه ناعدالتیهای اجتماعی، کلاه شرعی ولایت مطلقه فقیه برای ادامهی تبعیض و نابرابری، جهت ممکن و پنهان کردن دزدیها، اختلاسها و کسب ثروتهای میلیاردی است.
به خاطر اعتراضی که به اعمال و رفتارهای مسئولین زندان در مقابل بستن کتابخانه و افزایش فشارها و محدودیتهای دیگر کرده بودیم، مرا با دوستم رسول بداغی چند روز به سلولهای انفرادی البته جداگانه بردند. ای کاش به جای این چند روز ماهها مرا در زندان دیگری به حبس انفرادی میبردند ولی در این جهنم نبودم و صحنههایی را که طی چند روز در انفرادی دیدم یا بر اثر شنیدن صداها و فضای موجود تجسم کردم را ندیده و حس نمیکردم، چرا که آن صحنهها و شرایط تمام وجودم را مملو از خشم و غم و اندوه کرده است.
چهار روز پیش یعنی روز سهشنبه 29 بهمن ماه بود که در یکی از سلولهای انفرادی بند 5 بودم و داشتم به ستم و اجحافی که در حقم شده بود فکر میکردم و اینکه چه شرایط سختی را باید تحمل کنم و خلاصه برای خودم دل میسوزاندم که صدای پاسدار بند مرا به خود آورد:
«وسائلت را جمع کن باید سلولت را عوض کنم!»
وسائلم را که دو تخته پتو بود زیر بغلم زدم و به دنبال پاسدار بند راه افتادم. همان موقع هشت مرد جوان را دیدم که از روبرو به همان راهرو وارد میشدند که من در حال خروج از آن بودم. برق چشمانشان نشان از جوانی آنها داشت ولی وحشت و هول هراسانگیزی در نگاهشان موج میزد. هرگز چنین وحشتی توام با شوق زندگی، ناامیدی توام با امید نا مفهوم و شعلههایی از نفرت وعشق جمع شده در چشمان کسی ندیده بودم. در هر لحظه از نگاه هر کدام از هشت نفر میشد به غوغای آشفته بازار طوفان فکری آنها که میخواستند گذشته، حال و آینده دهشتناک خود را در یک لحظه به هم پیوند بدهند، دیده میشد. فکری صاعقهوار در ذهنم پیدا شده بود، قلبم به طپش افتاده بود و تمام وجودم میلرزید، بیاختیار از پاسدار بند پرسیدم اینها را برای چه آوردهاند؟ گفت برای اجرای حکم! ابتدا خشکم زد. احساس کردم نمیتوانم نفس بکشم. نفسم به شماره افتاده بود. دهانم مزه تلخی گرفته و طوفانی از وحشت و اندوه بر قلبم هجوم آورده بود. نمیتوانستم درک کنم، درونم در آشوب بود. لحظه به لحظه حالم تغییر میکرد، به سختی آب دهانم را قورت دادم و پرسیدم یعنی همه اینها را میخواهند فردا حلق آویز کنند؟ در اوج وحشت کلمه «آری» را شنیدم. مات و وحشتزده بودم، پاسدار بند ادامه داد:
«یکی دو روز است که کارمان همینه، فردا قرار است تعداد بیشتری را بالا بکشند.»
طی چند روز هفته گذشته من از روزنه دربسته سلول شاهد صحنهها، صداها و حرفهایی بودم که نشان از مقدمات افزایش جنایت همه جانبه هستند. به گفته پاسدار بند قرار بود فردای آن روز تعداد بیشتری را بالا بکشند، یعنی انسانهای بیشتری را بکُشند. (نظام هیولایی برای سرپا ماندن چقدر خون لازم دارد؟) پاسدار بند گفت: «ما به خاطرکمبود جا قبول نکردیم، 40 نفر تا آخر این ماه(طی دو روز) در نوبت هستند که برای اعدام باید به اینجا بیاورند.»
نمیدانم حرفهای دیگر پاسدار بند چه بود. او حرف میزد ولی من در خود فرو رفته بودم. دیگر هیچ چیزی نمیشنیدم. ناخودآگاه و بی اختیار با هر دو دستم بر سرم کوبیدم و از ژرفنای وجودم ضجهای زدم و آه جگرسوزی از درونم بر آمد. میخواستم با ذره ذره توانم فریاد کنم و قطره قطره وجودم را زار زار بگریم. در درون مغزم کلمات، عبارات و جملهها متقاطع و به سرعت در حرکت بودند، که ای نفرین و ننگ بر ما! در کجای این جنایتکده ایستادهایم که اینگونه جوانان را به صف کرده به سلاخی میبرند؟ به کدام دیوار این مسلخ بکوبم سر سنگین و منگ خود را؟
دیگر پاهایم تحمل وزنم را نداشتند. خودم را در سه کنجی سلول به دیواری چسباندم و همانجا روی زمین نشستم، نمیدانم چقدر طول کشید، همین قدر میدانم چهرههای آن 8 جوان لحظهای از جلوی چشمم پاک نشدند، اما میدانستم قطعا یکی از آنها همان زمان در همان سلولی بود که من بودم و در همان جا روی همان گلیمی نشسته بود که من نشسته بودم که لابد خیس از اشک و خون صدها جوان بینوای دیگر نیز بوده است. یا شاید در میان طوفانی از فکر و خیال بیسرانجام قدم میزند. نمیتوانستم تصور کنم الان به چه چیزی فکر میکند و این چند ساعت پایانی زندگی، تا پگاه خونبار فردایش را چگونه خواهد گذراند. کدام تصاویر را در ذهنش مجسم می کند؟ تصویر همسر، فرزند، پدر و مادر، برادر و خواهر…؟ به آنها چه میگوید؟ و از آنها چه میخواهد؟
باز هم نمیدانم، چند ساعتی گذشته بود و چه ساعتی از سحرگاه بود که تق تق در سلولها شروع شد، شدت سر و صدای گفتگوها و دستورات و صدای افراد در حال آمد و شد به شدت افزایش یافته بودند و بلافاصله ناله و ضجه و التماس آن بینوایان، ضجههای دلخراشی که تا مغز و استخوان را میخراشند همه وجودم را تسخیر کرده بود.
بالاخره رسیده بود هنگامه مرگ دستور داده شده! پس از سالها انتظار در میان امید و ناامیدی و ساعتهای دهشتناک انتظار در ناامیدی، من که فقط ناظری بودم از پس دیوار که بطور ناقص و بریده بریده این رابطهی خونبار میان حاکمان خونریز با این جوانان را که قربانی مناسبات درنده خوی اجتماعی بودند درک میکردم. تنها صدای بالهای جغد مرگ را از پس دیوار سلولهای مجاور میشنیدم و نمیتوانستم ضرورت چنین خونریزی را درک کنم، اما سایه مرگ را از در و دیوار سلولهای مجاور و مقابل و در تمامی فضای محیط حس میکردم. گویی که ساعتها پیش مرده بودم، ساعتها پیش بارها و بارها طناب دار را بر گلوی خود و بالا کشیده شدن را احساس کرده بودم. پنجههای بغض آنچنان گلویم را فشرده بود که یارای حرکت نداشتم، تنها به درب سلول چسبیده بودم، به امید درک کردن خبری یا شاید شنیدن خبری از اعدام نکردن جوانان! در میان گریه و ناله و ضجهها، صداهای دیگری میشنیدم. شاید خانواده آن جوانان بینوا و یا خانوادهی شاکیان و اولیای دم را آورده بودند. دیگر زبانم از شرح ماجرای این همه شقاوت و بیرحمی ناتوان است.
کاش میتوانستم! ای کاش میتوانستم به جای کشاندن خانواده این جوانان بینوا و قربانی به این مسلخ، خانواده لاریجانیها، قضات و دیگر حاکمان را به این قربانگاهها بیاورم و به آنها بگویم، خوب تماشا کنید، سلاخی و کشتاری که پدران، فرزندان، برادران و خواهران شما راه انداختهاند و جوانانی را که طی 35 سال حکومت شما زاده و بزرگ شدهاند و هر چه هستند محصول تعلیم و تربیت و آموزش جمهوری اسلامی هستند. به آنها میگفتم هیولایی که امروز شما از برکت وجود آن احساس خوشبختی میکنید با این چنین خونریزیها ارتزاق کرده و پابرجا مانده است و برای برقرار ماندنش هر روز باید خونهای بیشتری ریخته شود. به آنها بگویم آن چیزهایی که شما با داشتنشان احساس خوشبختی میکنید و آن چیزهایی که شما با استفاده از آنها زندگی میکنید، رفت و آمد میکنید و همه آن غذاها و خوراکیهای خو شمزهای که میخورید بهوسیله پدر، برادر، خواهر و فرزندانتان با چنین سلاخیهایی کسب شده و به خون آغشته شده و با چنین سلاخیهایی ادامه پیدا میکنند. اگر با چنین جنایات و سلاخیهایی که اقوام درجه یک شما پیش میبرند مخالفت نکنید شما هم شریک جرم این جنایات هستید.
ای کاش میتوانستم فیلم و یا حداقل تصاویری از کشتارها تهیه کنم، تا ضمن ثبت در تاریخ به جوامع بشری و حقوق بشری ارائه بدهم و بگویم در زیر کلاهی به نام حسن روحانی و با اسم موهوم «حقوق بشر اسلامی» چه جنایاتی نه تنها هنوز ادامه دارد، بلکه به شدت افزایش یافته است. چگونه جوانان بینوای ایران را که هرچه باشند حاصل موجودیت جمهوری اسلامی هستند، دسته دسته به دار کشیده، برای تداوم زندگی هیولا در پای مناسبات و روابط ارتجاعی ذبح میکنند و دندانهای خونین خود را پشت نقابهایی با لبخند پنهان میکنند. این جنایتها در مقابل چشمان مثلا مسئولین به اصطلاح محیط زیست و حیات وحش که با فیس و افادههای عاریت گرفته شده و رقتانگیز از دلسوزیهایشان نسبت به حیات وحش و حفاظت آن داد سخن سر میدهند اتفاق میافتد. این که چگونه جوانان تیره بخت و مظلوم، آری انسانها را دسته دسته در مقابل دیدگان عزیزانشان بر دار میآویزند و برای سر پا نگهداشتن هیولا چنان طرحی برای افزایش سلاخی دارند که دچار کمبود جا برای کشتار شدهاند.
وای بر ما، وای بر کسانی که از حاصل خونریزیها زندگی میکنند، وای بر کسانی که خونریزیها را دیده با همکاریهایشان آن را بزک می کنند، وای بر صیادان انسانها که جز مرگ سخت سرنوشتی ندارند.
اعدام انسانها باید ممنوع شود
شاهرخ زمانی
زندان گوهر دشت
12/3/1392
آخرین پیام شاهرخ زمانی از زندان
من شاهرخ زمانی کارگر زندانی
از درون زندان گوهر دشت با شما سخن میگویم :
معلمان مبارز، معلمانی که مرا و فرزندانم را سواد آموختید شما که اکنون در جهت بیداری فرزندان ایران مانند سلالههای خویش از جمله باغچهبان، خانعلی، صمد بهرنگیها و فرزادها و … شمع وجود خود را چراغ روشنایی کودکان و جوانان قراردادید بدانید پایان شب سیه سپید است و ظلم و ستم شکست خواهد خورد و روز پیروزی خواهد رسید، اما باید بدانیم ظلم و ستم و استثمار طبقاتی خود به خود نابود نحواهد شد و باید همه کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان و … متشکل و متحدانه دست به مبارزه بزنند و این همه نیرو باید در اتحادیهها، فدراسیونها و کنفدراسیونهای خود و همچنین در تشکل سیاسی و سراسری طبقاتی خود متشکل شوند تا بتوانند با استثمار و ظلم ستم و غارتگری مقابله کرده ضمن کسب حقوق اقتصادی خود به حقوق سیاسی و ازادی و دمکراسی نیز دست بیابند.
معلمان مبارز و ادامهدهندگان راه معلمان انقلابی، شما رسالت بسیار سنگینی بدوش دارید شما باید هم جهت با کارگران مبارز و معترض اقدام به متشکل شدن خود و متشکل کردن طبقه زحمتکشان کنید، بدون گسترش و همهگیر شدن اعتراضات سراسری و بدون سازماندهی آگاهانه همه فعالین و مبارزان نمیتوانیم با دستگاه سرکوب آموزش دیده با متد جدید دستگاهها و نهادهای سرکوبگر جهانی مبارزه کرده و کسب پیروزی کنیم ، ما کارگران و معلمان و پرستاران و همه زحمتکشان باید دست در دست بدهیم ضمن سازماندهی خود با متد جدید و سازماندهی همطبقهایهایمان در بعد کل طبقه و بر قراری ارتباط جهانی با طبقه جهانی زحمتکشان علم مبارزاتی خود را هر چه بیشتر رشد داده، بروز کنیم .
میبینیم که جناحهای مختلف سرمایهداری ضمن مبارزه علیه هم دیگر در بعد طبقاتی متحد یکدیگر هستند و در کل و مرکزیت سرمایهداری از نیروهای سرکوبگر در ایران گرفته تا داعشیها و تا دولتهای اروپای و امریکایی و نهادها و تشکلهای سیاسی سرمایهداری، نهادها و احزاب سرمایهداری همگی در سرکوب ما(طبقه کارگر) دستشان در یک کاسه است و ما را متحدانه سرکوب میکنند، در نتیجه ما برای مقابله با طبقه استثمارگر و خدم و هشماش در نهادهای دولتی و غیردولتی و مقابله با انواع سرکوب هیچ راه و چارهای جز وحدت و تشکیلات نداریم.
پس دوباره اعلام میدارم دست در دست و متحدانه پیش بهسوی متشکل شدن در اتحادیهها، فدراسیونها، کنفدراسیونها و سازمان سیاسی طبقاتی زحمتکشان، دوستان مبارز نیازی نیست منتظر شویم تا همه نیروهای مبارز در اتحادیههای خود متشکل شوند بعد از آن دست به ایجاد فدراسیون و کنفدراسیون بزنیم بلکه همین امروز میتوانیم با ایجاد هیاتهای موسس فدراسیون از طریق متشکل شدن تشکلهای موحود مانند کانونهای صنفی معلمان، سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای هفت تپه، سندیکای نقاشان، سندیکای خبازان و بنایان، کمیتههای و اتحادیههای کارگری و تشکلهای موجود در پتروشیمیها و … و با تجمع نمایندگانی از این تشکلها اقدام به ایجاد فدراسیون و کنفدارسیون نماییم این میتواند شروع تشکلهای رزمنده و بزرگ سراسری طبقاتی ما زحمتکشان باشد تا از طریق آنها در آینده نزدیک بتوانیم از پراکندگی نجات یافته مبارزههای پراکنده را به سراسری و کوبنده تبدیل نماییم در آن صورت کارفرمان و دولتشان نمیتوانند قوانین ضدکارگری مانند گنجاندن ماندهای ضداعتصاب در قراردادهای کاری را بر ما تحمیل کنند مانند مادهای که در قرارداد کارگران عسلویه کارفرما به کارگران تحمیل کرده است که اگر دست به اعتصاب بزنند کارفرما حق دارد سریعا آنها را اخراج کند از این گونه تحمیلات بسیار است و هر روز از پراکندگی ما سوئ استفاده کرده موارد جدیدی نیز به ما تحمیل میکنند، امروز مبارزه و مقابله با این شرایط سرکوب وظیفه و رسالت تاریخی ما کارگران و معلمان مبارز است که از هماکنون اقدام به متشکلشدن و متشکلکردن دوستانمان در تشکل های صنفی و سیاسی طبقاتی کنیم.
من شاهرخ زمانی از زندان رجایی شهر، ضمن اعلام حمایت از اسماعیل عبدی و دیگر معلمان مبارز و زندانی و ضمن این که خواهان آزادی بدون قید و شرط معلمان و کارگران زندانی و زندانیان سیاسی هستم و به خصوص خواهان آزادی فوری معلمان مانند اسماعیل عبدی، باغانی، قنبری، رسول بداغی(که اکنون در انفرادی است) و دیگر معلمان زندانی میباشم، و همچنین به شما معلمان مبارز اعلام میکنم لازم است یکی از مطالبات شما و کارگران مبارز آزادی زندانیان سیاسی باشد چرا که آزاد شدن زندانیان سیاسی نشانه قدرتمندشدن تشکلهای مستفل طبقاتی و مردمی است.
مرا قدم به قدم و دوشا و دوش از صمیم قلب در این مبارزه هر دم افزاینده متحد و در کنار خود بدانید.
برزمید دوستان آینده از آن ما زحمتکشان است.
چاره ما زحمتکشان وحدت و تشکیلات است.
شاهرخ زمانی زندان رجایی شهر، جمعه ۱۲ تیر ۱۳۹۴
***
چند اطلاعیه اعتراضی و پیام همدردی در محکومیت مرگ شاهرخ در زندان
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه:
مسئولان مرگ مدافع حقوق کارگری، زنده یاد شاهرخ زمانی را محکوم میکنیم
زنده یاد شاهرخ زمانی کارگر زحمتکش نقاش ساختمانی بیشتر عمر خود را در راه اندیشه و تلاش برای آرمان های عدالت اجتماعی و حقوق زحمتکشان و محرومان فدا نمود و در این راه تا آنجا پیش رفت که در این مسیر به حکم سنگین یازده سال زندان محکوم شد و بیش از پنج سال محکومیت خود را در زندانهای مختلف که آخرین آن زندان جانفرسای رجایی شهر بود گذراند.
آن زحمتکش شریف اخلاق و رفتارش در زندان پیوسته مورد تایید همبندانش بود و او همیشه برای کمک به دیگر زندانیان آماده فداکاری و گذشت بود او تا لحظه آخر عمر خویش مدافع آرمانهای مردمی و عدالت اجتماعی و حقوق کارگران و زحمتکشان به ویژه حقوق سندیکای کارگران بود و علیرغم آزار و اذیتهای پیدا و پنهان که علیه او میشد به راه مردمی خود ادامه میداد.
شرایط عمومی اسفناک و بسیار نامناسب زندانهای ایران آنچنان تلخ و تحملناپذیر است که حتی مسئولان امور خود نیز معترف به آن بوده و آنرا تکرار میکنند. این شرایط سخت و دشوار به ویژه در زمینه امور بهداشتی پزشکی در رویداد تلخ مرگ آن زنده یاد بسیار موثر بوده است. مسلما اگر او زندانی نبود بسیاری از گرفتارهای خانوادگی ناگوار و مرگ زود هنگام بر او روی نمیداد. خون بهای مرگ باورنکردنی زنده یاد شاهرخ زمانی این کارگر ستمدیده به عهده کسانی است که عهدهدار امور حقوق زندانیان هستند.
شاهرخ زمانی از آغاز دوره جدید کوشش جنبش سندیکای کارگری ایران که از اوایل دهه هشتاد گسترش یافت در راه ایجاد و اتحاد و یکپارچگی نیروهای مدافع حقوق کارگری و برقراری سندیکای کارگران نقاش ساختمانی فعالیت نموده و همچنین از دوستداران سندیکای کارگران شرکت واحد بود.
سندیکای کارگران شرکت واحد به حکم وظیفه همبستگی کارگری و دفاع از حق و عدالت و آزادگی همراه با محکوم کردن مقصران مرگ غم بار این انسان کارگر شریف به خانواده داغدار ایشان و همکاران و عموم کارگران فداکار راه حق و عدالت اجتماعی و آزادگی تسلیت گفته و خواستار مجازات مقصران و رعایت حقوق خانواده و بازماندگان آن زنده یاد میباشد.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
پیام تسلیت کانون صنفی معلمان ایران برای درگذشت شاهرخ زمانی
دوشنبه، 14 سپتامبر 2015
در کمال تاسف و ناباوری شاهرخ زمانی فعال کارگری، روز یکشنبه 22 شهریور بنابر بر گزارش بهداری زندان در اثر سکته مغری در زندان گوهردشت درگذشت. این کارگر زندانی که دوران حبس 11 ساله خود را در این زندان سپری میکرد همبند معلمان دربند در سالن 12 زندان گوهردشت بود. وی به عنوان یک کنشگر فعال بارها از خواستههای صنفی معلمان حمایت نمود. کانون صنفی معلمان ایران فقدان این فعال کارگری را به خانواده محترم وی و فعالان و جامعه کارگری ایران تسلیت میگوید.
کمیته اطلاعرسانی کانون صنفی معلمان ایران( تهران)
پیام تسلیت انجمن صنفی معلمان کردستان(مریوان) بمناسبت درگذشت شاهرخ زمانی
هرگز از مرگ نهراسيدهام
اگر چه دستانش از ابتذال شكنندهتربود …
در نهایت تاسف و ناباوری شاهرخ زمانی کارگر و نقاش ساختمان 50 ساله؛ یکشنبه 22 شهریور 94 در زندان گوهر دشت کرج به نقل از بهداری این زندان براثر سکته مغزی و در روایتی دیگر سکته قلبی درگذشت.
شاهرخ زمانی عضو کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل های کارگری و عضو هیات بازگشایی سندیکای کارگران نقاش ساختمان و حامی و پیشتبان قاطع خواستهای صنفی معلمان ایران بود که از 27 مرداد 90 در زندان به سر میبرد و مدتی طولانی در اعتراض به شرایط نامطلوب زندان، اعتصاب غذا کرد.
انجمن صنفی معلمان کردستان(مریوان) این مرگ تلخ را به خانواده ایشان و تمامی فعالان صنفی و کارگری ایران تسلیت میگوید.
یار مبارز و خستگیناپذیر کارگران، راهت ادامه دارد!
با خبر شدیم شاهرخ زمانی عزیز از فعالین کارگری دربند و یار و یاور کارگران و زحمتکشان که چندین سال است، در سیاه چالهای سرمایه، مورد شدیدترین فشارهای روحی و جسمی قرار گرفته است، در کمال ناباوری و نابهنگام، دیده از جهان فروبست و ادامه راه خود را به هم زنجیرانش در به سرانجام رساندن مبارزه طبقاتی کارگران و توده های به ستوه آمده از قید و بند مناسبات سرمایه سپرده است. خبرهای ضد و نقیضی در مورد مرگ این رهبر دلسوز و نماینده واقعی کارگران که مقامات زندان رجایی شهر آن را سکته مغزی اعلام کردهاند، منتشر شده است که به هیچ عنوان نمیتواند یک مرگ طبیعی باشد و تنها شرایط بد زندان و تبعید و اعتصابهای غذاهای طولانی مدت ایشان و دوری از خانواده و تلاشهای حافظان سرمایه، برای خفه کردن صدا و روحیه مبارزهجویانه شاهرخ بود، که علت مرگ او را رقم زد.
لذا ما جمعی از کارگران سنندج و حومه، با دلی اندوهگین و چشمانی اشکآلود اما راست قامت و سربلند، ضمن عرض تسلیت، به خانواده شاهرخ زمانی و تمامی کارگران و فعالین کارگری و زندانیان سیاسی دربند، اعلام میداریم، بدون شک مرگ شاهرخ زمانی عزیزمان فریاد آزادیخواهی او را در میان تمامی انسانها برای ساختن دنیای آزاد و برابر رساتر و مصمم تر خواهد کرد.
یادش گرامی و راهش پر ره رو باد.
جمعی از کارگران سنندج و حومه
24 شهریور 1394
روابط عمومی سندیکای کارگران فلزکارمکانیک
مرگ نقطه پایان زندگی شاهرخ زمانی نیست. پیامش همچون خودش زنده و مانا - متحد شویم و شب را به صبح برسانیم.
سالها بگذشت.
سالها و باز در تمام پهنه البرز
وین سراسر قله مغموم و خاموشی که میبینید
وندرون درههای برف آلودی که میدانید
رهگذرهایی که شب در را میمانند
نام آرش را پیاپی در دل کهسار میخوانند
و نیاز خویش میخواهند
با دهان سنگهای کوه آرش میدهد پاسخ
میکند شان از فراز و از نشیب جادهها آگاه
میدهد امید، مینماید راه.
روابط عمومی سندیکای کارگران فلزکار مکانیک
۳۹۴/۶/۲۲
اطلاعیه سندیکاهای کارگری ایران
گفته بودم زندگی زیباست
آمدن، رفتن، دویدن، عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن،
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن ….
شاهرخ زمانی کارگر نقاش و مبارزه راه بهروزی و آزادی طبقه کارگر، بنیانگذار سندیکای کارگران نقاش استان تهران و البرز و همکار صدیق سندیکاهای کارگری در زندان رجایی شهر درگذشت.
ضایعه از دست دادن این رفیق گرامی، بس گران است، اما زندگی ادامه دارد و ما پرتوان تر آرمانهای او را که جز بهروزی و اتحاد طبقه کارگر اندیشهای نداشت، را پیش خواهیم برد.
فردا بر مزارش در وادی رحمت تبریز گرد خواهیم آمد و یاد و آرمانهایش را گرامی خواهیم داشت.
سندیکای کارگران نقاش استان البرز
هیات موسس سندیکای کارگران نقاش و تزیینات تهران
سندیکای کارگران فلزکار مکانیک
اتحادیه نیروی کار پروژه ای ایران
۱۳۹۴/۶/۲۳
فعالان کارگری دربند باید آزاد گردند!
هنوز چند روز از مرگ دردناک شاهرخ زمانی سپری نگشته بود که موج یورش مجدد و بازداشت و ارعاب علیه دهها کارگر و معلم معترض و دیگر فعالان شدت یافت. علی نجاتی عضو هیئت مدیره سندیکای نیشکر هفت تپه یکی از کارگرانی است که در تهاجم شبانه به منزلش دستگیر و به زندان انداخته شد. او را نزدیک به 20 روز در زندان انفرادی نگه داشتند و اکنون به بند امنیتی زندان کارون اهواز منتقل کردهاند. در تمام این مدت خانواده او از سرنوشتش بیخبر بودند. علی نجاتی را که بیمار است تاکنون از حق دریافت داروهای مورد نیازش محروم کردهاند. مسئولان زندان آشکارا حقوق زندانی در اسارت را نقض میکنند. فرزند علی نجاتی نیز بیمار است و عدم حضور علی در میان خانوادهاش روند پیگیری درمان فرزند خانواده را مختل ساخته و موجب نگرانی و نابسامانی بیشتر خانوادۀ نجاتی شده است.
علی نجاتی پیش از این نیز بارها به جرم اعتراض به تبعیض و حقکشی و قوانین ضدکارگری در محیط کار و نیز مشارکت جمعی کارگران در برپائی سندیکای مستقل کارگران نیشکر هفت تپه و سایر مطالبات کارگری، به زندان و اخراج از کار و پس از آن به بازنشستگی اجباری محکوم شد. سرمایهداران حاکم با این دست اقدامات، و به کمک قوانین خود ساخته و ابزار و نهادهای سرکوبشان، کارگران را به زیر منگنه میبرند. با اَعمال خود به کارگران میگویند: از تو کار میکشیم و ترا استثمار مطلق میکنیم، مزدت را هم نمیپردازیم، حتی قوانین نیم بند موجود را نیز زیر پا میگذاریم، حق تشکل مستقل، اعتراض و اعتصاب را از تو سلب میکنیم، آرامش را از تو و خانوادهات میگیریم، به اخراج، شلاق، زندان و مرگ محکومت میکنیم. این قبیل اقدامات سرمایهداران زمانی در یک کشور ممکن است که حکومت آن به طور کامل و پیگیر تا مغز استخوان ضد کارگری و ضددموکراتیک باشد.
این ستم بیپایان به ضد کارگران، آنان را به واکنش و مبارزه میکشاند و در صحنه مبارزه، کارگران نمیتوانند نسبت به شرایط زیست و معیشت خود و نسبت به حقوق مدنی و سیاسیشان بیاعتنا باشند؛ همان گونه که تاکنون در همه کشورهای جهان که چنین ستمهایی بر کارگران اِعمال شده، بیاعتنایی در هیج جا رخ نداده و نمیتواند رخ دهد. پا به پای رشد و بالندگی جنبش کارگران، سطح جاری و آتی مبارزات طبقاتی آنان ارتقا مییابد و تداوم سیاستهای ضدکارگری حاکم، صفوف کارگران معترض را فشردهتر و گستردهتر میسازد. آزادی کارگران، معلمان، و همه زندانیان سیاسی، برخورداری کامل زندانیان(هم سیاسی و هم عادی) از حقوق انسانی خویش، افشا و روشن شدن ابعاد مرگ زندانیان در بند، بخشی از مطالبات انبوه کارگران ایران است که جنبش کارگری برای تحقق آن لحظهای از مبارزه دست برنمیدارد.
کارگر زندانی، معلم زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
زنده و مستحکم باد همبستگی و اتحاد کارگران!
کارگران پروژههای پارس جنوبی
جمعی از کارگران پتروشیمیهای
منطقه ویژه ماهشهر و بندر امام
بخشی از کارگران محور تهران - کرج
فعالان کارگری جنوب
فعالان کارگری شوش و اندیمشک
فعالان کارگری ضدسرمایهداری گیلان
12 مهر 1394
مرگ شاهرخ زمانی و شرایط نگهداری زندانیان؛ نامه جمعی از زندانیان سیاسی
جمعی از زندانیان سیاسی-عقیدتی و همبندیان شاهرخ زمانی، نامهای را درباره شرایط زندانیان سیاسی-عقیدتی و به طور خاص زندان رجایی شهر و سالن 12 نگاشتهاند، شرایطی که طی این سالها منجر به مرگ و یا بیماری تعداد زیادی از زندانیان شده است. متن نامه را که در اختیار هرانا قرار گرفته است به شرح در زیر است:
خطاب به هم میهنان عزیز و همه وجدانهای بیدار
باز هم فقدان یکی دیگر از یاران هم بندیمان را در حیرت و ناباوری به سوگ نشستهایم…
گزارههایی مانند «مرگ بر اثر سکته قلبی»، «مرگ بر اثر سکته مغزی» و مرگ بر اثر… به گزارههایی عادی و رسمی تبدیل شده… و هیچگاه پاسخی برای چرایی آنها داده نمیشود…
چرا که کسی مسئول و پاسخگو نیست
در شرایطی که انبوه انسانها را در فضایی محدود و محیطی کاملا بسته و کیپ شده نگهداری میکنند که بارها خودشان هم به چند برابر بودن تعداد زندانیان نسبت به فضای زندان اذعان کردهاند…
در شرایطی که زندانیان سیاسی-عقیدتی را بهطور خاص و ویژه حتی از امکان تماس تلفنی با خانوادههایشان محروم کرده و کمترین امکان ارتباط عاطفی را هم از آنها سلب کردهاند، بهطوری که در مورد زنده یاد شاهرخ زمانی حتی در فوت مادر محترمهاش اجازه یک تسلیت تلفنی به خانواده را هم ندادند و یا در جشن ازدواج دختر جگرگوشهاش اجازه یک تبریک تلفنی را هم به او ندادند.
و علاوه بر اینها در شرایطی که امکانات بهداشتی و پزشکی در حد چند مسکن و خوابآور خلاصه میشود و برای یک «اعزام اورژانس» در صدها نمونه انبوه تحقیرها، تفتیشها، مانع تراشیها و کارشکنیها صورت میگیرد که یا اعزام صورت نمیگیرد و یا زندانی بیمار خودش مجبور به صرفنظر میشود علت مرگ باز هم سکته مغزی و قلبی و… است؟ و یا خود این سکته ها معلول چیز دیگرند؟
در شرایطی که زندانیان سیاسی نه فقط هواخوری متعارف و معمول را ندارند بلکه پنجره و سلولهای آنها را هم با صفحات آهنی پلمپ کردهاند تا هیچ هوای سالمی برای استنشاق وارد بند نشود و انبوه زندانیان مبتلا به انواع بیماریهای تنفسی، قلبی، عروقی تنها هوای بازدم یکدیگر را تنفس میکنند و این موارد تهدید و خطر بارها و بارها گزارش شده و به خاطر آن اعتصابها و اعتراضها صورت گرفته راستی زنده ماندن امری تصادفی است یا مردن؟! و باز علت مرگ سکته است؟!
مگر عدم تهویه درست حتی در معماری و مهندسی جرم نیست؟ به خاطر نمای ساختمان است یا حیاتی بودن آن برای ساکنان؟
از تغذیه و دارو و بهداشت نمیگوییم ولی وقتی همه اینها ضریب بزرگ محکومیت دادگاههای انقلاب را هم میخورد که به قول استاد ممتاز حقوق زنده یاد ناصر کاتوزیان از اساس غیرقانونی بوده و از ابتدا احکامش غیرقانونی بوده چون هیچ امکان دادرسی منصفانه و حتی داشتن وکیل( در همین مورد شخص زنده یاد شاهرخ زمانی) وجود ندارد و حتی برابر همین قانون اساسی به جز چهار جرم عادی سیاسی مطبوعاتی و خاص نظامی جرم دیگری به اسم امنیتی وجود ندارد که بتوان این همه محدودیت برایش تولید کرد و هیچ فریاد اعتراض و اعتصاب هم هیچ گوش شنوایی ندارد و هر حقوقدان شریف و آزادهای همه این محدودیت را مجرمانه و مستوجب مجازات میداند و هر بار هم که خبری از این همه بیعدالتی به بیرون درز میکند حفاظهای آهنی کلفتتر و دستگاههای پارازیت بیشتر و قویتر و چند قفل بزرگتر به همراه دارد و یا قطع و کاهش ملاقاتها و انفرادی و همه هم «مامورند و معذور» و از بالا دستور دادهاند!
با این همه فشارهای روحی روانی و بعد فقدان فاحش حداقلهای بهداشتی و درمانی و فقدان هر گونه مرجع تظلم خواهی چه سرنوشتی در انتظار زندانیان و بویژه زندانیان سیاسی-عقیدتی است؟!
به یاد زندانی فدیه آزادی شاهرخ زمانی که این همه شجاعانه و پیوسته فریاد میکرد.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
بهنام ابراهیمزاده؛ علی اکبر باغانی؛ لطیف حسنی؛ هوشنگ رضایی؛ عبدالرضا قنبری؛ محمد سیفزاده؛ سعید شیرزاد
دولت مسئول مرگ شاهرخ زمانی است
«قطره آب، سنگ را نه به ضرب زور، بلکه با چکیدن مکرر سوراخ میکند.»
طبقه کارگر ایران برای رسیدن به مطالبات خود صدها نفر همچون شاهرخ زمانی را از دست داده و از دست دادن کسانی مثل شاهرخ عزم ما را برای رسیدن به خواستهای شاهرخ جزم تر میکند. کارگران ایران سالهاست به عناوین مختلف در راه مبارزه جان خود را از دست داده و میدهد. ولی مرگ شاهرخ در حالی که از سلامتی کامل برخوردار بود ما را شوکه کرد و قبول کردن مرگ این رفیق برای شخص من که دو روز پیش با او نیم ساعت در مورد جنبش کارگری و دادگاه خود و عثمان اسماعیلی صحبت کردیم خیلی سنگین بود.
کارگران:
طبقه کارگر ایران و جهان برای رسیدن به خواست و مطالبات خود هزاران نفر همچون شاهرخ زمانی را از دست داده است. از دست دادن کسانی مثل شاهرخ به نیروی تبدیل میگردد که برای رسیدن به اهدافمان ما را استوارتر میکند.
من از طرف خانواده به همه کارگران، خانواده محترم شاهرخ زمانی و کمیته دفاع از شاهرخ زمانی تسلیت عرض مینمایم وغم از دست دادن این رفیق مبارز را با ادامه راهش بر دوش میکشیم.
خانواده محمود صالحی
22/6/94
به یاد شاهرخ فقید
عصر یکشنبه 22 شهریور در زندان مخوف گوهردشت؛
بهت بغضی غریب در گلوی مبارزان نشسته، بهتی از آن دست که گویی صلابت پایداری را به همهمه خیزش بر میآورد. بغضی از آن دست مهیب که نه خود میشکند و نه کسی راش یارای فرو درکشیدن است.
بهت بغضی چندان غریب که گویی از 9 تووی ویل تاریکترین کلمات، قبیل شکنجه، ترور، تبعید، زندان و… به سوی نور پر پر میزند. کلماتی که هر چند نامبارکاند، اما در سیطره عریان ستم خودکامهگان، یادآور بیبدیل واژگان مبارکی چون زندگی، آزادی، دموکراسی، حقوق و عدالتاند.
این که میگویند مرگ حق است، شاید بر آتش دلسوختگان، خنکای مرهمی باشد. اما هیچ مرگی در غربت زندان حق نیست. اما هیچ مرگ نابهنگامی، هرگز حق نبوده و نخواهد بود به ویژه مرگ مشکوک مبارزی سترگ در خفقان بندهای در بسته پاسداران تباهی.
ضایعه مرگ نابهنگام مبارزی در بند سپاهیان جهل در هر سن و سالی که باشد نه تنها حق نیست بلکه ظلم مضاعف به اندیشه آزادی و آزادی اندیشهست. شاهرخ تنها 50 بهار پر مشقت از زندگی را تجربه کرده بود که با دلی بزرگ در گرو بهار آزادی در آوردگاه همیشه خونین رهایی، از میان ما رخت بر بست.
شاهرخ رفت. او دیگر نه میتواند چیزی بنویسد و نه دیگر بیش از این میتواند آگاهیدهنده باشد. ولی به عنوان مبارزی الهامبخش، در دل تاریخ راستگاری، جاودانه خواهد ماند. زیرا که به فرهنگنامه «پایداری تا پای جان» برگ زرینتری افزود.
ایستاده بر بام بلند قلههای برابری انسان، شاهرخ زمانی به نیروی پر توان عشق از دخمههای نبرد زنجیرهای حقد و کین با دستان کار و رهایی، پر پروازی خونبار بر گشود و رفت. اما تا امحای آخرین سنگر استبداد و استبدادیان، درخشش پیام هجرت غریبانهاش، ادامه مبارزات حقطلبانه مردمان سراسر ایران زمین را به قدر آرمان والا و همت سربلندش، همچنان پا بر جا و استوار نگه میدارد.
آسوده بهخواب شاهرخ که مرگ سرخ چون تویی ما را به پیروزی امیدوارتر و بر تداوم راه مبارزه مصممتر سازد. مبارزهای خونین با سلطه سیاه سیطرهای که شرارههای سرکش آتش پر فتـنهاش از میهن سوخته بر گذشته و سراسر خاورمیانه را شرورانه در بر گرفته است.
آسوده بهخواب شاهرخ که یاد و خاطرههای تو در بند آدمخواران آزادیستیز، عزم ما را بر ادامه نبرد نابرابر خود با رژیم اشغالگر و آدمکش فقیه، راسختر میدارد.
آسوده بهخواب شاهرخ که عروج هر مبارزی از درون میلههای سرد زندان، ما را به درستی راه سرخ خویش، آگاهتر مینماید.
آسوده بخواب شاهرخ که ما بیداریم و چون تو تا آخرین نفس ایستادهایم.
آسوده بهخواب شاهرخ که تاریخ بیدار است با دستان قاهر انتقام.
ارژنگ داودی
زندان گوهر دشت
دوشنبه 23 شهریور 94
محمد جراحی زندانی سیاسی در زندان تبریز خواهان پیگیری علت فوت شاهرخ زمانی شد
محمد جراحی زندانی سیاسی و هم پرونده شاهرخ زمانی که به پنج سال و شش ماه زندان محکوم شده و هم اکنون دوران محکومیت خود را در زندان تبریز سپری میکند، خواهان پیگیری پرونده فوت شاهرخ زمانی در زندان شد.
اوکه در یک تماس تلفنی از زندان تبریز صحبت میکرد و با بغض در گلو نمیتوانست کلمات را به خوبی ادا کند اظهار داشت که مرگ شاهرخ زمانی نمیتواند به صورت عادی باشد و از تمام مجامع بینالمللی خواست که با پیگیری پرونده فوت او در زندان حقیقت را روشن کنند تا از به و جود آمدن چنین فجایعی که برای بارها در زندانهای ایران اتفاق افتاده جلوگیری شود.
او ضمن تشکر از همه دوستانی که در تشییع جنازه و خاکسپاری شاهرخ زمانی شر کت کرده بودند با تالم بسیار اظهار داشت که ناباورانه این خبر را در زندان شنیده است و ضمن تسلیت به خانواده شاهرخ زمانی و یاران و دوستان او تاکید کرد که این ضایعه جبرانناپذیر نمیتواند فعالان کارگری و طبقه کارگر را از خواستههای خود باز دارد و او و یارانش همچنان پیگیر خواستههای به حق کارگری خواهند بود .
***
چند نمونه از اعتراضات اتحادیهها و کنفدارسیونهای کارگری جهان به سران حکومت اسلامی ایران درباره مرگ شاهرخ
اعتراض سازمان کارگران ساختمانی کردستان عراق
به مرگ شاهرخ زمانی و اقدامات قضایی علیه سایر کارگران
بر اساس گزارش ارسالی به کمیته هماهنگی، روز یکشنبه 29 شهریورماه 94، مطابق فراخوان «سازمان کارگران ساختمانی کردستان عراق» تجمعی در مقابل پارک عمومی شهر سلیمانیه در اعتراض به مرگ شاهرخ زمانی و اقدامات قضایی علیه سایر فعالین کارگری برگزار شد.
در این تجمع که در ساعت 4 عصر برگزار شد، حضار، ضمن محکوم کردن مرگ فعال کارگری، شاهرخ زمانی، احکام صادره علیه فعالین کارگری محمود صالحی و بهنام ابراهیمزاده و دستگیری علی نجاتی را نیز محکوم کرده و به این اقدمات اعتراض کردند.
در این مراسم حضار با شعارهای «شاهرخ معلم ماست، راه شاهرخ راه ماست» با مبارزات کارگر مبارز شاهرخ زمانی اعلام همبستگی کردند. شرکتکنندگان در این مراسم احکام غیر انسانی صادره و رفتارهایی که در مورد فعالین کارگری توسط دولت ایران به اجرا گذاشته میشود را محکوم کرده و از مبارزات کارگران ایران اعلام حمایت کردند.
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
29 شهریور 1394
اتحادیه کارگری ترانسپورت سوئد
اتحادیه کارگری ترانسپورت سوئد در نامهای به وزیر امور خارجه این کشور، خواهان پیگیری موضوع مرگ شاهرخ زمانی در زندان جمهوری اسلامی و همچنین اعمال فشاربه حکومت ایران به دلیل نقض حقوق بشر و به خاطر آزادی زندانیان سیاسی شده است. متن این نامه، به شرح زیر است:
از: لیف ایساکسون؛ روابط بینالمللی ال.او
به: مارگوت واهلستروم، وزیر امور خارجه
تاریخ: 16-09-2015
شماره ثبت: 20150361
فعال زندانی اتحادیهای در ایران در شرایط ناروشن جان باخت!
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت خبر دلخراش مرگ ناروشن شاهرخ زمانی در زندان رجایی شهر در 12 سپتامبر 2015 را دریافت کرده است.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت به کرات علیه اعدامهای بیپایه قضایی و زندان و اذیت و آزار در ایران اتفاق میافتد اعتراض کرده و آن را محکوم کرده است.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت نسبت به شرایط وحشتناک زندانها و به کار بردن شکنجه و آزار زندانیان و همچنین مرگهای مشکوک زندانیان در زندان که مورد بررسی قرار نگرفته اند، واکنش نشان داده است.
اکنون حادثه وحشتناک دوباره اتفاق افتاده است. یک فعال کارگری دیگر در زندان جانباخته و یک همسر در سوگ یار خویش و کودکان در ماتم پدرشان نشستهاند. جنبش تشکلهای مستقل کارگری در ایران سوگوار یکی از رهبران اتحادیه ای و مبارز آزادی و جامعه عادلانه گردیده است.
شاهرخ زمانی یکی از بنیانگذاران اتحادیه نقاشان و ساختمان ایران و عضو کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری ایران بود. شاهرخ زمانی بیش از بیست سال فعال مسائل کارگری و اتحادیهای بوده و 5 سال پیش به اتهام تشکیل غیرعلنی سندیکا و ایجاد گروه سوسیالیستی به زندان محکوم شد. شاهرخ زمانی با وجود رد اتهامات به 11 سال زندان محکوم گردید. طی سالهای زندان او مورد شکنجه قرار گرفته، به سلول انفرادی منتقل شد و به بندهای زندانیان جانی و خطرناک منتقل شد. بالاخره این اعمال رفتارهای وحشتناک اثرات خود را به جا گذاشت. شاهرخ زمانی در شرایط کاملا ناروشن در 12 سپتامبر 2015 در بند زندان رجایی شهر باخت.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت بدینوسیله نهایت اندوه و همدردی خود را با خانواده شاهرخ زمانی و جنبش کارگری ایران ابراز میدارد. شاهرخ زمانی یک فعال اتحادیهای پیشرو شجاع بود که هرگز در مبارزه برای یک ایران آزاد تسلیم نشد.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت شدیدا به ارگانهای مسئول در ایران که اجازه تداوم شرایط غیر انسانی و سخت در زندانها را میدهند اعتراض داشته و خواستار بررسی توسط نهادهای غیروابسته جهت روشنشدن علت مرگ شاهرخ زمانی میباشد.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت از دولت سوئد، به ویژه از مارگوت والستروم وزیر امور خارجه میخواهد که به طور رسمی به زیرپا گذاشتن حقوق بشر در ایران اعتراض کرده و از طریق اتحادیه اروپا و سازمان ملل توجه افکار بینالمللی را علیه رفتار رژیم ایران با نمایندگان کارگری و دگراندیشان جلب کند.
ال.او و اتحادیه کارگری ترانسپورت میخواهد:
• توقف همه اعدامها
• آزادی همه زندانیان اتحادیهای و سیاسی
• توقف رفتار وحشیانه با دگراندیشان و احترام به مفاد حقوق بشر
• تشکیل یک کمیسیون بینالمللی حقیقتیاب برای تحقیق شرایط زندانیان اتحادیهای و سیاسی در ایران و تحقیق در مورد موارد مرگهای مشکوک در زندان های ایران
کارل پتر توروالدسون، دبیر سازمان سراسری کارگران سوئد(ال.او)
لارش لیندگرن، دبیر اتحادیه کارگری ترانسپورت سوئد
نشر و ترجمه: پلاتفرم سندیکاهای کارگری سوئد-ایران
کنفدراسیون بینالمللی اتحادیه کارگری(آی.تی.یو.سی)
کنفدراسیون بینالمللی اتحادیه کارگری(آی.تی.یو.سی) طی بیانیهای در 21 سپتامبر نگرانی خود را از فشار بر روی فعالین اتحادیههای کارگری و نقض پایهایترین حقوق انسانی در حکومت اسلامی که منجر به مرگ شاهرخ زمانی در زندان گوهر داشت شده است، اعلام کرده است. در این بیانیه آی.تی.یو.سی بر خواستهای زیر تاکید کرده است:
- انجام یک تحقیق و بررسی مستقل در باره مرگ شاهرخ زمانی
- آزادی فوری و بیقید و شرط و لغو کلیه اتهامات بر علیه اسماعیل عبدی، رسول بداغی، علی نجاتی، مهدی بهلولی،علی حسین پناهی و محمدرضا نیک نژاد و همه دیگر فعالان اتحادیهای دستگیر شده در کشور.
- پایان دادن به سرکوب کارگران و اتحادیهایهای صنفی و احترام به آزادی انجمن و داشتن حق انجمنهای صنفی طبق مقاوله نامههای آی.ال.او و کنوانسیونهای 87 و 98.
کنفدراسیون بینالمللی اتحادیههای کارگری(آی.تی.یو.سی) این را حق خود به عنوان یک تشکل بینالمللی کارگری دانسته است که از حقوق بنیادین کارگری دفاع کرده و به کمپینهای علنی علیه این وضعیت ادامه دهد.
نامه اتحادیه کارگران ساختمانی، جنگلبانی، معادن و انرژی در استرالیا در محکوم ساختن مرگ مشکوک شاهرخ زمانی
نامه اتحادیه کارگران ساختمانی، جنگلبانی، معادن و انرژی در استرالیا در محکوم ساختن مرگ مشکوک شاهرخ زمانی است که در تاریخ 18 سپتامبر به مقامات حکومت اسلامی ایران، ارسال شده به شرح زیر است.
آیتالله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی
آیتالله صادق آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه ایران
سفارت جمهوری اسلامی ایران، کانبرا
حسن روحانی، رییس جمهور ایران
اتحادیه کارگران ساختمانی، جنگلبانی، معادن و انرژی CFMEU بهدینوسیله نگرانی شدید خود را در مورد مرگ ناگهانی رهبر اتحادیهای، شاهرخ زمانی، یکی از شناختهشدهترین و قابل احترامترین فعالین کارگری در 13 سپتامبر 2015 در زندان گوهر دشت کرج، ابراز میدارد. باور به این که آقای زمانی در زندان به قتل رسیده است رو به رشد است لذا بسیاری دولت ایران را مسئول قتل وی میدانند. در زندان، بسیاری از زندانیان به شدت شکنجه میشوند، از مراقبتهای پزشکی محروم میگردند و از سوی محافظان امنیتی و مسئولین زندان مورد بد رفتاری قرار میگیرند.
آقای زمانی را بیهوش یافتند. وی را به مرکز پزشکی زندان انتقال میدهند و پزشکان مرگ وی را اعلام میکنند. مقامات مسئول ادعا میکنند که مرگ وی بر اثر سکته مغزی بوده است اما گزارشات موثقی بر وجود کبودیهایی بر بدن وی حکایت دارد. آقای زمانی در واقع در سال 2011 بازداشت وبه دلیل فعالییتهای اتحادیهای به 11 سال زندان محکوم شده بود.
اتحادیه کارگران ساختمانی، جنگلبانی، معادن و انرژی CFMEU همصدا با اعتراضات جهانی مرگ آقای زمانی را محکوک کرده و خواستار آزادی بیقید وشرط کلیه فعالین کارگری و زندانیان سیاسی در ایران و همچنین بهرسمیت شناختن حق کارگران برای برخورداری از تشکلات خود که آنها را بدون بیم از آزار نمایندگی کنند، میباشد.
همراه ارادات
ریتا مالیا
پرزیدنت ایالتی
بیانیه عفو بینالملل در رابطه با مرگ شاهرخ زمانی
سازمان عفو بینالملل در بیانیهای به تاریخ 25 سپتامبر 2015 در مورد مرگ شاهرخ زمانی اعلام کرده است که «مرگ این فعال کارگری باید باعث اقدام جهت مقابله با شرایط وحشتناک زندانها در ایران شود.»
به گزارش عفو بینالملل، شاهرخ زمانی هنگامی درگذشت که در حال گذراندن دوران محکومیت 11 سال زندان به دلیل فعالیتهای اتحادیهای مسالمتآمیز در زندان رجایی شهرکرج در شمال غرب تهران، بود.
در رابطه با ادعای غلامحسین محسنی اژهای، سخنگوی قوه قضایی حکومت اسلامی، مبنی بر رسیدگی به مرگ شاهرخ زمانی در زندان، عفو بینالملل ضمن استقبال محتاطانه از آن تاکید کرده است که این تحقیات باید «بیطرفانه و مستقل» انجام گیرند.
عفو بینالملل، همچنین اضافه کرده است که «مرگ شاهرخ زمانی باید سبب گردد که مقامات ایران در رابطه با تغییر شرایط اسفناک زندانها در ایران و همچنین عدم امکان دسترسی زندانیان به مراقبتهای پزشکی که یک الگوی رفتاری در ایران است دست به اقدام بزنند.
این سازمان اضافه کرده است که تحقیقات در مورد مرگ شاهرخ باید همچنین شامل بررسی تاثیر شرایط بد زندان و عدم دسترسی کافی به مراقبتهای پزشکی در مرگ او نیز باشد.
عفو بینالملل در این گزارش از مقامات حکومت اسلامی ایران خواسته است که «به طور فوری شرایط بازداشت غیرانسانی در بسیاری از زندانهای ایران که سلامتی زندانیان را به خطر انداخته و یا مشکلات پزشکی آنها را تشدید میکند، مورد رسیدگی قرار دهند.»
در این بیانیه، آمده است که مقامات ایران همچنین باید اطمینان حاصل کنند که «تمام کسانی که در بازداشت بهسر میبرند دسترسی به درمان پزشکی کافی و در سطح استانداردهای بینالمللی داشته باشند، حقوق انسانی آنان رعایت شود و به افرادی که نیاز به درمان تخصصی دارند مرخصی پزشکی اعطا شود.»
در ادامه بیانیه عفو بینالملل، آمده است:
«13 سپتامبر 2015، روزی که جسد شاهرخ زمانی توسط هم سلولیهایش یافت شد، مقامات بهداری زندان، به دنبال یک معاینه مختصر، به این نتیجه رسیدند که او از سکته مغزی در گذشته است.
خانواده شاهرخ زمانی درخواست کالبد شکافی کردند که قبل از مراسم تشییع جنازه شاهرخ در 14 سپتامبر در شهر تبریز صورت گرفت. اعلام یافتههای پزشکی قانونی به دنبال کالبد شکافی تقریبا یک ماه طول خواهد کشید. عفو بینالملل آگاه است که شاهرخ زمانی تا قبل از مرگ بهطور کلی از سلامتی خوبی برخوردار بود؛ هر چند که از اواخر ماه سپتامبر 2014 منتظر انجام آزمایش ام آر آی به دلیل سرگیجه های کوتاه و سردردش بود.»
«شاهرخ زمانی، نقاش و دکوراتور 51 ساله بود که در تاریخ 8 ژوئن 2011 در تبریز بازداشت شد. او در اعتراض به بازداشت خود 32 روز در اعتصاب غذا به سر برد. در ماه اوت سال 2011، او با اتهاماتی از جمله «اقدام علیه امنیت ملی از طریق ایجاد گروههای مخالف نظام و یا عضویت در این گروهها» و «تبلیغ علیه نظام» اما در حقیقت بدلیل فعالیتهای مسالمتآمیز اتحادیهای به زندان محکوم شد. شاهرخ زمانی در اکتبر 2011، با قرار وثیقه موقتا آزاد شد، اما دوران محکومیت خود را از 14 ژانویه 2012 در شهر تبریز آغاز نمود. او سپس در تاریخ 13 اکتبر 2012 به زندان رجایی شهر منتقل شد. در طول دوران زندان هیچگاه به شاهرخ زمانی مرخصی داده نشد.»
«در ماه مارس 2014، شاهرخ زمانی به دومین اعتصاب غذای خود در همبستگی با سایر زندانیان و در اعتراض به شرایط بد زندان رجایی شهر دست زد. بخش زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر تنها بخش این زندان است که زندانیان حق استفاده از تلفن را ندارند.
برخی از زندانیان از تلفنهای همراه بهطور غیرمجاز برای تماس با خانوادههایشان، به خصوص کسانی که خانوادههایشان خیلی دور زندگی میکنند و نمیتوانند بطور منظم به ملاقات بیایند، استفاده میکنند. عفو بینالملل گزارشاتی دریافت کرده است مبنی بر این که مقامات زندان، دستگاههای متراکمکننده سیگنال برای جلوگیری از استفاده از تلفنهای همراه در زندانها نصب کردهاند. بسیاری از زندانیان، از جمله شاهرخ زمانی، گزارش داده بودند که آنها از هنگامی که دستگاههای متراکمکننده فعال شدند از حالت تهوع و سردرد رنج می برند.»
گزارش عفو بینالملل در ادامه به شرایط عمومی زندانها و بهطور مشخص زندان رجایی شهر میپردازد و تلاش میکند جمهوری اسلامی ایران را در تمام این موارد طبق میثاقهای بینالمللی حقوق انسانی و مدنی به پاسخگویی وادار نماید.
جمعبندی
حکومت سرمایهداری اسلامی ایران، وجود هیچ تشکل حزبی و غیرحزبی و یا نهاد مستقل کارگری و دیگر نهادهای دمکراتیک مردمی را تحمل نمیکند. این حکومت، حتا فعالیت تشکلهای صنفی را نیز اقدام علیه «امنیت کشور» تلقی میکند و فعالین آنها را به همین جرم دستگیر و شکنجه و به عناوین مختلف به قتل میرساند.
بنا به گفتههای زندانیان سیاسی از جمله فعالان کارگری زندانی در زندان رجائی شهر، از چند ماه پیش، مسئولان زندان و بازجویان، زندانیان را به مرگ تهدید نموده بودند.
تاکنون صدها زندانی به دلایل مشکوکی در زندانهای حکومت اسلامی به قتل رسیدهاند. از قتل سعیدی سیرجانی نویسنده و پژوهشگر در زندان تا قتل کارگر زندانی افشین اسانلو، که در تاریخ 30 خرداد ماه 1392، جان خود را در زندان رجائی شهر از دست داد. وی راننده اخراجی شرکت واحد اتوبوسرانی و یکی از اعضای هیات موسس سندیکای کامیونداران تهران بود. این فعالیت وی، به عنوان اقدام علیه امنیت کشور از طرف قاضی صلواتی، به 5 سال حبس محکوم شد و در حالی که به پایان دوره زندانیش نزدیک بود به دلیل واهی «ایست قلبی»، جان باخت. در صورتی که بنا به اظهارات دوستان همبندش، افشین اسانلو جهت مداوای یک ناراحتی جزئی، با پای خود به بهداری رفت و به ناگهان خبر مرگ او پخش شد.
محمد جراحی، فعال کارگری با آن که در زندان تبریز دچار بیماری سرطان شده است به دلایل واهی همچنان در زندان است. پدرام نصرالهی، وفا قادری، جلیل محمدی، بهنام ابراهیمزاده، شاپور احسانی و... در زیر شدیدترین شکنجههای روحی و جسمی قرار دارند. در نتیجه، جان همه زندانیان سیاسی و کارگران زندانی در خطر است .
مرگ ستار بهشتی، کارگر وبلاگنویس، نمونه دیگری است. از سال گذشته تا مرگ شاهرخ، زندانیان سیاسی و فعالان کارگری به نامهای علیرضا کرمی خیرآبادی، منصور رادپور و افشین اسانلو جان خود را در زندان رجائی شهر از دست دادهاند و مسئولان زندان، اغلب علت مرگ آنها را ایست قلبی اعلام کردهاند. ولی همبندان آنها، وضعیت قلبی همه آنها را سالم توصیف کردهاند. در این زندان، تغذیه و بهداشت اسفبار است و شکنجه روحی و جسمی زندانیان سیاسی و فعالان کارگری همچنان ادامه دارد، به همین خاطر تعداد بسیاری از آنها دچار بیماریهای روحی و جسمی شدهاند. به گفته شاهدان عینی به دلیل نصب دستگاه پارازیت برای جلوگیری از ارتباط تلفنی با خارج از زندان در سلول های امنیتی زندان، باعث گیجی وسردرد شدید و نیز حالت تهوع زندانیان شده است و در چنین راستائی، حکومت اسلامی ایران، همه زندانیان سیاسی، به ویژه فعالان کارگری را تحت فشار و تهدید مداوم قرار داده و حتا همسران رضا شهابی و علی نجاتی را نیز به محاکمه کشیدهاند.
بیتردید مرگ شاهرخ، افشین، ستار، علی رضا، منصور و...، یک جنایت و قتل عمد سیاسی است که توسط حکومت سانسور و اختناق، ترور و وحشت، شکنجه و اعدام اسلامی ایران صورت گرفته و مسئول مستقیم این جنایات و همه وحشیگریهای حکومت اسلامی ایران، سران و مقامات آن است.
همزمان با قتل شاهرخ زمانی در زندان، دور جدید تهدید و سرکوب فعالین کارگری و اجتماعی توسط حکومت اسلامی ایران صورت گرفته است؛ بازداشت علی نجاتی، صدور احکام ظالمانه جدید علیه محمود صالحی و رسول بداقی، تشدید فشار علیه بهنام ابراهیمزاده و پروندهسازیهای گوناگون علیه معلمان در بند و فعالین دیگر تشکلات و کمیتههای مستقل کارگری همچون سندیکای نیشکر هفته تپه، سندیکای کارگران شرکت واحد، اتحادیه آزاد کارگران، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، تنها نمونههایی است از تشدید خفقان و وحشیگریهای حکومت اسلامی ایران است.
با وجود آزاد شدن واله زمانی عضو سندیکای کارگران نقاش و میلاد درویش مستند ساز، علی نجاتی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، همچنان در بازداشت به سر میبرد.
به گزارش سندیکای کارگران فلزکار مکانیک، با توجه به مراجعات مکرر همسر علی نجاتی به اطلاعات شوش فقط یک بار علی نجاتی به همسرش تلفن کرده و اعلام نموده که حالش خوب است. متاسفانه تاکنون از محل نگهداری علی نجاتی خبری در دست نیست.
به گزارش کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری؛ بهنام ابراهیمزاده فعال کارگری دربند در زندان رجایی شهر کرج، در روز چهارشنبه 1 مهر ماه 1394، به هنگام دریافت برگه وضعیت قضایی متوجه شده است که حکم سنگین 7 سال و 9 ماه و 15 روز زندان به صورت حکم قطعی به مجموعه احکام پیشین وی اضافه شده است. این موضوع بدین معنی است که از نظر دستگاه قضایی این حکم قطعی و لازم الاجراست و تنها دخالت این فعال کارگری در ماجرا این است که وی در انتهای این پروسه قضایی از آن مطلع شود.
بهنام ابراهیمزاده فعال کارگری و از اعضای «کمیته پیگیری برای ایجاد تشکهای کارگری» به اتهامات واهی تبلیغ علیه نظام و نظایر آن محکوم شده است و به علاوه حتی در دادگاه ضد کارگری فرصت نداشته است به شیوهای که خود صلاح میدانسته از خود دفاع کند.
ابراهیمزاده، همچنین به پرداخت 450 هزار تومان جریمه بابت نگهداری تجهیزات ماهوارهای محکوم شده است.
شاهرخ، در راه مبارزه علیه سیستم سرمایهداری، به خصوص علیه حکومت سرمایهداری اسلامی ایران و دفاع از حقوق خود و همه ستمدیدگان و استثمارشدگان جان باخت.
شاهرخ، سنبل سازشناپذیری، صداقت و شجاعت بود و باور عمیق به جنبش کارگری و سوسیالیسم داشت. به همین دلیل نیز جنایتکاران حکومت اسلامی، از سر استیصال و زهرچشم گرفتن از فعالین کارگری، اقدام به حذف فیزیکی شاهرخ کردند. اما سران و مقامات آدمکش حکومت اسلامی بدانند که صدها و هزاران فعال کارگری و اجتماعی دیگر، راه شاهرخ را با جدیت بیشتری ادامه خواهند داد.
با وجود این که اعتراضات زیاد و گستردهای در محکومیت مرگ شاهرخ راه افتاده است اما جای اعتصاب، حتا چند دقیقه به یاد شاهرخ در کارخانهها و کارگاههای ایران خالی است. سکوت و یا بیتفاوتی، سبب خواهد شد که زندانیان زیادی مانند شاهرخ به قتل برسند. باید این سکوت مرگبار توسط طبقه کارگر ایران و همه مدافعان این طبقه، شکسته شود. در واقع جنبش طبقاتی ما و همه مدافعین راه آزادی و سوسیالیسم، با ظرفیتها و پتانسیلهای قوی و اجتماعی که داریم متسفانه هنوز در مقابل این همه وحشیگریهای حکومت اسلامی ظاهر نشدهایم. همین ضعف بزرگ ما، به حکومت اسلامی فرصت داده است تا این حکومت، با ظرفیتهای غیرانسانی و غیرقابل تصوری با جامعه ما رفتار کند و خود را قدرت مطلق و غیرقابل تغییر بداند.
جا دارد که تشکلهای موجود کارگری در ایران، وضعیت اخیر جامعه ایران و تهدید فعالین کارگری و اجتماعی و قتل شاهرخ و نقاط ضعف و قوت مبارزه طبقاتیمان را ارزیابی و جمعبندی کنند و بر اساس آن، آرایش جدیدی نیز به روند مبارزه طبقاتیمان بدهند.
در خارج کشور، باید سیاستهای سکتاریستی و خودمحوربینی سازمانی و حزبی و فردی مورد نقد قرار گیرند و بر همکاری همه نیروهای مدافع جنبش کارگری تاکید شود. ما باید تاکتیکهای مبارزه طبقاتیمان علیه حکومت سرمایهداری اسلامی ایران را با طرح و نقشهعمل خودمان و با خواست آزادی بدون قید و شرط و فوری همه زندانیان سیاسی و حتا اجتماعی، لغو سانسور و شکنجه و اعدام سازماندهی کنیم و پیش ببریم. هدف نهاییمان نیز سرنگونی کلیت حکومت اسلامی ایران و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و انسانی و عادلانه و مرفه باشد. بنابراین، حرکتهای موضعی و موقتی تاثیر چندانی بر سیاستهای جنایتکارانه حکومت اسلامی ندارد.
بدون شک همه نیروهای مدافع جنبش کارگری و کمونیسم، در داخل و خارج کشور موظفند کمپینهای گسترده اعتراضی و پیشگیری و در عین حال پیگیری را سازمان دهند نه این که در مقابل انبوهی از جنایات حکومت اسلامی، به حرکتهای صرفا عکسالعملی بسنده کنند. یعنی ما نباید منتظر باشیم حکومت اسلامی زندانی را اعدام کند و به شیوههای دیگری وی را بکشد تازه آن موقع ما اعتراض کنیم. این کمپینها نیز نباید به برگزاری یک تظاهرات و مراسم یادبود محدود گردند. به عبارت دیگر، ما باید با همه نهادهای بینالمللی، کنفدراسیونهای کارگری، سازمانها و احزاب سیاسی چپ و سوسیالیست، جنبشهای اجتماعی، تشکلهای زنان، دانشجویان و جوانان، رسانهها و هر جایی که توانش را داریم ارتباط مستمر بر قرار کنیم تا این که اجازه ندهیم حکومت اسلامی، در پسا سازش با گروه 5-1 و در راس همه آمریکا، سانسور و اختناق خود را بر علیه جنبشهای اجتماعی و فعالین این جنبشها و زندانیان سیاسی و...، در داخل کشور تشدید کند و در خارج کشور نیز مجددا فضای مناسبی برای فعالیتهای خود، به ویژه جاسوسی بر علیه مخالفین خود را فراهم سازد.
همانطور که عفو بينالملل و برخی کنفدراسيون بينالمللی اتحاديههای کارگری خواستار تحقيق درباره دلايل مرگ زندانی سياسی شاهرخ زمانی شدهاند، ما هم باید از پزشکان و وکلای مترقی و انساندوست ایرانی درخواست کنیم که کمتیههای حقیقتیاب تشکیل دهند و در این مورد با نهادهای بینالمللی در ارتباط قرار گیرند تا بار دیگر حکومت اسلامی، جهل و جنایت در نزد افکار عمومی مردم جهان منزوی و رسواتر و طرد گردد.
اکنون زمان آن رسیده است که شهر پنج میلیونی و کارگری تبریز، بار دیگر جرقه انقلابی کوبندهتر و شکوهمندتر مانند انقلاب مشروطیت و انقلاب 1357 را علیه کلیت حکومت اسلامی بزنند و یاد و راه و افکار سیاسی و اجتماعی حیدر عمواوغلوها، پیشهوریها، خیابانیها، صمدها، دهقانیها، شاهرخها و... را در جامعه زنده کنند و تاریخ گذشته درخشان خود را تکرار کنند تا به حاکمیت جنایاتکارانه اسلامی نیز در سراسر ایران خاتمه داده شود.
تبریز اگر برخیزد سراسر ایران برمیخیزند!
یاد شاهرخ زمانی و همه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد!
سهشنبه چهاردهم مهر 1394 - ششم اکتبر 2015
* تلویزیون حزب کمونیست ایران: لینک گفتگوی فرهاد شعبانی با بهروز خباز و بهرام رحمانی در رابطه با ارزیابی از کمپین و کارزار محکومت قتل شاهرخ زمانی
http://www.azadi-b.com/J/2015/10/post_413.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر