۱۳۹۴ تیر ۳, چهارشنبه

سوال بي جواب شعری از اسماعیل فتاحی

 "سوال بي جواب  "
چشمان چند منتظر ديگر
به پيچ و خم راه بي برگشت
خون خواهد گريست ؟
ابليسِ نارجيم
چند خداي ديگر را
به طناب سترگ ارتجاع
خواهد آويخت ؟
از تار عنكبوت
كدامين جيب
طناب دار مرا خواهند ريسيد ؟
از خشت چند خانه ويران
ديوارهاي زندان
به بلنداي آسمان و پهناي ايران من
خواهند ساخت ؟
خون چند كس ديگر
به پاي درختان بهشت ساخته ناكسان
خواهد ريخت ؟
چند كودك گرسنه ديگر
به اجبار،حوري و غلمان پاداش باور
ناباوران خواهد شد ؟
كدامين پيام آور راستين
به دستان كارگر بوسه خواهد زد ؟
در كدامين برهه تاريخ
زير پاي پينه بسته مادران
بهشت خواهد شد ؟
بهشتي كه حوا  آزادانه سيب خواهد خورد
كدامين خدا
آدمي را از خاك لجن مال نخواهد آفريد؟
در ناكجاي اين تاريخ خصين
آسمان و زمين هر جايي بروي يكرنگ خواهد شد ؟
بالاو پايين كدامين شهر
يكي خواهد بود؟
كدامين مدينه فاضله
كودك كار و خيابان نخواهد داشت؟
كار آمدي كدامين عدالت
زن را برابر مرد قلمداد خواهد كرد ؟

                                                             
  اسماعيل فتاحي   –   24/3/94

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر