۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

این شعر را تقدیم به رفیق فرزاد کمانگر و رزمندگان کمونیست می کنم.







کمان او ،ابروی کمان ش بود.


فرزاد،
همزاد ما بود،
فرزاد کمان گر،
کمانگیر بود.
او با قامت سترگ
پا در رکاب ،خان علی و صمد بود.
کمان گیری که یک بار دیگر بر خواست،
تیر او نه در هوا و فضا، پرواز کرد،
نه بر تنه ی درخت گردوی نشست،
بلکه در وادی شور و عشق و رزم،
هنوز در پرواز است.
یک به یک،
دو به دو،  ... ،
بر هر دلی که پی رهایست،  می نشیند،
بذر رزمی می نشاند،
سپس ،
باز به سوی دلهای دیگر،
پر می گشاید.
***
کمانگیر رزم ما این بار،
از میان معلمان ،
فرزاد کمان گر بود،
چون کمان گیری دیگر برخواست،
جان خود در تیر کرد،
شور و عشق رزمند گی را،
مشعل راه هزاران،
رزمنده ی شبگیر کرد.
هزاران لاله عاشق لبریز از سرخی رزم را،
بذر راه رفاقت خویش کرد.
آنگاه با شور و عشق، جان خود در تیر کرد.
جان خود را پر پرواز تیر کرد .
تیر را رها، به سوی جغد شوم پیر کرد.
***
کمان او ،
ابروی، کمان ش بود.
تیر او،
سخن شیرینش بود.
تیری که هنوز در پرواز است.
مشغول شکار دلهای عاشق رزم است.
تیر او که ،
سخن شیرینش بود.
سخنی که بر خواسته از درونش بود.
***
افق را کران تا کران ،
با چشم رزمندگان  ،
نگاه کن،
خون فرزاد است،
 که با پری از جان فرزاد ،
در پرواز است،
با قلب هر رزمنده ی آزادی، همراه است.
با انگشتان هر نوازنده شور و عشق، هم ساز است.
مرکب قلم شاعر انقلابی ، خون فرزاد است.
با پچ پچ درد آلود کودکان کار و خیابان ، همراز است.
...
آنچه ، در دستان هر کمونیستی ، سلاح بران است.
خون رفقای، چون فرزاد است.
***
آری ،
این تیری که با پری از جان فرزاد در پرواز است ،
این پرچم سرخ لاله گونی که در اهتزاز است ،
خون سرخ فرزاد، که،
اکنون پرچم ما ،
در میان و بر فراز توفان رزم، رقصان است.
شعله های رقص ش،
 بر بلندای میدان نبرد رهای انسان،
رهنمای  به  سوی ،
سوسیالیسم است.
این تیر سرخ که با پری از جان فرزاد در پرواز است ،
پرچم سرخ ماست ،
در میدان رزم بی وقفه،
 در اهتزاز است.

محمد اشرفی

19 اردیبهشت 1396

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر