زندان مرکزی دشتستان در بیرون شهر برازجان در روستای بنداروز
قرار دارد این زندان مستقل از همه ی زندانها و حتی جدا از همه قوانین و آیین نامه
های زندانهای کشور برای خود قوانین ( که هر روز به مصلحت تغییر می کند ) و آیین
نامه دارد . اداره بندها توسط شرورترین افراد است برخلاف همه ی زندانها این زندان
دارای یک فروشگاه بسیار کوچک است که کالای مهم آن سیگار است از سیگار برای خرید و
فروش مواد مخدر استفاده می شود و گاهی اتفاق میافتد که یک نخ سیگار به مبلغ 10000
تومان معامله شود .
زندانیان بویژه در بند 4 در برابر دوربین در سرویس بهداشتی
و راهروها مشغول مواد مخدر هستند . متادون اگر چه با هزینه ماهیانه زندانیان تهیه
می شود اما با درصد بالا و بدون کنترل به همراه قرصهای خواب آور زندانیان را
ساعتها آرام میکنند و به نوعی به بیهوشی می برند و مشکلات زندانیان را به اصطلاح
حل می کنند افرادی هم که تصمیم به ترک مواد دارند عرصه بر آنان تنگ است فضای
ناکافی و بی کیفیت باعث می شود که آنها ضعیف شوند دیده شده است که زندانیان گرسنه
بخصوص کسانی که تصمیم به ترک مواد گرفته اند خمیرها را از کناره های نان لواش جمع
آوری می کنند و آن را مصرف می کنند (جمهوری اسلامی همیشه زندانیان را در مضیقه
و تحت انواع شکنجه ها نگاه می دارد دز دهه شصت نیز غذا انقدر کم می دادند که
زندانیان خوردن خمیر نان را به نوبت گذاشته بودند چون خمیر باعث احساس سیری می شود.
بیماران در میان افراد سالم به سر می برند بخصوص زندانیانی
که بیماری ایدز و یا بیماری مسری و خطر ناک دارند در بین زندانیان نگهداری شده و
در همان جا فوت می کنند امکاناتی برای ایزوله کردنشان وجود ندارد اگر چه اتاقی به
این نام در بهداری وجود دارد پرستاران
بهداری و کارکنان آن از کمبود امکانات شکوه می کنند و هر گاه در این مورد نامه نگاری
کنند مورد بازخواست و تنبه قرار می گیرند .
فروشگاه زندان برای ادامه کار خود ناچار است با بعضی از
مسولان زندان همکاری کرده به آنان باج دهد این همکاری علیرغم میل مسول فروشگاه به
پذیرفتن درخواستهای غیرانسانی می انجامد .
زندانیان در این زندان که در 6 بند نگهداری می شوند عمدتان متهم
به قتل عمد هستند. مسئول فروشگاه خود
اعتراف می کند که تمام مخارج خود و خانواده اش را از طریق همین فروشگاه بسیار کوچک
فراهم می کند . البته با پارتی بازیهای بزرگی
که رشوه کلانی نیز داده است ، این پارتی بازی ها توسط مسئولین رده بالا که
نیاز به شناسایی است ، معرفی خواهد شد. علیرغم گرفتن درصدی از قیمتها به خرید و
فروش سیگار نیز می پردازد زندانیانی که به کارهای خدماتی می پردازند به غیر از چند
تن همگی متهم به قتل هستند بهتر بگویم قاتل هستند با توجه به اینکه تفکیک زندانیان
بر اساس جرائم آنها باید صورت بگیرد که در آیین نامه سازمان زندانها آمده است، اما
چند تن از زندانیان سیاسی که در این زندان اقامت دارند در میان زندانیان عادی که
شامل قاتلان ، کلاه بردارن ، سارقان مسلح و آدم ربایان و غیره هستند بدون اینکه
موضوع تفکیک جرایم در مورد آنها رعایت شود دوران محکومیت خود را می گذرانند و در
پاسخ به اعتراض آنها مسئولین زندان می گویند اینجا آخر دنیاست هر اعتراضی دارید می
توانید اعتراض کنید ولی کسی نیست که به اعتراض شما توجه کند .
جیره غذایی روزانه برای زندانیان به شرح زیر است :
1- یک فنجان لوبیای آب پز بدون مخلفات به اندازه یک پیمانه
بعلاوه یک نان لواش برای شام
2-
برنج عموما" خام و دم نکشیده گاهی هم مرغ در واقع استخوان مرغ می دهند،شاید در بازرسی ها گفته
شود که به زندانیان مرغ داده شده یا می شود زندانیان نام این خوراک را "رد
پای مرغ" گذاشته اند .
3- آب
نخود در واقع نخود را در آب می ریزند و آب پز می کنند .
4- یک
عدد تخم مرغ به جای غذا بعلاوه یک نان لواش برای شام
5- یک
قالب پنیر 30 گرمی بعلاوه یک نان لواش برای شام
6-
گاهی یک عدد گوجه بعلاوه نصف خیار با نان
البته
غذاها سرد می باشند چون در هیچ کدام از بندها آشپزخانه وجود ندارد و زندانیان برای
صرفه جویی مجبورند کنسرو و یا در صورت عدم توانایی خرید مجبورند بیسکویت مصرف کنند.
در
صورت هر گونه اعتراضی زندانیان با تنبیه سخت روبرو می شوند و به قول مسولین و
مدیرا ن زندان تا درس عبرتی برای دیگران باشند .
اگر بازرسی
وارد زندان شود ( با توجه به اینکه پیشاپیش به مسئولین خبر می رسد ) عوامل و
جاسوسان که در بند هستند دست به کار می شوند به مرتب کردن زندانیان در بندها می
پردازند و زندانی را وادار می کنند سرپا و مرتب بایستد و صلوات بفرستد اگر زندانی
دست از پا خطا کرد بیچاره کارش به جاهای باریک میرسد و اگر زندانی دل به دریا بزند
و در برابر بازرسان سخن بگوید عوامل به میان حرفش میایند و با مطرح کردن مسائل پیش
پا افتاده اعتراض را لوث می کنند . بند جوانان توسط چند بزرگسال که خود زندانی
هستند اداره می شود و اکثر آنها جرایم سنگین دارند آنها از این جوانان و نوجوانان
سواستفاده می کنند و حتی کار را به بهره کشی جنسی هم می کشانند نوجوانان و جوانانی که بازگشت آنها به جامعه به
ناامیدی می انجامد امکان هیچ گونه ادامه تحصیل در زندان وجود ندارد چندین نوبت
برای خاموش کردن اعتراضشان به گرفتن لیست آنها برای ادامه تحصیل بسنده کردند .
قفس که
در ظاهر محل زندانیان برای روزهای اعزام است مخوف ترین مکان است که با ایرانیت
پوشانده شده و اطراف آن دست همچون قفس حیوانات با فنس محصور گردیده است هر گاه
زندانی اقدام و دست به اعتراض بزند بر سرش کیسه می کشند و به داخل قفس میاندازند و
با باتوم وشلاق به جانش می افتند دیده شده است که زندانی مزبور در زیر ضربات به
حالی می افتد که کفش مدیر را می بوسد تا از زدن دست بردارند برای بعضی از زندانیان
رفتن به سلول انفرادی حتی برای یکی دو روز تجدید قوا و استراحت است اما اندک اندک
در می یابد که چاره ی کار این نیست به ناچار به خواستهای غیرمعقول و غیر انسانی تن
می دهد این خلاصه ای از وضعیت زندان برازجان بنداروز است که در واقع بند مرگ آرزوهاست.
کمیته
حمایت از شاهرخ زمانی
24/3/1394
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر