۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

توحش مدرن

من  با تو واندوه و غم و فقر
خويشاونديتاريخي و ديرينه داريم
شجره نامه زجرينمان ريشه در غم نان دارد
اين است ارثيه گرانبار ِ اجدادمان
تاوان ِ كدامين گناه( ناكرده) ماست ؟
كه انسان بودن ، در توحشي مدرن
در بين چرخ دنده هاي ِ خونين
شكسته و له شود
قلب ها و اذهان ِ  زنگار بسته
در ميان ديوارهاي ِ سنگي و سيماني
مدفون گردد
،
در اين بن بست بي روزن
در اين سرماي ِ جانكاه ِ شب ِ منحوس
چه كس آتش برافروزد؟
قفل سنگين سكوت ِ ننگ را چه كس خواهد شكست ؟
چه كس خواهد گرفت از دست (خشونت بار) دجالان دين
دشنه نامردمي ها را ؟
-
تلنگر كدامين  آفتاب بيدارمان خواهد كرد
از اين خواب ِ ديرينه ؟

دخيل به آسمان مبند
دست بردار از دعا
از ديده گان ِ فلزيت زنگار برگير
نگاه كن به آينه
خود را ببين
انديشه كند
براي شكستن اين بت هزار نقش و رنگ فكر تيشه كن
گر من نسوزم
تو نسوزي
ما نسازيم
چه كس خواهد ساخت؟
پل به فرداهاي ِ روشن را

دست در دست بيا ما بدهيم
تا بسازيم
فردايي پر مهر
كه در آن نيست قفس‚ بهر يك لقمه نان نبريدست نفس
،
اي هم زنجير و همدردم
خويشاوند ديرينه
دست در دست بيا ما بدهيم
                                                   اسماعيل فتاحي  - مهر ماه نود سه -  تبريز

۲ نظر:

  1. اي هم زنجير و همدردم
    خويشاوند ديرينه
    دست در دست بيا ما بدهيم
    بیا تا برداریم چاقویمان
    برویم و بدریم سینۀ مردم را
    چون که ما چاقو کشیم
    بهترین راه ،دریدن سینۀ مردم است و
    رفتن به زندان
    تا ادعا کنیم که ما زندانی رنج هستیم
    تا ناممان در شود و شهره شویم به مبارز بودن
    بلکه روزی دری به تخته خورد وبلکه
    خود را جازدیم در جایی
    و بدون زحمت بدست آوردیم موقعیتی برای چاپیدن خلقی که زمانی سینه اش را دریده بودیم .
    بیا هم رنج من بیا
    من راهش را پیدا کرده ام
    آنقدر اوضاع شیر تو شیر است
    که کسی نمی داند کی به کی است .
    بیا همدرد من

    پاسخحذف