1-اردیبهشت-۱۳۹۵
گروه خبری:
«مرا زندانی کردند چون میخواهم که همهی انسانها در برابری و حقوق عادلانهی انسانی – اجتماعی و اقتصادی باشند.» این سخن شاهرخ زمانی است خطاب به دخترش و خطاب به تمام دختران و پسران ایران، به راستی هم تا آخر پای حرفش ایستاد.
هربار که نامی از کارگر و جنبش کارگری می آید نام شاهرخ نیز در کنارش به سرخی میدرخشد، این بار نیز در آستانهی اول ماه می، روز جهانی کارگر جای خالی شاهرخ بیش از پیش احساس میشود. ۸ ماه از آسمانی شدناش میگذرد.
ظهر گرم و سوزان ۲۲ شهریور ۱۳۹۴ بود که تلفنم زنگ خورد. چیزی که شنیدم را باور نداشتم، خشکم زده بود. خبر این بود، شاهرخ زمانی درگذشت، خبری به غایت باور نکردنی! مگر امکان داشت شاهرخی که جانانه و باصلابت در مقابل ظلم به مانند سروی قد علم کرده و سینه سپرده کرده بود به این زودی ما را تنها بگذارد؟ هرگز! اما رفته رفته باورمان شد، رفیقی که همیشه لبخند بر لب داشت و شادی را برایمان به ارمغان میآورد این بار با رفتناش اندوه بزرگی را بر دلمان گذاشت. جلادان میگفتند در اثر سکته فوت کرده اما حاشا حاشا، آنها شاهرخ را کشتند. همانطور که ستار بهشتی را، محسن دگمهچی را، و هزاران هزار را کشتند. پیشهی آنها همین است، کشتن شاهرخ و شاهرخها.
شاهرخ به ۱۱ سال حبس محکوم شده بود و ۵ سال از اسارتاش میگذشت. مگر جرماش چه بود جز استقامت بیپایان در مقابل ظلم و نابرابری و استثمار؟
شاهرخ نقاش بود، ذهنها را از زنگارهای ارتجاعی میزدود و رنگی نو میزد. کمتر کسی بود که با او برخوردی داشته باشد و شیفتهاش نشود. روح و جسماش با مبارزه و انقلاب عجین شده بود، برایاش فرقی نمیکرد که در زندان باشد یا بیرون از زندان، همچنان به مبارزهاش علیه چپاول و دیکتاتوری و بهرهکشی ادامه میداد و در این راه به شدت ثابت قدم بود و ذرهای شک به خودش راه نمیداد. شاهرخ مدافع کارگران و محرومان جامعه بود و در راه آزادی و برابری با رژیم قتل و جنایت حتی در خلوتاش نیز ذرهای سازش نکرد.
مقاومت و قهرمانیهایش زبانزد همگان بود، حتی در اسارت نیز زندانیان عادی او را الگوی خود قرار داده بودند. به هیچ کس اجازهی زورگویی به کسی را نمیداد و همیشه جانب مظلومان و ستمدیگان میایستاد. در اعتراض به همین ستمگریها بارها دست به اعتصاب غذا زد و از جاناش مایه گذاشت و هربار با استقامت و پایداری خود پوز ظالمان را به خاک مالید و خندهای مستانه زد.
جلادان در هراس از همین رشادتهایش سعی در شکستن مقاومتاش داشتند و هر بار از بندی به بندی و از زندانی به زندانی دیگر تبعیدش میکردند. اما برای شاهرخ فرقی نمیکرد، به هر بند و زندانی که میرفت دست به افشاگری علیه بهرهکشان و ستمگران میزد و درس مقاومت و ایستادگی در مقابل ظلم و ظالم میداد. همانطور که به دخترش نیز گفته بود مبارزه تاوانی داشت و شاهرخ در بالاترین حدش در حال پرداخت این تاوان بود و از تمام داراییاش و وجودش هزینه میداد.
شاهرخ دشمن را به خوبی و درستی شناخته بود. میدانست چگونه باید به دشمن ضربه بزند و میدانست چگونه باید بجنگد. حوصلهی جلادان را سر برده بود و قاتلاناش جز کشتناش چارهی دیگری نداشتند. کسانی که اسیرش کرده بودند حتی بعد از شهادتاش نیز از ناماش هراس داشتند و تمام سعیشان را میکردند تا نامی از او باقی نماند اما شاهرخ با شهادتاش ناماش را به سرخی در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه و حقطلبانهی محرومان به ثبت رساند و به معلمی برای کارگران و جنبش کارگری بدل شد.
این بار نیز در آستانهی روز جهانی کارگر نام شاهرخ را بیش از پیش بلندتر فریاد خواهیم زد و راهاش را ادامه خواهیم داد. مردی که تصویر خنداناش به یکی از نمادهای جنبش کارگری بدل گشت.
فاتحان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی در مجرای آتشفشانها
در برابر تندر میایستند
خانه را روشن میکنند و میمیرند
این مقاله توسط یکی از همبندیهای زندهیاد شاهرخ زمانی برای «نفس در قفس» ارسال شده و مشخصات نویسنده نزد تحریریهی سایت «نفس در قفس» محفوظ است.
گروه خبری:
«مرا زندانی کردند چون میخواهم که همهی انسانها در برابری و حقوق عادلانهی انسانی – اجتماعی و اقتصادی باشند.» این سخن شاهرخ زمانی است خطاب به دخترش و خطاب به تمام دختران و پسران ایران، به راستی هم تا آخر پای حرفش ایستاد.
هربار که نامی از کارگر و جنبش کارگری می آید نام شاهرخ نیز در کنارش به سرخی میدرخشد، این بار نیز در آستانهی اول ماه می، روز جهانی کارگر جای خالی شاهرخ بیش از پیش احساس میشود. ۸ ماه از آسمانی شدناش میگذرد.
ظهر گرم و سوزان ۲۲ شهریور ۱۳۹۴ بود که تلفنم زنگ خورد. چیزی که شنیدم را باور نداشتم، خشکم زده بود. خبر این بود، شاهرخ زمانی درگذشت، خبری به غایت باور نکردنی! مگر امکان داشت شاهرخی که جانانه و باصلابت در مقابل ظلم به مانند سروی قد علم کرده و سینه سپرده کرده بود به این زودی ما را تنها بگذارد؟ هرگز! اما رفته رفته باورمان شد، رفیقی که همیشه لبخند بر لب داشت و شادی را برایمان به ارمغان میآورد این بار با رفتناش اندوه بزرگی را بر دلمان گذاشت. جلادان میگفتند در اثر سکته فوت کرده اما حاشا حاشا، آنها شاهرخ را کشتند. همانطور که ستار بهشتی را، محسن دگمهچی را، و هزاران هزار را کشتند. پیشهی آنها همین است، کشتن شاهرخ و شاهرخها.
شاهرخ به ۱۱ سال حبس محکوم شده بود و ۵ سال از اسارتاش میگذشت. مگر جرماش چه بود جز استقامت بیپایان در مقابل ظلم و نابرابری و استثمار؟
شاهرخ نقاش بود، ذهنها را از زنگارهای ارتجاعی میزدود و رنگی نو میزد. کمتر کسی بود که با او برخوردی داشته باشد و شیفتهاش نشود. روح و جسماش با مبارزه و انقلاب عجین شده بود، برایاش فرقی نمیکرد که در زندان باشد یا بیرون از زندان، همچنان به مبارزهاش علیه چپاول و دیکتاتوری و بهرهکشی ادامه میداد و در این راه به شدت ثابت قدم بود و ذرهای شک به خودش راه نمیداد. شاهرخ مدافع کارگران و محرومان جامعه بود و در راه آزادی و برابری با رژیم قتل و جنایت حتی در خلوتاش نیز ذرهای سازش نکرد.
مقاومت و قهرمانیهایش زبانزد همگان بود، حتی در اسارت نیز زندانیان عادی او را الگوی خود قرار داده بودند. به هیچ کس اجازهی زورگویی به کسی را نمیداد و همیشه جانب مظلومان و ستمدیگان میایستاد. در اعتراض به همین ستمگریها بارها دست به اعتصاب غذا زد و از جاناش مایه گذاشت و هربار با استقامت و پایداری خود پوز ظالمان را به خاک مالید و خندهای مستانه زد.
جلادان در هراس از همین رشادتهایش سعی در شکستن مقاومتاش داشتند و هر بار از بندی به بندی و از زندانی به زندانی دیگر تبعیدش میکردند. اما برای شاهرخ فرقی نمیکرد، به هر بند و زندانی که میرفت دست به افشاگری علیه بهرهکشان و ستمگران میزد و درس مقاومت و ایستادگی در مقابل ظلم و ظالم میداد. همانطور که به دخترش نیز گفته بود مبارزه تاوانی داشت و شاهرخ در بالاترین حدش در حال پرداخت این تاوان بود و از تمام داراییاش و وجودش هزینه میداد.
شاهرخ دشمن را به خوبی و درستی شناخته بود. میدانست چگونه باید به دشمن ضربه بزند و میدانست چگونه باید بجنگد. حوصلهی جلادان را سر برده بود و قاتلاناش جز کشتناش چارهی دیگری نداشتند. کسانی که اسیرش کرده بودند حتی بعد از شهادتاش نیز از ناماش هراس داشتند و تمام سعیشان را میکردند تا نامی از او باقی نماند اما شاهرخ با شهادتاش ناماش را به سرخی در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه و حقطلبانهی محرومان به ثبت رساند و به معلمی برای کارگران و جنبش کارگری بدل شد.
این بار نیز در آستانهی روز جهانی کارگر نام شاهرخ را بیش از پیش بلندتر فریاد خواهیم زد و راهاش را ادامه خواهیم داد. مردی که تصویر خنداناش به یکی از نمادهای جنبش کارگری بدل گشت.
فاتحان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی در مجرای آتشفشانها
در برابر تندر میایستند
خانه را روشن میکنند و میمیرند
این مقاله توسط یکی از همبندیهای زندهیاد شاهرخ زمانی برای «نفس در قفس» ارسال شده و مشخصات نویسنده نزد تحریریهی سایت «نفس در قفس» محفوظ است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر