کارگران، مردم آگاه و
آزادیخواه، تشکلهای کارگری؛
همچنان که اطلاع دارید، رضا شهابی یکی از کارگران شرکت واحد تهران و حومه از تاریخ 22/3/1389 دستگیر
و به اتهام دفاع از کارگران و محرومان جامعه مدت دو سال و نیم، در زندان اوین
محبوس است.
بنا به گفته خود رضا، ماموران
بازجو در بدو ورد ایشان به بازداشتگاه او را با شدید ترین شیوه شکنجه کردند که این
شکنجه باعث شده تا رضا از ناحیه گردن دچار مشکل گردد. بنا به تشخیص و دستور
پزشکان، رضا را عمل جراحی کردند و بعد از عمل قرار بود که ایشان را در مکانی آرام
و به دور از هر گونه آلودگی ...نگهداری کنند. اما این روزها فشار آنقدر علیه
زندانیان سیاسی شدید شده است که رضا طی یک نامه به تاریخ 25/9/91 به این فشار ها
اعتراض کرده و این نامه رسما" انتشار یافته و رضا دو مورد از آن را به اطلاع
ما رسانده است که یا دست به اعتصاب غذا می زند و یا به اعتراض به وضع موجود از
گرفتن هر گونه خدمات در مانی و بهداشتی خود داری می کند. خود رضا در پایان گفته
است که: " فعلا" گزینه دوم را انتخاب کردهام."
کارگران، مردم آزاده،
تشکلهای کارگری؛
ما این روزها شاهد اعتصاب
غذای نسرین ستوده و صدها زندانی سیاسی در زندان های ترکیه بودیم. ما شاهد آن بودیم
که چطور زندانیان سیاسی به خاطر فشارهای پیش از حد با جان خود به مقابله با کسانی
درافتادند که ازهر نظر با هیچ اصول انسانی پایبند نیستند و نسبت به جان زندانیان
سیاسی که 50 روز از خوردن هر گونه خوراکی خودداری کرده بودند، افتخار می کنند و با
خیال آسوده به عیش و نوش خود مشغول هستند. ما شاهد بودیم که چطور مسئولان زندان با
کمال بی شرمی اعلام می کنند که: "بگذار زندانیان جان خود را از دست بدهند، ما
که به آنان پیشنهاد اعتصاب غذا ندادهایم."
ما مردم باید در آینده نه
چندان دور شاهد هزینه جبران ناپذیراعتصاب غذای 50 روزه زندانیان سیاسی چه در
زندانهای ایران و چه در زندان های ترکیه باشیم که چطور این زندانیان اعتصابی به
مرضهای گوناگونی دچار می شوند که هیچ دکتر و درمانی نمی تواند سلامتی آنان را
برگرداند.
این در حالی است که کارگران
زندانی در ایران، تنها به اتهام دفاع از حقوق خود و همطبقهایهایشان و به اتهام
بیان خواست و مطالبات برحقشان تحت شکنجه و آزار روحی و جسمی قرار میگیرند.
زندانیان سیاسی از جمله رضا شهابی، شاهرخ زمانی، محمد جراحی و ... چند مورد اعتصاب
غدا کردند تا شاید بتوانند تغییراتی در وضعیت موجود زندان ها به وجود بیاورند.
این زندانیان می خواهند به
ما مردم بگویند که تحمل زندان در شرایطی که حتی نان برای خوردن، لباس برای پوشیدن،
درمان برای مریض ها، خدمات رفاهی از جمله پتو، تخت، ملافه، جای خواب، لوازم
بهداشتی، حمام، آب گرم و ... وجود ندارد، طاقت فرساست. آنها برای دفاع از حرمت و
کرامت انسانی و تنها به خاطر بیان خواست و مطالبات برحقشان اینگونه بیرحمانه مورد
غضب محافظین سرمایه قرار گرفتهاند و هر وقت به این وضع موجود اعتراض میکنند
بلافاصله آنها را از یک بند به بند دیگر و یا از یک شهر به شهر دیگری انتقال می
دهند، زندانبانان سعی دارند تا با این شیوه خانواده های زندانیان سیاسی را تحت
فشار روحی و اقتصادی قرار دهند و نتوانند حتی سالی یک بار به دیدن عزیزانشان
بروند. زندانیان اعتصابی، بوسیله اعتصاب غدا میخواهند به خواست و مطالبات خود که همان
برخورد انسانی با آنان و یا تامین نیازهای روز مره آنان است برسند، هر چند در
کشوری که ما زندگی می کنیم ارزان ترین جنس که می شود آن را در همه جای این کشور
تهیه و خریداری کرد و هر روز قیمت آن پائین و پائین تر می آید جان انسان است، آن
هم انسانی که به جرم اعتقاداتش در زندان باشد.
در حال حاضر شاهرخ زمانی
تنها به جرم فعالیتهای کارگری تحت سختترین و غیر انسانیترین برخوردها قرار
گرفتهاست. رضا شهابی علیرغم وخامت جسمیاش از دارو و درمان و از ابتدائیترین
امکانات خدماتی و بهداشتی محروم است. بهنام ابراهیمزاده، محمد جراحی، پدرام
نصرالهی و دیگر فعالین کارگری زندانی و زندانیان سیاسی نیز از شرایط مشابهی
برخوردارند. حتی بدویترین قوانین مربوط به حق و حقوق و رسیدگی به یک زندانی سیاسی
زیر حاکمیت سرمایهداری رعایت نمیشود.
من به عنوان یک کارگر و
سخنگوی کمیته دفاع از رضا شهابی که سالها به جرم دفاع از محرومان و مردم ستمدیده
متحمل زندان شدم، تمام آن درد و رنجهایی که رضا در نامه خود نوشته است با گوشت و
پوست و استخوان لمس کرده ام. برای من کاملا قابل فهم است که عزم و اراده رضا شهابی
برای رویارویی با این بیعدالتی و این جنگ نابرابر، جزم شده است اما وخامت وضعیت
جسمی، زندگی و سلامت رضا شهابی را به مخاطره انداخته است. بدون شک هر گونه خطری که
متوجه رضا شهابی گردد، مسئولیت آن مستقیما بر عهده مسئولین زندان و زندانبانان
است.
کارگران مردم شریف و
آزادیخواه؛
به هر نحو ممکن باید به دفاع
از رضا شهابی و دیگر زندانیان سیاسی برخاست. باید در تمام دنیا یک کارزار بینالمللی
و یک کمپین وسیع در حمایت از رضا شهابی و دیگر فعالین زندانی به راه انداخت و با
فشارهای وارده خواستار مداوای فوری و بدون قید و شرط رضا شهابی و دیگر زندانیان
سیاسی و عادی شد. مسلما ما کارگران در برابر این ظلم سکوت نخواهیم کرد و با اتحاد
و همبستگی طبقاتی میتوان تعرض حامیان سرمایه و فشار آنها بر فعالین کارگری زندانی
را به عقب راند.
محمود صالحی 27/9/91
نامه رضا شهابی به تاریخ
25/9/91
نامه ی رضا شهابی:
من فقط یک نمونه از اجحاف
علیه سلامت زندانیانم
آنچه بر سرنوشت سلامت و
درمان و پیشگیری و مراقبت پزشکی من، رضا شهابی، زندانی بند 350 زندان اوین روا می رود بر همه ی این
زندانیان نیز وارد است. من خود را ناگزیر می دانم لب به سخن بگشایم، شاید کسان
دیگری نیز به گونه ای چنین کرده اند یا چنین خواهند کرد. در این جا وضع درمان و
سلامت بسیار وخیم است و خود ما، خانواده و دوستانمان را نگران کرده است. من آن را
با جامعه ی داخلی و جهان در میان می گذارم. در ضمن از پزشکان و پرسنل سلامت که در
حد خود به وظایف شان عمل می کنند اما کارشان در چنین نظام ناکارا و بی اعتنا به
جان ما انسان های دربند، بی ثمر می ماند، به سهم خود قدردانی می کنم.
مراجعه ی ما به پزشک زندان
منجر به صدور نسخه می شود اما معمولا از 10 تا 24 ساعت طول می کشد تا دارو به دست
ما برسد. در این صورت بیمار باید رنج بکشد و منتظر تشدید بیماری اش باشد. بهداری
فاقد پرسنل و وسایل و امکانات لازم است و حتی اگر بدن کسی به دلیلی مجروح و پاره
می شود با انتقال او به بهداری معمولاً کار بخیه زنی انجام نمی گیرد زیرا می گویند
یا داروی بیهوشی موضعی ندارند یا نسخ و سوزن جراحی یا اصلاً فرد جراح.
بیمارانی که بنا به تشخیص
پزشک و حتی تأیید پرسنل بهداری باید به بیمارستانهای خارج از زندان اعزام شوند و
وضعیت اضطراری دارند در دورِ گرفتاری و کاغذبازی و فرماندهی اداری قرار می گیرند
که حاصل آن افزایش خطر جانی، درد و رنج و حتی بیم مرگ است.
دستورهای پزشک به پزشک
قانونی می رود تایید پزشک قانونی در اختیار دادستانی قرار می گیرد و دادستانی و
تیم او بدون اطلاع پزشکی با توجه به روندهای اداری خودشان و نام و موقعیت بیمار
تشخیص می دهند که بیمار عازم بیمارستان بشود یا نشود. این در شرایطی است که همه می
دانیم دستگاه قضایی پزشک نیست و باید بر اساس نظر پزشک معتمد خود (پزشکی قانونی)
عمل کند. اما آشکارا بی اعتمادی خود را به کادر و پرسنل پزشکی نشان می دهند. برای
آن ها همه چیز امنیتی و سیاسی است. تازه همه ی این کارها نیاز دارد که اعضای
خانواده ی ما از راه های دور عازم مرکز شهر تهران شوند و گرفتاری ترافیک و دود را
تحمل کنند و در صف برای ملاقات با معاون دادستان بایستند و به اصطلاح پرونده ی
عزیز زندانی شان را پیگیری می کنند.
توجه بفرمائید که این پروسه
حداقل 2 هفته و گاهاً تا 6 هفته به دراز می کشد و تازه نتیجه ی نظر مساعد یا
مخالفت دادستان معلوم نیست. وقتی به بیمارستان می رویم ودر آنجا معالجه نیمه تمام
می ماند و بازمان می گردانند، دستور می دهند در مدت معینی باید برای ادامه برگردیم
اما روز از نو روزی از نو، گرفتار و معطلی ادامه می یابد. انسان از زندگی سیر می
شود و گاه به فکر می افتد که شاید مرگ بهتر باشد. اکثر اوقات به نوعی متهم به
تمارض یا میل به حضور در بیمارستان به جای زندان می شویم. واقعاً تشخیص تمارض با
دستگاه پزشکی است یا دادستانی که با تمام وجود با زندانیان مخالفت و نسبت به آنها
سوءظن دارد.
بدبختی آزاردهنده ی دیگر ما
دندان درد و مشکلات دندان است. این درد بی چاره کننده را باید مدت ها تحمل کنیم تا
دندان پزشک که آن هم همه ی تخصص ها را نمی پوشاند وارد بهداری شود و البته باید
برای خدمات و دندان پزشکی که خودمان هم انتخاب نکرده ایم و باید روی دندان هایی که
دندان پزشکان دیگر قبلاً روی آن ها کار کرده اند کار کنند، پول بپردازیم. توجه
بفرمائید که چون پول نقد نداریم باید از کارت بانک پاسارگارد استفاده کنیم. وای به
حال آن زندانی ای که پول ندارد، در اینجا دستش بسته است. چون سرکار نمی رود که
پولی به دست آورد یا بیرون نیست که قرض بگیرد یا جنسی را از خانه اش بفروشد. صحبت
هم یک کلام است:
یا پول یا سلول و درد و رنج
و یا درخواست اعزام به دندان پزشکی بیرون که آن هم داستانش را گفتم.
من رضا شهابی کارگر اخراجی و
زندانی شده ی شرکت واحد که هیچ منبع درآمدی ندارم و سابقه ی عمل جراحی خطرناک روی
نخاع گردن داشته ام و به دستور پزشکان باید در منزل تحت مراقبت، استراحت کنم ماه
هاست اسیر این گردش کشنده ی امور شده ام. مدت هاست درد دندان به سراغم آمده و درد
دندان جلو که در بازداشتگاه 209 شکسته اند، امانم را بریده است و با درخواست پول
یا گرفتاری اعزام رو به رو شده ام، کار این داستان خصوصی سازی که همه چیز آن به
نفع افراد یا سازمان های نیمه آشنا تمام می شود و گروه گروه کارگران را به روز
سیاه نشانده است، به داخل زندان ها هم آمده است. بگذریم از رجایی شهر که حتی جا
برای زندانی خرید و فروش می شود اما در این جا ما باید مواد غذایی، بهداشتی، سبزی
و میوه و لبنیات را در حد وسع خود از فروشگاهی بخریم که متعلق به کارکنان زندان
است، آن هم با کیفیت بد و بسیار گران. کمبود مواد غذایی زندان از حیث گوشت و سبزی
و لبنیات و کمبود یا نبود شوینده ها و لوازم بهداشتی شخصی را همه می دانند. شاید
بعضی کسان کمک هایی به کسانی که ندارند بکنند و آبروی شان را بخرند، اما این نه
همیشه است و نه برای همه کس است. بالاخره انسان شأن و آبرو دارد. تا به کی باید
این گونه در محرومیت یا نیاز زندگی کنیم.ما به این چیزها در کشوری که این همه ثروت
دارد و از تحریم هراسی ندارد و فقط فرصت ها را زیاد می کند به خاطر درخواست حقوق
مان به زندان محکوم شده ایم، به محرومیت و مرگ تدریجی و بی توجهی بهداشتی و
محرومیت از حقوق مادی و معنوی خود که محکوم نیستیم.
ما در گذشته و حال در این جا
کسانی را داریم که حساب و کتاب سرشان است و می دانند بودجه زندان چقدر است و آنچه
برای ما خرج می شود و مرتب هم آب می رود چقدر است! همین چندی پیش ما همه خبرهای
تعقیب قضایی کسانی را از پرسنل امور زندان ها به خاطر سوء استفاده ی مالی شنیده
ایم و این ها را کنار هم می گذاریم و می بینیم چگونه حقوق مان پایمال می شود.
کینه توزی، سیر نشدن از
انتقام، سوءاستفاده، بی اعتمادی به سلامت ها، اهانت به شخصیت و کرامت مان متوجه ی
همه شده است.
اینجانب به سهم خود چاره ای
ندارم جز اینکه یا به اعتصاب غذا روی آورم یا از دریافت همان حداقل خدمات درمانی و
بهداشتی هم به عنوان اعتراض خودداری کنم بلکه تکانی به احساس مسئولیت مسئولان وارد
شود. تصمیم خود را که فعلا تصمیم دوم است به اطلاع افکار عمومی، همکاران سندیکایی،
تشکل های کارگری و فعالان کارگری و مدنی می رسانم و منتظر برخورداری از امکانات
سلامت و اجرای دستورهای پزشکی که با مخالفت دادستانی رو به رو شده است می مانم.
رضا شهابی عضو هیئت مدیره
سندیکای کارگران شرکت واحد
بند 350 زندان اوین - آذرماه
91
انتشار از کمیته ی دفاع از
رضا شهابی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر