۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

مصاحبه صدای آمریکای آذربایجانی با مادر شاهرخ زمانی

زرین نجاتی: این هم از عیدی جمهوری اسلامی به ما بود، همه‌ی عید را با گریه گذرانده‌ایم. زمان شاه در عید نوروز به ما ملاقات حضوری می‌دادند اما این‌ها حتی یک ملاقات کابینی هم به ما ندادند.

لینک مصاحبه:

http://www.amerikaninsesi.org/content/shahrokh-zamani/1882704.html

۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه

پیام حمایت زندانیان اهل سنت زندان رجایی‌شهر کرج از شاهرخ زمانی

بسم الله الرحمن الرحیم ما زندانیان اهل سنت کرد زندان رجای شهر ظلم وارده بر زندانی سیاسی آقای شاهرخ زمانی رامحکوم می نماییم. به پاس زحمات و دفاعیات آقای شاهرخ زمانی از ما زندانیان اهل سنت و بنا به آموزه دینی اسلام که ما شکر گذار کسانی باشیم که به ما خوبی میکنند و همچنین دفاع از مظلومین را در باور خود داریم ما نیز ظلم وارده به این زندانی سیاسی را محکوم میکنیم وخواستاریم به مشکلاتش رسیدگی عاجل شود تا ایشان هم به اعتصاب غذای خود پایان داده و از شکنجه روحی و روانی که بر ایشان و خانواده شان وارد است پایان یابد و بجاییکه در شان ایشان میباشد انتقال داده شود. از طرف زندانیان اهل سنت کرد رجایی شهر

۱۳۹۳ فروردین ۹, شنبه

نوشته‌ای از یک زندانی سیاسی سابق در زندان مرکزی تبریز در وصف هم‌بندی‌هایش


به احترام زندانيان سياسي چپ و فعالينِ كارگري؛ شاهرخ زماني (11 سال و 6 ماه حبس تعزيري)، محمد جراحي (5 سال حبس تعزيري)، آرش محمدي ( 1 سال حبس تعزيري).

"شاهرخ زماني" "انسانِ بزرگي‌ست" اين را من نمي‌گويم، آن‌هايي مي‌گويند كه شاهرخ را ‌مي‌شناسند. براي اداي احترام به يك انسان، همين برايم كافي‌ست كه همه‌گان از او به نيكي و بزرگواري ياد مي‌كنند. شاهرخ براي دوستانش كوهي‌ست استوار و مبارزي‌ست خستگي ناپذير در راهِ خلق‌اش. من شاهرخ را فقط دوبار ديده‌ام، يكي روزِ دادگاه‌شان در 27 مرداد ماه 90 حياطِ دادگستري تبريزبه همراهِ محمد جراحي، نيما پوريعقوب و ساسان واهبي‌وش. سوار بر ميني بوسِ آبي رنگ با نرده‌هاي دورتادور جوشكاري شده، با دستبند اما مشت‌هاي گره كرده كه مدام در حركت بود و به ما اشاره مي كرد: "ايستاده‌ايم" و يكي 27 مهر همان سال جلوي درب اصليِ زندان مركزي تبريز روزي كه به قيد وثيقه از زندان آزاد شد. شاهرخ 24 دي 90 براي اجراي حكم بازداشت شد و چندماهي در زندان تبريز بود و به خاطر فعاليت‌هايش به زندانِ يزد تبعيد شد. تازه از تبعيد يزد برگشته بود و براي من جاي خوشحالي داشت كه قرار است در ماه‌هاي آينده همديگر را در زندان تبريز ببينيم و براي چند ماه باهم مصاحبت كنيم. ولي افسوس كه باز به خاطر بيانيه‌ها و نامه‌ها و اعتراضاتِ داخل زندان براي دومين بار محكوم به تبعيد شد، تبعيد به زندانِ‌رجايي شهرِ كرج. و براي هميشه اين افسوس را برايم باقي گذاشت كه باز نتوانستم شاهرخ را ببينم. شاهرخ براي تماميِ چندصد زنداني از همه ي جرائم، كه مدتي با شاهرخ در يك بند بوده‌اند، يك اسطوره بود. تا اسمِ شاهرخ مي‌آمد لبخند رضايت را مي شد در چهره ي همه ديد. از معتاد و سارق تا قاتل و سياسي. شاهرخِ 51 ساله به اتهام اقدام عليه امنيت ملي از طريق اقدام به تشكيل گروه و توهين به رهبري محكوم به 11 سال و 6 ماه حبس تعزيري‌ست. 9 سال و 6 ماه ديگر آزاد خواهد شد تا ببينيمش. براي خانواده‌اش، پدر و مادر پير و صبورش سلامتي و بردباري آروزمندم. پدر و مادري كه هر هفته از تبريز تا كرج را مي‌روند تا 20 دقيقه ملاقات كابيني با فرزندشان داشته باشند. زندانيان سياسي زندانِ رجايي شهر از حق تلفن محروم هستند. به اميدِ آزاديِ زودهنگامش.

"محمد جراحي" انسانِ ويژه‌ايست با خصوصياتي منحصر به فرد. تمامِ دغدغه‌اش دفاع از حقوق از دست رفته‌ي كارگران است و حاضر است براي سنديكاهاي كارگري كارگرانِ زحمتكش جانش را هم بدهد. در زندانِ تبريز 9 ماه تمام باهم بوديم. از رنج‌ها و دردها و بيماري‌اش چه مي‌توان گفت؟ تمام سال‌هاي عمرش زندگيِ كارگري داشته است. بارها اخراج شده، محكوم شده، زندان كشيده و باز شروع به كار كرده و فعاليت و اخراج و زندان... محمد 54 ساله اي كه تا 57 سالگي بايد در زندان بماند نيز اتهام اقدام عليه امنيت ملي از طريق اقدام به تشكيل گروه به 5 سال حبس تعزيري محكوم شده است. حبسي كه لحظه به لحظه‌اش را با بيماري سرطاني سر مي‌كند كه ذره ذره وجودش را آب مي‌كند. محمد استاد شوخي و خنده است. هزار و يك درد دارد ولي مي‌خندد و مي‌خنداند. برايش سلامتي آرزو مي‌كنم تا زود آزاد شود و ببينيمش.

"آرش محمدي" در تمام اين سال‌هايي كه مي‌شناسمش هميشه فعال و پرجنب‌و‌جوش و سرشار از انرژي بوده است. با تمامِ توان و انرژي و امكاناتش هميشه به دنبالِ آرمان‌ها و دغدغه هايش بوده و هست، بي هيچ خستگي‌اي. بي شيله پيله و راست و زلال. تا جايي كه در طي دو بار بازداشت مجموعا 1 سال و 6 ماه زندان تعزيري و اخراج زا دانشگاه بخشي از هزينه هايي‌ست كه متحمل است. آرش هميشه بزرگ‌ترش سن‌اش بود! حرف هايش، فعاليت هايش، آرمان‌هايش. 19 سال داشت كه براي اولين بار به اتهام فعاليت تبليغي عليه نظام بازداشت شد، تولد 20 سالگي‌اش را به همراهِ برادرِ دوقلويش سياوش در بند 8 زندان تبريز جشن گرفتند. هر بار كه تماس مي‌گرفت مي‌گفت بيا خودت را معرفي كن تا باهم حبس بكشيم، حيف است اين روزهاي زندان را بي هم بگذرانيم. 6 ماه از 1 سال حبس اش را كشيد و دي ماه 91 آزاد شد. بعد از آزادي‌اش فقط يك بار توانستيم همديگر را ببينيم چون يك هفته بعدش درست روزي كه قرار گذاشته بوديم برويم سينما، بازداشت شدم. اين بار من بودم كه از زندان با آرش تماسِ يك طرفه از زندان به يبرون داشتم... تا اين‌كه 25 خرداد 92 رسيد و خبر رسيد روزِ فرداي انتخابات رياست‌جمهوري توسطِ اطلاعاتِ سپاه بازداشت شده است. از بازداشت‌گاه اطلاعات كه به زندان منتقل‌اش كردند، آرش را به بند 8 كه ما بوديم و بند زندانيان سياسي بود منتقل نكردند و به بند 12 دادند. تنها بود و تنها... همه‌مان جمع شديم و نامه نوشتيم و اعتراض كرديم كه انتقال آرش به بند 12 غيرقانوني‌ست و بايد پيش ما برگردانند. ولي نتيجه‌اي نگرفتيم. يك ماه گذشت و يك روز از نگهباني بند پيج كردند كه براي ملاقات با وكيل آماده شوم. تعجب كردم، هيچ قراري با وكيلم نداشتم، از بند خارج شدم و به سمتِ سالنِ ملاقات رفتم، وقتي اسمم را در دفتر ورود و خروج ثبت مي‌كردند اسمِ آرش را هم ديدم كه 10 دقيقه قبل از من براي ملاقات با وكيل آمده است. خوشحال شدم كه خوب شد، اينجا مي‌بينمش و كلي فحش بارش مي‌كنم. قرارمان اين نبود كه اينقدر زود برگردد زندان! داخل سالن دنبالِ وكيلم مي‌گشتم هم آرش و پيداي‌شان نمي‌كردم، در همين سرگرداني ها، آرش صدايم كردم. برگشتم و با خوشحالي به سمتش رفتم و همديگر را بغل كرديم، ديدم بعض كرده است و چشمانش پر است. ولي خودش را نگه داشت، اشكش را جاري نساخت. فقط لبخند زد، لبخند زد، لبخند زد و حال دوستانمان را جويا شد. مي‌گفت يك ماه تمام با وكيلم سر و كله زدم تا وقتي براي ملاقات من مي‌آيد تو را هم صدا كند تا ببينمت. اين فقط يك مورد از زرنگي‌هاي آرش بود. آرش 6 ماه از بابتِ پرونده‌ي خرداد ماه حكم خورد و همين هفته ي پيش تمام كرد و الان 6 ماه باقي مانده زا حكم قبلي‌اش را مي‌كشد. آرش با خرداد خواهد آمد.

به سلامتي‌شان...
۱۸ دسامبر ۲۰۱۳

امیر چمنی

منبع: فیس‌بوک امیر چمنی

اطلاعیه شماره ١٥٠ کمپین برای آزادی کارگران زندانی

شاهرخ زمانی در وضعیت جسمانی نگران کننده ای قرار دارد، وسیعا از او حمایت کنیم

١٨ روز است که شاهرخ زمانی به زندان قزل حصار تبعید شده است. در اعتراض به این موضوع او در اعتصاب غذا به سر میبرد. شاهرخ در اعتراض به فشار به زندانیان سیاسی و زندانیان عقیدتی دراویش گنابادی، همراه با این زندانیان قبلا دست به اعتصاب غذا زده بود و اکنون بییست و یک روز از اعتصاب او میگذرد. بنا بر خبر های منتشر شده از سوی کمیته حمایت از شاهرخ زمانی او در این مدت ١٤ کیلو وزن کم کرده است و در وضعیت جسمانی نگران کننده ای بسر میبرد. با حمایت گسترده از او، کاری کنیم که فشار از روی او و سایر زندانیان سیاسی برداشته شود. ضمن اینکه ما بعنوان "کمپین برای آزادی کارگران زندانی" از شاهرخ میخواهیم که به اعتصاب خود پایان دهد. ما به سهم خود تلاش میکنیم که صدای اعتراض شاهرخ در سطح جهانی باشیم.
شاهرخ زمانی اعلام کرده است که تا زمانی که او را به سالن ۱۲ زندان گوهردشت بر نگردانند به اعتصاب غذایش ادامه خواهد داد. شاهرخ نیاز به حمایت و پشنیبانی وسیع ما دارد. اعتراض شاهرخ، اعتراض به فشارهای رژیم اسلامی است. در حمایت از او همبستگی خود را با زندانیان سیاسی اعلام کنیم. شاهرخ زمانی و همه کارگران زندانی و زندانیان سیاسی باید فورا از زندان آزاد شوند.
کمپین برای آزادی کارگران زندانی
٧ فروردین ٩٣، ٢٧ مارس ٢٠١٤
Shahla_daneshfar@yahoo.com
Bahram.Soroush@gmail.com
http://free-them-now.blogspot.com

اسماعیل فتاحی از زندان مرکزی تبریز: از کارگران زندانی حمایت کنیم !!!

             شاهرخ زمانی را به بند سیاسی باز گردانید.

امروز 28 مارس 2014 ، برابر با 8 فروردین 1393 از اعتصاب غذای کارگر زندانی شاهرخ زمانی 23 روز می گذرد و به علت عدم رسیدگی به وضعیت او در شرایط بسیار بدی به سر می برد، تا کنون 15 کیلو گرم وزن کم کرده است، ولی همچنان با استقامت واعتقاد و ایمان به مبارزه طبقه کارگر تا رسیدن به خواسته اش به اعتصاب غذا ادامه می دهد.
اینجانب اسماعیل فتاحی کارگر ساختمانی ضمن دفاع وحمایت از شاهرخ زمانی اعلام می دارم، پرونده سازی های مکرر ، محکومیت ها و تحت فشار قرار دادن پیشروان وفعالین طبقه کارگر که در اقدام سازمانیافته به لحاظ وحشت رژیم از جنبش کارگری و ایجاد رعب و وحشت و زهر چشم گرفتن از دیگر کارگران صورت می گیرد را محکوم نموده و از تمامی نهاد ها و تشکل های کارگری اقدامی متحدانه جهت پایان دادن به این وضعیت کارگران در بند بخصوص شاهرخ زمانی را خواستارم،

اسماعیل فتاحی
کارگر ساختمانی

8/1/1393

۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه

حمایت انجمن همبستگی بین المللی کارگران از شاهرخ زمانی (UID-DER) http://en.uidder.org

UDIR
رژیم ایران همچنان به سرکوب کارگران، فعالین تشکل های کارگری و سوسیالیست های مبارز ادامه می دهد. اکنون یکی از سازماندهان کارگریسوسیالیست، یعنی شاهرخ زمانی، که رژیم در تلاش است با حبس چند سالۀ وی او را از مبارزه دور نگاه دارد، به شش ماه دیگر حبس در زندان رجایی شهر محکوم شده است. وی به مدّت چندین ماه است که در بازداشتگاه رجایی شهر کرج نگاهداری می شود و اکنون رژیم آخوندی وی را تهدید کرده است که چنان چه دست از فعالیت های سیاسی خود برندارد، با مرگ رو به رو خواهد شد.
ما به عنوان فعالین «انجمن همبستگی بین المللی کارگری» (UID-DER) خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط شاهرخ زمانی هستیم. نه رژیم آخوندی- به عنوان رژیمی که در جستجوی ارعاب کارگران و سوسیالیست های مبارز از طریق تمامی اشکال سرکوب از جمله شکنجه و زندان است- و نه سایر رژیم های بورژوایی در ترکیه و دیگر نقاط جهان، قادر نبوده و نخواهند بود که به اهدافشان دست یابند.
تمامی زندانیان سیاسی و فعالین کارگری را آزاد کنید!
زنده باید مبارزۀ انقلابی طبقۀ کارگر!
زنده باد همبستگی طبقاتی بین المللی!
انجمن همبستگی بین المللی کارگران (UID-DER)
  http://en.uidder.org
ترجمۀ فارسی: شبکۀ همبستگی کارگری (IWSN)
  http://www.iwsn.org

گزارشی از زندان قزلحصار




زندان مخوف قزلحصار با ده بند مستقل به نام واحدهای ده گانه پذیرای بیست هزار الی ۲۲ هزار زندانی مواد مخدر می باشد، که عمداتا ۲۰۰ نفر خروجی ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر ورودی دارد، قربانیانی با میانگین ۲۰ تا ۴۰ سال که براثر بیکاری و فلاکت اقتصادی تا شاید خود را از نداری و فقر بد بختی و گرسنگی نجات دهند بالاجبار به این فلاکت‌گاه کشیده شده‌اند، این افراد برای ۵ گرم تا ۲۰۰ گرم و یا چند کیلو مواد مخدر دستگیر و زندانی شدند، عمداتا محکومین شیشه ۸۰ درصد از ۱۵ سال تا حبس ابد و ۱۲ الی ۱۴ در صد به اعدام محکوم هستند که هفتگی اعدام می شوند.
 واحد ۲ تماما با ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر اعدامی می باشد و همچنین واحد ۳ سالن ۳ با ۲۵۰ نفر افغانی همه اعدامی هستند، هر هفته بدون تعطیلی تعدادی اعدام می شوند. واحد ۵ قرنطینه زندان است واحد ۱ با ۶ هزار زندانی عمدتا معتاد به متادون که با پول خودشان تهیه می کنند و همه محکوم به حبس ابد و ناامید از رهایی می‌باشند. در سالن های ۲، ۵ و ۶ از بند یک  ۲۲۰۰  الی ۲۵۰۰ نفر مبتلا به ایدز، سل، قانقاریا و یا هیپاتید می‌باشند که بدون درمان برای نابودی به امان خدا ول شده‌اند و بطور متوسط هر هفته ۶ الی ۷ نفر بر اثر بیماری‌های فوق می‌میرند. بطوری که بنا به اظهار نظر پزشکان از ۶۰۰۰ نفر تنها ۴۰۰ نفر سالم هستند البته فعلا.
 بهترین واحد قزل حصار واحد ۳ می باشد و از میان سالن‌ها بهترین آنها سالن ۴ است که روزی نیم ساعت آبگر برای حمام دارد و در این مثلا سالن خوب در اطاق‌های ۹ متری از ۹ نفر تا ۱۲ نفر زندگی می کنند. در بندهای دیگر افراد روی هم می‌خوابند. در بهداری چیزی به نام درمان وجود خارجی ندارد.
تلفن در  روز برای هر نفر ۲ تا ۳ دقیقه بوده و اغلب زندانیان از روی فلاکت و بدبختی نوبت تلفن خود را هر دقیقه ای ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ تومان می فرشند، کارت تلفن ۲۰۰۰ تومانی از ۱۰ هزار تومان تا ۳۰ هزار تومان خرید و فروش می شود.

تکثیر و توزیع از :

کمیته حمایت از شاهرخ زمانی
۷/۱/۱۳۹۳

۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

نامه صوتی شاهرخ زمانی ومتن پیاده شده آن برای نهاد های حقوق بشری و احمد شهید




برای دیدن و شنیدن این فایل صوتی در یوتیوب اینجا را کلیک کنید 

======================================

متن پیاده شده نامه صوتی شاهرخ زمانی برای نهاد های حقوق بشری و احمد شهید 

نامه صوتی شاهرخ زمانی:

به احمد شهید و نهاد های حقوق بشر




تا کی این همه ظلم، تاکی این همه نا عدالتی و قانون شکنی علیه مدافعین حقوق صنفی کارگران !!!

 سلام گرم و آتشین مرا از تبعیدگاه جدیدم زندان مواد مخدر قزل حصار پذیرا باشید.
 با تبریک سال نو به تمامی ستم‌دیدگان و آرزوی کام‌یابی‌شان در مبارزه، من شاهرخ زمانی کارگر نقاش عضو سندیکای کارگران نقاش تهران به عنوان قطره ای از دریای ۵۰ میلیونی خانواده‌های کارگران ایران به مثابه ایجاد کنندگان تمامی ارزش‌های مادی و معنوی جامعه می‌باشم، این در حالی است که این کثیر العده‌ترین طبقه‌ی اجتماعی اصلی کشور در رسته‌ی صنعت، معدن، ساختمان، کشاورزی، خدمات، پتروشیمی و نفت بعنوان قلب تپنده‌ی وطنم با یک چهارم دستمزد زیر خط فقر، با قراردادهای سفید امضا و موقت، بیکاری میلیونی و اساسا" در خلاء کامل حقوق قانونی مانند حق تشکل، تجمع، اعتراض و قوانین حمایتی در حوزه تامینات اجتماعی در بی‌حقی کامل و مطلق قرار دارد و هر گونه فعالیت آگاهانه و تشکل مستقل کارگری به مثابه تنها ابزار دفاع و تحقق مطالبات مشروع و قانونی کارگران به شدیدترین وجه ممکن با سرکوب، زندان و حبس‌های طولانی مواجه می‌شود، در حالی که اصل بیست و شش قانون اساسی خود جمهوری اسلامی و قوانین جهانی مورد امضا و عضویت این حکومت مانند مقاوله نامه ۹۸ و ۸۷ سازمان جهانی کار بر تمامی این فعالیت‌ها صحه می‌گذارد، اما سرکوب فعالیت قانونی سندیکای شرکت واحد، نیشکر هفت تپه، خبازان سقز، نقاشان تهران، کمیته‌های کارگری پیگیری، هماهنگی، [کمیته‌های] دفاع، اتحادیه آزاد کارگران و همچنین دستگیری پیشروان کارگری در جریان اعتصابات کارگری و جو خفقان در کارخانجات همه و همه در حکومت جمهوری اسلامی به عنوان حافظ منافع طبقه سرمایه‌داری بزرگ‌ترین ضربات را بر پیکر خانواده ۵۰ میلیونی [کارگران] وارد کرده و آنها را در مقابل یورش مولتی میلیادرهای زالو صفت به هستی زندگی و سفره خالی آنان بی دفاع کرده و به برده طبقات دارا در فقر و نداری مطلق تبدیل می‌کند.
در حالی که ده‌ها غارت‌گر ثروت ملی که حکم قضایی دارند آزادانه و ول می گردند، رضا شهابی، محمد جراحی، بهنام ابراهیم زاده به همراه ده‌ها پیشرو کارگری با پاپوش و افترا و اتهامات واهی دستگیر و اغلب بدون کوچکترین مدرک به حبس‌های سنگین محکوم می‌شوند. از جمله خود من در خرداد ۹۰ در حالی که ۳۰ سال ساکن تهران هستم در بدو  ورود به شهر تبریز بدون حکم بازداشت و بدون کوچکترین سند اتهامی به طور غیر قانونی، خود سرانه دستگیر و در شرایط شکنجه و تهدید به مرگ قرار داشتم  و در اعتراض به این بر خورد باندی با ۴۰ روز اعتصاب غذا و تقاضای رسیدگی در یک دادگاه صالحه با حضور هیئت منصفه بدون دادن بازجویی شفاهی و  کتبی به عنوان سند اتهامی تحویل شعبه یک دادگاه انقلاب تبریز یعنی قاضی حملبر داده شده و با سفارش بازجو به ۱۱ سال زندان محکوم و سپس این حکم در شعبه ۶ تجدید نظر قاضی ایمانی که مشهور به تایید نظر و بعدا در شعبه ۲۹ دیوان عالی که مشهور به شعبه اطلاعات است مورد تایید قرار گرفت، این قانون شکنی‌ها کم بود که از زندان تبریز به [زندان] یزد، [از زندان یزد مجددا به زندان تبریز و از زندان تبریز به زندان] رجایی شهر و از آنجا بدون کوچکترین حکم قاضی و تفهیم اتهام و غیرقانونی به زندان مواد مخدر یعنی قزل حصار تبعید شدم، در حالی که بر اساس آئین نامه داخلی سازمان زندانها و [تشدید] جرایم این مسئله قانون شکنی محض می باشد، بطوری که حتی زندان قزل حصار ۴ ساعت از تحویل [گرفتن] من خود داری می‌نمود و در اثر فشار باندهای مشخص، تن به این عمل غیر قانونی داد. من از موقع ورود با اعلام اعتصاب غذا در ۴ نامه مختلف ضمن اعتراض شدید به این بر خورد غیرقانونی در قبول و نگهداریم در اینجا و تقاضای باز گشت به بند سیاسی امروز ۱۹ روز است در اعتصاب غذا بسر می برم و ... وزن کم کردم و ۵ بار زیر سرم رفتم که تا حالا مسئولین امر کوچکترین اعتنایی به در خواست قانونی من نکردند. من از تمامی نهادها ی حقوق بشر مخصوصا شخص احمد شهید و خانم پیلای و تمامی نهاد های مسئول داخلی می‌خواهم به این نقض علنی حقوق شهروندی و برخورد باندی خاتمه دهند و کلیه فعالین اجتماعی، مدنی و کارگری دربند را آزاد کنند. همچنین هرگونه مسئولیت عوارض روحی، جسمی و روانی را متوجه مسئولین امر در عدم رسیدگی به این خودسری و قانون شکنی می‌کنم.

تکثیر از :

کمیته حمایت از شاهرخ زمانی

پیش به سوی اتحاد بیش‌تر برای فشار بیش‌تر
پیش به سوی اعتراضات گسترده‌تر با شعار
کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد
کمیته حمایت از شاهرخ زمانی


۱۳۹۳ فروردین ۴, دوشنبه

آخرین خبر

شاهرخ زمانی هجدهمین روز اعتصاب غذا را پشت سر گذاشت !!!


با دستور غیر قانونی وزارت اطلاعات ماموران در تاریخ 20 /12/1392 شاهرخ زمانی را به بهانه بردن به دادگاه بدون هیچ گونه وسایل از زندان گوهر دشت به زندان قزل حصار منتقل کردند و در زندان قزل حصار تحت نظارت  ماموران وزارت اطلاعات او را 8 روز در سلول انفرادی نگهداشتند و بدنبال اعتراضات مداوم شاهرخ در 28/12/1392 او را به بند عمومی انتقال دادند و به دلیل اینکه بر اثر اعتصاب غذا دچار ضعف شده بود با مساعدت ماموران بند پرسنل سازمان زندانها به بهداری انتقال داده  شده و یک روز زیر سرم قرار داشت.
شاهرخ موقع خروج از سالن 12 زندان گوهر دشت به بقیه زندانیان سیاسی در سال 12 گفته بود در صورتی که هر موضوع غیر عادی پیش بیاید من اعتصاب غذای خود را ادامه خواهم داد( لازم به ذکر است که سه روز قبل از انتقال او به زندان قزل حصار شاهرخ با تعدادی از زندانیان سالن 12 به حمایت از اعتراضات دراویش در اعتصاب غذا به سر می بردند و روز چهارم که باید اعتصاب غذا تمام می شد شاهرخ را به قزل حصار انتقال دادند) او بدون اتمام اعتصاب قبلی این بار برای اعتراض به انتقال غیر قانونی خود اعتصاب غذا را ادامه داد و 14 روز است که در زندان قزل حصار در اعتصاب غذا به سر می برد. و هجدهمین روز اعتصاب خود را پشت سر گذاشته است .شاهرخ  اعلام کرده است تا زمانی که او را به سالن 12 زندان گوهردشت بر نگردانند به اعتصاب غذا ادامه خواهد داد .
شاهرخ زمانی بر اثر اعتصاب غذا 14 کیلو گرم وزنش کم شده است.
هنگامی که او را به قزل حصار انتقال دادند چون انتقال او غیر قانونی بود و هیچ دستور قضائی وجود نداشت مسئولین زندان قزل حصار از تحویل او به مدت چهار ساعت سر باز زدند اما بالاخره با تهدید و فشار مسئولین اداره اطلاعات ماموران سازمان زندانها مستقر در قزل حصار مجبور به پذیرفتن او شدند. گفته می شود که شاهرخ از رفتار بر خی از ماموران زندان که به عنوان پرسنل سازمان زندان ها قراردارند رضایت دارد و اعلام کرده است که بیشتر ماموران مربوط به سازمان زندانها در قزل حصار با او رفتار محترمانه ای دارند در حالی که تحت فشار های مسئولین وزارت اطلاعات که مصداق بارز جنایت کاران هستند ، قرار گرفته اند وماموران وزارت اطلاعات باعث می شوند بقیه نتوانند وظایف قانونی خود را انجام بدهند. در این راستا ما از ماموران سازمان زندانها مستقر در زندان قزل حصار تشکر می کنیم.
برخی از دوستان ، رفقا و فعالین کارگری به صورت غیر رسمی از ما خواسته اند که به شاهرخ اعلام کنیم برای نجات جان خود از خطرات احتمالی اعتصاب غذا ، اعتصاب خود را به پایان برساند ، لازم به ذکر است که ما هنوز نتوانستیم این درخواست را به او برسانیم.
شاهرخ طی 14 روز اخیر در زندان گوهر دشت 5 نامه اعتراضی به مسئولین داده است که هنوز به هیچ کدام جواب داده نشده است ، در زندان قزل حصار در یک بند 200 زندانی نگهداری می شوند که طی هر 24 ساعت فقط نیم ساعت آبگرم برای شستشو و نظافت وجود دارد در این سالن حفظ سلامتی بشدت درخطر است .
متعاقبا" اخبار جدید به اطلاع خواهد رسید .

پیش به سوی اتحاد بیش‌تر برای فشار بیش‌تر
پیش به سوی اعتراضات گسترده‌تر با شعار
کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد
کمیته حمایت از شاهرخ زمانی

۱۳۹۲ اسفند ۲۹, پنجشنبه

بیانیه 96



شاهرخ زمانی بر اثر اعتصاب غذا زیر سرم است!!!
  

اذیت و آزار شاهرخ زمانی توسط شکنجه گران وزارت اطلاعات در هماهنگی با مسئولین قوه قضائیه و سازمان زندانها شدیدا" ادامه دارد، ماموران عالی رتبه برای خفه کردن صدای اعتراضی زندانیان کارگری و سیاسی و در جهت انتقام گیری از مبارزات زندانیان که در یک مورد با همکاری های خود با زندانیان دراویش باعث شدند، جمهوری اسلامی نتواند خواسته های خود را به راحتی به دراویش زندانی تحمیل کند، اتحاد زندانیان سیاسی و کارگری با دراویش باعث شکست بسیاری از برنامه های وزارت اطلاعات شد ، اکنون ماموران عالی رتبه تصمیم دارند، افرادی را که فعالیت شان در زنده شدن و گسترش اعتراضات و شکایات  زندانیان تاثیر گذار بوده است ، ضمن جدا کردنشان از بقیه زندانیان سیاسی آنها را به اشکال مختلف تنبیه کنند.به دنبال چنین تصمیمی بود که شاهرخ زمانی را در تاریخ  20/12/1392به بهانه دادگاه از سالن 12 خارج کرده به سلول انفرادی در زندان قزل حصار منتقل کردند،( مبارزه متحدانه زندانیان باعث شده است که ماموران نتوانند بدون اعلام دلیل و محل خاص زندانیان را از سالن دوازده خارج کنند.) شاهرخ قیل از انتقال به قزل حصار در حمایت از اعتراضات دراویش همراه با تعدادی از زندانیان سیاسی سه روز در اعتصاب غذا بسر می برد. و به محض انتقال به زندان قزل حصار این بار در جهت اعتراض به انتقال خود اعتصاب غذا را ادامه داد، او 8 روز در سلول انفرادی به سر برده و دو روز پیش به عمومی انتقال یافته و امروز بخاطر ضعف جسمانی زیر سرم قرار دارد.
مردم با هر گونه مشکلاتی که دارند و بخصوص در جهت مخالفت با جمهوری اسلامی( که تلاش دارد از بر گزاری مراسم های نوروزی جلو گیری کند یا در مقابل آن سنگ اندازی نماید) مشغول تهیه مقدمات و برگزاری مراسم های عید نوروز هستند، جنایات کاران جمهوری اسلامی فرصتی بدست آورده اند، تا ضمن عملی کردن برنامه های سازمانیافته خود در جهت سرکوب مردم، فعالین کارگری و سیاسی و بخصوص زندانیان سیاسی از مردم  به خاطرحمایت های که از مبارزات  کارگران ، زنان ، دانشجویان و مبارزات مختلف علیه جمهوری اسلامی و برگزاری مراسم های عید، همچنین حمایت های که از مبارزات اخیر دراویش انجام دادند، انتقام بگیرد. گوشه ای از این انتقام گیری به دلیل پیش برد مبارزات در زندان گوهر دشت و حمایت های شاهرخ از روز جهانی زن ، مبارزات کارگران در کارخانجات ، حمایت از اعتصابات ، دادن گزارش ها ، نوشتن شکایات ، ... و حمایت از مبارزه دروایش نصیب شاهرخ شده است. ماموران جمهوری اسلامی خانواده و دوستان شاهرخ را تحت فشار و تهدید قرارداده اند، چنان که آنها نمی توانند تلفن های خود را جواب بدهند، یا بیشتر شان تلفن های خود را خاموش کرده اند.
ما با توجه به شرایط خاصی که در جریان است از تمامی دوستان و رفقا که از کانالها و روش های خاص خود اخباری از شاهرخ بدست می اوردند و به طور مستقل پخش می کردند که البته بسیار به جا و خوب بود ، می خواهیم بنا به اخباری که در دست داریم ( اخباری دریافت کردیم که جمهوری اسلامی قصد پخش اخبار ساختگی در رابطه با زندانیان سیاسی بخصوص شاهرخ دارد.) از توزیع هر گونه خبر غیر موثق تا اطلاع ثانوی خود داری کرده و قبل از توزیع با ما در میان بگذارند تا با اطمینان بیشتری ، متحدانه و گسترده تر اقدام نماییم.
لازم است در رابطه با تئوری و تز خاصی که قدمت تاریخی دارد و این روزها علیه شاهرخ به کار برده می شود توضیحی داده شود، برخی از دوستان البته از روی دلسوزی و محبت می گویند اذیت و آزار و شکنجه های که توسط ماموران علیه شاهرخ بکار برده می شود، تقصیر خود شاهرخ است، آنها می گویند اگر ساکت باشد، اگر کمتر حرف بزند، کمتر اعتراض کند ، یا از ماموران ، دادگاه ها شکایت نکند و مانند بسیاری از زندانیان دستورات و قوانین را قبول نماید، آنها نیز او را اذیت و شکنجه نخواهند کرد، بنا براین راحتتر محکومیتش تمام می شود.بسیاری از این دوستان بنا به چنین دلایلی حاضر نیستند از شاهرخ دفاع و یا حمایت کنند، هر چند می تواند، این گفته ها از روی دل سوزی و با نیت خیر باشد، اما دقیقا" هم جهت با خواست و نیاز جمهوری اسلامی است. حاصل چنین تئوری و تبلیغات، محکوم کردن شکنجه شونده و حمایت از شکنجه گر است ،حتی بسیاری از این دوستان با ژست های ازادیخواهانه اعلام می کنند، با اعدام هر مجرمی مخالف هستیم. ولی از شاهرخ می خواهند سکوت پیشه کند. جواب شاهرخ به این دوستان چنین است :
"البته که اگر نصایح شما دوستان را به کار ببندم می توانم خیلی زود آزاد شوم و مثلا" آقای چوخ بخت یار باشم، اما با آگاهی طبقاتی که کسب کردم چه کنم؟
1-     دوستان با تکیه به تئوری که از من می خواهید سکوت کنم، می توان گفت ، اگر مردم و انقلابیون المان و کل اروپا و کل جهان در مقابل نازی ها و فاشیست ها تابع قانون می شدند و اعتراض و مبارزه نمی کردند بدون شک کشته نمی شدند، آن وقت سر نوشت نازی ها چه می شد؟ بنظر شما کشته شده ها مقصرند یا نازی ها؟
2-     اگر زندانیان دهه شصت تواب می شدند بدون شک قتل عام نمی شدند، اکنون به نظر شما افرادی که در کشتار های دهه شصت قتل عام شدند مقصرند یا جمهوری اسلامی؟
3-     اگر کارگران هفت تپه و یا کارگران شرکت واحد اعتصاب نمی کردند، بدون شک هفتصد نفر از انها طی یک شب دستگیر نمی شدند ، بنظر شما کارگرانی که دستگیر شدند مقصرند یا دولت جمهوری اسلامی که انها را دستگیر کرده است؟
4-     اگر کارگران خاتون آباد، یا کارگران معدنی در آفریقا دست به اعتصاب و اعتراض نمی زدند بدون شک به گلوله بسته نمی شدند ، به نظر شما کارگران که اعتراض کردند مقصر هستند، یا کسانی که دستور تیر اندازی دادند؟
5-     اگر رضا شهابی ، بهنام ابراهیم زاده ، محمد جراحی ، پدرام نصرالهی ، کارگران معدن چادرملو، کارگران پلی اکریل، کارگران پترو شیمی، کارگران نساجی ها، کارگران خودرو سازیها ، کارگران عضو سندیکا ها، کارگران عضو کمیته پیگیری ...، کارگران عضو کمیته هماهنگی ...، کارگران عضو اتحادیه ازاد کارگران و ... تابع قانون باشند و اعتراض نکنند بدون شک دستگیر نمی شوند ، به نظر شما این کارگران که در مقابل اعتراضات خود دستگیر می شوند مقصرند یا جمهوری اسلامی که آنها را دستگیر می کند؟
6-     من اعلام می کنم که حق با شماست که اگر من سکوت کنم ، اعتراض نکنم، شکایت نکنم و حق خودم و دیگر انسانها را طلب نکنم با هم نوعانم متحدانه مبارزه نکنم خیلی زود آزاد می شوم ، اگر در سالهای قبل از دستگیری فعالیت نمی کردم دستگیر نمی شدم ، اگر در نوجوانی وارد مبارزات آزادیخواهانه نمی شدم، بدون شک آگاهی طبقاتی کسب نمی کردم و بدون شک وارد مبارزات طبقاتی نمی شدم و اگر وارد مبارزات طبقاتی نمی شدم بدون شک شاهرخ امروزی نبودم و اگر این چنین نبودم یا یک فرد تابع ظلم می شدم و یا وارد حکومت اسلامی شده به ظالم تبدیل شده و امروز دارای مقام و رتبه و ثروتی گزاف بودم. حال شما بگوید کدام شاهرخ را قبول دارید؟ شاهرخی که ظالم باشد ، شاهرخی که تابع ظلم باشد یا شاهرخی که جان خود را در کف دست گرفته در راه مبارزه  طبقاتی با دشمن طبقاتی کارگران در نبرد باشد ؟ از کدام دفاع می کنید؟
اگر قرار است هر مبارزی پس از زندانی شدن ساکت شود یعنی تابع فلسفه وجودی زندان شده است بنا براین دشمن از ساختن زندان به خواسته اش رسیده است ،به نظر من اگر قرار است کسی مبارزه را شروع کند و با زندانی شدن سکوت پیشه کند یا تابع چهارچوبی شود که زندانبان مقرر کرده است بهتر است هرگز مبارزه را شروع نکند ، در این رابطه نظر شما چیست؟"
هر کس به اندازه ایمانی که به طبقه کارگر دارد و به اندازه ای که آگاهی طبقاتی دارد مبارزه و اعتراض می کند و بدون شک به اندازه مبارزاتش هزینه می دهد. شاهرخ به اندازه وفاداریش و به اندازه آگاهی طبقاتیش در هر جاییکه باشد ، مبارزه می کند ،حالا ما نیز باید با میزان مبارزات و سطح آگاهی طبقاتی و ایمانی که به مبارزه طبقاتی داریم به دفاع از شاهرخ ، رضا ، بهنام، محمد ، پدرام ، ... و دیگر کارگران زندانی به پا خیزیم. یا با تئوری های این چنینی از وظایف طبقاتی خود شانه خالی کنیم .
تئوری دوستان فوق همان تئوری بقاء در زمان شاه یا تایید کننده سیستم تواب سازی جمهوری اسلامی است که به عنوان بخش جانبی توجیهات جمهوری اسلامی در کشتار و قتل عام زندانیان بیان می شود، جمهوری اسلامی از زمان تولدش می گوید، اگر تابع قانون من باشید رافت اسلامی شامل حالتان خواهد شد، در غیر این صورت کشته خواهید شد.
ما ضمن رد تئوری و تبلیغات سکوت در مقابل ستم ، اعمال سرکوب گرانه دستگاههای مختلف جمهوری اسلامی را محکوم می کنیم و از تمامی مردم آزادی خواه ، کارگران، فعالین کارگری ، انقلابیون ، زنان ، معلمان ، دانشجویان و جوانان و همچنین از دراویش می خواهیم از هر طریق ممکن برای آزادی کارگران و زندانیان سیاسی بخصوص در مقطع کنونی از شاهرخ زمانی دفاع کرده و دست به اعتراض بزنند و در ایام عید و در دید و بازدید های فامیلی و دوستانه خود ضمن پخش گسترده اخبار مبارزاتی کارگران و زندانیان به بحث پرداخته و پیشنهادات خود را برای جمع های موجود ارایه کنند، این زمان فرصت خوبی برای حمایت از زندانیان و یافتن راه های بهتر و بیشتر در جهت مبارزه و دفاع از آنها است.


پیش به سوی اتحاد بیش‌تر برای فشار بیش‌تر
پیش به سوی اعتراضات گسترده‌تر با شعار
کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد
کمیته حمایت از شاهرخ زمانی



۱۳۹۲ اسفند ۲۸, چهارشنبه

Rajai Shahr Prison: Even death whimpers here!

Let me cry aloud like the spring cloud
Farewell to friends makes stones cry aloud (Sa’di Shirazi)

The retaliation sentences are there to cover up and make possible the on-going injustice, peculations and gaining billions by the Islamic Republic.
Rasoul Badaghi and I were taken to the solitaries because of protesting to the authorities when they were closing the library of the ward. I wish I had to serve months in the solitaries of other prisons and I had not had to see and hear what I saw and heard and had as real night mare here, the events which had made me deeply sad and outraged.
On February 18th I was in the cell and thinking of my situation and the oppression which I had to face when the shouting of the prison guard shook me up:
“Gather your stuff. I am ordered to change your cell!”
I took the 2 blankets I had and followed the prison guard. When I was leaving the corridor I saw 8 young men entering there. Their eyes were shining which showed how young they were but at the same time those eyes were full of fear and terror. You could see in their eyes the storm that was going on in their minds and the effort which was trying to tie the past, present and the future to each other. A thought came to my mind like a heat-lighting, my heart was beating rapidly and my whole body was shaking.
I asked the guard: “Why are they being brought here?”
-To enforce the sentence!
I got frozen and could not breath. My mouth got a bitter taste and a storm of horror and sadness raided my heart. I could not understand and had different emotions from moment to moment. I tried to swallow the saliva very hardly and asked him: “Do you mean that they are going to be executed tomorrow?” I heard the word “YES” in full horror. I was scared but the prison guard continued:
“We have been busy with death row prisoners in recent days. There will be more prisoners hanged tomorrow.”
I have been witnessing scenes, sounds and words which were the signs of an increase in the crimes being committed by the regime. According to what the prison guard said, they were going to hang more people, kill more people. (How much blood does this monster need to survive?)
The guard said: “We could not accept them in here because of not having enough space but there are 40 more prisoners waiting to be executed in the next 2 days.”
I do not remember what he said afterwards. I was completely into my thoughts and I was hearing absolutely nothing more. I hit my hands on my head unconsciously and began to weep from the depth of my heart. I wanted to scream with every cell of my body and turn every corpuscle of me to a drop of tear. The words and sentences were marching in my mind rapidly and disorderedly. Shame on us! Where are we that the youth are taken to slaughterhouses every day? On which wall of this house can I beat my heavy and confounded head?
My legs could not stand my weight anymore. I threw myself in the corner of the cell and sat there on the ground. I have no idea how long it took, the only thing I remember is that the faces of those 8 young men were all the time in front of my eyes and I definitely knew that one of them was in the very cell that I was, sitting on the very carpet that I did which was probably wet from tears of hundreds of others, too. Or maybe he was walking while thinking of endless dreams. I could not imagine what he was thinking of and how he was going to spend these final hours of his life. Whose pictures is he imagining in his mind? His wife? Father? Mother? Brother? Sister? What is he saying to them? What is he asking them for?
Again I do not remember when it was that the sound of the opening doors and the voices of the talking people increased and immediately I heard the supplication of those miserable men which were scratching deep into my bones and covered all my whole being. It was the time to enforce the ordered death. After years of waiting among hope and disappointment and the last hopeless terrible hours for them, I was only an observer through the walls who was able to understand some parts of this bloody relationship between the government and these young men who were the victims of the brutal social conditions. I was only able to hear the wings of the death owl flying on the other cells and could not understand the necessity of this bloodshed but I was seeing the shadow of the death on all walls and the whole environment. It seemed that I had died hours ago. I had felt the cord around my neck and had been hanged several times during that night. The claws of the lump were so tight around my neck that I could not even move. I was just stuck to the door hoping to get some news or hear that they are not going to be executed. Among the supplication and crying I heard some other voices, too. Maybe they were their families or the families of the complaints. I am not able to describe this atrocity and mercilessness anymore.
I wish I could! I wish I could take the families of the Larijanis and other judges and authorities instead of the families of these miserable young men and tell them to watch the slaughter and murder which was committed by their fathers, children, brothers or sisters. The murder of the youth who have been growing up in these 35 years and no matter what they have done, they are the outcome of the Islamic Republic. I wish I could tell them the monster that you owe your happiness to it is surviving on such murders and it has to drink more blood as the days pass. I wish I could tell them the facilities that you are benefiting from, the things that you are living with and all the delicious food that you are eating are bloody and you continue to have them because of these slaughters. If you do not stand against the crimes which are committed by your family members, you have a certain amount of accomplicity.
I wish I could take some films or at least photos of these murders for the sake of the history and to give to the international community and human rights organizations and tell them that under the hoax called “Hassan Rohani” and the fictitious “Islamic Human Rights” there are on-going crimes which are increasing rapidly. I wish I could tell them how they are hanging the youth and slaying them to keep the reactionary social relations alive while hiding their bloody teeth under a smiling mask.
Shame on all of us! Shame on all those whose lives are dependent on these bloodsheds! Shame on all those who see the bloodshed and turn their eyes blind! Shame on the human hunters who are going to face a very hard death!

The execution of human beings must be prohibited


Shahrokh Zamani
Rajai Shahr Prison, Karaj, Iran
February 22, 2014