شاهرخ
زمانی یک بار دیگر به بند متادون منتقل شد
آخرین اخبار دریافتی از وضعیت شاهرخ زمانی از این قرار است
که او را روز قبل مجددا" به بند متادون در زندان مرکزی تبریز بر گرداندند .
طبق خبر جدید از روز که او را در زندان یزد به سلول انفرادی بردند دست به اعتصاب
غذا زده بوده است . اما اکنون نمی دانیم پس از ورود به بند متادون اعتصاب غذایی
خود را شکسته است یا هنوز ادامه می دهد . خبر اخیر اذعان می دارد که زندانبانان
یزد اعلام کردند از روزی که شاهرخ زمانی به این زندان آمده است نظم این زندان به
هم خورده و کنترل از دست ما خارج شده است و چون هیچ دستور قضایی در رابطه با
نگهداری شاهرخ زمانی در زندان یزد توسط هیچ دادگاهی صادر نشده است. بنا براین حاضر
به نگهداری او در زندان یزد نیستیم. در نتیجه زندان تبریز مجبور به برگرداندن او
شده است این عمده ترین دلیل انتقال شاهرخ از زندان یزد به زندان تبریزاعلام شده
است.همچنین در خبر فوق آمده است که کارگران مبحوس در زندان مرکزی تبریز نیاز به
کمک های مالی دارند. همچنان به دلیل کم کردن جیره غذایی و فشار های مذهبی در ماه رمضان در زندان مرکزی
تبریز جو متشنجی بر فضای این زندان حاکم شده است.
کمیته
حمایت از شاهرخ زمانی
23/5/1391
یک قطعه شعری از دفترشعری که به مناسبت سالگرد دستگیری
شاهرخ و دوستانش منتشر شده بود و مناسبت دارد
در ادامه تقدیم خوانندگان می گردد. ضمنا" آدرس اینترنتی دفتر فوق به
صورت زیر است.
گرگها زو زه می کشند!!!
آسمان
صاف
دشت
و دریاچه بی آب
هر
سه
گسترده
تا بی کران
ستاره
ای ،
می
درخشد در کویر یزد،
هنوز
...
***
کودک
کار ،
خسته
،
تکیده
،
پریده
، پیش از آفتاب ،
از
خواب،
راه
می رود ،
در
خواب،
نه
پی درس ،
نه
پی بازی ،
بلکه
،
بدنبال
لقمه نانی،
هنوز
...
***
کودک
خیابان
بی
نان
چشم
پر اشک
خیابان
به خیابان
چار
راه به چار راه
پرسه
می زند
بی
هدف
بهنام
در زندان است ،
هنوز...
***
آسمان
کهنه و فرتوت
لاشه،
مرده ایست،
زیر
آوار بیهودگی خویش،
لاشه
متعفن آسمان ،
سنگینی
می کند ،
بر
شانه های ما،
هنوز
...
***
کارگر
مشت گره کرده،
پر
از خشم ،
پر
از داد،
پر
از فریاد،
افسوس
تک
به تک
تنها
به تنها
زندان،
کارخانه،
شهر
،
پر
از تنهایان است ،
هنوز
...
***
شاهرخ،
محمد،
بهنام،
علی،
رضا
،
...
کارگر
در زندان است ،
هنوز
...
***
جوانها
، پر شور،
پر
زور،
مملو
از هیجان ،
مملو
از انگیزه،
افسوس
تک
به تک
تنها
به تنها
مدرسه،
دانشگاه
کوچه
و خیابان
شهر
پر
از تنهایان است
هنوز
...
دانشجو
،
معلم
، وکیل
در
زندان است
هنوز
...
***
شاهرخ
فریاد می زند :
پیروزی
از ان ماست ،
اگر
:
بازو
در بازو
شانه
به شانه
قدم
به قدم
با
سری پر ز اندیشه
قلبی
پر از امید
تنی
واحد
بکوبیم
***
آسمان
عقیم برکت
زنجیر
اسارت
کاخ
اوهام و خرافات
فرو
خواهد ریخت ،
...
زمین
انسان
و زمین
زمین
با هر آنچه در اوست
... آزاد و
رها
...
***
آسمان
صاف
دشت
و دریاچه بی آب
هر
سه گسترده تا بی کران
ستاره
ای، می درخشد در کویر یزد،
هنوز
...
زین
سبب سر به سوی آسمان عقیم،
گرگها
زو زه می کشند .
هنوز ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر