۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

این فریادها بی صدانیست!!!

( 2)
این فریادها  بی صدانیست!!!
با من سخن بگو!!!
با تو سخن می گویم،
 تو که در، سر زمین اختلاس،
اسلامی شده ،
زندگی می کنی.
با من سخن بگو ،
من همزاد تو هستم،
با من سخن بگو،
به من بگو ،
روز و شب را چگونه ،
پشت سر می گذاری؟
با طناب ، از گلو خود را می اویزی؟
یا ، با بنزین ، خود سوزی می کنی؟
از پل عابر می پری؟
زیر آوار می مانی؟
جنازه ات همسفر سیل می شود؟
زیر کوله بار سنگین زیر برف یخ می زنی؟
یا،
با گلوله شلینک شده از کمین گاه سرباز اسلام،
 کشته می شوی؟
با تنفس ریز گرد و غبار و دود،
سرطان گرفته، می میری؟
در معدن مدفون می شوی؟
زیر شکنجه ی،
 سربازان گمنام اسلام کشته می شوی؟
در زندان با حکم قصاص آویزان می شوی؟
یا بر اثر شرم از بی پولی،
 مقابل فرزندانت دق می کنی؟
با من سخن بگو،
هر سال ، چندین بار کشته می شوی؟
و ،
هر بار در کجا می میری؟
پشت در کارخانه ای بسته شده ؟
یا در مدرسه فروخته شده ؟
یا در بیمارستانی که هزینه اش،
 بیش از ارزش انسان است؟
یا در مقابل مجلس اسلامی،
مجلس اختلاس و رشوه خواری ،
تحصن می کنی؟
در ساختمان نا امن اسلامی شده،
که امنیتش را اختلاس کردند،
به دل آتش می زنی؟
در کوهها و دشت های یخ زده،
با باری،
چهار برابر وزن خود بر دوش،
با در امدی،
چهار برابر زیر خط فقر،
برای کار فرمای ،
چهل میلیون  بار بی درد تر از تو ،
بار بری می کنی؟
در کوهها و دشت های،
 چهار برابر سردتر از طاقت انسان،
یخ می زنی ، و می میری؟
یا هنوز گور خوابی،
و در رویاهایت اطاق کوچکی را ،
به شکل قصر می بینی؟
تو می دانی،
 و من می دانم،
به جزء یک راه چاره ای نمانده،
همه ای راه ها به روی تو بسته است،
می دانی ،
همه ی راه ها را امتحان کرده ای،
اکنون ،
منتظر کدامین مجعزه ای؟
در انتظار کدامین ناجی نشسته ای ؟
چرا در انتظاری ؟
چرا قیام نمی کنی؟
می دانم ،
می دانم،
تو نمی ترسی،
چیزی برای باختن نداری،
با من ، سخن بگو،
چرا قیام نمی کنی؟
اگر از مرگ هراسی نداری ؟
به سازماندهی ،
به قیام ،
به سازماندهی قیام ،
به انقلاب باندیش.
این تنها راه نجات است!!!

م.اخگر
28 فروردین 1396




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر