علی مبارکی _نماینده سابق سندیکای پروژه ای آبادان وحومه
رژیم جنایتکار وغارتگر جمهوری اسلامی ایران نزدیک به چهل سال پیش مزورانه با فریبکاری ، وعده و وعیدهای تو خالی ، شعارهای بی پایه و اساس از قدرت طبقه کارگر ایران سوء استفاد کرده و به قدرت رسید. البته در طول تاریخ این اولین سوء استفاده سرمایه داری از کارگران نبوده و نیست و تا موقعی که آگاهی و تشکل طبقاتی راهنمای این قدرت نباشد ،همچنان ادامه دارد !اما برای طبقه کارگر ایران خاطره تلخ این سالها یک تجربه عینی از آموزشهای بزرگانی همچون کارل مارکس ،فردریش انگلس و… میباشد که ما آنان را نادیده گرفته بودیم .شباهت ها را ببنید،
“و وقتى چند روز بعد دولت موقت قول و قرارهایش را به فراموشى سپرد و بنظر میرسید که پرولتاریا را مدّ نظر ندارد، جمعیتى متشکل از ٢٠ هزار کارگر در مقابل ساختمان شهردارى با این فریاد تظاهرات کردند: کار را سازمان بدهید! یک وزارتخانه مخصوص کار ایجاد کنید! با اکراه و در پى بحث و جدلى طولانى، دولت موقت یک کمیسیون ویژه دائمى تعیین کرد که وظیفهاش یافتن راه حلهایى براى بهبود وضع طبقات زحمتکش بود! این کمیسیون متشکل از نمایندگان سازمانهاى محلى اصناف متخصص پاریس بود ریاستش را لوئى بلان و آلبر به عهده داشتند. قصر لوکزامبورگ بعنوان محل جلسات کمیسیون تعیین شد. به این ترتیب نمایندگان طبقه کارگر از مقر دولت موقت به جایى دیگر تبعید شدند و بخش بورژوایىاش قدرت واقعى دولتى و زمام امور ادارى را بطور اختصاصى در دست گرفت؛ و در کنار وزارت مالیه، تجارت و خدمات عمومى، در کنار بانک و بورس، کنیسهاى سوسیالیستى بر پا شد که خاخامهایش لوئى بلان و آلبر، موظف بودند ارض موعود را کشف کنند، عهد جدید را موعظه کنند، و براى پرولتاریاى پاریس کار بیابند. بر خلاف همه قدرتهاى دنیوى دیگر، آنها نه بودجهاى در اختیارشان بود و نه قدرت اجرائیهاى. قرار بود ستونهاى جامعه بورژوایى را با کوبیدن کلههایشان به آنها در هم بشکنند. در حالى که اینها در لوکزامبورگ سرگرم جستجوى اکسیر اعظم بودند، آنها در ساختمان شهردارى مسکوکات رایج را ضرب میکردند”(کارل مارکس مبارزات طبقاتى در فرانسه).
رژیم پلید ایران نیز از فردای قدرت گرفتنش سراغ تشکلهای نوپای کارگران رفت وسرکوب را ازاولین تظاهرات بزرگ وسراسری اول مه سال ۱۳۵۸ روز جهانی کارگران در آبادان و تهران آغاز نمود، سپس با آگاهی کامل حسین کمالی ،علیرضا محجوب، علی ربیعی وسهیلا جلودارزاده را مامور مصادره خانه کارگر نمود و بعد از بدست گرفتن خانه کارگر از کارگران آگاه وانقلابی ، شوراهای اسلامی کار را در تقابل با شورای انقلابی کارکنان نفت در پالایشگاه ها وبعد در صنایع کلیدی سریعا ایجاد وگسترش داد.
هجوم مغول وار به دانشگاها و کشتار بیرحمانه دانشجویان بنام انقلاب فرهنگی به سردمداری عبدالکریم سروش – محمد جواد باهنر با هدف جلوگیری از رشد وآگاهی دانشجویان و متلاشی نمودن تشکلات دانشجویی چپ و برابری خواه با هدف اسلامی و منفعل نمودن دانشگاها ،آغاز نمود ،بطوریکه بعد از یکسال از بقدرت رسیدن رژیم دانشگاها تعطیل شد( متاسفانه آمار دقیقی از جانباختگان دانشجویی آنزمان بعلت گسترده گی تهاجم در دست نیست ).
سرکوب وحشیانه و کشتار بیرحمانه خلق عرب در خوزستان و خلق کرد در کردستان و … نشان از این داشت که رژیم جدید در ددمنشی و تجاوز گری نه تنها از رژیم سلطنتی دست کمی ندارد بلکه بنوعی فاشیستی تر نیز عمل میکند.
در جنگ ارتجاعی دو حکومت خون ریز ایران و عراق بنظر من، پیروز میدان حکومت اسلامی ایران بود، که توانست به کمک متحدان خود در کشورهای سرمایه داری به اهداف غارت گرانه خود ومتحدانش دستیابد .(در حالیکه حکومت فاشیستی بعث عراق مانند حکومت غارتگر محمد رضا پهلوی قربانی برنامه ریزی های دراز مدت سرمایه داران جهانی شد)سرکوب وحشیانه تشکلات سیاسی وانقلابی آنزمان اولین دستاورد بزرگ برای حاکمیت جهت به سکوت کشانیدن جامعه و مردم معترض ایران بود، جغد شوم دستگیری ،ترور ،زندان ،شکنجه های وحشیانه ،تجاوز به زندانیان و اعدامهای دسته جمعی بالای سر تمامی کارگران و زحمتکشان ،معلمان ،دانشجویان ،زنان و هر معترض به این و حشی گری و آزادی کشی و بی عدالتی در پرواز بود ،نفس ها در سینه باید حبس میشد ،رسانه های منتقد و افشا گر باید از صحنه سیاست ایران محو و بی خبری حاکم میشد زیرا غارتگری شروع شده بود و هیچکس و هیچ جریانی نمیباید مزاحم آن میشد .حتی اگر از فرزندان مسئولین و موسسین حکومت بوده باشد. اینکار در سال ۱۳۶۰ بشکل وحشیانه ای با شدت بیشتری ادامه یافت، بطوریکه حتی جوانان ۱۳الی ۱۸ ساله را در بر گرفت تیر باران گروهی که یک نمونه آنرا من خودم در زندان اصفهان از دوستان شنیدم اینگونه بود که آخوند احمد جنتی جنایتکار به زندان جهت بازدید از چگونگی شکنجه و به حرف آوردن زندانیان با کابل و انواع بیرحمانه ترین ضرب و شتم، مراجعه و بازجویان مزدور به او میگویند اکثر اینها حتی از گرفتن برگه بازجویی امتناع میکنند! جنتی به بازجویان میگوید، به هر یکی یک برگه بازجویی به آنها بدهید هر کدام چیزی ننوشتند همین امشب اعدام کنید و همینطور نیز شد تعداد زیادی از جوانان پرشور حتی از نوشتن نام خود امتناع نموده و همان شب به قربانگاه رفتند. و این جنایات و سرکوب وحشیانه به برکات جنگ ضد مردمی امکانپذیر شد اما آنها میدانستند که در دراز مدت نمیتوانند آنرا ادامه دهند.
رژیم با وجود اینکه میدانست مردم در سخت ترین شرایط ممکن بسر میبرند و پولهای هنگفتی بابت خرید تسلیحات نظامی از کشورهای سرمایه داری (حتا از اسراییل وامریکا و قرارداد ایران کنترا) توسط دلالان اسلحه در درون باندهای رژیم از بین رفته و تمامی صندوق های پولی و ارزی کشور مورد چپاول قرارگرفته بطوری که به قول فرماندهان و کارگزاران جنگ طلب و نادان رژیم نه پولی برای خرید اسلحه مانده بود و نه نیروی تازه نفسی آماده رفتن به قتلگاه وجود داشت ، جامعه به ماهیت ارتجاعی جنگ و رژیم ضد بشری پی برده بود. با اکراه تن به پایان جنگ داد یا به گفته جلاد بزرگ قرن خمینی : کاسه زهر را سر کشید.
اما قبل از آن هنوز کارهای نکرده زیادی در دستور کار قرار داشت مسئله زندانیان سیاسی و اینکه کم کم موعد آزادی بسیاری از آنان فرا رسیده بود ، فعالین کارگری ، نویسندگان واندیشمندان آزادیخواه و برابری طلب ، و … طبق نسخه همیشگی دستور حذف بود که باید قبل از فرو کش کردن فرهنگ اسلامی جنگ در جامعه انجام میشد.
کشتار بیرحمانه زندانیان باقیمانده از سال ۱۳۶۰ در تابستان ۱۳۶۷ با قتل عام حدود ۵۰۰۰ زندانی سیاسی بی دفاع در بی خبری و سکوت مجامع بین المللی که کنترل آنها بدست سرمایه داران جهانی است ، با فتوای خمینی و زیر نظر دولت میر حسین موسوی انجام شد و رژیم به خیال واهی به رویاهای سیاه خود دست یافته بود .
اما امیال و آرزوهای شوم حکومت اسلامی تحقق نیافته بود یک حکومت مقروض به بانکها و صندوق های داخلی (مانند تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگان ) همچنین صندوق بین المللی پول ، اینها همه باعث تورم و در نهایت یک بحران عمیق پولی و صنعتی و در نهایت یک بحران اجتماعی گردیده بود. سیاست سرکوب و فریب تنها گزینه پیش روی رژیم بود .اول با گزینه فریب بنام سازندگی شروع و در این مدت بخاطر اجرای پروژه های بدون برآورد دقیق مانند سد سازی و پروژه ای صنعتی عموما بی بازده فقط بخاطر غارت با گرفتن کمیسیونهای کلان انجام میشود (قرارداد کرنست نمونه کوچکی از آنست.) در همین دوران مصلحت حفظ رژیم با جناح به موسوم اصلاح طلب در جریان است .از طرفی جناح های مختلف رژیم که حالا حریم خود را پیدا کرده و از لباس نظامی خارج و شکل و شمایل جدید در کسوت تاجر و صاحب کارخانه در میدان کار و سرمایه ظاهر میشوند .انحصارات و سهم خواهی جناحی باعث غرغر و گاها” تیکه پرانی جناح ها به هم میشود، از طرف دیگر نیروی کار که هنوز از شوک سرکوب ها خارج نشده در تکاپوی نان و آزادی سعی میکند از موقعیت استفاده نموده و وارد یک مرحله نوین شود. زمزمه تشکلات مستقل کارگری اینجا و آنجا طی مدت زمانی کوتاه منجر به شکل گیری انجمن صنفی کارگران خباز سقز ، سندیکای شرکت واحد واتوبوس رانی تهران و حومه ، سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه ، هیئت بازگشایی سندیکای کارگران نقاش و تزئینات ساختمانی ،انجمن کارگران فلز کار میشود.
اینجاست که رژیم با موجی از اعتراضات سازمان یافته و حق طلبانه کارگران روبرو شده و مانند هر رژیم سرمایه داری دیگر متحد و متشکل شدن کارگران را بزرگترین تهدید میداند ، در این زمان که رژیم هنوز از رسوایی برملا شدن قتل های زنجیره ای توسط عوامل مزدور خود خارج نشده و میداند که قادر به ادامه آن قتل ها نیست برنامه دیگری را در دستور کار خود قرار میدهد ،بوسیله عوامل مزدور خود در خانه کارگر جمهوری اسلامی و شوراهای اسلامی کار به تجمعات سندیکای واحد حمله نموده و رهبران آنرا مورد ضرب و شتم با چماق و چاقو قرار داده و زندانی میکنند ،در اندیمشک وضع بدتر میشود و رهبران کارگری را بازداشت نموده وبا شکنجه و تهدید آنها را وادار به استعفاء و از کار اخراج مینمایند، در سقز محمود صالحی و چند فعال کارگری دیگر را تحت غیر انسانی ترین فشارهای روحی و جسمی قرار داده و با اتهامات واهی به زندان طویل المدت محکوم میکنند. در تبریز زنده یادان شاهرخ زمانی و محمد جراحی را زندانی میکنند .مزدوران دستگاهای مختلف سرکوب و اطلاعاتی رژیم هر تشکلی که به متشکل و متحد شدن کارگران کمک کند را رصد کرده و اعضاء اصلی آنرا مانند کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلات کارگری را دستگیر و به ترتیب و در فواصل مختلف زندانی مینمایند.
اکنون سرکوب گران تمام نیروی خود را بکار میبرند تا نیروی کار متشکل نشود پرونده سازی زندان و احکام زندان تعلیقی و تعزیری که این احکام همیشه مانند یک سایه وحشت بالای سر فعالین کارگری باشد و حتی در مواردی که مجبور به مرخصی و یا آزادی موقت آنان از زندان میشود با گرفتن وثیقه های سنگین با خیال خام مانند بستن وزنه های یک تنی به پای آنان مانع از فعالیت مجدد آنان میشوند. این دوران ، دوران شکنجه و مرگ سفید فعالین کارگری ، معلمان و فعالین سیاسی توسط رژیم غارت گران اسلامی در ایران است .
شکنجه سفید تعطیلی بندهای سیاسی زندان ها میباشد که از این طریق فعالین کارگری و سیاسی همیشه در معرض تهاجم بعضی عوامل رژیم یا زندانیان نا آگاه شارژ شده توسط زندانبانان قرار داشته باشند ، از آنطرف فعالین کارگری و سیاسی در خارج از زندان اکثرا” دارای احکام زندان میباشند که بنا به مقتضیات رژیم دوباره بدون دادگاه و محکمه به زندان بازگردانده میشوند نمونه بهنام ابراهیم زاده ، رضا شهابی ،اسماعیل عبدی ، محمود بهشتی و …
مرگ سفید قرار دادن زندانیان در شرایطی که زندانیان سیاسی و کارگری را بسوی مرگ سوق میدهند در حالیکه ظاهرا” قاتلی در کار نیست ! مرگ اکبر محمدی ، هدی صابر ،هاله سحابی (هر سه از فعالین موسوم به ملی مذهبی) و افشین اسانلو (برادر منصور اسانلو ) مرگ ناباورانه شاهرخ زمانی و اخیرا محمد جراحی دو تن از شجاع ترین و مظلوم ترین فعالین صادق جنبش کارگری ایران میباشد.
اکنون رژیم فکر میکند که با خیالی آسوده میتواند به این وضعیت همچنان به کشتار و سرکوب ادامه دهد در حالیکه این فقط رویاهای سیاه دزدان و چپاولگران حاکم بر ایران میباشد.
با وجودیکه اکنون نیز جان رضا شهابی و چند زندانی دیگر مانند محمد نظری و سهیل عربی در خطر است ، ولی فعالین کارگری ،سندیکای واحد ، سندیکای هفت تپه و کانون صنفی معلمان …. در داخل ایران و در خارج از ایران (اروپا ،کانادا ، امریکا ،آسیا و استرالیا) تقریبا” اکثر قریب به اتفاق فعالین کارگری ،احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی با جلب همبستگی بین المللی از نهادهای کارگری دنیا وبا زیر فشار قراردادن سازمانها و نهاد های سرمایه ساخته آی مانند سازمان جهانی کار، عفو بین الملل و امنستی اینترنشنال جهت فشار بر رژیم ضد کارگری ایران برای آزادی و برآورده شدن خواست زندانیان و جلو گیری از شکنجه های سفید درون زندانهای ایران تلاش میکنند.
آری به درستی مرگ شاهرخ زمانی و محمد جراحی ضایع بزرگی برای جنبش کارگری میباشد ،ما آنرا فراموش نخواهیم کرد و در پرونده قطور جنایات رژیم برای روز سرنوشت قرار خواهیم داد ، رژیم اسلامی تلاش میکند که بقیه مبارزان و پیشروان جامعه را از این طریق از سر راه خود بردارد اما این خیالی موهوم و رویای سیاهی بیش نیست .
تمامی جنایت کاران و غارت گران ثروت عظیم جامعه ایران میدانند که صاحبان اصلی آن ثروت اکنون در فقر و سیه روزی مجبور به فروش اعضاء بدن خود و حتی کودکان خود میباشند یا زنان شرافتمندی که از فرط فقر و درماندگی به تن فروشی روی آورده اند ! روزی آنان را مانند تمامی جنایت کاران تاریخ پای میز محاکمه خواهند کشاند و آنان تاوان تمامی این ظلم و جنایت را خواهند پرداخت. خوشبختانه امثال شاهرخ زمانی و محمد جراحی در صفوف کارگران ،زحمتکشان و مزد بگیران جامعه فراوان است، حتی در میان طیف وسیعی از نظامیان این همبستگی با تشکلات کارگران ومزد بگیران وجود دارد که در موقع مقتضی ابزار سرکوب رژیم را از کار خواهند انداخت.
آنان به درستی یافته اند با آگاهی از اصول مبارزه طبقاتی تنها راه رسیدن به برابری و آزادی ایجاد تشکلات مستقل و مراقبت از آلوده نشدن این تشکلات به سم وابستگی و بی صداقتی است ،باید تلاش کرد که زنجیره ای محکم از همبستگی طبقاتی بین اقشار مختلف جامعه به وجود آورد، تنها در آن صورت است که رژیم وحشی حاکم بر ایران با تمامی تهدید های تو خالیش تسلیم خواهد شد .
این راه شاهرخ زمانی و محمد جراحی و فعالین روبه ازدیاد جنبش کارگری میباشد.
یاد تمامی جانباخته گان برای آزادی و برابری گرامی باد .
یاد محمد جراحی گرامی باد.
به امید آزادی و سلامتی فعالین کارگری دربند
به امید پیروزی کارگران و زحمتکشان بر رژیم غارتگر سرمایه داری حاکم بر ایران
“و وقتى چند روز بعد دولت موقت قول و قرارهایش را به فراموشى سپرد و بنظر میرسید که پرولتاریا را مدّ نظر ندارد، جمعیتى متشکل از ٢٠ هزار کارگر در مقابل ساختمان شهردارى با این فریاد تظاهرات کردند: کار را سازمان بدهید! یک وزارتخانه مخصوص کار ایجاد کنید! با اکراه و در پى بحث و جدلى طولانى، دولت موقت یک کمیسیون ویژه دائمى تعیین کرد که وظیفهاش یافتن راه حلهایى براى بهبود وضع طبقات زحمتکش بود! این کمیسیون متشکل از نمایندگان سازمانهاى محلى اصناف متخصص پاریس بود ریاستش را لوئى بلان و آلبر به عهده داشتند. قصر لوکزامبورگ بعنوان محل جلسات کمیسیون تعیین شد. به این ترتیب نمایندگان طبقه کارگر از مقر دولت موقت به جایى دیگر تبعید شدند و بخش بورژوایىاش قدرت واقعى دولتى و زمام امور ادارى را بطور اختصاصى در دست گرفت؛ و در کنار وزارت مالیه، تجارت و خدمات عمومى، در کنار بانک و بورس، کنیسهاى سوسیالیستى بر پا شد که خاخامهایش لوئى بلان و آلبر، موظف بودند ارض موعود را کشف کنند، عهد جدید را موعظه کنند، و براى پرولتاریاى پاریس کار بیابند. بر خلاف همه قدرتهاى دنیوى دیگر، آنها نه بودجهاى در اختیارشان بود و نه قدرت اجرائیهاى. قرار بود ستونهاى جامعه بورژوایى را با کوبیدن کلههایشان به آنها در هم بشکنند. در حالى که اینها در لوکزامبورگ سرگرم جستجوى اکسیر اعظم بودند، آنها در ساختمان شهردارى مسکوکات رایج را ضرب میکردند”(کارل مارکس مبارزات طبقاتى در فرانسه).
رژیم پلید ایران نیز از فردای قدرت گرفتنش سراغ تشکلهای نوپای کارگران رفت وسرکوب را ازاولین تظاهرات بزرگ وسراسری اول مه سال ۱۳۵۸ روز جهانی کارگران در آبادان و تهران آغاز نمود، سپس با آگاهی کامل حسین کمالی ،علیرضا محجوب، علی ربیعی وسهیلا جلودارزاده را مامور مصادره خانه کارگر نمود و بعد از بدست گرفتن خانه کارگر از کارگران آگاه وانقلابی ، شوراهای اسلامی کار را در تقابل با شورای انقلابی کارکنان نفت در پالایشگاه ها وبعد در صنایع کلیدی سریعا ایجاد وگسترش داد.
هجوم مغول وار به دانشگاها و کشتار بیرحمانه دانشجویان بنام انقلاب فرهنگی به سردمداری عبدالکریم سروش – محمد جواد باهنر با هدف جلوگیری از رشد وآگاهی دانشجویان و متلاشی نمودن تشکلات دانشجویی چپ و برابری خواه با هدف اسلامی و منفعل نمودن دانشگاها ،آغاز نمود ،بطوریکه بعد از یکسال از بقدرت رسیدن رژیم دانشگاها تعطیل شد( متاسفانه آمار دقیقی از جانباختگان دانشجویی آنزمان بعلت گسترده گی تهاجم در دست نیست ).
سرکوب وحشیانه و کشتار بیرحمانه خلق عرب در خوزستان و خلق کرد در کردستان و … نشان از این داشت که رژیم جدید در ددمنشی و تجاوز گری نه تنها از رژیم سلطنتی دست کمی ندارد بلکه بنوعی فاشیستی تر نیز عمل میکند.
در جنگ ارتجاعی دو حکومت خون ریز ایران و عراق بنظر من، پیروز میدان حکومت اسلامی ایران بود، که توانست به کمک متحدان خود در کشورهای سرمایه داری به اهداف غارت گرانه خود ومتحدانش دستیابد .(در حالیکه حکومت فاشیستی بعث عراق مانند حکومت غارتگر محمد رضا پهلوی قربانی برنامه ریزی های دراز مدت سرمایه داران جهانی شد)سرکوب وحشیانه تشکلات سیاسی وانقلابی آنزمان اولین دستاورد بزرگ برای حاکمیت جهت به سکوت کشانیدن جامعه و مردم معترض ایران بود، جغد شوم دستگیری ،ترور ،زندان ،شکنجه های وحشیانه ،تجاوز به زندانیان و اعدامهای دسته جمعی بالای سر تمامی کارگران و زحمتکشان ،معلمان ،دانشجویان ،زنان و هر معترض به این و حشی گری و آزادی کشی و بی عدالتی در پرواز بود ،نفس ها در سینه باید حبس میشد ،رسانه های منتقد و افشا گر باید از صحنه سیاست ایران محو و بی خبری حاکم میشد زیرا غارتگری شروع شده بود و هیچکس و هیچ جریانی نمیباید مزاحم آن میشد .حتی اگر از فرزندان مسئولین و موسسین حکومت بوده باشد. اینکار در سال ۱۳۶۰ بشکل وحشیانه ای با شدت بیشتری ادامه یافت، بطوریکه حتی جوانان ۱۳الی ۱۸ ساله را در بر گرفت تیر باران گروهی که یک نمونه آنرا من خودم در زندان اصفهان از دوستان شنیدم اینگونه بود که آخوند احمد جنتی جنایتکار به زندان جهت بازدید از چگونگی شکنجه و به حرف آوردن زندانیان با کابل و انواع بیرحمانه ترین ضرب و شتم، مراجعه و بازجویان مزدور به او میگویند اکثر اینها حتی از گرفتن برگه بازجویی امتناع میکنند! جنتی به بازجویان میگوید، به هر یکی یک برگه بازجویی به آنها بدهید هر کدام چیزی ننوشتند همین امشب اعدام کنید و همینطور نیز شد تعداد زیادی از جوانان پرشور حتی از نوشتن نام خود امتناع نموده و همان شب به قربانگاه رفتند. و این جنایات و سرکوب وحشیانه به برکات جنگ ضد مردمی امکانپذیر شد اما آنها میدانستند که در دراز مدت نمیتوانند آنرا ادامه دهند.
رژیم با وجود اینکه میدانست مردم در سخت ترین شرایط ممکن بسر میبرند و پولهای هنگفتی بابت خرید تسلیحات نظامی از کشورهای سرمایه داری (حتا از اسراییل وامریکا و قرارداد ایران کنترا) توسط دلالان اسلحه در درون باندهای رژیم از بین رفته و تمامی صندوق های پولی و ارزی کشور مورد چپاول قرارگرفته بطوری که به قول فرماندهان و کارگزاران جنگ طلب و نادان رژیم نه پولی برای خرید اسلحه مانده بود و نه نیروی تازه نفسی آماده رفتن به قتلگاه وجود داشت ، جامعه به ماهیت ارتجاعی جنگ و رژیم ضد بشری پی برده بود. با اکراه تن به پایان جنگ داد یا به گفته جلاد بزرگ قرن خمینی : کاسه زهر را سر کشید.
اما قبل از آن هنوز کارهای نکرده زیادی در دستور کار قرار داشت مسئله زندانیان سیاسی و اینکه کم کم موعد آزادی بسیاری از آنان فرا رسیده بود ، فعالین کارگری ، نویسندگان واندیشمندان آزادیخواه و برابری طلب ، و … طبق نسخه همیشگی دستور حذف بود که باید قبل از فرو کش کردن فرهنگ اسلامی جنگ در جامعه انجام میشد.
کشتار بیرحمانه زندانیان باقیمانده از سال ۱۳۶۰ در تابستان ۱۳۶۷ با قتل عام حدود ۵۰۰۰ زندانی سیاسی بی دفاع در بی خبری و سکوت مجامع بین المللی که کنترل آنها بدست سرمایه داران جهانی است ، با فتوای خمینی و زیر نظر دولت میر حسین موسوی انجام شد و رژیم به خیال واهی به رویاهای سیاه خود دست یافته بود .
اما امیال و آرزوهای شوم حکومت اسلامی تحقق نیافته بود یک حکومت مقروض به بانکها و صندوق های داخلی (مانند تامین اجتماعی و صندوق بازنشستگان ) همچنین صندوق بین المللی پول ، اینها همه باعث تورم و در نهایت یک بحران عمیق پولی و صنعتی و در نهایت یک بحران اجتماعی گردیده بود. سیاست سرکوب و فریب تنها گزینه پیش روی رژیم بود .اول با گزینه فریب بنام سازندگی شروع و در این مدت بخاطر اجرای پروژه های بدون برآورد دقیق مانند سد سازی و پروژه ای صنعتی عموما بی بازده فقط بخاطر غارت با گرفتن کمیسیونهای کلان انجام میشود (قرارداد کرنست نمونه کوچکی از آنست.) در همین دوران مصلحت حفظ رژیم با جناح به موسوم اصلاح طلب در جریان است .از طرفی جناح های مختلف رژیم که حالا حریم خود را پیدا کرده و از لباس نظامی خارج و شکل و شمایل جدید در کسوت تاجر و صاحب کارخانه در میدان کار و سرمایه ظاهر میشوند .انحصارات و سهم خواهی جناحی باعث غرغر و گاها” تیکه پرانی جناح ها به هم میشود، از طرف دیگر نیروی کار که هنوز از شوک سرکوب ها خارج نشده در تکاپوی نان و آزادی سعی میکند از موقعیت استفاده نموده و وارد یک مرحله نوین شود. زمزمه تشکلات مستقل کارگری اینجا و آنجا طی مدت زمانی کوتاه منجر به شکل گیری انجمن صنفی کارگران خباز سقز ، سندیکای شرکت واحد واتوبوس رانی تهران و حومه ، سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه ، هیئت بازگشایی سندیکای کارگران نقاش و تزئینات ساختمانی ،انجمن کارگران فلز کار میشود.
اینجاست که رژیم با موجی از اعتراضات سازمان یافته و حق طلبانه کارگران روبرو شده و مانند هر رژیم سرمایه داری دیگر متحد و متشکل شدن کارگران را بزرگترین تهدید میداند ، در این زمان که رژیم هنوز از رسوایی برملا شدن قتل های زنجیره ای توسط عوامل مزدور خود خارج نشده و میداند که قادر به ادامه آن قتل ها نیست برنامه دیگری را در دستور کار خود قرار میدهد ،بوسیله عوامل مزدور خود در خانه کارگر جمهوری اسلامی و شوراهای اسلامی کار به تجمعات سندیکای واحد حمله نموده و رهبران آنرا مورد ضرب و شتم با چماق و چاقو قرار داده و زندانی میکنند ،در اندیمشک وضع بدتر میشود و رهبران کارگری را بازداشت نموده وبا شکنجه و تهدید آنها را وادار به استعفاء و از کار اخراج مینمایند، در سقز محمود صالحی و چند فعال کارگری دیگر را تحت غیر انسانی ترین فشارهای روحی و جسمی قرار داده و با اتهامات واهی به زندان طویل المدت محکوم میکنند. در تبریز زنده یادان شاهرخ زمانی و محمد جراحی را زندانی میکنند .مزدوران دستگاهای مختلف سرکوب و اطلاعاتی رژیم هر تشکلی که به متشکل و متحد شدن کارگران کمک کند را رصد کرده و اعضاء اصلی آنرا مانند کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری و کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلات کارگری را دستگیر و به ترتیب و در فواصل مختلف زندانی مینمایند.
اکنون سرکوب گران تمام نیروی خود را بکار میبرند تا نیروی کار متشکل نشود پرونده سازی زندان و احکام زندان تعلیقی و تعزیری که این احکام همیشه مانند یک سایه وحشت بالای سر فعالین کارگری باشد و حتی در مواردی که مجبور به مرخصی و یا آزادی موقت آنان از زندان میشود با گرفتن وثیقه های سنگین با خیال خام مانند بستن وزنه های یک تنی به پای آنان مانع از فعالیت مجدد آنان میشوند. این دوران ، دوران شکنجه و مرگ سفید فعالین کارگری ، معلمان و فعالین سیاسی توسط رژیم غارت گران اسلامی در ایران است .
شکنجه سفید تعطیلی بندهای سیاسی زندان ها میباشد که از این طریق فعالین کارگری و سیاسی همیشه در معرض تهاجم بعضی عوامل رژیم یا زندانیان نا آگاه شارژ شده توسط زندانبانان قرار داشته باشند ، از آنطرف فعالین کارگری و سیاسی در خارج از زندان اکثرا” دارای احکام زندان میباشند که بنا به مقتضیات رژیم دوباره بدون دادگاه و محکمه به زندان بازگردانده میشوند نمونه بهنام ابراهیم زاده ، رضا شهابی ،اسماعیل عبدی ، محمود بهشتی و …
مرگ سفید قرار دادن زندانیان در شرایطی که زندانیان سیاسی و کارگری را بسوی مرگ سوق میدهند در حالیکه ظاهرا” قاتلی در کار نیست ! مرگ اکبر محمدی ، هدی صابر ،هاله سحابی (هر سه از فعالین موسوم به ملی مذهبی) و افشین اسانلو (برادر منصور اسانلو ) مرگ ناباورانه شاهرخ زمانی و اخیرا محمد جراحی دو تن از شجاع ترین و مظلوم ترین فعالین صادق جنبش کارگری ایران میباشد.
اکنون رژیم فکر میکند که با خیالی آسوده میتواند به این وضعیت همچنان به کشتار و سرکوب ادامه دهد در حالیکه این فقط رویاهای سیاه دزدان و چپاولگران حاکم بر ایران میباشد.
با وجودیکه اکنون نیز جان رضا شهابی و چند زندانی دیگر مانند محمد نظری و سهیل عربی در خطر است ، ولی فعالین کارگری ،سندیکای واحد ، سندیکای هفت تپه و کانون صنفی معلمان …. در داخل ایران و در خارج از ایران (اروپا ،کانادا ، امریکا ،آسیا و استرالیا) تقریبا” اکثر قریب به اتفاق فعالین کارگری ،احزاب و سازمانهای سیاسی ایرانی با جلب همبستگی بین المللی از نهادهای کارگری دنیا وبا زیر فشار قراردادن سازمانها و نهاد های سرمایه ساخته آی مانند سازمان جهانی کار، عفو بین الملل و امنستی اینترنشنال جهت فشار بر رژیم ضد کارگری ایران برای آزادی و برآورده شدن خواست زندانیان و جلو گیری از شکنجه های سفید درون زندانهای ایران تلاش میکنند.
آری به درستی مرگ شاهرخ زمانی و محمد جراحی ضایع بزرگی برای جنبش کارگری میباشد ،ما آنرا فراموش نخواهیم کرد و در پرونده قطور جنایات رژیم برای روز سرنوشت قرار خواهیم داد ، رژیم اسلامی تلاش میکند که بقیه مبارزان و پیشروان جامعه را از این طریق از سر راه خود بردارد اما این خیالی موهوم و رویای سیاهی بیش نیست .
تمامی جنایت کاران و غارت گران ثروت عظیم جامعه ایران میدانند که صاحبان اصلی آن ثروت اکنون در فقر و سیه روزی مجبور به فروش اعضاء بدن خود و حتی کودکان خود میباشند یا زنان شرافتمندی که از فرط فقر و درماندگی به تن فروشی روی آورده اند ! روزی آنان را مانند تمامی جنایت کاران تاریخ پای میز محاکمه خواهند کشاند و آنان تاوان تمامی این ظلم و جنایت را خواهند پرداخت. خوشبختانه امثال شاهرخ زمانی و محمد جراحی در صفوف کارگران ،زحمتکشان و مزد بگیران جامعه فراوان است، حتی در میان طیف وسیعی از نظامیان این همبستگی با تشکلات کارگران ومزد بگیران وجود دارد که در موقع مقتضی ابزار سرکوب رژیم را از کار خواهند انداخت.
آنان به درستی یافته اند با آگاهی از اصول مبارزه طبقاتی تنها راه رسیدن به برابری و آزادی ایجاد تشکلات مستقل و مراقبت از آلوده نشدن این تشکلات به سم وابستگی و بی صداقتی است ،باید تلاش کرد که زنجیره ای محکم از همبستگی طبقاتی بین اقشار مختلف جامعه به وجود آورد، تنها در آن صورت است که رژیم وحشی حاکم بر ایران با تمامی تهدید های تو خالیش تسلیم خواهد شد .
این راه شاهرخ زمانی و محمد جراحی و فعالین روبه ازدیاد جنبش کارگری میباشد.
یاد تمامی جانباخته گان برای آزادی و برابری گرامی باد .
یاد محمد جراحی گرامی باد.
به امید آزادی و سلامتی فعالین کارگری دربند
به امید پیروزی کارگران و زحمتکشان بر رژیم غارتگر سرمایه داری حاکم بر ایران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر