۱۳۹۵ شهریور ۸, دوشنبه

زندگی نامه شاهرخ زمانی و شعری تقدیم شده به او از م.اخگر

( ما در این زندگینامه مجبور هستیم، موارد ظاهرا" اضافی را هم بیان کنیم، چون فکر می کنیم ،برای رفقای که می خواهند فعالیت کنند، انتقال این تجربیات بسیار لازم و ضروری است،و لازم است از زندگی شاهرخ که فریاد زدیم ،شاهرخ معلم ماست درس های بیاموزیم.)




زندگی نامه شاهرخ زمانی

شاهرخ زمانی در 15 شهريور سال ١٣٤٣ در قره داغ آذربایجان شرقی بدنیا آمد ، مادرش زرین تاج نجاتی خانه دار و پدرش بهمن زمانی معلم و شاعر از دوستان صمد بهرنگی و بهروز دهقانی و ... بود او در مقطعى بدنیا آمد كه يك دهه از كودتاى ٢٨ مرداد ١٣٣٢  و سركوب بى امان نيروهاى ترقى خواه بخصوص انقلابیون مدافع طبقه کارگر  از سوى رژيم ديكتاتور پهلوى گذشته  بود ، اقدام به تحول سياسى و اجتماعى و اقتصادی  به يك ضرورت مبرم تبديل شده بود و از هر دو نیروی مقابل هم ( طرفداران حکومت و نیرو های انقلابی) احساس می شد برای جواب گویی به چنین ضرورتی حکومت و حافظانش تلاش داشتند با اصلاحات دیکته شده از بالا و سرمایه داری جهانی از خطر عبور کنند و نیروهای انقلابی می خواستند با انقلاب به این ضرورت پاسخ بدهند، بار ديگر  جنبش  هاى سياسى  علی رغم تداوم  فشارها وسركوبها سر بر آورده گسترش می یافتند، جريانها ، گروه ها و دسته هاى مختلف سياسى و اجتماعى مخفى و علنى در حال شكل گيرى برای مقابله با دو نوع دشمن بودند، 1- برای مقابله با تئوری بقا اشکال جدید مبارزه را جستجو می کردند، 2 -  از طرف دیگر با حکومت حاکم پنجه در پنجه می انداختند. در چنین وضعیتی در آذربايجان  در يك خانواده روشنفكر و انقلابى و زحمتکش پسرى بدنيا آمد كه پدر بزرگ غافل  از آرمان طغيانگر فرزندانش اسم او را شاهرخ   گذاشت،  خانواده شاهرخ خصوصا پدر  يعنى بهمن زمانى و عمو يعنى جبرائيل  از مبلغين و فعالين افكار انقلابى بودند خانواده ى شاهرخ  زحمتکش و روشنفكر و هوادار سرسخت و پيگير سوسياليزيم  بودند، كه بعدها  اين خانواده به كل به محل تبادل اطلاعات  و افكار شخصيتهاى چون صمد بهرنگى ، بهروز دهقانى، عليرضا نابدل ، غلامحسين ساعدى ،  آليارى ، حمزه فراحتى و دهها نفر از مبارزان سرشناس ديگر تبديل شده بود، شخصيتهايىكه بعدها بخشی از ستونها و کادر های اصلى شكل گيرى جريانات سياسى چپ به حساب مى أمدند.
سير تحولات سريع و زمان به تندى سپرى مى شد حضور پدر و عمو در بطن تحولات شروع شده  جريان مبارزه را در خانواده ملموستر ميكرد شاهرخ ششمين سالش را تمام نكرده بود كه عمويش جبرائيل زمانى  را در ارتباط با جنبش چريكى تازه آغاز شده ( در ارتباط با سیاهکل) دستگير وبازداشت كردند زرين تاج مادر شاهرخ از اولين كسان خانواده بود كه دست شاهرخ شش ساله را گرفته  به ملاقات عموى دربند رفت ، صداى انقلابیون از پشت ميله هاى زندان  حتى بچه هاى شش ساله  را هم عاشق آرمان نيك آنان ميكرد، بنابراين او از همان لحظه با تیز هوشی  بدنبال درك ماجرا بود در سال ٥٢ وقتى كه ٨ ساله بود  با  گوش خودش شنيد كه بهمن زمانى پدرش براى دوستانش اين شعر : ايران وطنم از خليج خونينت تا كرانه هاى خزر صداى سگان زنجيريت بگوش ميرسد را زمزمه ميكرد  او با چشم خودش ديد كه پدرش بهمن براى دانش آموزانش  اين شعر تركى ( باغیرساخلار باغیرساخلار  قيزيل  قاندى  باغیرساخلار ) را  بازخوانى ميكرد ، وقتى از پدر  ، معنا و مفهومش   را پرسيد  او گفت عليرضا نابدل چريك ماركسيت براى اینکه مبادا بشکند و رفقايش را لو بدهد از پنجره بيمارستان خود را پرت كرد و شكمش دريده شد وروده هاى خونينش نقش زمين شد تا از این طریق فرصتى را براى رهايى دوستانش از حوزه تعقيب ساواك  بدست آورد و اين خود جرقه اى بود تا شاهرخ كنجكاو شود كه چه اتفاقى در حال شكل گيريست ( از این موضوع می توانیم درک کنیم که چرا شاهرخ به هیچ کدام از سوالات بازجو ها جواب نداده است و بعد از دستگیری شاهرخ از اعضای دیگر هسته های که شاهرخ در انها فعال بود هیچ کس دستگیر نشد)  و اين فرصتى مى شد تا بشنود : خير وشر ، بندگى و آزادگى ، ظلم ورهايى  ،در واقع نیروهای دو طبقه  در مقابل هم  صف كشيده اند، و مبارزه طبقاتی بشدت در جریان است ونتيجه بگيرد مقاومت ومبارزه تنها راه رهايىست. شاهرخ  با هر پله سنى كه بالا ميرفت  خود را در ميان انبوه روشنفكران چپ مى ديد كه  نترس و بى باك ضمن نوازش صميمانه او از وقايع  جامعه  بحث ميكردند و از نبود عدالت  ،آزادى ، برابرى به تنگ آمده اند .  او بدين طريق با  سركوب ، سانسور ، بى عدالتى طبقه حاکم  (سرمايه داری ) از يك سو و دفاع پيكارجويان ماركيست  اردوى كار وسوسياليزم از سوى ديگر آشنا  مى شد سال ١٣٥٤  فقط ١١ ساله بود كه ساواكيها عمويش جبرائيل زمانى ، شوهر عمه آش محمود پناهى  ، داييش على اشرف نجاتى و چنگيز أحمدى از مبارزين ماركسيت را با هم به اتهام  برنامه ريزى براى ترور شاه بازداشت كردند. در زمانيكه دستگاه مخوف  ساواك پنچه در پنجه جريانهاى چريكى به سركوب خونين آنان پرداخته بود  و در اين سركوب خونين تا ده كوره ها دست يازيده  بود  و در مقابل  مبارزين جان بركف  نيز از پاى ننشسته ضمن مقابله به مثل ، جزوه هاى افشاگرانه از زندانهاى رژيم به بيرون درز مى دادند جزوه ها ، كتابچه هاى كوچك از نحوه شكنجه  زندانيان و بخصوص كاست صوتى از برادران خرم آبادى، روح هرنو جوان و جوان پر شور و آگاهى  را به مبارزه مى طلبيد، اين جزوات  و كاست هاى مشابه و بعدها مصاحبه  اوريانا فالاچى با شاه  دست به دست در بين جوانان و نو جوانان از جمله شاهرخ  رد وبدل مى شد، همچنين بهمن زمانى  معلم زحمتکش ،روشنفكر وشاعر مبارز و هم دوره صمد ، مدتها بود كه صمد بهرنگى اين معلم إفسانه اى را با شعر آراز آراز كه سروده خودش( بهمن زمانی) بود با ساز و آواز عاشق عبدالعلى به يك سرود عمومى تبديل كرده بود كمتر كسى در آذربايجان بود كه آراز آراز و فلسفه آن را نداند، چنانچه بعدها اين ترانه ، صمد را به يك الگوى رفتارى معلم ها  تبديل كرد و او را زبانزد خاص و عام کرد. درسال ٥٥ محمود پناهى و على اشرف نجاتى  از زندان آزاد شدند.  اما بهمن زمانى پدر به همراه يكى ديگر از نزديكان در مرز خدا آفرين بازداشت شد و به زندان اوين  در تهران منقل شدند از اين لحظه تا انقلاب بهمن ٥٧ شاهرخ بطور مداوم  به همراه مادر ، زن عمو   ، عمه از پشت ميله هاى زندان تبريز عمو و دوستانش و از پشت ميله هاى زندان اوين پدر و دوستانش را ملاقات ميكرد، آيا اين همه موارد و اتفاقات و نفرت از به بند كشيدن آزاديخواهان و عدالت طلبان براى يك نوجوان مثل شاهرخ كافى نيست تا آخر عمر عليه هر گونه استبداد و بى عدالتى به مبارزه بى امان دست بزند؟(اما این به تنهای کافی نبود تا بیننده و لمس کننده چنین ظلم های را به انقلابی مانند شاهرخ تبدیل کند بعد از انقلاب او با ورود به حوزه واقعی فعالیت طبقاتی در درون طبقه کارگر یعنی قرار گرفتن در روابط کار و سرمایه به شکل کارگر نقاش توانست به یک انقلابی واقعی تبدیل شود و بعد از ورود او به حوزه کارگری تمامی دیده ها ، شنیده ها و اموزش های روشنفکرانه اش در روند و بستر اصولی انقلابی و طبقاتی قرار گرفته و بعد انقلابی او را شکوفا کرد، این بود که توانست به شاهرخ واقعی تبدیل شود، شاهرخ در بحث های جدی خود همیشه مفاهیم زیر را بی کم و کاست بیان می کرد : او می گفت دلیل اصلی سطحی از آگاهی طبقاتی که من کسب کردم اینکه در هر دو حوزه فعال بودم هم در حوزه ای که روشنفکران انقلابی حضور داشتند، بودم و هم در حوزه  عملی کارگری، کارگر فعالی بودم و با بررسی های میدانی و کتابخانه ای درک کردم که نه کارگران بدون آموزش علمی اصول و تئوریهای انقلابی می توانند آگاهی لازم را برای وحدت و تشکیلات و طبقه ای برای خود شدن و حرکت به سوی انقلاب و حل مشکلات خود کسب کنند و نه روشنفکران انقلابی بدون طبقه کارگری که سازمان یافته است و از طریق ارتباط ارگانیک  میان جبنش کارگری و جنبش انقلابی  خود و هم پیمانانش را رهبری می کند، نمی توانند به انقلاب متصل شوند، در واقع روشنفکران نیز زمانی واقعان می توانند در درون انقلاب قرار به گیرند و به وظیفه انقلابی خود در قبال انقلاب سوسیالیستی  عمل کنند که در درون طبقه کارگر سازمان یافته با آگاهی بالای طبقاتی قرار گرفته باشند،در مسیر انقلاب کارگری این دو جز تفکیک ناپذیرند،شاهرخ اعتقاد داشت هرگز کارگران، و در هیچ شرایطی خود به خود آگاهی طبقاتی که مفهوم انقلابی داشته باشد و بتواند کارگران را در جهت گرفتن مطالباتشان راهنمایی کند را کسب نمی کنند و از طریق خود به خود نمی توانند به سوسیالیسم عملی دست بیابند، آنچه کارگران در هر حوزه ای از کار خود ، خود به خود کسب می کنند آگاهی بورژوای یعنی ضد آگاهی طبقاتی است. هر کسی یا تشکیلاتی به بهانه اینکه کارگران خود به خود به آگاهی طبقاتی، وحدت و سازماندهی انقلابی  دست خواهند یافت، خود وظیفه آگاهی رسانی را انجام نمی دهند یا به هر شکلی مانع انجام وظیفه توسط دیگران نیز می شوند حتی اگر خودشان در درون صف کارگران باشند یا کارگر باشند ، بدون هیچ اغماضی در مقابل طبقه کارگر و خدمت گذار سرمایه داری هستند/) بنابر اين  او  عيلرغم سن كمش به صفوف انقلاب پيوست و در ٢٢بهمن با چشمان خودش ديد كه قدرت انقلابى توده ها سلطنت ٢٥٠٠ ساله را به زير كشيدند و درب مخوف ترين زندانها را گشودند  پدر  ، عمو و صدها زنداني  سياسى و آزادىخواه را ازاد كردند او تنها ١٣ ساله بود كه با چشمان خودش ديد اردوى ستمكاران با هرقدرتى كه داشته باشند پايدار نيستند اگر توده های زحمتکش و کارگران به انقلابیون بپیوندند و متحد شوند،(این شکلی بود که در انقلاب 57 بطور موقت رخ داد، و شاهرخ به این شکل نقد داشت از نظر شاهرخ معایب این بود که کارگران بدون سازمانیافتگی طبقاتی و بدون آگاهی بالای طبقاتی به انقلابیون پیوستند در حالی که اصولش اینکه طبقه کارگر باید طبقه ای برای خود باشد و سازمانیافته شود و انقلابیون به او بپویندند نه برعکس)  اراده كنند هر نوع قدرت  ستم پيشه را به پايين  مى كشند، بنا براين بعد از انقلاب خود به عنوان  يك مبارز نوجوان به اردوى مبارزانى پيوست  كه خواستار آزاديهاى دموكراتيك  براى إيجاد تشكلهاى صنفى ، سياسى ، اجتماعى و مدنى بودند  او به حقوق بر حق زحمتكشان و طبقه كارگر  ايمان داشت و در راه إيجاد تشكلهاى صنفى و سياسى آنان لحظه اى دريغ  نمى كرد  در ادامه همان  راه  و آرمانش بود كه شاهرخ در سال ٦٠ در ١٦ سالگى و اين دفعه خودش به خاطر دفاع از دست آورد زحمتكشأن دستكير گرديد اما براى رهايي از دست پاسداران نوپاى سركوب و ظلم خود را به نام  نادر كمالي معرفى كرد و بعد ازهفت  ماه آزاد شد . غافل از اينكه پدرش بهمن زمانى براى رهايى از دست پاسداران جديد استبداد كه عليه  او حكم تير صادر شده بود، خانه را به سوى جنگلهاى ارسباران براى مدت نامعلومی ترك كرده است،  وقتى به خانه رسيد به جز يك  شعر تركى به قلم بهمن در وصف حال پسر زندانيش شاهرخ  چيزى باقى نمانده بود شعر افسونگر و ديوانه كننده بود ( منه ديديلركى توتولوب اوغلون. او ظالم جلادين تله سينده  دى     الو و ون ايچينه آتليب اوغلون.  إعدامى كسیلن لرين سيراسيندادى) ( به من گفتند پسرت دستگير شده. در تله جلادان ظالم است تو تنوره آتش انداخته شده ،  در صف اعداميهاست). هرچند شاهرخ از زندان رهايى يافته بود شعر پدر از اتفاقى  خبرميداد كه هر لحظه ممكن است به سراغش بيايند هر چند بهمن يك سال پيش در يك شعر تركى ديگرى تحت عنوان دور قاچاق  اوغلوم بودور اسلام گلير ( پاشو فرارکنیم  پسرم،  اسلام دارد مياد )از يك استبداد دينى خبر داده بود بنابراين او نيز بايد خود را براى شرايط جديد مبارزه آماده نمايد دو سال بعد يعنى سال ٦٢ با هجوم حكومت اسلامى به آخرين سنگر هاى آزادى  شاهرخ به همراه مادر ، خواهران و برادر كوچكش راه مبارزه در شهرهای تهران، شيراز ، بندر عباس را در پيش گرفت در اين موقع بود كه وارد صنف نقاشان و  تزئينات ساختمانى شد ضمن كارکردن به عنوان کارگر نقاش برای امرارمعاش ، فعاليت صنفى  و سياسى در بين آنها را يكى از وظايف خود برگزيد و بدون كوچكترين ترديد با بجان خريدن سخت ترين خطر به تلاش خود در راه آگاهى بخشى سوسياليستى و سازماندهى زحمت كشان  ادامه داد. در آبان ١٣٦٥ با يكى از رفقاى  دختر ازدواج كرد  ماحصل اين ازدواج دوفرزند شد كه هم اكنون نينا دخترش ازدواج كرده و در حال گذراندن دوره كارشناسي ارشد است و مسعود پسر ش كارشناسى دانشگاه شريف را مى گذراند،  آنچه مسلم  است شاهرخ  نحوه زندگى و فعاليت در شرايط سخت را ياد گرفته بود و پس از ورود به طبقه کارگر به عنوان کارگر نقاش آموزش در حوزه اتقلابی کارگری را شروع کرده و با استفاده از یادگرفته هایش در دوره قبلی از روشنفکران با دید باز و انقلابی می توانست فعاليت سياسى  در راه إيجاد نظام دموكراتيك تحت رهبری طبقه کارگر را درک کرده و آن را  اولويت اول خود قرار دهد، ازدواج مانع  فعاليت سياسى او نشد و در ادامه  همين روند سياسى در سال ١٣٦٩ در شرايط خلاء رهبران جريانات چپ در داخل كشور (یکی از نقد های شاهرخ به تمامی احزاب و سازمانه این بود که درست در دوره حاد مبارزه کادر های انقلابی را از کشور خارج کردند و هیچ تلاشی برای بر گرداندن انها و استفاده از تجربیات آنها برای نیروهای باقی مانده که مایل به ادامه مبارزه بودند نکردند و کادرهای خارج شده نیز به مرور به دلیل جدا شدن از اقیانوس مبارزه به رفرمیست ها و سوسیال دمکرات ها تبدیل شدند و در نهایت با ماسک های مختلف به صف مقابل هجرت کردند و آنهای که هجرت نکردند در بهترین حالت به گزارشگران و مفسران بی خطر اخبار تبدیل شدند این است نتیجه عقب نشینی انقلابیون که متاسفانه چون عقب نشینی بی برنامه بود چنین وضعیتی پیش آمد او می گفت یک انقلابی واقعی ضمن اینکه حمله سازمانیافته را باید بلد باشد، باید عقب نشینی سازمانیافته را هم بلد باشد که سازمانها و احزاب ما نه تنهاحمله سازمان یافته بلد نبودند بلکه عقب نشینی سازمانیافته را نیز بلد نبودند، البته اینها در حوزه تاکتیک است و تاکتیک را فقط تشکیلات می تواند عملی کند نه محافل)  براى إيجاد وحدت مبارزه در پايگاه اجتماعى  آنها ( شاهرخ و رفقایش که هواداران راه کارگر بودند)  اعلاميه مشتركى را با گروه نبرد رهايى از هواداران  سازمان فدائيان خلق ايران اكثريت ، گروه دفاع از خانواده هاى  زندانيان سياسى به رهبرى پيروز دواني  ، هواداران فرقه دموكرات آذربايجان  و گروهى از هواداران  سازمان فدائيان خلق أقليت منتشر نمودند، كه باز تاب بسيار بر جسته در ميان فعالين جنبش چپ داشت،  ولى تلاش و فعاليت او در چنين شرايطي نيز از ديد نيروى هاى  سركوب رژيم اسلامى بدور نماند و در يكم آبان ١٣٧١ بود كه بارديگر به همراه همسر ، خواهر ، داماد و پدر بازداشت گرديد، از اين ميان بهمن زمانى پنج سال و بقيه هر كدام ٢سال زندان كشيدند، اما هيچكدام از تنگناها او را از پاي در نياورد او بى وقفه و پر تلاش در همه صحنه هاى سياسى و اجتماعى جامعه حضور داشت  در  أوائل دهه هفتاد وقتيكه شاهرخ از   زندان آزاد  شد بلوك شرق ازهم پاشيده  شده بود توازون  قوا در عرصه بين المللى از بين رفته بود  و جنبش چپ بحران جديدى را تجربه مى كرد، در چنين شرايطي بود كه شاهرخ  ضمن شركت در همه عرصه هاى سياسى  بازخوانى تاريخ جنبش چپ درعرصه داخلى وجهانى را شروع كرد او ضمن مطالعه عميق در اين حوزه روابط مطالعاتى ، پژوهشى و سياسى  خود را بانيروهاى  فعال داخلى وخارجى بسط داد. واز أواخر دهه هشتاد ضمن نشر انديشه هاى خود ، مبارزه خود را به تئوريهاى بازسازى شده مجهز كرد،همانطوريكه گفته شد شاهرخ از حوزه زندگی روشنفکران انقلابی و خانواده زحمتکش معلمی بر خواسته بود تجربیات  سياسى را به لحاظ حضور دريك خانواده روشنفكر  سياسى  و حلقه ى از مبارزان هوادار سوسياليزم  و مطالعه بى وقفه و هدفمند و پيگير در عرصه علوم ماركسيستى  در یافت کرده بود ضمن اینكه اورا هرچه بيشتر به حضور در كنار طبقه كارگر و گسترش آكاهى سياسى و طبقاتى سوق مى داد اما درست زمانی این آموزشها در بستر و روند اصولی و انقلابی کارگری یعنی تداوم انقلابی گری به خود گرفت که شاهرخ فعالیت کاری برای امرار معاش خود را با شغل نقاشی پی گرفت، این جا در واقع پیوند واقعی جنبش توده ای کارگران با جنبش انقلابی سوسیالیستی جوشش یافت وبا تمام توان براى سازماندهى صنفى ، طبقاتى  و سياسى طبقه كارگر تلاش ميكرد او به انديشه انقلابی ماركسيسم  و تئوريهاى عمل انقلابى لنين  و رسالت تاريخى طبقه كارگر ايمان داشت  و استثمار طبقاتى ، ستم ملى ، فقر وفساد ، تبعض و بحرانهاى نظام سرمايه دارى را بدرستى دريافته بود  و تنها راه نجات بشريت را نفى نظام سرمايه و برقرارى نظام سوسياليستى مى دانست  و اعتقاد داشت که نظام سوسیالیستی بدون به میدان امدن طبقه تا آخر انقلابی کارگر و بدون انقلاب کارگری ممکن نیست بر قرار شود. شاهرخ پس از در یافت چنین درکی و بعد از رسیدن به نقد سازمانها و احزاب که در بالا گفته شد (در رابطه با خارج کردن کادر ها و سرنوشت کادر های مورد بحث و اینکه نتیجه کار چنین کادر های جدا شده از توده ها، احزاب و سازمانهای موجود هستند که هیچ کدام تشکیلات سیاسی طبقه کارگر نیستند و پتانسل شدن را نیز ندارند) ، به این تحلیل روشن دست یافت که باید حزب طبقه کارگر را بسازیم پس از رسیدن به این جمع بندی از راه کارگر خارج شد و وارد هیچ تشکیلات دیگری نگردید، بلکه تلاش می کرد زمینه و بستری برای ساختن حزب انقلابی طبقه کارگر را ممکن کند بعد از این بود که به نقد احزاب و سازمانها پرداخت و در تمامی نوشته های شاهرخ بعد از سال 72 نقد احزاب و سازمانها را بوفور می توان دید.به عنوان نمونه می توان به نشریات انقلاب سرخ ، همبستگی کارگری ، آوای انقلاب ، نوشته های با نام ، شاهرخ زمانی و اسدالله غفار زاده . ...مراجعه کرد. در این جهت بود که اقدام به ساختن هسته های مخفی انقلاب می کرد از جمله این هسته ها می توان به جبهه واحد کارگری ، در تهران ، کمیته همبستگی برای ایجاد اتحادیه کارگران ساختمانی در کرج ، جنبش دمکراتیک کارگری در تبریز و ... را اسم برد البته فعلا» ما نمی توانیم تمامی کارهای شاهرخ را بنویسیم چون فعالیت شاهرخ بسیار گسترده بود، برخی از آنها را ما خبر نداریم، فقط می دانیم فعالیت های در زنجان، در جاده خاوران ، در ساوه ، در شهریار و ...  داشت، اما هیچ اطلاعی از کم و کیف آنها نداریم  در آیند رفقای که با او کارکردند می توانند این پازل را تکمیلتر کنند و برخی را نیز نمی توانیم بنویسیم چون ممکن است بر خی از رفقا به خطر بافتند. شاهرخ نوجوانی و جوانی خود را در چنان فضایی که بیان شد و در ارتباط با  انقلابیون بزرگی طی کرد ، تحت تاثیر آنها و تجربیات زیادی از شکست های که بعد از حاکم شدن جمهوری اسلامی بر جنبش کارگری و انقلابی وارد شد، تجربیاتی کسب کرد که در بسیاری از انها خود شاهرخ حضور داشت یا شاهد عینی بوده است ، تاثیرات چنین شرایطی و روحیه جستجو گر وی که می خواست علل شکست ها را بداند باعث گردید تحقیقات و مطالعات زیادی را انجام بدهد ، آنچه از این بررسی و تحقیقات کسب کرد ، عادت به مطالعه و نوشتن مستمر و عملی کردن نتایج بررسی ها و رفع موارد منفی بود ( پردازش داده ها و باز خورد از نتایج عملی کردن حاصل پردازش ها بود، که به متد نقد مداوم هر عملی و هر حاصلی از عملی بود.) همین باعث گردید درک کند که مهمترین علت شکست جنبش انقلابی و به دنبال آن امکان سرکوب آن، جدایی جنبش انقلابی از پایه های توده ای انقلاب بود، این تجربه و آگاهی را در طول عمر مبارزاتیش اصل اساسی اندیشه خود قرار داد، به همین دلیل در تمامی نوشته ها و نامه هایش و اعمالش بیان می کند، که باید پیوند ارگانیک میان جنبش خود به خودی کارگران و جنبش سوسیالیستی برقرار گردد، این تنها راه پیروزی طبقه کارگر است،او تمام فعالیت عملی خود را بر مبنای چنین دیدگاهی تنظیم می کرد.
با توجه به چنین اعتقادی است که، از یک طرف در تشکلهای توده ای کارگران فعالیت  می کند و برای ایجاد سندیکاها و کمیته های کارگری همه گونه مساعدت می کند، و در همین حال و موازی با آن برای ساخته شدن حزب انقلابی طبقه کارگر که دارای پیوندهای ارگانیک با تشکلها ی کارگری و توده های انقلابی داشته باشد، تلاش وکوشش می کند، چه زمانی که در هسته ها ی مخفی انقلابی در شرق تهران فعالیت می کرد، که پس از دستگیری در سال 71 حدود دو سال  زندانی می شود، در این زمان ضمن اینکه عضو هسته های مخفی بود، در سندیکای نقاشان نیز فعالیت می کرد، و نقاشان و دیگر کارگران ساختمان را وارد مبارزه می کرد و از میان آنها برای هسته های مخفی یارگیری می کرد، و چه در زمانی که عضو  هیات باز گشایی سندیکا است، برای بازگشایی سندیکای نقاشان تهران و کمک به کمیته پیگیری  و شورای همکاری تشکل ها وفعالین کارگری و ساختن تشکلها و کمیته های متشکل از کارگران ساختمانی و در جلسات عمومی سندیکای شرکت واحد شرکت و فعالیت می کرد و همزمان برای ایجاد هسته های انقلابی مانند جبهه واحد کارگری تلاش می کرد، همه اینها مطابق با اصلی بود، که به عنوان تحلیل نهایی علل شکست جنبش انقلابی در انقلاب 57 کسب کرده بود . و به دنبال آن به طرح ( کارعملی مشترک در نقاط مشترک و بحث و تبادل نظر در نقاط اختلاف) متعهد شده بود.
شاهرخ زمانی یک انقلابی و کمونیست واقعی بود و از هر ثانیه عمر خود در جهت آماده کردن طبقه کارگر برای انقلاب استفاده می کرد، حتی در زندان نیز لحظات عمر خود را بدون مبارزه و فعالیت سپری نکرد، و پس از دستگیری در سال 90 نیز بی وقفه از هر موقعیت ممکن برای افشای دشمنان طبقه کارگر و همچنین دعوت از کارگران و فعالین و انقلابیون بر ای ایجاد همبستگی و تشکلهای سراسری توده ای و سیاسی طبقه کارگر استفاده می کرد.
از فعالیت های شاهرخ بعد از سال 1372 به موارد زیر می توان اشاره کرد
هسته جبهه واحد کارگری خود متشکل از چند هسته جدا گانه بود که آنها از طریق اعضای هسته مرکزی به هم اتصال داشتند و البته بیشترین ارتباط را شاهرخ داشت جبهه واحد کارگری توانست حدود 4 سال فعالیت کند، اما بر اثر خطا های دو نفر از فعالین چپ و کارگری که هیچ ارتباطی با جبهه واحد کارگری نداشتند (فقط حدس زده بودند شاهرخ زمانی و یک نفر دیگر از فعالین ) در انتشار نشریه انقلاب سرخ دست دارند، و برای رقابت با آنها که می خواستند کار مخفی را به عنوان یکی از اشکال فعالیت جا باندازند، این دو فعال اقدام به جمع آوری افرادی می کردند و در بحث های علنی خود تشکل های مخفی را غیر اصول معرفی می کردند، و از همه می خواستند که با زمانی و نفر دیگر همکاری نکنند و در جلسات علنی خود اعلام می کردند که نشریه انقلاب سرخ کار شاهرخ و ... است این موضوع داشت گسترش پیدا می کرد که بدنبال اعتراض آن دو یکی از تشکل های کارگری جلسه تشکیل داده وبه دونفری که شایع پراکنی می کردند تذکر داده شد و اعلام شد که این عمل کار پلیسی است، و بعد از آن دونفر فوق دیگر دست از چنین شایع پراکنی بر داشتند، اما بعد ها معلوم شد که همان زمان کوتاه کار خودش را کرده بود، نفر دوم در سال 88 با حکم دستگیری  سر شاخه ها دست گیر شد ، رفقا بیرون فکر کرده بودند او به خاطر حکمی که در رابطه با دستگیری قبلی صادر شده است، دستگیر شده ، اما او  توانست طی 3 روز اول از طریق یک زندانی دیگر برای شاهرخ پیام بفرستد (که این دستگیری ربطی به پرونده قبلی ندارد، نمی دانم برای چیست اما پرونده جدیدی است ، بهتر است نقاشی ساختمان را متوقف کنید)، شاهرخ پیام را درک کرده بود و فعالیت هسته های جبهه واحد کارگری محدود شد، اما با برنامه ریزی شاهرخ برای اینکه بتوانند پلیس را نسبت به فرد دستگیر شده گمراه کنند انتشار شماره جدید انقلاب سرخ را در دستور کار قرار داده بودند، وی در طی باز جویی ها متوجه شده بود که حدس شان درست بود چون اطلاعیه های مختلف بخصوص شماره 12  جبهه واحد کارگری روی پرونده وی سنجاق شده بودند، و باز پرس با نشان دادن غیر مستقیم آنها بدون اینکه در رابطه انها پرسشی طرح کند سعی داشت عکس العمل وی را ببیند ، و در بازجویی ها برخی از سوالات از متن اطلاعیه ها و فراخوانهای جبهه واحد کارگری بودند، مشخص شده بود که پلیس هیچ مدرکی ندارد، فقط بر اثر شنیدن شایعاتی که آن دو فعال پخش کرده بودند، حدس زده است می شود، از او سر نخی بدست آورد، از طرفی نمی خواستند، این اتهام را طرح کنند که ممکن است بقیه از دست رس خارج شوند، بعد ها مشخص شد که در طی زمانی که وی باز داشت بود شاهرخ تحت نظر بوده است و تمامی جا های که  قبل از دستگیری رفت امد می کرده از طریق دروبین و افرادی تحت نظر و مراقبت بوده است، حتی همان روزی که نفر دوم از زندان موقتان آزادشد قبل از آزادی او دو نفر از دوستان مشترک شاهرخ و او را دستگیر کردند( دستگیر شدن آن دو نفر پیام روشنی برای آنها که پلیس هیچ سر نخی از جبهه واحد کارگری ندارد،) بعد از ده روز انها نیز آزاد شدند، و بعد از ازاد شدن آنها و اینکه چه سوالاتی از انها شده است مشخص شد که پلیس دقیقان به دنبال سر نخی از جبهه واحد کارگری بوده و هست، و بر اثر همان شایعات آن دو فعال این را در دستور کار خود قرار داده است  برای همین وی پس از آزادی هم به شدت تحت نظر و مراقفب بود و در همین حال شاهرخ نیز تحت نظر بود، پس ازاین بررسی ها سه تصمیم گرفته شد. 1- جبهه واحد کارگری کاملان تعطیل شود و نیروهای آن ، آنهای که احتمال شناخته شدنشان وجود ندارد در هسته های دیگری فعال شوند. 2- شاهرخ باید تمامی فعالیت مخفی خود را در تهران تعطیل کند. 3 – ...  . سازماندهی و اجرای کردن این سه تصمیم به عهده شاهرخ گذاشته شد و طبق تصمیم و فعالیت شاهرخ، هر سه اجرایی شدند ، هسته کمیته همبستگی برای ایجاد اتحادیه ی کارگران ساختمانی نیز به دنبال دستگیری یکی از رفقا در کرج در تابستان 1389  تعطیل شد. البته این رفیق نیز به خاطر موارد دیگری دستگیر شده بود ولی رفقای عضو هسته بخصوص شاهرخ که یکی از اعضای آن بود تشخیص داده بودند بهتر است در تهران و کرج مدتی عقب نشینی شود، بنا براین این هسته نیز تعطیل شد. هسته دیگری که زیر ضرب بود و رفقا نتوانستند به موقع موضوع را متوجه شوند هسته جنبش دمکراتیک کارگری در تبریز بود، متاسفانه عمده ترین ایراد این هسته داشتن اعضای با گرایشات بسیار متفاوت و بعضا» انتخاب اعضا بدون دقت بود ، این هسته بعد از یک سال بحث و گفتگو تشکیل شده بود و از نظر گرایشی شکل موزاییکی داشت ، این هسته فقط توانست یک شماره نشریه منتشر کند، اما بیانیه ها و بر چسب های  زیادی توزیع کرده بودکه تاثیر بسیار عمیقی در شهر تبریز گذاشته بود ، و همچنین  نشریات تشکل های دیگر نیز توسط این هسته در تبریز به وفور توزیع شده بود، این هسته آخرین جلسه خود را در 18 /3/1390 شب تشکیل داد و 6 نفر در جلسه شرکت داشتند، همان شب جلسه  تمام شده و رفقا همان گونه که 2 به 2 آمده بودند 2 به 2 نیز از محل جلسه خارج می شوند، دو نفر که هر گز دست گیر نشدند با موتور از محل دور می گردد، محمد جراحی و شاهرخ زمانی با هم به سمت ماشین محمد جراحی می روند و در حین سوار شدن به ماشین دستگیر می شوند ، محمد و شاهرخ 18 /3/90 دستگیر شدند ، نیما پور بغقوب در 19 /3/ 90 دستگیر می شود، نفر پنجم موفق شده بود به  نیما بگوید که نباید در محل های شناخته شده حضور داشته باشد چون تحت مراقبت بودند و احتمال دستگیری بسیار زیاد است، اما نیما بر اثر اشتباه برای تهیه پول به محل شناخته شده خود می رود و در همان جا دستگیر می گردد،به ساسان نیز اطلاع داده می شود و او قبول نمی کند که از کشور خارج شود و در 20 /3/90 در منزل دستگیر می گردد، نفر پنجم موفق به خروج از تبریز شده و بعد از مدتی از ایران خارج می شود ، نفر ششم هنوز هم ناپدید است، او بعد از یک سال در تبریز یک بار دیده شده است و دوباره نا پدید شده است ، از افرادی که او را می شناختند حاضر نیستند برای پیدا کردن او جستجو کنند ، برخی اعتقاد دارند او همکار پلیس بوده است، اما خود شاهرخ می گفت این احتمال بسیار ضعیف است از روند باز جویی می شود نتیجه گیری کرد که او همکار پلیس نبوده ، اما برخی نیز اعتقاد دارند او در گذشته در زندان که نوجوان بود ، تواب بوده است ، از طرفی قبل از تشکیل جلسه هسته  در تاریخ 18/3/1390 نفر ششم کاملان آدرس محل جلسه را می دانست و آنجا را خوب می شناخت ، ولی شرکت کنندگان برای ورود به جلسه کلی پیاده رفته بودند و خود را چک کرده بودند و اینکه در حین بر گزاری جلسه پلیس اقدام به دستگیری نکرده فکر می کنیم منطقه جلسه را می دانستند ولی در کدام خانه است را پلیس نمی دانست، احتمال داده می شود با دانستن منطقه توانسته بودند  ماشین محمد جراحی را شناسایی کنند، بنا براین در منطقه و بخصوص در اطراف ماشین جراحی تور پهن کردند، چرا در داخل خانه اقدام به دستگیری نمی کنند؟ آیا از روی نقشه چنین تصمیم گرفته بودند؟ ما نمی دانیم ، از کجا می دانستند در شب 18/3/1390 جلسه تشکیل می شود؟ آیا کسی را تعقیب کردند ؟ از کجا می دانستند که باید کسی را تعقیب کنند و چه کسی را تعقیب کنند؟ نفر ششم کجاست ؟ کشته شده ؟ یا در جای زندگی می کند ؟ بدون شک زندانی نیست و از کشور خارج نشده ،در هر دو صورت می توانست خود را نشان بدهدو خبری از خود بدهد ، و می دانیم یک سال بعد از دستگیری دیگر اعضا یک بار بصورت آزاد دیده شده است . شاهرخ تلاش می کرد جواب این سوالات را پیدا کند،  ما نیز هنوز جواب این سوالات را پیدا نکردیم،
شاهرخ قبل از زندانی شدن در سال 90 برای ایجاد تشکل های توده ی کارگران و هسته های مخفی بسیار فعالیت کرد و نوشته های بسیار زیادی بدون نام در نشریات یا با نام های مستعار منتشر کرد و همچنین در نوشتن و انتشار نشریاتی مانند نشریه سندیکای نقاشان تهران، نشریات کمیته پیگیری ، شورای همکاری وبرخی از نشریات دانشجوی  ... به برنامه ریزی و منتشر و توزیع کردن آنها کمک های بسیاری می کرد ، بعد از دستگیری تا آزاد شدن موقت با وثیقه اقدام به اولین اعتصاب  غذای خود که 32 روز طول کشید کرد و در همین حین به هیچ کدام از سوالات بازجویی هیچ وقت جواب نداد، طبق برگه حکمی که علیه او صادر شده است حتی ادرس محل زندگی خود را نیز ننوشته است و تمامی اتهامات را رد کرده است و طبق گفته قاضی، شاهرخ را با استناد به اعترافات متهم ردیف جهارم ( ساسان) محاکمه کرده و 11 سال زندان داده است، او طی حدود سه ماهی که موقتا» با وثیقه آزاد شده بود از طرف وثیقه گذار ها تحت فشار بود، که از کشور خارج نشود و رفقایش نتوانستند وثیقه را تعویض کنند و خود او را هم نتوانستند راضی کنند که به خواست وثیقه گذار ها توجه نکند و کشور را ترک کند، و از طرفی طی مراحل صدور حکم و تائید حکم و اجرای احکام عمدا» بسیار سریع پیش برده شد و او را خیلی زود و بدون ابلاغ تایید حکم و بدون احضار کتبی به شکل قافگیرانه سر کار در تبریز دستگیر کردند.
 شاهرخ در مورد پرونده جنبش دمکراتیک کارگری اول در تاریخ 18/3/1390 دستگیر شد و در تاریخ 27 /5/1390 در شعبه یک دادگاه تبریز توسط قاضی حملبر محاکمه و طی دادنامه صادره در تاریخ 6/6/1390 به 11 سال محکوم گردید ، در تاریخ 27/6/1390 حکم به او ابلاغ گردید ، وی در تاریخ 27/7/1390 با 200 میلیون تومان وثیقه موقتان آزاد شد ، و در تاریخ 25/10/1390 همراه محمد جراحی مجددا» دستگیر شد، شاهرخ را در زندان تبریز از بندی به بندی دیگر تقریبا» همه بند ها منتقل کردند ، سپس از زندان تبریز به زندان یزد و پس از دو ماه از یزد به تبریز و بعد از چند ماه از تبریز به زندان رجایی شهر و در انجا نیز به بند های مختلف و بعد از چند ماه از رجایی شهر به زندان قزل حصار منتقل کردند که در آنجا شاهرخ طولانی ترین اعتصاب غذایی خود را یعنی 48 روز انجام داد و با حمایت های گسترده داخلی و خارجی موفق شد مسئولین را وادار کند او را به رجایی شهر برگردانند.
در حالی که شاهرخ در زندان بود، با يك دادگاه ساختگى و نمايشي  تحت عنوان توهين به رهبرى پرونده دیگری علیه او ساختند و طی آن شش ماه ديگر نيز به دوره محكوميت ايشان افزودند. شكنجه و آزار و اذيت روانى  از سوى ماموران   اطلاعات و همبند كردن با معتادان و مجرمان جنايي  هم كإرساز نشد. و شاهرخ  تمكين نكرد و در زندان نیز لحظه اى ازپاي ننشست او از داخل زندان سنديكاها و فعالین كارگرى و انقلابی  ، سازمانهاى  حقوق بشرى  ، مجامع بين المللى  دفاع از ازاديهاى سياسى  و اجتماعى و نيروهاى کارگری و  دموكراتيك داخلى را به مبارزه با استبداد  و ديكتاتورى  حاكم دعوت ميكرد و  خود يكى از محورهاى سازماندهى جنبش دموكراتيك  و جنبش کارگری در كشور شده بود، شاهرخ ده ها مورد بيانيه در دفاع از حقوق زندانيان ، حق تشكلهای كارگران ، معلمان ، روزنامه نگاران ،حقوق ملیتها و اقوام  مختلف ايران در زندان  منتشر كرد. او تقريبا در تمامى حركت هاى اعتراضى زندانيان از جمله حقوق بهاييان ، ملى مذهبيها، هواداران حقوق كردها، تركها و عربها حضور داشت وجانانه دفاع ميكرد، او در زندان دههامقاله در دفاع از سوسياليزيم  به عنوان تنها الترناتيو نظام ضد انسانى سرمايه دارى و حقانيت طبقه كارگر و گزارشات بسیاری از وضعیت زندانها و زندانیان منتشر كرد، تلاش بى وقفه و شبانه روزى شاهرخ  براى افشاى نظام سرمايه دارى وحكومت جمهورى اسلامى به عنوان مدافع ان كه فقر ،فساد ، اختلاس،رشوه ، سانسور ، سركوب از نمادهای بارز آن است از يكسو و تلاش در جهت آگاهى  توده ها و فراخواندن فعالین برای سازماندهى كارگران ، معلمان ، پرستاران ، دانشجويان ، دانش آموزان و ساير زحمت كشان از سوی دیگر دشمن را به شکست کشانده بود.او برای همراهی و دفاع از دیگر زندانیان چندین بار نیز به اعتصاب غذا های یکی دو روزه دست زد همچین مبارزه در زندان را همراه دیگر زندانیان برنامه ریزی می کرد و بیانیه ها و فراخوانهای با بقیه زندانیان صادر می کردند، او همراه برخی از زندانیان موفق به تشکیل شورای زندانیان شده بودند، و خود شاهرخ به عنوان دبیر شورای زندانیان انتخاب شده بود، که فعالیت خوبی به سود زندانیان انجام دادند و شاهرخ در اعتراض به نا عدالتی ها و در دفاع از زندانیان بسیار فعال بوده است، در همین حال از زندان اقدام به ارایه رهنمود های به فعالین کارگری و دیگر زحمتکشان می کرد در زندان نوشته های بسیاری را با نام خود یا نام های مستعار از جمله اسد الله غفار زاده، علی رضا شکوهی ، چنگیز احمدی ، مرضیه احمدی اسکویی، نابدل  و ...  به بیرون داده است و تعدادی فایل صوتی نیز به بیرون فرستاد، که همه نوشته ها و فایل ها در جهت افشاگری علیه جمهوری اسلامی و رهنمود های سازماندهی و برنامه ریزی برای مبارزات انقلابی و توده ای کارگران هستند،
او همراه دیگر فعال کارگری با نام مستعار حیدر عمی اوغلو پیشنهاد ساختن دو کمیته موازی برای بستر سازی و اماده کردن نیروها برای ساختن حزب انقلابی طبقه کارگر ارایه دادند، که به دنبال آن جمع قدم اول تشکیل گردید، که هم اکنون فعالیت دارد و همچنین حمایت و رهنمود های شاهرخ از درون زندان کمک شایانی برای تشکیل شدن سندیکای نقاشان البرز بود.
 مقامات جنایت کار جمهوری اسلامی و ماموران وقتی دیدند نمی توانند شاهرخ را با تهدید و تبعید وادار به سکوت کنند، اقدام به کشتن او کردند و در تاریخ 22 /6/1394 شاهرخ را در سالن 12 زندان رجایی شهر کشتند .
 جمع بندی رهنمود های شاهرخ که از زندان ارایه می داد، توسط کمیته حمایت از شاهرخ زمانی و جمع قدم اول به صورت زیر ارایه شد که این طرح به عنوان سبک کار و متد شاهرخ زمانی معروف شده است :
 مهمترین رهنمود شاهرخ زمانی به طبقه کارگر عبارت است از :
“ کارعملی مشترک در نقاط مشترک و بحث و تبادل نظر در نقاط اختلاف"
 معنا و مفهوم  این رهنمود چیست؟راه کار نهایی و سبک کاری یا متدی که  شاهرخ زمانی به کارگران و فعالین انقلابی بیان کرد چنین است :او می گفت : "تنها چاره ما زحمتکشان وحدت و تشکیلات است" و راه کار عملی شعار فوق را با توجه به پراکندگی موجود در دو جمله پیوسته جمعبندی کرده بود " کارعملی مشترک در نقاط مشترک و بحث و تبادل نظر در نقاط اختلاف"  و راه کار عملی شدن چنین طرحی در بستر عینی مبارزه را این گونه ارایه داد ، " تشکل های مستقل موجود کارگری باید دست در دست اقدام به ایجاد هیات موسس فدراسیون سراسری کنند و انقلابیون طبقه کارگر همزمان اقدام به ایجاد نطفه های اولیه حزب انقلابی طبقه کارگر ( هسته های مخفی کمونیستی) نمایند طبقه کارگر فقط از طریق این دو عمل، موازی با هم می تواند همبستگی طبقاتی خود را ممکن کرده و به وحدت و تشکیلات دست یابد"
شاهرخ زمانی نوشته های بسیاری دارد که بخشی از آنها توسط کمیته حمایت از شاهرخ زمانی و جمع قدم اول برای تدارک حزب انقلابی جمع آوری و آرشیو شده است ، همچنین با شراکت جمع قدم اول و کمیته حمایت از شاهرخ زمانی کتاب برگزیده آثار شاهرخ زمانی تهیه و منتشر شده است . و قرار شده است رفیق تیکا پس از انتشار کتاب برگزیده آثار شاهرخ سایتی به عنوان آرشیو آثار شاهرخ زمانی راه اندازی نماید، هنوز نوشته ها و دست نوشته های از شاهرخ هستند که در ایران و بخشی در اروپا می باشند که تایپ و منتشر نشده اند کمیته حمایت از شاهرخ زمانی در فکر است آنها را نیز جمع آوری و در اختیار فعالین انقلابی قرار بدهد. در انتها لازم است بگوییم برخی از نوشته های شاهرخ از زاویه های مختلف قابل توجه هستند ازجمله نوشته او در رابطه با ضرورت حزب با نام اسدالله غفار زاده ، در رابطه با فدراسیون سراسری کارگری و همچنین گزارشی از اعدام زندانیان در رجایی شهر با عنوان " این جا مرگ هم ناله می کند" و نامه های او برای مادر و دخترش بسیار قابل توجه هستند. همه این مطالب فوق الذکر در کتاب آثار برگزیده شاهرخ زمانی منتشر شده اند .
يادش گرامى وراهش پر رهرو باد .
پیش بسوی ایجاد فدراسیون سراسری کارگران
پیش بسوی ایجاد حزب انقلابی طبقه کارگر

کمیته حمایت از شاهرخ زمانی
8/1/1395





تقدیم به رفیقم شاهرخ زمانی که چون کوه سربلند و سترگ در مقابل ظلم ایستاد و ایستاد و ایستاد ... هنوز هم در قلبهای ما سترگ و سربلند ایستاده است.



من آزادی می خواهم
  

من کارگرم
مثل همه ی کارگران
مثل همه ی انسانها
      زیر فشار
              سلطه
                   خفقان
                       استثمار سرمایه
                             استخوانهایم خرد میشود

          +    +    + 
  
         من آزادی
         برابری
        زندگی انسانی می خواهم
          +     +     +
          کفشهایم را پوشیدم .
          او پرسید :
          کجا؟
         گفتم :
               من آزادی می خواهم.
                        در پی آزادی ،
                          در به در شدم ،
                            به هر جایی سرزدم.
            همه نگاهم می کنند.
            دوستان  با حسرت ،
            دشمنان با کینه ،
            رفقا ،
                با شور و شوق.

      +    +     +

  پلیس نیش خندی زد :
      آزادی می خواهی ؟
       دستانم را بستند :
     جای تو زندان است !!!
           آنکه آزادی خواهد ،
           جور زندان   کشد.

            +     +     +

  اکنون مرا،
   زندان ،
      به زندان،
      می گردانند.

  +    +    +

زندانها ،
پر از، من است.
می بینم رد پا ،
         نشان آزادی خواهان،
می شنوم ،
         غریو غرش طوفان را،
می شنوم،
           صدای هلهله یاران را ،
پیروزی از آن من ،
           من بسیاران است.
چون من ،
          از بسیارانم.
م. اخگر 28/9/1389


۱ نظر: