۱۳۹۳ مهر ۱۵, سه‌شنبه

در زندان تبريز چه ميگذرد

مهر ما است و دقيقا مهر ماه سال قبل بود كه از زندان مركزي تبريز آزاد شده ام يك سال گذشت ولي وضعيت غير انساني و اسفناك زندان هنوز مثل صحنه هاي يك فيلم وحشتناك درمقابلم چشمانم ظاهر ميشود حصارهاي قد كشيده اي كه در يك فضاي كوچك در بدترين شرايط بهداشتي ، رفاهي بيش از چندين برابر ظرفيتش زنداني را در خود به حصار كشيده است. و ياد انسانهاي والا كه فقط به خاطر دگر انديشي با دسيسه و پرونده سازي هاي كذب و دروغين زير تيغ اتهام ساختگي و دروغين بوده ويا با حكم از پيش نوشته دربيدادگاههاي نمايشي و فرمايشي  رژيم محكوم شده اند و در اين فراموشخانه قرون وسطايي آزادي را از آنان سلب كرده اند.شاهرخ زماني ،جاويد هوتن كيا،محمد جراحي ،آرش وسياوش محمدي و ديگرزندانيان سياسي ، عقيدتي  كه در يك بند و حصار بوديم ،كساني كه عاشق مهر ورزيدن و انساندوستي بودند كه بدترين شرايط و  فشارهاي زندان كوچكترين تاثيري در ايمان و عقيده آنان نداشت و همواره مقاوم بودند وپر از انرژي و اميد.
اين زندان فاقد استانداردهاي سازماني و بين الملي بوده مسولينش حتي به آيين نامه هاي داخلي خود نيز پايبند نبودند.استفاده از مرخصي، پايان حبس،عفو مشروط و ساير مزاياو حقوق قانوني زندانيان از فيلتر شوراي طبقه بندي زندان رد ميشد كه يك روز در هفته برگزار و درخواست زندانيان در آن مطرح ميشد كه به علت عدم رسيدگي و عدم امكان استفاده زندانيان از حق قانوني خود اكثر زندانيان درخواست انتقال به ساير زندانها را داشتنيد  كه با اين درخواست زندانيان نيز موافقت نميشد.تفكيك بين زندانيان و بندها بر هيچ عقل و منطقي استوارنبود .معتاد ،سارق ،قاتل ،كودك و پير و جوان كه به نوعي قرباني نابرابري هاي اجتماعي هستند در كنار يكديگر بودند كه اين موضوع مشكلات زيادي را به وجود مي آورد شيوع انواع بيماري ها ،خريد فروش علني مواد مخدرو اعتياد ،مورد تجاوز جنسي قرار گرفتن كودكان و نوجوانان از جمله پيامدهاي عدم تفكيك بود
بند سياسي واحد وجود نداشت .شكنجه گران و مسولين نفهم زندان براي تحت فشار قرار دادن زندانيان سياسي ،عقيدتي از هيچ چيزي دريغ نميكردند از نگهداري زندانيان سياسي در بين معتادين مواد مخدرو افراد آلوده به ايدز و تحريك آنان براي درگيري با زندانيان سياسي گرفته تا بدبين كردن آنان نسبت به زندانيان سياسي و برچسب زدن (برچسب هايي مانند جاسوس، وطن فروش، بي خدا، بي دين و...)
مسولين حتي در داخل زندان نيز از تاثير گزار بودن زندانيان سياسي وحشت داشتند و براي عدم اتحاد با زندانيان عادي همه تلاش خود را ميكردند با اين وجود زندانيان سياسي مثل شاهرخ زماني و ...مورد احترام همه زندانيان بوده همواره به نيكي از آنان ياد ميشد كه به دليل عقيده ،آزاديخواهي و دفاع از حقوق بر حق پايمال شده هم نوعانشان زنداني شده اند. روشنگري زندانيان سياسي و ارتباط آنان با زندانيان عادي بعدها به دغدغه اصلي مسولين زندان تبديل شد كه اين روشنگري و ارتباط ها  نتايجي مثل شورش و درگيري زندانيان بند متادون با مسولين زندان ،اعتراض زندانيان به وضعيت غير انساني و نبود امكانات و اعتصاب غذاهاي جمعي ،افشاگري وضعيت زندان و ...را در پي داشت و شكنجه گران زندان كه از ادامه اينگونه اعتراضات و همبستگي زندانيان عادي با زندانيان سياسي نگران بودند دست به كار شدند كه نمونه آن تشكيل كميته امنيت  ، اجير كردن زندانيان براي خبرچيني ، تبعيد زندانيان سياسي به ساير زندانها و جداسازي زندانيان سياسي از همديگر بود.
خصومت و كينه مسولين زندان مزدوران و سگان كسه ليس رژيم با زندانيان سياسي تمامي نداشت و نمونه آن پرونده سازي براي شاهرخ زماني به اتهام توهين به رهبري بود كه محكوم به شش ماه حبس گرديد و در آن پرونده و اتهام از دو زنداني ديگر به عنوان شهود در دادگاه بر عليه  شاهرخ استفاده شد.
جيره غذايي در كمترين و بي كيفيت ترين وضعيت ممكن بود  طوري كه زندانيان براي سير كردن خود مجبور به تهيه غذا با هزينه شخصي در آشپزخانه كوچك بند  بودند ،  بند ها از لحاظ بهداشتي و رفاهي در بدترين وضعيت ، .اطاقها مملو از حشرات موذي و ناقل بيماري مثل موش و سوسك بوده وزندانيان فقط يك بار در ماه حق ويزيت پزشك عمومي و رفتن به  بهداري فاقد امكانات درماني زندان را داشتند كه در اكثر موارد به جز قرص سرما خوردگي و ايبوپروفن  هزينه درمان دارو ...به عهده خود زنداني بود تعداد زندانيان بيش از سه برابر ظرفيت بند ها كه حتي تخت و پتو به اندازه نياز زندانيان نبود صف هاي مطول حمام ،تلفن ،بوفه، دستشويي. مثلا در يك بند 250نفري 4 دستشويي و حمام  و جود داشت و زندانيان براي استحمام 10 دقيقه اي مجبور به تحمل ساعتها صف بودند ،
عدم دسترسي زندانيان به كتاب و روزنامه كه با وجود درخواست هاي مكرر زندانيان امكان دسترسي به آنها نبود از بين روزنامه ها ،روزنامه ايران در بوفه بند فروخته ميشد كه آنهم هم بعد از چاپ مطالبي در مورد وضعيت زندانها كه به علت ضد وبندهاي درون جناحي رژيم و وجود شكاف و اختلاف كابينه دولت با قوه قضاييه در روزنامه ايران چاپ ميشد قطع شد.
رفتار غير انساني و توهين آميزبا خانواده زندانيان در حين ملاقات ،پوشاندن لباس مخصوص زندان در حين بدرقه به دادگاه ،اجبار به روزه گرفتن وشركت در مراسمات ديني و كلاسهاي روان درماني كه جز از بين بردن غرور و اراده زندانيان هدفي را دنبال نميكردند
شكنجه زندانيان ديگر امر عادي مزدوران زندان شده بود و شكنجه گران زندان ديگر هيچ باكي از آن نداشتند و ابزارشكنجه لوله سبز، باتوم ،دسته تي ،آويزان كردن از نرده ها با دستبندو... به هر بهانه واهي زندانيان را مورد ضرب و شطم قرار ميداند شكنجه هاي  كه متعاقب آن مرگ زندانياني مثل محمد مستي و محمد علي رنجگر را سبب شد و به دليل طايفه اي و قبيله اي اداره شدن زندان مركزي تبريز و دادگستري تبريز تاكنون شكايت خانواده اين مقتولين هيچ نتيجه اي نداشته است .
(براي شكنجه زندانيان در اغلب موارد آنها به بند ويژه ميفرستاند كه در كل يك بند كوچكي بود كه شامل سه سلول بود و يك دستشويي در كاليدور. اطلق يك كوچكترين سلول كه به نوعي سلول انفرادي محسوب ميشد و معمولا"يك الي سه زنداني در آن نگه داري ميشد  و كوچكترين اطاق بند بود اطاق دو كه حدود سه برابر اطاق يك بوده وبين 5 الي 15 زنداني ، اطاق سه كه بزرگترين اطاق بند كه بين 15 تا 30 زنداني در آن بودند  بند فاقد نور بدون هيچ گونه كف پوش و امكانات گرمايشي و سرمايشي و فقط موقع رفتن به دستشويي كه يك يا دو بار در روز امكان آن بود وموقع  پخش جيره غذايي كه مقدار آن كمترازجيره غذايي ساير بندها بود درب اطاقها باز ميشد .امكان خوردن چاي فقط يك فنجان در روز بود براي شكستن مقاومت زندانيان معترض آنها را به اطلاق سوم فرستاده و از ديگر زندانيان سلول براي تحت فشار قرار دان آنها به هر طريق ممكن استفاده ميكردند آنهم فقط با وعده يك نخ سيگار  و مورد ديگري كه افراد را به بند ويژه ميفرستادند در هنگام اعتصاب غذاي زنداني بودكه به اطاق يك فرستاده ميشد فردي كه دست به اعتصاب غذاي خشك زده است دسترسي به ارتباط با بيرون زندان بوسيله تلفن و ملاقات نداشته و حتي درب سلول براي رفتن به دستشويي هم باز نميشد كه فرد امكان خوردن آب را نيز نداشته و بر اثر ضعف جسمي و پرس هاي روحي  مجبور به شكستن اعتصاب غذاي خود باشد اقدامي كه مسولين زندان بعد از اعلام اعتصاب غذاي نامحدود من كردند )
از ذهن و خاطر من هرگز اينگونه شكنجه هاي ضد بشري پاك نخواهد شد زنداني كه يادمان كشتارهاي دهه ننگين شصت است
آري اكنون يك سال است كه از اين شكنجه گاه قرون وسطايي آزاد شده ام گر چه اين آزادي نيز ظاهري است و همه ما به نوعي زنداني هستيم جامعه اي كه در آن اوليه ترين حقوق انساني، قلم ،عقيده ،بيان، دگرانديشي و حق حضور در اجتماع از ما سلب ميشود ودر ظاهر آزاد هستيم و حس مسوليت و انسان بودن و نابرابريها ما را زنداني كرده است ولي چگونه ميتوانم فراموش كنم انبوه زندانياني را كه محكوم به اعدام در زندان تبريز و ساير زندانها هستند و در مواردي حتي 15 سال است هر لحظه منتظر مرگ و به دار آويختن خود، چهره زندانيان محكوم به اعدام هم بندهايم  كه بعد از آزاديم تعدادي اعدام شده اند آناني كه هر بار اسمشان از بلند گوي بند شنيده ميشد مرگ را در مقابل چشمان خود ميديدند و با هر بار بدرقه به دادگاه با همه زندانيان خداحافظي ميكردند  و به نوعي محتضري كه مرگ را هر لحظه تجربه ميكنند كه منتظر اعدام بودن خود شكنجه اي كمتر از اعدام نيست و اين پرس و فشار به حدي است كه  در مواردي فرد براي تسريع در اجراي حكم اعدام خود دست به اعتصاب غذا ميزند با خواسته اجراي حكمش  و يا به بن بست رسيده از اين احتضارو شكنجه طولاني  دست به خودكشي ميزد  ، كودكاني و نوجواناني كه قرباني ناملايمات و نابرابري هاي اجتماعي و ناعدالتي گشته و در داخل زندانها ، مبتلا به ايدز ،تن به  اعتياد و استثمار و تجاوز جنسي ميدهند  سرنوشت انسانهايي كه در قرن بيست و يك به اينگونه شكنجه هاي قرون وسطايي محكوم ميشوند كه رژيم ضد بشري و ارتجاعي ايران براي حفظ و بقاي خود با دست آويز قرار دادن قوانين توتاليتر و ضد بشري دين به اعدام و سنگساردست دست ميزند. آپارتايد جنسي ،  محكوميت زهرا پور ساعي به سنگسار و چهره علي ساعي باشسززنداني محكوم به سنگسار  ،شاهرخ زماني دوست و همبندم كه كه براي من انساني والا  مظهرعشق و مهر ورزيدن به هم نوع وآزديخواهي است كه هنوزتحت بدترين شكنجه ها و پرس هاي روحي با دسيسه و پرونده سازي در زندان است آري  چگونه ميتوانم فراموش كنم ،چگونه ميتوانم از آزاد بودن خود با وجود اين شرايط شاد باشم
                                               اسماعيل فتاحي  10/7/1393

۱ نظر:

  1. این فعال سیاسی و فعال حقوق بشری برای چه در زندان بود ؟ از خودش می پرسیم ؟ اگر زحمت نشود به جای ارائۀ گزارش از زندان و گفتن اشعار انقلابی و نوشتن نامه به اروپا و امریکا یک اعلامیۀ چند سطری در مورد دلیل زندانی شدن خود بدهد ؟ و نحوۀ آزادیش را نیز بگوید و یک مقداری در مورد کارگاه ها و محل هایی که به عنوان کارگر کارکرده توضیح بدهد ما هم روشن شویم که مبارزان راه کارگر ما چه کسانی هستند ؟ مردیم از بس زیر ستم ماندیم . بهتر است پیشرو هایمان را بشناسیم تا بهتر دنبالشان راه بیفتیم .

    پاسخحذف