۱۳۹۳ آذر ۹, یکشنبه

بهنام ابراهیم زاده را به دادگاه خواهند برد!!!

امروز دوشنبه  9 آذر قرار است بهنام ابراهیم زاده  کارگر زندانی عضو کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری و فعال حقوق کودکان را از زندان گوهر دشت سالن 12  به دادگاه انقلاب در تهران ببرند، هنوز مشخص نشده است دلیل به دادگاه بردن وی چیست. از تمامی کارگران ، تشکل ها و مردم انقلابی می خواهیم در این رابطه حساس باشند و در صورت نیاز هر چه سریعتر خبر رسانی و اقدام به اعتراض نمایند.

کمیته حمایت از شاهرخ زمانی

9/9/1393 

اخبار کارگری

تعویق ۳ ماه حقوق ۱۵۰ کارگر «آدنیس» در مشهد/
۵0 کارگر طی ۳ ماه بیکار شدند

8/9/1393

۱۵۰ کارگر کارخانه لوازم خانگی آدنیس ۳ ماه است حقوق دریافت نکرده‌اند. یک فعال کارگری درباره عدم دریافت مطالبات کارگران ادنیس به ایلنا گفت: از شهریور ماه که تولید کارخانه شروع شده، کارگران حقوق دریافت نکرده‌اند و بیمه‌ها هم رد نشده است، متاسفانه کارگران و خانواده‌های آن‌ها در چند ماههٔ اخیر به دلیل عدم تمدید دفترچه‌های بیمه با مشکلات بسیاری مواجه شده‌اند.
۱۵۰ کارگر کارخانه لوازم خانگی آدنیس ۳ ماه است حقوق و مزایا دریافت نکرده‌اند.
یک فعال کارگری درباره عدم دریافت مطالبات کارگران ادنیس به ایلنا گفت: از شهریور ماه که تولید کارخانه شروع شده، کارگران حقوق دریافت نکرده‌اند و بیمه‌ها هم رد نشده است. او گفت: کارگران و خانواده‌های آن‌ها در چند ماههٔ اخیر به دلیل عدم تمدید دفترچه‌های بیمه با مشکلات بسیاری مواجه شده‌اند.
این فعال کارگری همچنین خبر از تعدیل حدود ۵۰ کارگر ادنیس مشهد در ۳ ماههٔ اخیر داد و گفت: به دلیل عدم پرداخت به موقع مطالبات، تعداد زیادی از کارگران در ۳ ماههٔ اخیر از شرکت رفته‌اند و نزدیک به ۵۰ نفر از آنان هم به خواست شرکت تعدیل شده‌اند که تمام این کارگران قراردادی بودند.
وی وضعیت تولید در کارخانهٔ آدنیس را نامطلوب توصبف کرد و گفت: در حالیکه الان بسیاری از کارخانه‌های تولید بخاری و لوازم گرمایش مشغول افزایش تولیداتشان هستند، به دلیل سیاست‌های مدیریتی در کارخانه آدنیس، وضعیت تولید کارخانه نسبت به زمان مشابه در سال گذشته افت شدیدی پیدا کرده است.
یک کارگر دیگر درباره مشکلات ناشی از عدم واریز به موقع حق بیمه‌ها برای برخی از کارگران بازنشسته این شرکت گفت: متاسفانه کارفرما، ۱۰ درصد بیمهٔ بیکاری که سهم بازنشستگان و کارگران معرفی شده به بیمهٔ بیکار ی است را هم پرداخت نکرده تا حداقل کارهای بیمه‌ای این افراد روند درست خود را طی کند و مشخص نیست دلیل این کم کاری چیست. وی افزود: بسیاری از کارگرانی که تعدیل شده‌اند به دلیل اینکه در این چند ماهه بیمه‌ها به موقع رد نشده و کارگرانی که در این مدت بازنشسته شده‌اند در خصوص وضعیت بیمهٔ بازنشستگی‌شان با مشکل مواجه شده‌اند.
وی در خصوص وضعیت کارخانهٔ آدنیس توضیح داد: کارخانه آدنیس یکی از برندهای باسابقه و قدیمی در صنعت لوازم خانگی کشور است، اما این روز‌ها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند. این کارگر، مشکلات فعلی کارخانه آدنیس را ناشی از سوءمدیریت عنوان کرد و با اشاره به روی کار آمدن کارفرمای جدید از سال گذشته افزود: متاسفانه جابه جایی‌های مدیریتی در ۲ سالهٔ گذشته باعث شده وضعیت تولید و پرداخت مطالبات کارگران افت شدیدی پیدا کند.
گفته می‌شود تعداد کارگران این کارخانه در سال‌های گذشته نزدیک به ۳۰۰ نفر بوده، اما   مشکلات ناشی از عدم پرداخت به موقع حقوق و مطالبات بیمه‌ای کارگران باعث شده کارگران رغبتی به کار کردن در این کارخانه نداشته باشند و به همین دلیل تعداد کارگران این کارخانه ظرف چند ماههٔ گذشته به کمتر از ۱۵۰ نفر رسیده است که از این تعدادنزدیک به ۱۰ نفر کارگر رسمی و مابقی قراردادی هستند. به گفته کارگران این کارخانه، معوقات بیمه‌ای این کارخانه به اداره تامین اجتماعی مشهد از حدود چهار سال پیش شروع شده و اکنون به ۹۰۰ میلیون تومان رسده است، اما با وجود شرایطی که تامین اجتماعی برای قسط بندی معوقات بیمه‌ای و حذف جریمه‌های کارفرمایان در نظر گرفته است، اقدامی جهت پرداخت بدهی صورت نمی‌گیرد.
گفتنی است پیش از این نیز در تاریخ دهم مهرماه سال گذشته ایلنا از تعویق پنج ماه حقوق این کارگران خبر داده بود.
۱۴۰۰ کارگر معادن البرز شرقی ۲ ماه حقوق نگرفته‌اند

8/9/1393

«معوقات حقوقی کارگران مربوط به مهر و آبان ماه سال جاری است./ علاوه بر ۱۴۰۰ کارگر تعداد ۵۵ نفر راننده اتوبوس و کامیون نیز سه الی چهار ماه است که دستمزدشان را دریافت نکرده‌اند
کارگران معادن زغال سنگ البرز شرقی در استان سمنان از تعویق بیش از ۲ ماه حقوق ۱۴۰۰ کارگر شاغل در این واحد معدنی، به دلیل آنچه از سوی کارفرما کمبود منابع مالی عنوان می‌شود خبر دادند.
کارگران معدن البرز شرقی به ایلنا گفته‌اند علاوه بر تعویق ۲ ماه حقوق کارگران، حق بیمه ۱۴۰۰ کارگر این واحد معدنی با تاخیر چند ماهه به تامین اجتماعی پرداخت می‌کند. در حال حاضر ۴ ماه است که حق بیمه کارگران معادن البرز شرقی پرداخت نشده است.
«رحمان عجم» نماینده کارگران معدن البرز شرقی درباره جزئیات مشکلات صنفی این کارگران به ایلنا گفت: معوقات حقوقی کارگران مربوط به مهر و آبان ماه سال جاری است. علاوه بر ۱۴۰۰ کارگر تعداد ۵۵ نفر راننده اتوبوس و کامیون نیز سه الی چهار ماه است که دستمزدشان را دریافت نکرده‌اند. این کارگران تحت قرارداد یک شرکت پیمانکاری با معدن البرز شرقی برای جابجایی کارگران و زغال سنگ استخراج شده همکاری دارند.
به گفته این کارگر، دلیل به تعویق افتادن حقوق کارگران مسدود شدن حسابهای بانکی معدن از سوی برخی نهاد‌های دولتی همانند اداره دارایی برای وصول مطالبات معوقه ۳۰۰ میلیون تومانی‌‌اش است.
بر اساس سخنان نماینده کارگران، تامین اجتماعی استان سمنان نیز حدود ۳۰۰ میلیون تومان طلب‌کار است. ادارات دولتی دیگری همچون اداره برق نیز رقمی حدود ۵۶۰ میلیون تومان از این شرکت مطالبه می‌کنند.
بنا بر اطلاعاتی که توسط این نماینده کارگران در اختیار ایلنا قرار گرفته، این مطالبات در حالی از سوی ادارت دولتی مطرح است که کارفرما برای پرداخت ماهانه حق بیمه کارگران، سهم آنان را از حقوق‌شان کسر می‌کرده است.
طبق اظهارات آقای عجم، یکی از عوامل بروز مشکلات در این واحد تولیدی از دیدگاه کارگران، واگذاری آن به شرکت ذوب آهن اصفهان است که ۶ ماه پیش انجام شده است.
افزایش 5/16 درصدی ورود زنان به بازار کار رسمی طی ۳ سال اخیر
9/9/93
مشاور وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در امور بانوان و خانواده با اعلام این که ۱۹ درصد بیمه‌شدگان تأمین اجتماعی زنان هستند، گفت: نرخ ورود زنان به صندوق تأمین اجتماعی در سال‌های اخیر افزایش یافته است و این امر بیان‌گر افزایش مشارکت زنان در بخش رسمی اشتغال است.
به گزارش ایلنا، «وحیده نگین» به مقایسه نرخ ورود مردان و زنان به این سازمان بیمه‌‌گر نیروی کار پرداخت و تصریح کرد: نرخ ورود زنان به صندوق تأمین اجتماعی برای زنان در سه سال اخیر حدود ۱۶/۵ درصد بوده است؛ در حالی‌که برای مردان در مدت مشابه ۵/۵ درصد بوده است.
مشاور وزیر کار با اشاره به سهم ۱۹ درصدی زنان در تأمین اجتماعی افزود: این در حالی است که سهم مردان در این حوزه ۸۱ درصد است. بررسی این آمار نشان‌دهنده این است که بیمه اجتماعی سنتی ایران به این دلیل که اشتغال‌محور و با تأکید بر اشتغال رسمی شکل گرفته است، مردمدار است.
ایلنا در عین حال گزارش می‌دهد که بر اساس آمار منتشر شده، در یک سال گذشته بیش از ۵۵۳ هزار نفر از زنان از چرخه فعالیت‌های اقتصادی خارج شده‌اند و تعدادشان از چهار میلیون و ۳۰۲ هزار نفر در تابستان سال گذشته به سه میلیون و ۷۴۹ هزار نفر در تابستان امسال کاهش پیدا کرده است. به این ترتیب، سهم زنان در فعالیت‌های اقتصادی ایران کمتر از سه میلیون و ۷۵۰ هزار نفر و سهم مردان بیشتر از ۲۰ میلیون نفر است.
صدور قرار منع تعقیب برای نماینده اخراجی کارگران چادرملو
9/9/93 
وکیل کارگران معدن چادرملو گفت: پروندهٔ شکایت از کارگران چادرملو در دست بررسی است و قرار منع تعقیب در بسیاری از اتهامات صادر شده است.
«محمد علی جداری فروغی» که وکالت تعدادی از کارگران معدن چادرملو را به عهده دارد در خصوص روند رسیدگی به پرونده شکایت کارفرما از این کارگران به ایلنا گفت: در حال حاضر بازپرس شعبهٔ اول دادسرای عمومی و انقلاب اردکان به پروندهٔ کارگران از جمله آقای بهرام حسنی‌نژاد دبیر انجمن صنفی کارگران چادرملو رسیدگی کرده و نسبت به بسیاری از اتهامات قرار منع تعقیب صادر کرده است. وی تاکید کرد، تا روشن شدن وضعیت کارگران چادرملو پیگیر مسائل حقوقی آنان هستم و با قطعی شدن قرار صادره در این مورد بیشتر اطلاع رسانی خواهم کرد.
پیشینه
۶ آذر ماه سال گذشته بود که ۸۰۰ کارگر معدن چادرملو در اعتراض به آنچه دستمزدهای ناعادلانه می‌خواندند و همچنین اخراج «بهرام حسنی‌نژاد» دبیر نهاد کارگری این معدن (انجمن صنفی کارگران شرکت پیمانکاری آسفالت طوس) بیش از یک ساعت دست از کار کشیده و تجمع کردند. پس از آن در بهمن ماه ۹۲ بود که مدیرعامل مجتمع سنگ آهن چادرملو از طریق قوه قضاییه علیه تعدادی از کارگران شکایت کرد و این کارگران توسط پلیس امنیت احضار و سپس بازداشت شدند.‌‌ همان موقع احمد کمالی، فرماندار اردکان ضمن بیان اینکه احضار و بازداشت نزدیک به ۲۰ کارگر معدن چادرملو به دلیل شکایت کارفرما از آن‌ها صورت گرفته است در گفتگویی با ایلنا تحریک کارگران به اعتصاب را یکی از اتهامات کارگران بازداشتی ذکر کرده بود.

به گفته کارگران دلیل اخراج آقای حسنی‌نژاد را پیگیری‌های انجمن صنفی کارگران آسفالت‌طوس برای عادلانه کردن شرایط مزدی و بیمه‌ای کارگران این شرکت پیمانکاری عنوان کردند و اعلام داشتند که در نتیجه این اعتراضات شرکت آسفالت طوس ضمن پذیرش درخواست بازنگری طرح بندی مشاغل حاضر شده است تا مسئله کسر شدن حق بیمه از مزایای پاداش بهره وری را به تشخیص کار‌شناسان سازمان تامین اجتماعی واگذار کند.
کارگران ساختمانی قشم همچنان بدون بیمه
 9/9/93 
در حالی که بیش از ۲۰ روز از پایان مهلت یک هفته‌ای قاضی به مدیران سازمان منطقه آزاد قشم برای از سر‌گیری بیمه‌ کارگران ساختمانی می‌گذرد، منابع کارگری گزارش کرده‌اند مدیران این سازمان در مهلت تعیین شده، اقدام خاصی انجام نداده‌اند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، سومین جلسه دادگاه رسیدگی به شکایت انجمن صنفی کارگران ساختمانی قشم از دو مدیر سازمان منطقه آزاد قشم به اتهام ممانعت از بیمه کارگران ساختمانی روز سه‌شنبه (۱۱ آذر) برگزار می‌شود. آنطور که در شکایت این تشکل کارگری آمده است این سازمان از ابتدای امسال برای ساخت و ساز مجوز صادر می‌کند و سهم کارفرمایی حق بیمه کارگران ساختمانی را از کارفرمایان می‌گیرد اما مبالغ دریافتی را به سازمان تامین اجتماعی تحویل نمی‌دهد.
قاضی در پی تعلل مدیران این سازمان برای از سرگیری بیمه کارگران ساختمانی در مهلت یک هفته‌ای تعیین شده، همه طرف‌های درگیر را برای شرکت در سومین جلسه دادگاه احضار کرده است.
بر اساس این گزارش، علاوه بر دو مدیر سازمان منطقه آزاد قشم، رئیس شعبه سازمان تامین اجتماعی در این جزیره، رئیس صندوق رفاه و بیمه آتیه خلیج فارس، رئیس کانون انجمن‌های صنفی کارگران ساختمانی کشور و رئیس انجمن صنفی کارگران ساختمانی قشم ملزم به حضور در دادگاه هستند.
تعلل مدیران سازمان منطقه آزاد قشم برای از سرگیری بیمه کارگران ساختمانی در شرایطی صورت می‌گیرد که «اکبر ترکان»، دبیر شورای هماهنگی مناطق آزاد تجاری صنعتی و ویژه اقتصادی در روزهای گذشته طی یک اظهارنظر جنجال برانگیز ، هزینه‌ای که کارفرمایان برای بیمه کارگران ساختمانی می‌پردازند را «پول زور» خوانده بود.
گفتنی است نزدیک به ۳۵۰۰ کارگر ساختمانی در جزیره قشم تحت پوشش بیمه سازمان تامین اجتماعی قرار ندارند.
پیشینه
سازمان منطقه آزاد قشم ابتدای سال ۹۰ به یکباره بیمه کارگران ساختمانی را قطع کرد. مدیران این سازمان‌‌‌‌ همان زمان در جلسه‌ای با نمایندگان کارگران وعده دادند کارگران ساختمانی را با تمام شرایطی که سازمان تامین اجتماعی آن‌ها را بیمه می‌کرد در صندوق دیگری بیمه کنند. وعده‌ای که هرگز محقق نشد.
تا یک سال و نیم بعد نه تنها هیچ کارگری بیمه نشد بلکه سهمیه بیمه ۸۰۰ کارگر ساختمانی باطل شد و ۱۸ میلیارد تومان سهم کارفرمایی حق بیمه کارگران ساختمانی به هدر رفت.
سال اولی که دولت روحانی روی کار آمد ۵۷۱ کارگر ساختمانی تحت پوشش بیمه تامین اجتماعی قرار گرفتند اما بیمه کارگران ساختمانی با آغاز سال ۹۳ دوباره قطع شد. به یک روایت، مدیران سازمان منطقه آزاد قشم از حق بیمه کارگران ساختمانی روزانه بین ۷۰ تا ۹۰ میلیون تومان درآمد دارند.
گفتنی است انجمن صنفی کارگران ساختمانی قشم در ماه‌های گذشته با ارسال نامه‌ای برای وزیر کار با اشاره به جرح یا فوت بیش از ۱۸۰ کارگر ساختمانی این جزیره بر اثر حوادث شغلی در سال‌های ۹۰ و ۹۱ تاکید کرده بود هر روزی که از قطع بیمه کارگران ساختمانی می‌گذرد مبلغ زیاد و سهل الوصولی نصیب سازمان منطقه آزاد قشم شده و ضرر جبران ناپذیری به کارگران تحمیل می‌شود.
این تشکل کارگری در نامه خود به وزیر کار گفته بود علاوه بر بیمه مجدد کارگران ساختمانی به دنبال جبران ضرر و زیان کارگران در این مدت است.

تعویق ۳ ماه حقوق و ۵ ماه بیمه کارگران «قفل کار» در قزوین
9/9/93
پرداخت حقوق ۶۳ کارگر قراردادی و رسمی کارخانه «قفل کار» واقع در شهر صنعتی البرز قزوین، سه ماه به تعویق افتاده است. علاوه بر این پنج ماه حق بیمه این کارگران نیز به سازمان تامین اجتماعی پرداخت نشده است.
منابع خبری ایلنا در کارخانه قفل کار اعلام کردند که کارگران این واحد تولیدکننده قفل و یراق آلات درب‌های چوبی با وجود آنکه چند ماهی است به صورت مرتب حقوق دریافت می‌کنند ولی دریافتی‌های آنان مربوط به معوقات ماه‌های گذشته است.
بر اساس این گزارش، بی‌نظمی‌های پرداخت حقوق کارگران در سال ۸۹ باعث انباشت معوقات حقوقی کارگران طی چهار سال گذشته شده بطوری که حقوق پرداختی به آنان در ماه گذشته (آبان ماه) مربوط به کاری است که تیر ماه انجام داده‌اند.
به گفته کارگران، علاوه بر تعویق سه ماه حقوق، پنج ماه حق بیمه کارگران مربوط به ماه‌های تیر، مرداد، شهریور، مهر و آبان نیز به سازمان تامین اجتماعی پرداخت نشده است.
یکی دیگر از کارگران این کارخانه درباره تبعات ناشی از عدم پرداخت به موقع حق بیمه‌ها برای کارگران گفت: مطالبات سازمان تامین اجتماعی از کارفرمای کارخانه «قفل کار» حدود ۸۰۰ میلیون تومان بر آورد می‌شود. به همین دلیل از دو ماه پیش تامین اجتماعی از تمدید دفترچه‌های درمانی کارگران و خانواده‌های‌شان خودداری می‌کند.
او تعداد کارگران کارخانه قفل کار را حدود ۶۳ نفر ذکر کرد و گفت: از این تعداد ۱۳ کارگر رسمی و مابقی با قرارداد یک ماهه مشغول به کارند.
این کارگر شاغل در کارخانه قفل کار قزوین در ادامه سخنان خود در مورد مشکلات بازنشستگی همکاران خود اظهار داشت: تعدادی از کارگران این واحد که شرایط بازنشستگی پیش از موعد تحت قانون مشاغل سخت و زیان آور را دارند به دلیل مغایرت عنوان‌های شغلی ثبت شده‌شان در اسناد سازمان تامین اجتماعی با احکام شغلی صادر شده امکان بازنشستگی ندارند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود درباره سایر مشکلات کارگران این واحد تصریح کرد: بخش دیگری از مشکلات کارگران این کارخانه مربوط به اقساط بانکی مربوط به کارت‌های اعتباری کارگران به بانک توسعه تعاون است.
او گفت: سال ۸۹ به درخواست دولت کارتهای اعتباری به مبلغ یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به کارگران واحد‌های بحران‌زده تعلق گرفت که کارگران باید بازپرداخت این کارتهای خرید را به صورت اقساطی با کسر از حقوق به بانک بازپرداخت می‌کردند.
به ادعای این کارگر کارفرما در سال ۸۹ رقم یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان از مجموع مطالبات معوق شده کارگران را یکجا کسر کرد و قرار شد این رقم را به بانک توسعه تعاون بابت بدهی کارتهای اعتباری پرداخت کند.
وی با بیان اینکه بعد از گذشت ۴ سال هنوز بانک توسعه تعاون مدعی است هیچ پولی بابت بدهی یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومانی ۶۳ نفر ازکارگران این واحد به بانک واریز نشده است در خاتمه افزود: با وجود آنکه بانک با افزودن جریمه هر ماه برای کارگران اخطاریه ارسال می‌کند اما کارفرما توجه‌ای به این موضوع ندارد.


رحیم نورالله زاده نوجوان متهم به قتل در زندان تبریز اعدام شده است

رحیم نورالله زاده نوجوان متهم به قتل که در سن 14 سالگی به صورت غیر عمد مرتکب قتل دوست خود شده بود بعد از تحمل سالها شکنجه و فشارهای روحی  بامداد خونین روز سه شنبه چهارم آذر در زندان تبریز اعدام شد.حکم اعدام وی چند سال قبل صادر شده و بعد از اینکه وی به سن قانونی رسیده است این حکم غیر انسانی در خصوص وی اجرا شده است .اجرای حکم اعدام در زندان تبریز طی سالها و ماههای  اخیر به شدت افزایش یافته است به خصوص در مورد نوجوانان متهم به قتل این که  به سن قانونی رسیده اند بدون هیچگونه توجهی به شرایط سنی و روانی این متهمین حین ارتکاب قتل اجرا میشود . از جمله این نوجوانان که اخیرا" اعدام شده اند رحیم نورالله زاده ، فردین جعفریان ، احد اکبری  ، بهنام حکیم خانی ، محسن مقدم و...میباشند  که اغلب آنها متهم به قتل بوده اند که در حین وقوقع قتل کمتر از 14 سال داشته اند .

آرین گزارشگر افتخاری حقوق بشر – زندان مرکزی تبریز

۱۳۹۳ آذر ۷, جمعه

پیام شاهرخ زمانی خطاب به تمامی نهادهای مدافع حقوق انسان‌ها و مردم ایران


چرا رژیم از آمدن احمد شهید به ایران وحشت دارد؟
صدای دادخواهی مردم و زندانیان سیاسی در ایران را بشنوید!
من کارگر نقاش، شاهرخ زمانی، عضو هیات بازگشایی سندیکای کارگران تزئینات و ساختمان که بدون حکم قضایی در ۱۸ خرداد ماه ۱۳۹۰ با زور اسلحه دستگیر و بدون کوچک‌ترین سند اتهامی و بازجویی شفاهی و کتبی و صرفا به جرم فعالیت مشروع و قانونی برای ایجاد سندیکا و حق اعتصاب به ۱۱ سال زندان محکوم شده‌ام و الان در زندان جهنمی رجایی‌شهر به هم‌راه بهنام ابراهیم‌زاده، دیگر فعال کارگری و عضو کمیته‌ی پیگیری ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری، دوران محکومیت خود را می‌گذرانم.
موارد خودسری، قانون‌شکنی و نقض آشکار قوانین مصوب خود رژیم را به اطلاع شما می‌رسانم:
رد دیدار احمد شهید، گزارش‌گر ویژه‌ی ملل متحد در امور حقوق بشر در ایران و پذیرش احتمالی دو گزارش‌گر که هنوز حوزه‌ی کاری آنان مشخص نشده است، در شرایطی اتفاق می‌افتد که این رژیم نه تنها به آحاد شهروندان ایرانی بل‌که به دوستان نزدیک خود نیز رحم نمی‌کند.
ولایت مطلقه‌ی مشتی غارت‌گر علنی ثروت‌های عمومی کشور که با وجود ایستادن در رتبه‌ی دهم جهانی به لحاظ معادن و ذخایر زیرزمینی،  ۸۰٪ مردم زیر خط فقر زندگی کرده، با تورم ۲ رقمی فزاینده، بدون داشتن سرپناه و با رقم بالای ۴۰٪ بی‌کاری روبه‌رو هستند. هم‌چنین با وجود بالاترین آمار اعتیاد، طلاق، افسردگی و با بی‌سوادی ۱۱ میلیونی روبه‌رو هستند و کشور را به ویرانه‌ای تبدیل کرده‌اند. اما برای حفظ این بهشت خودساخته، ایران را به زندان بزرگ برای زنان، کارگران، جوانان و آحاد ملت مبدل ساخته‌اند. مخصوصا ما طبقه‌ی ۵۰ میلیونی کارگران، با دستمزدی برابر با یک چهارم خط فقر، عدم امنیت شغلی، نابودی تمام قوانین حمایتی و نابودی تولید و بی‌کاری‌سازی میلیونی روبه‌رو هستیم.
هم‌چنین می‌بایست به بالاترین میزان اعدام، سرکوب تشکل‌ها و اعتراضات مردمی، دستگیری‌های خودسرانه، صدور احکام فرمایشی به دستور بازجوهای شکنجه‌گر و با انشای قضات وابسته، بدون حضور وکیل مدافع و هیات منصفه و به صورت غیرعلنی در خیمه‌شب‌بازی چند دقیقه‌ای موسوم به دادگاه‌های انقلاب اشاره کرد.
هم‌چنین باید اشاره نماییم به خشونت‌های سازمان‌یافته علیه زنان، مذاهب و ملل تحت ستم توسط مسولان حکومتی علنا توصیه و ترویج می‌شود. زندان‌های ایران پُر  است از نمایندگان تشکل‌های دانش‌جویی، معلمین، زنان، وکلا، کارگران، اقوام، روزنامه‌نگاران، احزاب، سازمان‌های مبارز و مترقی، مذاهب و به اصطلاح جرائم اخلاقی و اینترنتی که رژیم تلاش می‌کند آمار دقیق این زندانیان به دست نهادهای بین‌المللی نیفتد.
رژیم به قوانین خود در اصل ۲۲ قانون اساسی، اصل آزادی بیان، اصل ۲۶، آزادی احزاب و تشکل‌ها، اصل ۲۷، آزادی تجمعات و تظاهرات و مقاوله‌نامه‌های جهانی مورد امضای خود نیز پایبند نمی‌باشد.
از دیگر سو، حملات سازمان‌یافته به زنان مثل اسیدپاشی و در پوشش دفاع از حجاب، سرکوب و بازداشت جوانان، زیر عنوان جعلی برخورد با اراذل و اوباش، ایجاد حکومت نظامی در دانش‌گاه‌ها و به خصوص کارخانه‌ها توسط حراست و بسیج مسلح، راه‌اندازی گشت‌های گوناگون مانند انصار حزب‌الله، گشت ارشاد، آمران به معروف و ناهیان از منکر و حضور بسیجیان در همه‌ی ادارات و محلات، همه و همه نشان‌گر حاکمیت سرکوب ضدبشری است که بقای خود را با سرنیزه، ایجاد خفقان و سرکوب عریان ادامه می‌دهد. تمام مسولین به صورت علنی، همه‌ی این اقدامات و سرکوب‌های برنامه‌ریزی شده را دفاع از احکام اسلام، مانند قصاص می‌نامند که با اعدام‌های روزانه در ملاعام و اعدام مظلومانه‌ی ریحانه جباری که صرفا به دفاع از خود برخواسته بود، این بی‌دادگری را آشکار ساختند.
چنین حکومتی، کشتار دهه‌ی ۶۰، قتل‌های زنجیره‌ای، حمله به کوی دانش‌گاه در سال ۷۸، کشتن مردم در جریانات ۸۸ همانند ندا آقاسلطان، تجاوز در کهریزک، کشتن ستار بهشتی در زیر شکنجه و اعدام‌های فله‌ای را به راحتی توجیه کرده و هر روز بر ابعاد اقدامات خشونت‌آمیز خود می‌افزاید و عاملین و آمرین این جنایات نیز مشمول مرور زمان شده و از دور محاکمات علنی خارج می‌شوند. آن‌ها حتی به وکلای محترم زندانیان عقیدتی و سیاسی رحم نکرده و چندین سال است که به طور مداوم آن‌ها را روانه‌ی زندان کرده و یا مجبور به ترک وطن می‌نمایند. آیا در چنین حکومتی، امکان موافقت با حضور فردی مانند احمد شهید، به عنوان باتجربه، باوجدان و آگاه وجود دارد؟
شاهد ادعای فوق زندانیان زندان رجایی‌شهر هستند. زندانیان عقیدتی و سیاسی و حتی عادی این زندان، به ویژه ما زندانیان سیاسی و عقیدتی سالن ۱۲ زندان رجایی‌شهر از بدو دستگیری، بدون حکم قضایی و با زور اسلحه و شکنجه، توسط بازجویان وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران در سلول‌های به مانند قبر، با چشم‌بند مورد بازجویی‌ قرار گرفته، بدون رعایت آیین دادرسی و بدون محاکمه‌ی عادلانه که حتی در اصل ۱۶۸ قانون اساسی خودشان به آن اشاره شده است، یا احکام سنگین از سوی قضات وابسته و به سفارش دستگاه‌های امنیتی به زندان افتاده‌ایم. این زندان نیز حتی مطابق استانداردهای خود رژیم نبوده و زندانیان در بدترین شرایط نگه‌داری شده و یک زندانی حیوانی را بر آن‌ها تحمیل کرده‌اند. هم‌چنین بنا به درخواست دادستانی تهران و دستگاه‌های امنیتی – اطلاعاتی، از پیش‌پا افتاده‌ترین حقوق زندانیان که در آیین‌نامه‌ی سازمان زندان‌ها مورد تاکید خودشان قرار گرفته است، جلوگیری می‌کنند که من به پاره‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنم:
۱. نظر به این‌که ماده‌ی ۳، هدف از زندان را بازپروری و حرفه‌آموزی از طریق ماده‌ی ۲۴ یعنی بهداشت، تربیت‌بدنی و تفریح سالم، ماده‌ی ۶۸ یعنی اشتغال، ماده‌ی ۱۴۰ یعنی اعزام به آموزش رایگان، ماده‌ی ۱۴۴ یعنی تعهد به تاسیس کتاب‌خانه‌ی مجهز به مکان مطالعه، ماده‌ی ۱۴۷ یعنی وجود وسایل سمعی و بصری و ماده‌ی ۱۵۱ مربوط به امکانات و وسایل ورزشی، از جمله سالن سرپوشیده‌ی ورزشی می‌کند، ما فاقد چنین امکاناتی هستیم.
۲. نظر به این‌که ماده‌ی ۶۹، تاکید بر مراقبت‌های پزشکی و بیمارستانی و مواد ۱۰۲، ۱۰۳، ۱۰۴، ۱۱۱ و ۱۱۸ مسولیت و هزینه‌ی معاینه، معالجه، دارو و درمان را بر عهده‌ی زندان گذاشته است و تاکید بر پرداخت هزینه‌های حتی دندان مصنوعی، عینک، عصا و اعضای مصنوعی بدن را به زندان سپرده و ماده‌ی ۱۱۷ آیین‌نامه‌ی اجرایی بیمه‌های درمانی زندان مصوب ۴ اسفند ۱۳۶۱، جهت اجرای مصوبه‌ی شماره‌ی ۴۴۴ در هیات وزیران، کلیه‌ی زندانیان را تحت این آیین‌نامه قرار داده است، اما زندانیان به غیر از سرماخوردگی و آزمایش‌های ساده، بقیه‌ی هزینه‌ی درمان را برای تمام امور از جیب خود می‌پردازند.
۳. نظر به این‌که مواد ۷۰ و ۷۱ بر لزوم دادن یک اتاق به محکوم و هم‌چنین آیین‌نامه‌ی نحوه‌ی تفکیک و طبقه‌بندی زندان‌ها، مصوب ۹ آذر ۱۳۸۵، ماده‌ی ۳ با تاکید بر اتاق‌های حداقل ۱۰ مترمربعی با نور کافی نموده است، برخلاف این موارد و به طور غیرقانونی، سلول‌های انفرادی ۱ نفره را که حدود ۵ تا ۶ مترمربع مساحت دارند برای ۲ تا ۳ زندان اختصاص داده‌اند که این زندانیان بایستی حداقل از ۷ تا ۲۰ سال و یا تا ابد را در این زندان بگذرانند.
۴. نظر به این‌که ماده‌ی ۲۲، تاسیس و اداره‌ی کلیه‌ی زندان‌ها را فقط مختص سازمان زندان‌ها دانسته است و مراجع قضایی، نظامی و اطلاعاتی را از این کار اکیدا منع کرده است، وجود شعب وزارت اطلاعات در زندان‌ها مانند بند ۲۰۹ در اوین، اتاق ۳۷ در زندان مرکزی تبریز، بند اطلاعات در زندان ارومیه (دریا) و بند سپاه در زندان رجایی‌شهر کرج و خالت آن‌ها در امور زندانیان سیاسی مانند مرخصی، عفو، آزادی‌های مشروط و عمومی و اعزام به بازجویی‌های دوباره و پرونده‌سازی‌های مجدد پس از قطعیت حکم، غیرقانونی و خودسرانه می‌باشد.
۵. نظر به این‌که مواد ۹۳ و ۹۵ بر غذاهای دارای کالری کافی و سالم، میوه‌ی فصل و هر هفته ۳ بار نهار یا شام با گوشت تاکید می‌کنند، در این‌جا برخلاف موارد فوق، به جای گوشت سویای دامی و غذاهای بی‌کیفیت و فاقد مشخصات مذکر به خورد ما می‌دهند.
۶. نظر به این‌که مواد ۴۵، ۱۲۵، ۲۱۳ و ۷ بر مرخصی و مواد ۱۸۰، ۱۸۳، ۱۸۵ و ۱۹۸ بر ملاقات حضوری و مکاتبه تاکید ویژه دارند، این ارتباطات عاطفی از ما زندانیان سلب شده است.
۷. نظر به اخطارها و هشدارهای مسولین کشوری از جمله، خانم ابتکار در مورد خطر امواج پارازیت، نصب ده‌ها دستگاه پارازیت توسط مسولین که آگاهانه و عامدانه، بندهای ۱۲، ۱۰ و ۱۱ سیاسی و عادی را هدف قرار داده‌اند، نقض آشکار سلامت ما، عملی غیرانسانی و غیرقانونی می‌باشد.
اگر قرار باشد، به همه‌ی موارد مربوط اشاره کنیم، مثنوی ۷۰ من کاغذ خواهد شد، اما اگر به راستی قرار است گزارش‌گری به ایران بیاید، می‌بایست برای کشف حقیقت به زندان رجایی‌شهر بیاید تا از نزدیک همه‌ی موارد را به آن‌ها نشان بدهیم. زندان رجایی‌شهر هم‌چنین محل نگه‌داری محکومین به قصاص نفس است، به گونه‌ای که از حدود ۶ هزار زندانی، حدود ۲۳۰۰ نفر به حکم غیرانسانی قصاص محکوم شده‌اند. کم‌تر روز و هفته‌ای است که به دلیل شرایط وحشتناک غیربهداشتی و غیرانسانی، تعدادی از زندانیان کشته و یا شدیدا در معرض مرگ قرار نداشته باشند. ضمن این‌که عده‌ای نیز به دلیل استفاده از مواد مخدر که خود رژیم به داخل می‌آورد، به مرور از بین می‌روند. حدود ۲۰۰ نفر زندانیان سالن‌های ۱۰ و ۱۲ که زندانیان عقیدتی و سیاسی از جمله روزنامه‌نگاران، وکلای دادگستری، فعالین کارگری، فعالین فرهنگی، معلمین، دانش‌جویان و اعضا و هواداران احزاب و سازمان‌ها، گروه‌های زیادی از هم‌وطنان بهایی، نوکیشان مسیحی، پیروان اهل سنت و برخی زندانیان دیگر عقیدتی نگه‌داری می‌شوند. ۴۲ نفر از آن‌ها به احکام غیرانسانی اعدام محکوم شده‌اند و ده‌ها نفر نیز به حبس ابد. از جمله محکومین به اعدام، زانیار و لقمان مرادی، ارژنگ داوودی، جمشید و جهانگیر دهقانی می‌باشند. ده‌ها نفر نیز به حبس ابد محکوم بوده و الباقی نیز به احکام زندان از ۱۵ تا ۲۰ سال محکوم گشته‌اند.
تعداد زیادی که محکومیت‌های سنگین دارند با بیماری‌های مزمنی مثل بیماری‌های قلبی، عروقی و سرطان مواجه هستند و از سوی پزشکی قانونی مورد تایید رژیم تاییدیه‌ی عدم توان تحمل کیفر دریافت کرده‌اند. حسن طفاح، فواد مقدم، عفیف نعیمی و ماشاالله حائری از این جمله هستند. اما دادستانی تهران و همان دستگاه اطلاعاتی که خود در صدور احکام سنگین و غیرقانونی شکنجه‌ی این زندانیان نقش اصلی را داشته‌اند، مانع از آزادی و مرخصی این زندانیان می‌شوند. همان‌گونه که اشاره شد، در صورت حضور گزارش‌گر حقوق بشری در ایران، شرایط غیرانسانی حاکم در این تبعیدگاه، کیفیت بسیار نامناسب غذا، عدم ارائه‌ی درمان پزشکی، عدم رعایت استانداردهای سلول‌های محل زندگی، عدم ارائه‌ی امکانات آموزشی، ورزشی و سایر مواردی که حتی در آیین‌نامه‌ی سازمان زندان‌ها تاکید شده است را به آن‌ها نشان خواهیم داد. اما لازم است اشاره کنیم، به دلیل همین ظرایط غیرانسانی تاکنون چندین نفر از جمله منصور رادپور، علیرضا کرمی خیرآبادی، افشین اسانلو و محسن دگمه‌چی (در زندان اوین) دچار مرگ تدریجی شده و از بین رفته‌اند و بیم آن می‌رود که چند نفر دیگر از جمله حسن طفاح و ماشاالله حائری نیز مشمول این مرگ‌های خاموش شوند که البته مسول اصلی آن رژیم و به ویژه قوه‌ی قضائیه و دستگاه اطلاعاتی آن می‌باشد.

بی‌صبرانه در انتظار گزارش‌گران اعزامی از سوی سازمان ملل متحد هستیم که با حضورشان در زندان رجایی‌شهر کرج به آن‌ها موارد نقض حقوق بشر را نشان دهیم. بدین ترتیب اثبات خواهد شد که آن‌چه آقای احمد شهید در گزارش‌های مستند خود آورده، صرفا قطره‌ای از دریای جنایاتی است که رژیم مذهبی حاکم بر ایران بر علیه بشریت مرتکب شده است. 

پیام شاهرخ زمانی از زندان رجایی‌شهر کرج: محسن حکیمی خدمت گزار سرمایه داری را خوب بشناسیم

"در مبارزه خود علیه نیروی متحد طبقات دارا، پرولتاریا فقط می تواند با سازمان دادن نیروهای خود در یک حزب مستقل بمثابه یک طبقه عمل کرده و علیه تمام احزابی که طبقات دارا در آن متشکل شده اند عمل نماید این سازمان سیاسی پرولتاریا به عنوان یک حزب سیاسی برای دست یافتن به پیروزی در  انقلاب اجتماعی و بالاتر از همه برای رسیدن به هدف نهایی امحای همه طبقات ضروری است" (قطعنامه مارکسیستی مصوب کنگره پنجم هاگ انترناسیونال در ۲ سپتامبر ۱۸۷۲) 

  صحت این گفته قطعنامه فوق بارها در طول تاریخ اثبات شده است و نیز اثبات شده است که بدون حزب سیاسی پرولتاریا هرگز انقلابی صورت نخواهد گرفت و کارگران هرگز به خواسته‌های خود نخواهند رسید و دستاوردهای مبارزاتی کارگران بدون وجود حزب خودش هرگز حفظ نخواهد شد. در مجموع مبارزات کارگران بدون حزب خود آن‌ها هرگز پیروزی کسب نخواهند کرد، بنابراین مخالفت با حزب طبقه کارگر به هر شکلش و مخالفان آن در هر لباسی یا در هر مقامی و با هر اندیشه‌ای که باشند دشمن طبقه کارگر هستند.
سخنان محسن حکیمی تحریف اپورتونیستی اصول مارکسیسم و تاریخ جنبش کارگری است، که در جهت خلع سلاح طبقه کارگر برای خدمت به نظام سرمایه داری می‌باشد.
 چهارشنبه ۷ آبان روزنامه شرق مصاحبه‌ای با محسن حکیمی با تیتر اتحادیه تا شورا چاپ نمود، صرفنظر از چاپ حساب شده مطالب فوق که تحریفاتی از اصول پایه‌ای مبارزات کارگری توسط حکیمی است، به روشنی این سوال را پیش می‌آورد که چگونه است در شرایطی که جمهوری اسلامی کوچکترین اشکال قانونی – صنفی مبارزه را با سرنیزه و حکومت نظامی در کارخانجات با دستگیری و حبس‌های سنگین جواب می دهد، روزنامه‌های سرمایه داری و مورد تایید جمهوری اسلامی گفته‌های حکیمی را منتشر می نماید؟ از طرفی جای شکی باقی نمی گذارد که طبقه و دولت سرمایه داری ایران در کنار سرکوب مادی طبقه کارگر و جنبش کمونیستیِ آگاه‌گرانه چه اهمیت عظیمی به سیاه نمایی و قلب ماهیت تئوری انقلابی – علمی کمونیسم به عنوان علم شرایط رهایی طبقه کارگر ایران می‌دهد و در این راه از پیوند خود با مخالفین تئوری های واقعا" انقلابی سود می برد. لنین در شناساندن دشمنان نقاب دار طبقه کارگر بسیار دقیق و واضح بیان کرده است، ببینید لنین این دشمنان نقاب‌دار طبقه کارگر را بیش از صد سال پیش چگونه شفاف و آشکار افشا کرده است، کلام همیشه جاوید لنین کبیر را در مقدمه کتاب دولت و انقلاب یاد آوری می کنم «...که در طبقات بهره کش اندیشه‌های بزرگ رهایی ستمدیدگان را در دوران شکل گیری مورد سرکوب عریان و آزار و اذیت قرار می دهند ولی همین‌که این اندیشه رهایی همه گیر شد و به خطر بالفعل برای آنان تبدیل گردید با قبول ظاهری آن و اجزایی که برای آنان ضرر ندارد و با نفی اصول پایه و برنده آن آنرا مورد تحریف و تجدید نظر قرار داده و از حالت تغییرگری بقول مارکس به تئوری مفسر بی ضرر اوضاع و دنباله رو حوادث تبدیل می کنند.» کاری که حکیمی نیز در روزنامه شرق مانند تمام اسلاف خود انجام می دهد.
در شرایط رشد و اعتلای بی سابقه جنبش خود به خودی کارگران و پا به پای آن رشد جنبش آگاه گرانه سوسیالیستی بعنوان تئوری سازماندهی انقلاب و حاکمیت کارگری خصوصا" در دانشگاهها و ترس و وحشت طبقه و دولت سرمایه داری از پیوند دیالکتیکی این دو جزء حیاتی در ایجاد حزب طبقه کارگر است، که باید مرکب از آگاه ترین، پیشروترین و متشکل ترین بخش کارگران باشد، و تنها راه شکل گیری آلترناتیو کارگری به عنوان پرچم رهایی کارگران و تنها جنبش اصیل نجات مردم ایران از ستم و نابرابری سرمایه داری است، برای مقابله با چنین روند رهایی بخشی تمامی اپورتونیستها در اشکال متفاوت بعنوان ستون پنجم سرمایه داری در درون طبقه کارگر به تکاپو افتاده اند، تا سد راه تردد و رشد این موجود رهایی بخش گردند، بدین لحاظ به قول لنین «مبارزه با سرمایه داری بدون مبارزه با اپورتونیسم غیر ممکن است.»
از این منظر نگاهی به تحریف و سفسطه های محسن حکیمی خالی از فایده نمی باشد:
الف) آیا مارکس نقش فرعی در انترناسیونال و ایجاد آن داشت؟
حرفهای حکیمی در مورد انترناسیونال تا چه حد به حقیقت نزدیک است ؟!!
حکیمی می نویسد "مارکس جزء بنیانگذاران بین الملل اول نبود اما برخلاف روال همیشگی؟!! به محض دعوت پاسخ مثبت داد" او تأکید دارد جنبش سیاسی را در انترناسیونال به  چارتیسم انگلیسی در مبارزه به این حق رأی و دیگر بخش مطالبات اقتصادی محدود کند "تاریخا" ثابت شده است و همانطوری که در نقل قولی از لنین آوردم سرمایه داری و نیروهای خدمت‌گزارش وقتی نمی‌توانند با کل جنبش انقلابی کارگری مبارزه کنند با قبول ظاهری، آن را از بخش مهم و برنده اش تهی می کنند و اینجا نیز حکیمی تلاش می کند جنبش رهای بخش طبقه کارگر را از تئوری علمی و انقلابی‌اش که توسط مارکس، انگلس و لنین و ... تکامل یافته و به سلاح برنده‌ای در دست طبقه کارگر تبدیل شده است از جنبش کارگری جدا کند. برای همین هدف است که او می‌خواهد اثبات کند که مارکس و انگلس جزء افراد بنیان گذار بین الملل اول نیستند بلکه افراد دعوت شده می باشند، تا از این طریق به کارگران بقبولاند که بدون تئوری های مارکس، انگلس و لنین هم جنبش کارگری می تواند وجود داشته باشد و می تواند مبارزه کند ولی آنچه که مهم است این که بگوییم، درست است جنبش کارگری و مبارزات کارگران بدون تئوری انقلابی صددرصد می تواند وجود داشته باشد ولی هرگز نمی تواند بدون تئوری علمی مارکس و انگلس و لنین ... انقلابی  باشد و یا هرگز نمی‌تواند به پیروزی دست بیابد. این همان موضوع مهمی است که حکیمی و افراد منکر و مخالفان نقش حزب و تئوری‌های انقلابی مارکس و لنین در مبارزه انقلابی طبقه کارگر در تلاش هستند، پنهان کنند. قبل از هر نقدی برای افشای تحریف تاریخ انترناسیونال باید توضیحی هر چند کوتاه در این مورد داده شود:
کمونیسم علمی مارکس به عنوان ادامه تئوریهای سوسیالیسم فرانسه، اقتصاد انگلیس و فلسفه آلمان و به عنوان تئوری انقلابی توضیح طبیعت، جامعه و تفکر در جهت تغییر انقلابی جهان در متن مبارزه طبقاتی – فکری با جریانات سوسیالیسم خرده‌بورژوایی و بورژوایی مانند تریدیونیسم محض و خالص بلانکیسم، پرودونیسم، واسالیسم و باکونیسم در متن سازماندهی مبارزه طبقاتی و انقلاب پرولتاریا برای حاکمیتش قوام گرفته و مستحکم شد.
مارکس و انگلس از بدو فعالیت خود و پس از تشخیص نقش تاریخی و انقلابی و نجات بخش طبقه کارگر در رهایی بشریت از ستم و بهره کشی به موازات کارهای بزرگ تئوریک ( سرمایه...) لحظه‌ای از سازماندهی عملی – تشکیلاتی به عنوان وسیله به فعلیت درآوردن و پیشبرد مبارزه طبقاتی و انقلاب پرولتری در جهت سوسیالیسم دست برنداشتند.
مارکس در ژانویه ۱۸۴۵ پس از اخراج از فرانسه بعلت فعالیت انقلابی‌اش به بروکسل رفته در سازمان‌های مجمع دمکراتیک، انجمن عمومی کارگران شدیدا" فعالیت سیاسی کرد و در فوریه ۱۸۴۶  به همراه انگلس "کمیته کمونیستی مکاتبه" را در جهت فعالیت انقلابی- کمونیستی سازمان داد و در سال ۱۸۴۷ با ابطال "فدراسیون عادل ها" که در اثر قیام شکست خورده ۱۸۳۹ بلانکیستها در پاریس متلاشی شده بود "اتحادیه کمونیستها" اولین سازمان جهانی – کمونیستی را که پانزده سال بعد با فعالیت شبانه روزی خود انترناسیونال اول را تشکیل داد بوجود آوردند. ( حکیمی از پنهان کردن و تحریف چنین حقیقت تاریخی چه هدفی را دنبال می کند؟ وبا چنین عمل ضد کارگری و  فریبکارانه به کدام طبقه خدمت می کند؟)
اتحادیه کمونیستها عمدتا" از کارگران و  روشنفکران تبعیدی فرانسوی، آلمانی، سوئیسی، ایتالیایی و روسی و غیره که در لندن، پاریس و بروکسل زندگی می کردند تشکیل شده بود و در سال ۱۸۴۷ از ۲۹ نوامبر تا ۸ دسامبر در کنگره دوم و در سراسر ماه دسامبر ۱۸۴۷ و ژانویه ۱۸۴۸ برنامه آن که مارکس و انگلس بیانیه حزب کمونیست و یا مانیفیست کمونیست می گفتند یعنی مهمترین سند تاریخ مبارزه انقلابی طبقه کارگر منتشر شد.
این برنامه پایه محکم اندیشه و عمل پرولتاریا را جهت رسیدن به سوسیالیسم برای پایه گذاری کرد و شیوه ها و چگونگی مبارزه در جهت نابودی نظام سرمایه‌داری و برقراری سوسیالیسم را به آنان نشان داد. برخلاف سکوت فریبکارانه و ضد کارگری حکیمی در مورد حزب پرولتری که عمدی است، بخش مهم مانیفیست به این امر اختصاص یافته است که در مقابله با اکونومیستها و عاشقان سینه چاک جنبش خود به خودی مثل حکیمی می گوید «وجه تمایز کمونیستها از سایر احزاب کارگری در آن است که ۱- در مبارزه پرولترهای کشورهای گوناگون منافع مشترک تمام پرولتاریا که مستقل از ملیت می باشد متذکر می شوند  و در رأس امور قرار می دهند.
۲- در مراحل گوناگون تحولاتی که مبارزه طبقه کارگر با بورژوازی باید از آن عبور کند و همواره و همه جا منافع کل جنبش را نمایندگی می کنند.» بنابرین کمونیستها از یک سو در عرصه عمل پیشروترین و قاطع ترین بخش احزاب کارگری هستند، بخشی که سایر احزاب را به پیش می راند و از سوی دیگر در عرصه نظری برتری آنها بر بقیه توده عظیم پرولتاریا در آن است که از سیر جنبش پرولتری، شرایط و پیامدهای عام و نهایی آن درک روشنی دارند و هدف فوری کمونیستها: «متشکل کردن پرولتاریا بصورت طبقه، برانداختن سلطه بورژوائی، تصرف قدرت سیاسی به دست پرولتاریاست.»
نتیجه ۱۵ سال فعالیت شبانه‌روزی و منظم اتحادیه کمونیست که اساسا" مارکس و انگلس بنیان‌گذاری کرده بودند ایجاد انترناسیونال اول از تمامی نحله های مبارزاتی بود که ایجاد احزاب مستقل کارگری را در الویت خود قرار داده و در این راستا مبارزه شدیدی علیه آنارشیستها و فرقه گرایی کرد و در نهایت کنگره ۵ هاگو در ۲ سپتامبر ۱۸۷۲ با ۶۵ نماینده از کشورهای مختلف تشکیل شد. باکونیستها که ستایشگر عمل خود به خودی در خودگردانی محلی و انحلال انترناسیونال  بودند و برعکس مارکسیستها بر ضرورت رهبری و مرکزیت قوی و مشی سیاسی بین الملل و انضباط شدید تاکید می نمودند بحث شدیدی در گرفت که کنگره نظر مارکسیستها را با ۴۰ رأی موافق، ۴ مخالف و ۱۱ ممتنع تصویب کرد. (برخی از شرکت کنندگان حق رای نداشتند)
دومین مسئله در استفاده از تجارب کمون پاریس در اهمیت دادن به تشکل و عمل سیاسی پرولتاریا بود. قطعنامه که اساسا" از کنفرانس لندن توسط مارکسیستها مطرح شده بود مجادله شدیدی برانگیخت قطعنامه اعلام می کرد: «در مبارزه خود علیه نیروی متحد طبقات دارا، پرولتاریا فقط می تواند با سازمان دادن نیروهای خود در یک حزب مستقل بمثابه یک طبقه عمل کرده و علیه تمامی احزابی که طبقات دارا در آن متشکل شده اند عمل نماید این سازمان سیاسی پرولتاریا بعنوان یک حزب سیاسی برای دست یافتن به پیروزی انقلاب اجتماعی و بالاتر از همه برای رسیدن به هدف نهایی خود یعنی امحای همه طبقات ضروری است.»
کنگره با ۲۹ رأی موافق در مقابل ۵ رأی مخالف و ۹ رأی ممتنع به نفع قطعنامه مارکسیست‌ها رأی داد. بدین ترتیب در بین الملل اول تحت رهبری مارکس و انگلس و ادامه راه کلی "اتحادیه کمونیستها" هم از لحاظ تئوریکی و هم از لحاظ سازمانی پایه‌های جنبش کارگری را بنا نهادند. کار بزرگ آنها تصمیم و به کار بردن عملی فلسفه و جهان بینی پرولتاریایی یعنی سوسیالیسم علمی بود. این سازمان جهانی خط مشی طبقه کارگر را نسبت به دولت بطور عام و دولت بورژوایی بطور خاص، نقش جنبش اتحادیه‌ای و تعاونی‌ها، مسئله انتخابات، وضع زنان و وظایف کارگران نسبت به جنبش دهقانی، جنگ و مسئله ملی را معلوم نموده است. تکنیک قیام مسلحانه، مناسبات بین خواسته های فوری و انقلاب کارگری و دورنمای حکومت کارگری را ارزیابی نموده و آموزش ارتش رهبران کارگری در جهان را آغاز کرده و  در این رابطه در انطباق تئوری علمی با شرایط مشخص مبارزه اسناد جاودانه‌ای که اکثرا" توسط مارکس نوشته شده‌اند ارایه داد از جمله مصوبات مهم، خطابه و اساسنامه سازمان، ارزیابی کمون بعنوان اولین حکوت کارگری و جلد اول سرمایه را ارائه داد. بین الملل اول در عرصه سازماندهی عملی جنبش‌های بی هدف، پراکنده و ابتدایی کارگران را به صورت نیروی متشکل جهانی درآورد و با سازماندهی اعتصابات مهم و مبارزات سیاسی فراوان فعالانه اتحادیه های کارگری را ایجاد نمود .
نطفه احزاب سیاسی کارگری را در اغلب کشورهای عضو بوجود آورد. بزرگترین کار انترناسیونال سازماندهی اولین حکومت کارگری یعنی کمون پاریس بود. انگلس رهبر کبیر کارگران کمون را اولین کودک بین الملل اول نامید.
جریان مارکسیستی در بین‌الملل اول مبارزه خستگی ناپذیری علیه تحریفات فکری و گرایشات سکتاریستی نمود، از جمله با انواع سوسیالیسم مختلف تخیلی، جمهوری خواهی بورژوا- رادیکال مازونی، سوسیالیسم خرد بورژوایی پرودون، عبارت پردازی چپ گرایانه و تاکتیک‌های توطئه گرایانه باکونین، صنفی‌گرایی محض و خالص ادلر، ایلگاردها، انحرافات لاساکی پیگیرانه مبارزه نموده سوسیالیسم علمی را در طرز تفکر، تشکیلات و خط مشی جنبش کارگری پایه گذاری نمود.
در نهایت با تغییر دوران تاریخی که با انقلاب بزرگ بورژوایی ۱۷۸۹ اغاز و با جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۵ پایان یافته بود و سرمایه داری از مرحله رشد آزاد به امپریالیسم قدم می گذاشت انترناسیونال با تشکیل اتحادیه های بزرگ، احزاب ملی سوسیالیستی کارگری وظایف خود را پایان داد و با آغاز تدارک انقلاب این وظایف تغییر کرد و نسبت به تغییرات انقلابی، رهبری انقلابی - مارکسیستی به اندازه‌ی کافی برای رهبری تکامل نیافته بود. اگرچه مارکسیسم ضربات مهلکی بر صنفی گرایی، اتحادیه گرایی صرف که از اهداف حزب سیاسی دور بود و سازمان را صرفا" بر پایه ی جنبش توده ای و خود انگیخته قرار می‌داد، زد، اما احزاب واقعی مارکسیستی هنوز به وجود نیامده بود و در امریکا و انگلیس جنبش تحت تاثیر تریدیونیست ها، در آلمان و اتریش لاسالی‌ها و در کشورهای لاتین و اسلاو تحت گرایشات انحرافی باکونین، یلانکی و پرودون قرار داشت. کسانی مانند حکیمی که در حین مخالفت با سکتاریسم دچار عمیق ترین سکتاریسم هستند وضعیتی را می خواهند که در بالا گفته شد و از این رو وضعیت خود به خودی را کعبه آمال خود می دانند و به این دلیل با آگاه گری توسط انقلابیون با استفاده از حزب به صورت برنامه ریزی شده و منسجم به حد مالیخولیای می ترسند. از این رو است که می خواهند نقش حزب و آگاه گری آن را در تاریخ پنهان و یا تحریف کنند تا در مقابل، پیروزی های طبقه کارگر را به خود به خودی بودن وصله بزنند. او و دیگر هم‌کیشان‌اش هرگز نمی توانند دوره‌هایی که جنبش کارگری تحت رهبری حزبی اوج گرفته و مطالبات بسیاری را کسب کرده است پنهان کنند و همچنین نمی توانند دوره ای را مثال بزنند که جنبش کارگری بدون حزب خود فقط به صورت خود به خودی اوج گرفته و مطالبه‌ی پایداری را کسب کرده باشد. همین یک مورد نشان از شکست این سکتاریستها است. از این جهت سکتاریست هستند که نقش حزب را به صورت تاریخی به روشنی می‌بینند و باز با سفسطه برای کتمان نقش آگاهانه حزب بر می‌ایند خود به خودی را تبلیغ و در جهت خدمت به سرمایه داری  حرکت می کنند.
اوج گیری حرکت گرایشات سکتاریستی نام برده در بالا انحلال انترناسیونال را سرعت بخشید و ضرورت تشکیل احزاب نوین مارکسیستی از طریق پیوند اگاهانه جنبش سوسیالیستی با جنبش خود به خودی مبارزاتی کارگران را در اولویت قرار داد.
به طوری که ملاحظه می کنید بر خلاف خیال بافی و سفسطه های اپورنیستی حکیمی:
اولا": جریان مارکسیستی به طوری که در قطعنامه ی مصوب کنگره ی پنجم به تصویب رسید ایجاد حزب سیاسی را اولویت اساسی خود می دانست.
ثانیا": به طوری که مارکس و انگلس در مانفیست کمونست اشاره کردند و هدف فوری قرار دادند تشکیل پرولتاریا به صورت طبقه (حزب) بر انداختن سلطه ی بورژوایی از طریق در هم شکنی ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی برای پرولتاریا است.
ثالثا":مارکس و انگلس با ابطال "فدراسیون عادل ها"و تبدیل آن به اتحادیه ی کمونیست نقش اساسی، مستقیم و بنیان گذاری در ایجاد انترناسیونال داشتند.
رابعا":از همه مهم تر این که در عرصه نظری که برتری کمونیست ها به قول مانیفست کمونیست بر بقیه ی توده ی عظیم پرولتاریاست بزرگترین کارها هم در سطح پایه اقتصاد و فلسفه و سوسیالیسم علمی و هم در عرصه تعیین وظایف پرولتاریا نسبت به جنبش های دهقانی و ملی زمان خود انجام دادند.

ب:حکیمی وحشت زده از حزب سیاسی، انقلاب و تسخیر قدرت سیاسی  است!
وی تنفر و هراس خود را با نفرت از انقلاب اکتیر و حزب انقلابی سازمانده ان این گونه بیان می کند: «... در الگویی سازمان‌یابی اتحادیه‌ای حزبی یعنی اتحادیه های رفرمیستی در یک سو و احزاب مارکسیستی طالب قدرت سیاسی و انقلابیون حرفه ای در سویی دیگر ...» و این وحشت و نگرانی از کسب قدرت سیاسی به قول مانفیست کمونیست به عنوان هدف فوری کارگران را به کمون پاریس هم رسانده می گوید: «... کمون پاریس از این نظر (سازماندهی حزبی-سیاسی) ۱۰ درصد بود انقلاب اکتبر ۹۰ درصد بود.»
در واقع حکیمی نقطه ی ضعف کمون (یعنی ضعیف بودن سازمان دهی را حسن می داند و نقطه قوت اکتبر را ضعف  قلمداد می‌کند) را نقطه ی قدرت آن جا زده می گوید: «در کمون پاریس نه تنها به یک حزب سیاسی از نوع حزب بلشویک آویزان نشده‌اند بلکه سیاست انقلابی و برنامه اداره جامعه آینده را از دل پراکسیس خود بیرون کشیدند» و ادامه میدهد «...شاید بتوان مسئله را اینطور هم بیان کرد که بر بستر خاص و ناپختگی طبقه کارگر روسیه لنینی پیدا شد که به جای این که به کارگران بگوید هدف نهایی مبارزه طبقاتیشان الغای خرید و فروش نیروی کار است به انها گفت مهم ترین مسئله در مبارزه طبقاتی سازماندهی قدرت دولتی است.» با این گفته مشخص می شود که حکیمی از سازمایابی طبقه کارگر برای تسخیر قدرت ناراحت است و با توجه به اینکه دشمنان طبقه کارگر در تمامی سطوح از جمله دولت سرمایه‌داری فعالیت حرفه ای دارد، نهاد های قضایی، زندانها، نهاد های تبلیغی، رادیو، تلویزیون، روزنامه ها و مجلس و... همگی برای فریب و سرکوب کارگران، برای حفظ وضعیت موجود و برای حفظ دولت سرمایه‌داری به صورت صددرصد حرفه ای عمل می کنند اما حکیمی تبلیغ می کند کارگران بدون سازمان یابی، بدون  فعالیت حرفه ای با طبقه حاکم رو به رو شوند، این راه شکست خورده قبل از شروع است که حکیمی می خواهد به کارگران بقبولاند به جای تسخیر قدرت سیاسی به فکر امحای خرید و فروش نیروی کار باشند. باید پرسید چگونه می توان بدون داشتن تشکیلات سیاسی که بتواند با همه نیرو های حرفه ای حکومت سرمایه داری مقابله کند و بدون تسخیر قدرت سیاسی با پایه و ریشه ( یعنی خرید و فروش نیروی کار) سرمایه داری مبارزه کرد؟ بدلیل تبلیغ و بیان چنین سرابی است که مورد حمایت نشریات حاکمیت و سرمایه داری قرار گرفته و تریبون هایی در اختیارش می گذارند.
بگذریم از این که طبقه ی کارگر بدون علم کمونیسم چگونه خود به خودی سیاست انقلابی و برنامه ی اداره جامعه آینده را از دل پراکسیس خود بیرون میکشیدند و این که طبقه کارگر روسیه می توانست از ناپختگی در آمده و فریب حزب بولشویک در تسخیر قدرت سیاسی به قول مانیفیست کمونیست به عنوان وظیفه فوری خود نخورده و از آن اویزان نمی شد و بدون در هم شکستن باز هم به قول مانیفست کمونیست ماشین دولتی خرید و فروش نیروی کار را ملغی کند. آیا این تبلیغ فریبکارانه نیست که به کارگران بگوییم تسخیر قدرت نکنید و در حالی که سرمایه داری و نهادهای آن و دولت سرمایه داری در حاکمیت است خرید و فروش نیروی کار را ملغی کنید؟ آیا حکومت سرمایه داری حاکمیت طبقاتی خود را برای حفظ سیستم خرید و فروش نیروکار بر قرار نکرده است؟ اگر طبقه کارگر بخواهد بدون تسخیر قدرت خرید و فروش نیرو کار را ملغی کند نهاد دولت و نهادهای دیگر حاکمیت سرمایه داری بدون دخالت کنار ایستاده تماشا خواهند کرد که کارگران بدون تسخیر قدرت خرید و فروش نیروی کار را الغا کند؟ آیا چنین تفکری سفسطه و خیانت به طبقه کارگر  نیست؟ آیا از این روشن تر ممکن است کسی به نام مارکسیست تمام اصول اساسی آن در ایجاد حزب مارکسیستی، در هم شکستن ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی و یا دولتی علنا" نفی کند باز خود را طرفدار طبقه کارگر بداند؟!!
حکیمی اصول پایه ای فوق ( سازماندهی و رهبری حزبی) را نقطه ضعف ۱۰ درصد کمون پاریس و ۹۰ درصد انقلاب اکتبر می داند؟!!
حکیمی به عنوان چاکر آستان بورژوازی واقعا" هم از منظر حفظ منافع طبقاتی سرمایه داری درست می گوید، در انقلاب فرانسه طبقه سرمایه داری ۱۰ درصد و در انقلاب اکتبر ۹۰ درصد به خطر افتاد!!! اما یک کارگر آگاه باید از این نقاب‌دار حامی سرمایه داری بپرسد آیا بدون در هم شکستن ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی می تواند خرید و فروش نیرو ی کار را الغا کرد؟
آیا طبقه کارگر به قول مارکس در شرایط از خود بیگانگی، رقابت درونی، تسلط ایدئولوژی بورژوایی و قدرت احزاب بورژوایی در سازماندهی برنامه های سرکوب مادی و معنوی و با وجود امثال حکیمی که الغای خرید و فروش نیرو ی کار را بدون در هم شکستن ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی ممکن می دانند و از همه مهمتر بدون علم کمونیسم به عنوان علم شرایط رهایی‌اش می تواند خود و جامعه را برهاند؟!! 
این نوکر بی‌جیره و مواجب سرمایه عین تمامی اسلاف رویزیونیست سوسیال دمکراتش در تبلیغ آشتی طبقاتی و دمسازی با بورژوازی از طریق نفی انقلاب و در هم شکستن ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی بنیان‌های مارکسیسم را در عرصه دولت و انقلاب، قیام، حزب سیاسی تحریف و نفی کرده و طبقه کارگر را در ناآگاهی، خود به خودیسم و پراکندگی و بی برنامه گی عملا" دنباله رو جریانات مختلف بورژوازی می‌کند و عملا" با نفی حزب سیاسی به قول قطعنامه انترناسیونال بعنوان تنها وسیله و ابزار تشکل سیاسی آن در مقایل بورژوازی برای پیروزی در انقلاب اجتماعی و الغای طبقات جلو گیری کرده باعث تثبیت و ادامه بهره‌کشی و پا برجا ماندن دیکتاتوری سرمایه داری می گردد. چون نهاد های سرمایه‌داری تریبون در اختیار حکیمی می‌گذارند (مانند روزنامه شرق و سالن های سخنرانی) ایشان فکر می کند اگر کارگران اقدام به لغو خرید و فروش نیروی کار بکنند این نهادهای سرمایه داری بی طرف بوده و تریبون خود را در اختیار کارگران نیز خواهند گذاشت، این مبلغ سازش طبقاتی نمی داند که نهاد های سرمایه داری برنامه ریزی شده او را خوب می شناسند و می دانند گفته ها و عمل او دشمنی با طبقه کارگر است و از این رو تریبون های خود را در اختیار او می گذارند، لنین کبیر می گوید تا زمانی ندانیم پشت هر حرفی و عملی منافع طبقاتی نهفته است دچار سفاهت خواهیم بود، این همان سفاهتی است که حکیمی از کارگران می خواهد بدون تسخیر قدرت خرید و فروش نیروی کار را لغو کنند. 
وی در تحریف و کتمان علنی نزدیک ترین دست آوردهای انترناسیونال اول در تسخیر قدرت سیاسی و حزب سیاسی می گوید: «ایراد من این است که چرا جنبش کارگری روسیه به یک جریان سیاسی و در واقع به یک فرقه طالب قدرت سیاسی آویزان شد؟» و در مقایسه‌ای سطحی و عوامفریبانه نقطه ضعف کمون پاریس را نقطه قوت آن نشان داده می گوید «در انقلاب اکتبر اولا" سیاست حزب نه از دل پراکسیس کارگری بلکه از دل نیازهای حزب برای سازماندهی قدرت دولتی بیرون آمد، ثانیا" این حزب کارگران را آموزش نداد که روی پای خود بایستند.» در مقابل چنین گفته‌ای باید از ایشان پرسید، اگر گفته شما درست است پس چرا طبقه کارگر روسیه در انقلاب ۱۹۰۵ و در انقلاب فوریه ۱۹۱۷ علی رغم شکل گیری به اصطلاح پراکسیس کارگری نتوانستند پیروز شوند؟ همانطوری که در بالا گفته شد خدمت به سرمایه داری و تحریف تاریخ در جهت منافع حکومت های سرمایه داری از این بالاتر نمی شود، با این همه خدمت گزاری بعید نیست طبقه و دولت سرمایه داری ایران نه تنها اجازه نوشتن در روزنامه شرق بلکه دفتر کار و جیره و مواجب و نوشتن در کیهان را هم به ایشان بدهند.
 همچنین حکیمی با این گفته تناقض در ریشه فکری خود را بر ملا کرده است، او اعتقاد دارد برای اینکه طبقه کارگر روی پای خود بایستد حزب باید کارگران را آموزش بدهد تناقض اینجاست که او وجود حزب را مضر می داند ولی برای اینکه کارگران روی پای خود بایستند احتیاج به آموزش حزب دارند. این نشان می دهد که پایه و اساس اندیشه مخالفین تحزب یابی بر مبنای واقعیت های تاریخی کاملا" متزلزل شده و در حال فروپاشی هستند اما حکیمی همچنان در سکتاریسم خود عناد می کند. البته منظور ایشان از این تبلیغ ضد آگاهی، مخالفت با سازماندهی و سازمانیابی است اما حتی در این یعنی در نوع مواد اموزشی نیز دچار تناقض شده و از حزب می خواهد ضد آگاهی در سمت نادانی، آگاهی بدهد یعنی حکیمی در پایه و اساس فکری خود به این نتیجه رسیده است که هر گونه یاد گیری نیاز به یاد دهنده دارد و از جنبش خود به خودی هیچ چیزی بیرون نمی اید، این تناقض ساختار فکری حکیمی و هم فکرانش را سر نگون خواهد کرد و هر چه مبارزات و صف بندی های طبقاتی شفافتر می شود این دشمنان طبقه کارگر بیشتر مشت شان باز می شود.
بقول مانیفست کمونیست حزب همه قدرت خود را باید در جهت هدف فوری‌اش یعنی بر انداختن سلطه بورژوایی، تسخیر قدرت سیاسی مصرف کند. پرولتاریا با رهبری شوراها بر خلاف تحریف تاریخی حکیمی غیر از روسیه در هیچ کدام از کشورها نتوانست از زیر سلطه و نفوذ احزاب بورژوازی مثل خود ایشان در آید، این مساله فقط در روسیه بود که در سایه رهبری و آگاهی انقلابی – سیاسی حزب بلشویک بقول قطع نامه انترناسیونال اول که شوراهای کارگری متوهم به پراکسیس جریانات بورژوآیی و خرده بورژوایی بوده و به دولت کرنسکی دل بسته و نمی توانستند روی پای خود بایستد در سایه درستی سیاست حزب بلشو یک و افشاگری پراکسیس خود به خودیسم و دنباله روی کارگران از زیر نفوذ آن در آمده و قدرت سیاسی را تسخیر کنند و خود به قدرت اصلی تبدیل شوند. این یک فاکت و سند تاریخی در رد صددرصد گفته های حکیمی است که او می خواهد در جهت منافع سرمایه داری آن را تحریف کند، و در اینجا به نمونه‌ای از تراکت حزب بلشویک برای تشکل شوراهای نمایندگان در انقلاب ۱۹۱۷ که امثال حکیمی انها را تحت نفوذ احزاب و خرده بورژوازی نگاه می داشت اشاره می کنم خود قضاوت کنید چه کسی کارگران را از ناپختگی بیرون می اورد و به شورا به عنوان ابزار اعمال قدرت مستقیم کارگران نگاه می کرد و چه کسی به شورا به عنوان کاریکاتور ان نه در سرنگونی بورژوازی بلکه دمسازی با ان نگاه می کند.
دو نمونه تراکت :
«کارگران ما برای پیروزی به تشکل و به مرکز رهبری جنبش نیازمندیم، انتخاب کمیته های اعتصاب را بیدرنگ در کارخانه‌ها آغاز نمایید، شورای نمایندگان کارگران که نقش رهبری و سازماندهی جنبش را به عهده خواهند گرفت و حکومت موقت انقلابی را تاسیس خواهند نمود از نمایندگان این کمیته ها تشکیل خواهد شد.»
 این شوراها که با هدایت حزب انقلابی طبقه کارگر از توهم حاکمیت بورژوازی و احزاب مزدور آنها در آمده، هشت ساعت کار در روز اعلام کرده پلیس را منحل کرد و برای حفظ کارخانه‌ها و دفاع از دستآورد های انقلاب "گارد سرخ" تاسیس نمود دادرسان دولتی را منحل و به جای ان دادرسانی از میان مردم انتخاب کردند کارخانه را زیر نظارت و اداره خود گرفتند.
و به همراه شورای نظامیان یک سازمان واحد انقلابی به نام شورای مسلح کارگران و سربازان تشکیل دادند. پادگانها تحت اداره شوراها  ارگان اتحاد کارگران و زحمتکشان ارگان قیام مسلحانه و حاکمیت مستتقیم خود مدیریتی و حاکمیت آنها بود.
اینکه چرا در ایتالیا، آلمان و ایران شوراها نتوانستند نقش خود را ایفا کنند به دلیل نبود حزب بلشویکی و به برکت مزدورانی مانند حکیمی بود که شوراها نه ارگان حاکمیت سیاسی بلکه وسیله سازش طبقاتی با قبول ارگانهای مادی سرکوب آن برای ادامه بهره‌کشی می‌خواست چون سر آنها در آخور سرمایه بود و بطوریکه رزا لوکزامبورگ ها را مزدورانی مثل ایشان به قتل رساندند و حزب کمونیست آلمان را سرکوب کردند تا به ارباب خود وفادار باشند .
طبقه کارگر ایران بدون حزب سیاسی حتی با تکرار صدها باره انقلاب همانند ۵۷ نخواهد توانست از زیر نفوذ جریانات بورژوازی مثل حکیمی درآمده و بقول مانیفست کمونیست با تسخیر قدرت سیاسی از طریق انقلاب قدرت خود را اعمال نماید .
برای چنین کاری در عین تلاش برای پیوند ارگانیک و مبارزاتی جنبش های سوسیالیستی با روند مبارزه طبقاتی کارگران در داخل کشور تشکیل ارگانهای هدایت با برنامه و آگاهانه این روندها برای ایجاد حزب طبقه کارگر ضرورت حیاتی دارد.

ج - حکیمی چگونه هویت طبقاتی – اجتماعی کارگران را در لایه های میانی و خرده بورژوازی جدید حل می کند.
وی می گوید: «طبقه کارگر منحصر به کارگر تولید کننده در کارخانه و بخش صنعت نمی شود ... پزشکی که از دولت و یا درمانگاه خصوصی حقوق خود را می گیرد، پرستار و معلمها بخش های مهمی از طبقه کارگرند.»
یکی از انحرافات اپورتونیستی رایج که حکیمی هم به آن دامن می زند نفی هویت مستقل طبقاتی کارگران با توهمات پوپولیستی – پست مدرن برای دور کردن نیروهای کمونیستی از سازماندهی سیاسی – انقلابی طبقه کارگر بعنوان نیروی اساسی انقلاب و حاکمیت از محیطهای کارگری، رایج کردن کلمه مزد بگیر به جای طبقه کارگر و معادل قرار دادن آن و حل آن در پوپولیسم خرده بورژوایی است. اینکه رشد سریع علمی – تکنولوژیک باعث چربش کار فکری بر یدی شده بطوریکه اغلب کارگران صنفی ما دارای مهارتهای فنی و حرفه ای و بالای دیپلم می باشند و اینکه تشدید بحران ساختاری و عمیق تر شدن فاصله و تضاد طبقاتی لایه های گسترده ای را به طرف پرولتر شدن رانده است، و اینکه فعالیت سرمایه داری در این مرحله و انداختن بار بحران به دوش مزدبگیران حل مسایل تغذیه، درمان، مسکن، تحصیلات رایگان را با سوسیالیسم پیوند داده و در این جهت سوق داده واقعیاتی گریز ناپذیر می باشند .
اما با وجود این مسائل آیا لایه‌های فن سالار و خرده بورژوازی جدید مانند معلمین، پرستاران، کارمندان که تناسبی با تولید مستقیم ارزش اضافی ندارند می توان در ردیف طبقه کارگر قرار داد؟
تمامی مارکسیستها در تعریف طبقه کارگر بعنوان طبقه ای که به غیر از نیروی کارش صاحب هیچ امتیاز و موفقیتی نبود و این نیرو را به صاحب ابزار تولید می فروشند اشتراک نظر دارند در این تعریف علمی طبقه کارگر ( مخصوصا" قسمت پرولتری آن) بعنوان نبض تولید و تولید کننده ارزش اصافی بوده رو در روی مستقیم طبقه  سرمایه دار، نماینده تولید دسته جمعی که از طریق همکاری دوستانه و متقابل به تولید مستقیم و به کلام زیبای گرامشی، کارخانه منهای مالکیت خصوصی سرمایه داری تجسم عینی و واقعی مناسبات سوسیالیستی می باشند، و کل کشف مارکس هم بعنوان نیرویی که انحلال آن انحلال کل سیستم و نابرابری و کل جامعه طبقاتی و نماینده کمونیسم به لحاظ مناسبات اجتماعی ش در ویژگیهای فوق مستتر می باشد .
آیا در تیتر بخشهای غیر مرتبط با تولید دسته جمعی (مخصوصا" قسمت پرولتری) بقول مارکس خدم و حشم سرمایه نیز دارای چنین مناسبات عینی و قادر به نابودی قطعی جامعه سرمایه داری و مساعد، ساختن سوسیالیسم و درک آگاهی طبقاتی منتسب از این شرایط (تولید بزرگ دسته جمعی) می باشند؟
بطور مشخص آیا یک معلم، کارمند و پرستار که هیچ ارتباط مستقیم با تولید کالا و ارزش اضافی نداشته و رو در روی طبقه سرمایه دار نبوده درکی از روند بهره کشی ندارند می توانند آگاهی سوسیالیستی را در روند کار در انطباق با شرایط عینی شان جذب کنند؟!!
برخلاف سفسطه های حکیمی و علی رغم ادعای کاذب کارگری بودنش هر چقدر از تولید بزرگ دسته جمعی به معنی پرولتری آن دور شویم از سازماندهی دسته جمعی در قالب مناسبات سوسیالیستی دور می شویم.
لایه های خرده بورژوایی با موفقیت های انفرادی و غیر مرتبط با تولید مستقیم و دسته جمعی سهل است حتی کارگران ساختمان با روحیه پیمانکاری، کارگاههای کوچک تولیدی با توهم کارگاه دار شدن علی رغم شدت استثمار و نبود تامینات اجتماعی در توهم و خیالات خرده بورژوایی سرمایه دار شدن می سوزند و چه رسد به اینکه بتوانند بعنوان نماینده کل جامعه در فکر رهایی آن باشند. این نیروها صدها کیلومتر از غریزه طبقاتی – سوسیالیستی در فداکاری برای همنوع دور می‌باشند. شما برخلاف اپورتونیست‌ها که به انقلاب اعتقادی ندارند کافی است پتانسیل و نیروی مبارزاتی این نیروها را (علاوه بر استعداد جذب آگاهی سوسیالیستی) در روند انقلاب از لحاظ رادیکالیسم انقلابی در پیگیری و پیشبرد مبارزات و خواستهای انقلابی و از این مهمتر در شکل‌گیری کمیته‌ها و شوراهای انقلابی که محصول شرایط انقلابی می باشند ببینید. در تاریخ مبارزات جنبش کارگری سوسیالیستی و شکل گیری شوراهای کنترل و نمایندگان بعنوان ابزار سرنگونی نظم بورژوائی و همچنین ایجاد نظم نوین این شوراها عمدتا" در موسسات بزرگ پرولتری شکل گرفته و راه افتاده است که در صورت وجود حزب سیاسی اصولی مانند حزب بلشویک به نتیجه هم رسیده اند. چرا که ایده و غریزه سوسیالیزاسیون فقط در این محیطها می باشند نه تنها در کارگاه، اداره، بیمارستان و حتی کارگران محفلی هم که شدیدا" تحت تنگ دستی و فقر هستند نمی توان این موقعیت ایجاد شوراها را سراغ گرفت و از این بالاتر حتی در کارخانه های کوچک تجربه عدم شکل گیری شوراها طی انقلاب ۵۷ تاییدی براین مدعاست.
هدف اپورتونیستهای پوپولیست پست مدرن و سوسیال دمکرات از جمله حکیمی از این تجدیدنظرطلبی آشکار در زدودن مرزهای طبقاتی و درهم آمیزی و حل صف مستقل طبقاتی کارگران مخصوصا قسمت پرولتری آن در لایه های خرده بورژوائی جدید سازش طبقاتی و تبدیل طبقه کارگر به زایده و دنباله رو بورژوازی می باشد .
انحلال طلبان از حکیمی تا احزاب به اصطلاح کارگری در ترس از سازماندهی سیاسی - تشکیلاتی مشخص در قالب حزب طبقه کارگر در داخل کشور بعنوان تنها وسیله سازماندهی انقلاب و حاکمیت کارگری به مزدبگیر چنگ زده اند تا بعنوان خدمت گزاران طبقه سرمایه داری جلو حاکمیت شورائی و مستقیم کارگران را بگیرند.
آیا مارکس فرق بین تشکل ها را نمی دانست؟
حکیمی چگونه مفهوم اتحادیه و شورا را تعریف می کند؟
حکیمی در نفی حاکمیت سیاسی و تعریف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا یا به قول مانفیست کمونیست به عنوان وظیفه فوری کمونیستها از طریق حزب سیاسی اش بقول قطعنامه انترناسیونال اول بعنوان تنها ابزار سازماندهی این طبقه و با زیر پا گذاشتن و کتمان این کلام مانیفست که هدف فوری کمونیستها: تشکل پرولتاریا بصورت طبقه (حزب) برانداختن سلطه بورژوازی از طریق در هم شکستن ماشین دولتی و تسخیر قدرت سیاسی به دست پرولتاریا است و تقبیح، سرزنش و رد علنی تجارب کمون و انقلاب اکتبر در قسمتهای دیگر شروع به سفسطه و تحریف آشکار مفاهیم مارکسیستی اتحادیه ها و شوراهای کارگری می کند در مورد اتحادیه ها می گوید: «مارکس به مبارزات اتحادیه های کارگری در چهارچوب سرمایه داری اهمیت می داد.»
این نکته را به هیچ وجه نباید به معنی نفی نظر مارکس مبتنی بر فراتر رفتن اتحادیه ها از چهارچوب سرمایه داری و تبدیل آنها به تشکل های سرمایه ستیز در نظر گرفت، این تحریف آنقدر بزرگ و آشکار می باشد که مارکس که قطع نامه حزب سیاسی را به عنوان تنها شکل رهبری و پیروزی در انقلاب اجتماعی در تشکل یابی سیاسی طبقه کارگر نوشته و ارائه داده و مورد تصویب قرار داده بیاید نقش اتحادیه ها را بعنوان شکلهای پایدار در چهارچوب نظام سرمایه داری برای افزایش بهتر نیروی کار سرمایه ستیز بنامد وی پس از این تحریف ودروغ شاخدار و در توجیه آن ادامه می دهد : «او (مارکس) این پتانسیل را در اتحادیه ها دیده بود و تلاش خود را هم برای ارتقای آنها تا سطح تشکلهای سرمایه ستیز کرد اما در نهایت وزنه نیروهای بورژوازی درون اتحادیه ها چربید و آنها را یکسره به تشکلهای یکسره رفرمیستی تبدیل کرد ... ونهایتا" اینکه در وضعیت کنونی به تشکلهای نوین در سازمان یابی نیاز دارند براساس تجربه ای که تا کنون وجود داشته این تشکل می تواند شورا باشد.»
آشفته خیالی و فلسفه بافی اپورتونیستی برای مخدوش کردن اصول پایه ای مارکس در خدمت به طبقه سرمایه داری در کلام حکیمی نهایت ندارد. اینکه مارکس می خواست از اتحادیه نهاد سرمایه ستیز لابد برای لغو خرید و فروش نیروی کار بسازد و این کار نشده و اتحادیه ها رفرمیستی شده و این کار الان به گردن شوراها می افتد یعنی اگر سازماندهی سیاسی - طبقاتی را اتحادیه‌های سرمایه ستیز نتوانستند نتیجه بدهند نه اینکه ظرفیت این تشکلها از این حد بالاتر نیست بلکه رفرمیستها نگذاشتند و الان شورا کار اتحادیه ها را بکند. اگر این مفاهیم برای ما کمونیستها که به کاربرد تشکلهای طبقاتی از لحاظ ماهیت سیاسی و صنفی آنها واقفیم، آنرا می دانیم، آشفته فکری می باشد ولی برای اپورتونیستهایی مانند حکیمی که بدون تسخیر قدرت سیاسی  و در هم شکستن ماشین دولتی می خواهند لابد با نصیحت بورژوازی خرید و فروش نیروی کار را لغو کنند دیگر چه احتیاجی به حزب سیاسی طبقه کارگر، چه احتیاجی به شورا بعنوان ابزار درهم شکستن ماشین دولتی می باشد. این کار را اتحادیه هم می‌تواند به عنوان بگو  و بخند با طبقه سرمایه داری انجام دهد، بنا  به گفته حکیمی طبقه کارگر بدون آگاهی سوسیالیستی و بدون این تشکل ها می تواند در جریان پراکسیس خود به خودی، خود به قدرت برنامه ریزی و هدایت جامعه عروج کند.
اما واقعیت امر چیز دیگری است، مارکس تمامی اشکال تشکلهای طبقاتی از پاین ترین سطوح در حد تعاونی تا بالاترین آنها در سطح حزب سیاسی (چطوریکه برخلاف عوام فریبی حکیمی تمامی این اشکال در انترناسونال اول شکل بندی و تعریف شده است) وسیله تشکل طبقه کارگر بعنوان یک طبقه مستقل در برابر بورژوازی و حرکت و سازماندهی تمامی اشکال مبارزه طبقاتی کارگران (صنفی – سیاسی – فکری) از طریق انقلاب در جهت تسخیر قدرت سیاسی و ارتقای طبقه کارگر به این مقام می‌دانست.
اما در این راستا اگر مارکس از اتحادیه ها بعنوان زمینه ساز و تدارک انقلاب و تمرین زورآزمایی در مقابل طبقه سرمایه دار اسم می برد به هیچ وجه نقش صنفی این نهاد برای بهبود وضع طبقه کارگر و از بین بردن رقابت درونی بعنوان نقش اصلی طفره نمی‌رود و یا حکم به زوال و نابودی آنها نمی دهد و یا جایگزین حزب سیاسی نمی کند یا آنها و یا تشکل من در آوردی ضدسرمایه‌داری را جایگزین  تواما" حزب و اتحادیه ها نمی کند و حتی هیچ مارکسیستی حتی شوراها را نیز جایگزین حزب یا بقیه تشکل ها نمی کنند هر کدام از آنها کارکردهای خود را دارند و مجموع آنها لازمه مبارزه طبقه کارگر در مبارزه بی امانش است، چرا که بعلت ساختار و اشکال مبارزاتی طبقه کارگر و تقسیم صنفی - رسته ای و درجه پرولتریزه شدن هر شکل مبارزه تشکل مخصوص خود را می طلبد .
از طرفی شوراهای کارگری محصول شرایط انقلابی و قدرت دوگانه بوده و می باشند و در شرایط غیر انقلابی وجود خارجی ندارند چطور می توانند وظایف دوران رشد مسالمت و رکود انقلابی که مبارزه طبقاتی در حال تدافعی و صنفی- قانونی در سطح تشکلهای سندیکایی –ااتحادیه ای قرار دارد به عهده بگیرند و وظایف اتحادیه ها را  انجام بدهند . علت اخلال فکری در حکیمی از اینجا شروع می شود که به سرنگونی انقلابی سرمایه داری اعتقاد ندارد بنابراین مرحله اعتلایی انقلابی را نیز درک نمی کند در نتیجه فکر می کند هر لحظه اراده کند می تواند شورای کارگری بسازد بنا براین نیازی به مراحل اماده سازی و سازماندهی برای انقلاب ندارد.
مانیفست کمونیست به عنوان وظایف فوری و همچنین ابزار اعمال بلاواسطه قدرت کارگران به فرموده حکیمی به اتحادیه یعنی تبدیل این وسیله سیاسی به کاریکاتور آن که حکیمی در خوش خدمتی به بورژوازی آنرا استادانه انجام می دهد در حالیکه تاکید قطع نامه مارکسیستی انترناسیونال اول بر جایگاه اول حزب طبقه کارگر در سازماندهی سیاسی این طبقه در مقابل قدرت متحده طبقات حاکم متشکل در احزاب سرمایه داری و نقش حزب بعنوان چرخ دنده اتصال همه تشکلهای طبقاتی ( پس از شکل گیری احزاب مستقل و مارکسیستی کارگری ) بعنوان سازمانده اول انقلاب برای حاکمیت کارگران ، فرق تمامی احزاب و جریانات مارکسیستی با اکونومیستها و فرقه گراها می باشد مخصوصا" در شرایط تسلط ایدئولوژی سرمایه داری ، رقابت درونی ، خودبیگانگی کارگران و سیاستهای سرکوب مادی و معنوی برنامه ریزی شده و حرفه ای طبقه و دولت و احزاب سرمایه داری نقش حزب سیاسی طبقه کارگر بعنوان و تجلی آگاهی کمونیستی با جنبش مبارزاتی کارگران از طریق تشکلها ، عناصر پیشرو ، مبارزات جاری کارگران نقش حیاتی و مرگ و زندگی می باشد بخصوص در شرایط فاشیسم ها که تاوان مبارزه زندان و اعدام می باشد این نقش پر رنگتر می شود . حتی سازماندهی اتحادیه ها نیز به گردن حزب سیاسی می افتد در تاریخ مبارزات کارگر ایران (۱۲۹۵ تا ۱۳۳۲) در چنین شرایط خفقان و دیکتاتوری رضاخانی حزب عدالت با ۱۶ و سپس حزب کمونیست با ۳۲ اتحادیه تحت رهبری کامل سیاسی حزب فدراسیون یا همان شورای متحده کارگری را شکل دادند که نقش ارزنده ای در تاریخ مبارزات کارگری ما دارد بطوریکه تحمیل مترقی ترین قانون کار در خاورمیانه به دولت قوام در سال ۱۳۲۵ از دستاوردهای مهمش بود .
حزب سیاسی بعنوان اهرم هدایت طبقه کارگر با توجه به شرایط اعتلا و رکود انقلاب نیروهای خود را رهبری می کند در شرایط غیرانقلابی که توده ها روحیه مبارزه انقلابی را از دست می دهند و حتی به زور به تشکلهای صنفی تن می دهند در چنین شرایطی نقش تشکلهای صنفی برای فعالیتهای قانونی نقش درجه اول پیدا می کند حکیمی که به زور می خواهد به اتحادیه ها مارک سرمایه ستیز بچسباند آشکارا به تحریف درک مارکس از اتحادیه می زند که گویا اپورتونیستها و جریانات بورژوازی نگذاشتند مارکس این نهادها را به مقام سرمایه ستیز ارتقا دهد، در حالیکه مارکس در مانیفست کمونیست می نویسد: " کارگران ائتلافهایی (اتحادیه های کارگری) بر ضد بورژوازی برای حفظ دستمزد خود انجام می دهند ، گردهم می آیند انجمن های دائمی برپا می کنند " بطوریکه تجارب جهانی و ملی خودمان اثبات می کنند اتحادیه ها بعنوان تشکل های اساسا" فروش بهتر نیروی کار در شرایط بردگی اقتصادی- سیاسی طبقه کارگر بدون هدایت و رهبری حزب سیاسی از حالت تدارک و زمینه سازی برای زورآزمایی و انقلاب عین کشورهای سرمایه داری به ابزار سلطه و بهره کشی سرمایه تبدیل خواهند شد .
از طرفی آیا به طوریکه اشاره کردیم بدون حزب سیاسی  شوراها بعنوان عالیترین شکل تشکل سیاسی طبقه کارگر برای سرنگونی و سوسیالیسم می توانند بقول حکیمی در جریان پراکسیس خود به خودی نقش خود را ایفا کنند؟
حکیمی به این سئوال جواب رد می دهد وی ضمن توضیح کاملا" ناقص روند شکل گیری شوراها ی انقلابی در سال ۵۷ می نویسد: «این تشکل ها (کمیته – شورا) رنگ و بوی کارگری مشخصی داشتند. البته ایرادات زیادی هم داشتند و مشخصا" به آن حد از سازمانیابی مستقل از جریانات سیاسی نرسیده بودند که روی پای خود بایستند مثلا" کارگران اعتصابی شرکت نفت ... به بازاریان متکی بودند و از آنها پول می گرفتند (حزب موتلفه) و این به آن معنی بود که بازار تعیین می کرد که اعتصاب کارگران چقدر پیش برود و چه زمانی پایان یابد و یا شوراهای کارگران (کنترل تولید) که تا آن زمان در عرصه اقتصادی محال بودند می توانند به تشکل سیاسی تبدیل شوند  (تاکید از من) توده کارگران اغلب افراد تحصیلکرده و قشر پیشروتر طبقه خود را به عنوان نماینده انتخاب می کنند ... اما این افراد به این دلیل که معمولا مرفه‌ترند و وضعیت اقتصادی بهتری دارند ممکن است هنگام تصمیم گیری مهم نتوانند از منافع توده های کارگران دفاع کنند و مبارزه را به سازش بکشند.»
 اینکه طبقه کارگر بدون حزب سیاسی مسلح به آگاهی سوسیالیستی بعنوان پادزهر ایدئولوژی و احزاب سرمایه داری و درک سیاسی از منافع طبقاتی اش چگونه از زیر نفوذ حزب موتلفه بازاریان درمی آمد ؟ و روی پای خودش می ایستاد؟ و اینکه بدون حزب چگونه به کاریکاتور آن در قبول هژمونی سیاسی جمهوری اسلامی و ارگانهای جاسوسی تبدیل شدند بر همگان آشکار است، و اینکه بدون شعور سیاسی – طبقاتی در سایه علم کمونیست بقول مانیفست بعنوان برتری نظری کمونیستها نسبت به توده عظیم پرولتاریا چگونه شوراها از فعال اقتصادی به تشکل سیاسی تبدیل می شوند؟ همه ی این سوالات و دهها سوال دیگر در این رابطه، بصورت آگاهانه و مزورانه از طرف حکیمی بی جواب رد می شود.
گوش او به این حرفها بدهکار نیست بعنوان یکی از خدم و حشم  وفادار به نظام سرمایه داری در خلع سلاح طبقه کارگر از طریق نفی حزب سیاسی عمل کرده و شوراهای کنترل و نمایندگان را که محصول موقعیت انقلابی برای سرنگونی بورژوازی و اعمال حاکمیت بلاواسطه اش می باشد تا حد وسیله فشار در حد مذاکره در اعتصاب ۵۹ روزه کارخانه نساجی کردستان برای جلوگیری از تعطیلی و اخراج کارگران پایین آورده می گوید: «برای ایجاد شوراها باید گفتمان سازمانیابی شورائی را مطرح کرد و سر زبان کارگران انداخت ... محور این گفتمان باید روی پای خود ایستادن طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی باشد ... نخست اینکه: تعریف کارگر بعنوان فروشنده نیروی کار به سخن بدیهی ترین توده های کارگران تبدیل شود....مولفه دیگر گفتمان...        سراسری شدن شوراهای کارگری، دخالت شورا در عرصه سیاست، استقلال شورا از دولت و تمام احزاب سیاسی.»
نوکری از این روشنتر؟ تحریف از این آشکارتر؟ شوراهای سرنگون کننده و اعمال کننده اداره سیاسی کارگران یعنی دولت کارگری از کدام دولت و احزاب باید مستقل باشند؟ مگر در کنار قدرت و دولت سرمایه داری شورا می تواند وجود داشته باشد؟ اگر شوراها محصول حادترین جنگ طبقاتی هستند مگر پس از حاکمیت احزابی هم پیدا می شوند در مقابل شورا بایستند؟! همه این کلام در مکتب اپورتونیستی حکیمی شدنی است چرا که شوراهایی که نه با شروع اعتلای انقلابی و در مرحله قدرت دو گانه بلکه با گفتمان شکل می گیرد عین شوراهای شهر الان یا شوراهای دست ساز اسلامی‌اند که می توانند در جمهوری اسلامی ایجاد شوند در واقع از آنچه حکیمی سخن می گوید شوراهای کارگری نیستند بلکه کاریکاتوری از شورا ها می باشند.
ما به طبقه و دولت سرمایه دار ی ایران برای داشتن نوکری این چنین وفادار در خلع سلاح طبقه کارگر از حزب سیاسی و مفاهیم پایه ای طبقاتی کارگران تبریک می گوییم.
اما آقای حکیمی بعنوان خدمت‌گزار و آستان بوس سرمایه باید بداند در شرایط ایران با حاکمیت هارترین حکومت سرمایه داری مواجبی بیش از نوشتن در روزنامه شرق برای وی قابل تصور نیست.
طبقه کارگر ایران و سوسیالیستهای انقلابی آن هنوز در اول راه مبارزه برای حاکمیت شورایی کارگران قرار دارند و این مهم بدون علم کمونیسم به عنوان علم انقلاب و علم حاکمیت کارگری از طریق پیوند این علم با جنبش مبارزاتی کارگران در ایجاد حزب سیاسی طبقه کارگر امکان پذیر نیست .
تمامی آگاه گران سوسیالیستی و پیشروان کارگری باید درفش مبارزه طبقاتی را در جدال آشتی ناپذیر فکری با دنباله روان جنبش خودبخودی مانند حکیمی و شبه فرقه های عاجز از پیوند زنده با طبقه کارگر برافرازند که بقول لنین کبیر
 "مبارزه با سرمایه داری بدون مبارزه با اپورتونیسم امکان پذیر نیست"
حکیمی با تحریف واقعی پایه ای ترین اصول مارکسیسم در رابطه با حزب سیاسی به عنوان یگانه تشکل سازمان یابی سیاسی کارگران و هم چنین در هم شکستن ماشین دولتی و تسخیر آن به وسیله کارگران به قول مانیفست کمونیست این تئوری را از سازماندهی انقلاب برای حاکمیت کارگری دور کرده به چیزی قابل قبول برای طبقه سرمایه داری در می آورد و بدین جهت است که از هر طرف مورد تشویق و هورای طبقه سرمایه دار قرار می گیرد.

شاهرخ زمانی

زندان رجایی‌شهر کرج
۲۰/۸/۱۳۹۳